كلمات كليدي : پاپ، سرگيوس سوم، كليساي كاتوليك، ماروزيا، جان يازدهم
نویسنده : محمد صادق احمدي
کلیسای مسیحی از زمان تأسیس به دست عیسای ناصری، همواره فقدان رهبری قدرتمند و تشکیلاتی منظم را در خود احساس میکرد. این امر بخصوص در سه قرن نخست بیشتر نمایان بود. زیرا از یک سو در آن زمان شکنجهها و آزارهایی که از طرف امپراتوری روم گریبان نوکیشان مسیحی را میگرفت کم نبود و از سوی دیگر فرقههایی ظهور میکردند که تفاسیر جدیدی از دین مسیح ارائه میکردند و این دو امر، در نتیجه فقدان رهبری منسجم و نبود تشکیلات منظم در رأس کلیسا بود.
اما از قرن چهارم و با پیوستن امپراتوری به کلیسا، رهبران مسیحیت قدرتمند شدند و برای کلیسا تشکیلات عریض و طویلی نیز ترتیب دادند. از این زمان کلیسا و شرایط اسفبارش بهبود یافته و تا حدودی سامان گرفت. در رأس هرم قدرت تشکیلات کلیسا، فردی بود که لقبش پاپ بود و از این زمان به بعد پاپ علیرغم مخالفت برخی از مسیحیان، رهبری تمامی کلیساهای جهان را به عهده گرفت.[1]
بنابر این بخوبی روشن است که جایگاه پاپی در جهان مسیحیت از چه اهمیت والایی برخوردار است و طبیعتا در چنین جایگاهی باید افرادی شایسته سکنا گزینند. متاسفانه در طول تاریخ اینگونه نبوده و در بسیاری از موارد کسانی که در منصب پاپی فعالیت کردهاند انسانهای شایستهای نبودند.
یکی از این افراد که بدون شایستگی و با زدوبند به این مقام رسید، پاپ سرگیوس سوم است که در این مقاله اندکی با ابعاد زندگی او آشنا خواهیم شد.
زندگی سرگیوس از کودکی تا رسیدن به مقام پاپی
سرگیوس در اواسط قرن نهم در خانوادهای مذهبی در شهر رم متولد شد. سرگیوس پس از طی سنین جوانی به خدمت کلیسا درآمد و به عنوان شماس در کلیسای رم مشغول به خدمت شد. شماس کسی است که به رتق و فتق امور جاری کلیسا میپردازد و به عنوان دستیار کشیش فعالیت میکند.
سرگیوس پس از مدتی که در رم به فراگیری وظایف کشیشی پرداخت، به "سِرِه" رفت و در آنجا به عنوان اسقف دستگذاری شد. سپس در زمان استفان ششم به عنوان یکی از پیروان وی سروصدای زیادی به راه انداخت، تا اینکه در سال 897 توانست مقدمات پاپشدنش را فراهم کند.
