كلمات كليدي : پروتستان، كليساي اصلاحي، مارتين لوتر، ويكليف، هاس، ساوانارولا، نهضت تئودور، حجيت، پاپ، شعاير
نویسنده : محمد ضياء توحيدي
قرن یازدهم میلادی، شاهد شکافی عمیق میان مسیحیت شرقی و غربی بود چراکه کلیسای شرق، در پی سلسله عواملی چند، راه خود را از کلیسای کاتولیک جدا کرد.
کلیسای کاتولیک در قرون وسطای پسین (پنج سدهی دوم قرون وسطی) از نابسامانیهای فراوانی رنج میبرد. چند دستگی میان رهبران کلیسایی که حتی در چند برهه، همزمان دو یا سه پاپ وجود داشتند، فسادهای اخلاقی و مالی برخی از رهبران این کلیسا، شکنجه و کشتار مخالفان توسط این کلیسا و... همه و همه، نارضایتی گسترده مسیحیان مغرب زمین را از کلیسای کاتولیک به دنبال داشت.
در طی قرنها، بارها مصلحانی بر علیه مفاسد موجود در این کلیسا قیام کردند اما به دلایل مختلف نتوانستند تأثیر چندانی را بر وضعیت موجود بگذارند. مبارزات ویکلیف، هاس، ساوانارولا و دیگر معترضان راه به جایی نبرد تا اینکه لوتر در قرن شانزدهم میلادی توانست ضربهای سهمگین را بر اقتدار کلیسای کاتولیک وارد آورد؛ ضربهای که به زودی به بزرگترین انشقاق در کلیسای مسیحیت انجامید و طیف عظیمی از مسیحیان را کلیسای کاتولیک جدا ساخت.
به چه کسی پروتستان گفته میشود؟
پاسخ به این سؤال که پروتستان چه کسی است چندان آسان نیست اما شاید بتوان گفت، تمام کلیساهایی که ریشه در نهضت اصلاح دینی قرن شانزدهم دارند، پروتستان هستند.[1]
کلیسای پروتستان در ابتدای امر در شکل چند نهضت اصلی وجود داشت. این نهضتها عبارت بودند از نهضت لوتری، نهضت اصلاحی، نهضت تئودور (انگلیکن) و نهضت رادیکال (آناباپتیزم)،[2] اما به زودی هر یک از این نهضتها انشعابهای فراوانی یافتند به طوری که امروزه صدها (و بلکه هزاران) فرقه در سراسر جهان وجود دارند که همگی در شمار کلیساهای پروتستان قرار دارند.
باید توجه داشت که اگرچه در کلیسای پروتستان، کمتر عقیدهای را میتوان به تمامی فرقهها نسبت داد اما با این وجود، مشخصههایی چند وجود دارد که پیروان این مکتب را از دو شاخه کاتولیک و ارتدوکس، جدا میسازد که ما در بخشی از همین نوشتار به تبیین این ویژگیها خواهیم پرداخت.
ریشههای پیدایش نهضت پروتستان
از قرن یازدهم میلادی این تصور به وجود آمده بود که کلیسا در موضوعاتی که به وی ربطی ندارد دخالت میکند و در مقابل به موضوعات معنوی که وظیفهی اصلی اوست توجهی مبذول نمیدارد.[3]
برخی از مردم و به خصوص اقشار فرهیخته از جمله اساتید دانشگاهها معتقد بودند که پاپ باید قدرت سیاسی را رها کرده، به پادشاهان واگذارد و توجه خویش را معطوف به امور معنوی کند. واکنش پاپها به این مسأله آن بود که: پاپ به عنوان نایب مسیح بر کل جهان قدرت و حاکمیت دارد. آنها اظهار میداشتند که کلیسا و در حقیقت پاپ، در هر امری که گناه در آن وجود دارد (و به تعبیر دیگر در تمام امور مادی و دنیوی) میتواند دخالت کند.[4]
زمینههای رشد تفکر انتقادی نسبت به کلیسای کاتولیک
رشد تفکر انتقادی نسبت به کلیسای کاتولیک و ظهور نهضت پروتستان، معلول عوامل بسیاری است اما اگر بخواهیم به مهمترین علل آن اشاره کنیم، بیتردید باید موارد ذیل را برشمرد:
1. عامل سیاسی
حقیقت آن است که بسیاری از فرمانروایان و حاکمان در کشورهای مختلف، از اقتدار پاپ در قلمروی تحت سلطهشان متنفر بودند. انتصابهای کلیسایی همواره نه از داخل کشور بلکه از مقر پاپ صورت میگرفت. تخلفات کلیسایی و روحانیان نیز نه در دادگاههای سلطنتی و حکومتی بلکه در دادگاههای کلیسایی انجام میگردید. مالیاتهای سنگین کلیسایی نیز از دیگر مشکلاتی بود که گریبانگیر حاکمان کشورها بود و همین عوامل، سبب انزجار حاکمان از کلیسای کاتولیک گردیده بود و طبعا آنان در پی فرصتی بودند تا خود را از قید دخالتهای مستقیم و غیر مستقیم پاپها در امور مربوط به کشورشان رهایی بخشند.
2. عامل اقتصادی
کلیسا در کشورهای مختلف، دارای املاک فراوانی بود که چشم طمع فرمانروایان به دنبال آنها بود. کاملا روشن است که حاکمان از اینکه پولهای مردمان کشورشان به جیب پاپ سرازیر شود ناراضی بودند. دیگر آنکه طبق سنت قدیمی، روحانیان همواره از پرداخت مالیات معاف بودند. نهایتا آنکه اقدام پاپ برای جذب پول بیشتر باعث تورم و بالا رفتن هزینههای زندگی در کشورهای تحت سیطره کلیسای کاتولیک گردیده بود و پادشاهان از این مسأله ناخرسند بودند.