پیش از پرداختن به چگونگی پاپشدن سرگیوس و حوادث پیرامون آن باید به یک نکته مهم و اساسی در این زمان اشاره شود. به اذعان تمامی مورخین ادیان، دورهای که سرگیوس در آن زمامدار کلیسای کاتولیک بود تقریبا بدترین دوران برای این نهاد پیشرو در کلیسا بشمار میرود زیرا در قرن دهم، دستگاه پاپی آنچنان ضعیف شده بود که دیگر انتخاب پاپ یک وظیفه دینی و درونکلیسایی صرف نبود و هر کسی که برای خود قدرتی تصور میکرد به اندازه قدرتش در این انتخاب، خود را سهیم میدانست؛ زیرا دستگاه پاپی به منزله بنگاه خیریهای بود که از سراسر جهان برای آن عوایدی سرازیر میشد و میزان نزدیکی به پاپ، نزدیکی به این ذخایر مادی را تعیین میکرد. در این زمان دستگاه پاپی به پایینترین درجات در تاریخ خلافت روحانی رم رسیده بود.[2]
کشتن پاپ فورموسوس
البته این حرکت از ابتدا و به طور ناگهانی در قرن دهم واقع نشد، بلکه زمینههای وقوع آن در قرن نهم بود، زمانی که در سال 878 جان هشتم را دستگیر کرده و آنقدر گرسنگی دادند تا با تفویض امپراتوری مقدس به کارلومان موافقت کند. یا زمانی که به دستور پاپ استفان ششم جسد پاپ فورموسوس را از تابوت در آوردند و برای محاکمه بر تنش لباسهای ارغوانی پوشاندند. سپس در حضور شورایی از روحانیون کلیسا او را به اتهام نقض قوانین کلیسایی محاکمه و محکوم کردند و پس از عریان کردن بدنش، جسد مردهی او را تکهتکه کرده و استخوانهای پوسیدهاش را به رودخانه تیبر انداختند. با توجه به علاقه و تعصب بیش از حد سرگیوس نسبت به استفان، میتوان نقش پررنگ سرگیوس در این وقایع را حدس زد. البته پس از این واقعه خود استفان را در زندان خفه کردند. اما در قرن ده وضع از این بدتر شد و کار به جایی رسید که گاهی مسند پاپی بازیچه ای بود در دست افراد رشوهگیر و جنایتکار و یا افرادی که زنان اشرافی و بی بند و بار به آنها دل بسته بودند.
روابط نامشروع سرگیوس و تولد جان یازدهم
نیمه نخست قرن دهم، انتخاب پاپ زیر نفوذ مستقیم خانواده تئوفیلاکت (از ماموران عالی رتبه کاخ پاپی) بود. نفوذ این خانواده به حدی بود که ماروزیا دختر تئوفیلاکت با اقداماتی که انجام داد مقدمات پاپ شدن معشوقش، سرگیوس سوم، را فراهم کرد و سرگیوس نیز از سال 904 تا سال 911 در این سمت باقی ماند. تئودورا همسر تئوفیلاکت نیز بیکار نبود و به دنبال دخترش در سال 914 سبب انتخاب جان دهم به مقام پاپی شد.[3] مورخان روایت کردهاند که جان با تئودور روابطی داشت و دیگران نیز متوجه این موضوع شده بودند، اما شواهد کافی برای این قضیه اقامه نشد و جان، از این واقعه به سلامت در آمد. پس از مادر دوباره نوبت به دختر رسید. به این ترتیب که ماروزیا به همراه چندمین شوهرش تصمیم به انتخاب پاپ جدیدی گرفتند و به این منظور ابتدا جان دهم را به زندان افکندند و سپس جان یازدهم را که به نظر عامه مردم پسر حرامزادهی او از سرگیوس سوم بود، بر مسند پاپی نشاندند.
سرگیوس سوم از هوادران سرسخت پاپ استفان ششم بود و در سال 897 اقدامات بینتیجهای برای تصرف مسند پاپی انجام داد که البته در این طرح ناکام ماند؛ گرچه در سال 904 به پشتوانه آلبرتوی اول، دوک اسپولتو، و ماروزیا توانست به مقام پاپی برسد.[4] البته دسیسههایی هم در این زمینه موثر واقع شدند. به عنوان نمونه دو نفر که با فاصله کوتاهی پیش از او در این مسند بودند یعنی پاپ لئوی پنجم و آنتی پاپ کریستوفر در زندان خفه شدند.[5] تصمیم سرگیوس در حمایت از چهارمین ازدواج امپراتور لئوی ششم حیثیت و اعتبار او را در کلیساهای شرق و در میان مردم تضعیف کرد.
البته با همه طعنهایی که به سرگیوس سوم وارد شده است، برخی از کاتولیکها معتقدند که نویسندگان وقایع مربوط به سرگیوس، آشکارا ذهنیات خود را نیز در این مورد دخیل کردهاند.