3. عامل روشنفکری
در اواخر قرون وسطی، ذهن بسیاری از مردم روشن شده و آنان را از خواب غفلت بیدار کرده بود. در این دوره بسیاری از مردم از اینکه تحت سیطره و سلطه دیگران باشند خسته شده بودند و هرگز علاقه به این نداشتند که تمام شئون زندگی آنان زیر نظر پاپ و طبق سلایق وی باشد.
4. عامل اخلاقی
افول شدید اخلاق در میان روحانیان کاتولیک، زمینه را برای ناخرسندی مردم از کلیسای کاتولیک فراهم کرده بود. در این دوره، خرید و فروش مناصب روحانی، رفع موانع دینی نظیر ازدواج با نزدیکان در قبال پرداخت پول، داشتن زنان متعهای توسط کشیشان و اموری از این قبیل مردم را نسبت به کلیسای کاتولیک بسیار بدبین کرده بود.
5. عامل الهیاتی
برخی از آموزههای کلیسا از سوی تعدادی از متفکران و متألهان زیر سؤال رفته بود. این متفکران، عقاید خویش را در مناطق تحت نفوذشان توسعه میدادند و طبعا توانسته بودند اذهان بسیاری از مردم و به خصوص اقشار فرهیخته جامعه را همراه خود کنند و زمینه را برای انتقادات از آموزههای رسمی کلیسایی آماده ساخته بودند.[5]
اولین رهبران اصلاحات
از مهمترین پیشگامان نهضت اصلاحات میتوان به جان ویکلیف[6]، جان هاس[7] و ساوانارولا[8] اشاره کرد:
ویکلیف
ویکلیف (1330 – 1384 م.) فیلسوفی برجسته از دانشگاه آکسفورد بود که با مرجعیت دینی پاپها از در مخالفت در آمد و اظهار داشت که مرجعیت تنها از آن کتاب مقدس است. او تقدس پاپها را زیر سؤال برده، اظهار میداشت که یگانه راه اثبات تقدس یک شخص، آن است که رفتار وی مطابق انجیل باشد.[9]
وی همچنین با مطالعه کتاب مقدس به این نتیجه رسید که بسیاری از آموزههای رایج کلیسایی، ریشه در کتاب مقدس ندارد و بنابر این نمیتوان آنها را معتبر قلمداد کرد.[10]
کلیسای کاتولیک در طول قرنهای متمادی، ترجمه کتاب مقدس را به زبانهای محلی ممنوع کرده بود و بر این باور بود که تنها کلیساست که میتواند کتاب مقدس را خوانده، تفسیر کند اما ویکلیف که معتقد به مرجعیت کتاب مقدس بود، در اقدامی شجاعانه به ترجمه کتاب مقدس به زبان انگلیسی همت گماشت تا از این رهگذر، بتواند مردم را با مرجع حقیقی دینی یعنی کتاب مقدس آشنا سازد.[11]
ویکلیف با استناد به کتاب مقدس، آموزه تبدیل نان و شراب (در مراسم عشای ربانی) به خون و بدن مسیح که باوری رایج و پذیرفته شده بود را مردود میدانست. آیین تأیید (روغن مالی محتضر)، دخالت روحانیان در امور دنیوی، اعتراف گناهکاران پیش کشیش، فروش بخششنامه و عفو گناهان توسط پاپ، ممنوعیت ازدواج برای کشیشان و ... اموری بودند که از دیدگاه ویکلیف، ساخته و پرداخته کلیسا بودند و بنابر این فاقد ارزش بودند.
بدیهی است که مخالفتهای وی با کلیسای کاتولیک برایش بسیار خطرناک بود اما او در سایه حمایتهای "ادوارد سوم" پادشاه انگلستان، توانست آزادانه به فعالیتهای خویش ادامه میداد. در نتیجه پشتیبانی پادشاه از وی بود که ویکلیف علیرغم آنکه توسط پاپ تکفیر گردید اما همچنان توانست به کارهای خویش ادامه داده، از مجازات در امان بماند.[12]
هاس
جان هاس (1372 – 1415 .م) کشیشی اصلاحطلب از اهالی بوهمیا (جمهوری چک امروزی) بود. او در مقام استاد فلسفه دانشگاه پراگ، مخالف سازمان سلسله مراتبی کلیسای کاتولیک بود و بر ضد روحانیت فاسد قرون وسطایی سخن میراند. به زودی هاس از شهرتی فراگیر برخوردار شد تا بدانجا که حتی ملکه نیز پیش وی به گناهان خویش اعتراف میکرد.[13]
پس از چندی، هاس به شورای کنستانس دعوت گردید و امپراتور هم به وی امان جانی داد. با این حال و با وجود این اماننامه، او در این شورا محکوم به مرگ گردیده، بر چوبهی دار سوزانده شد. همچنین در این شورا ویکلیف که پیشتر از دنیا رفته بود نیز محکوم گردید. بنابر این بقایای جسد وی از قبرش خارج گردید و سوزانده شد.[14]
ساوانارولا (1452 – 1498) راهبی از اهالی فلورانس بود که بر علیه پاپ مواضع تندی گرفت و او را به خاطر انجام کارهای ناشایست مورد نکوهش قرار داد. در نتیجه، پاپ در سال 1497 وی را تکفیر نمود. یک سال بعد عدهای به صومعه وی حمله کرده، او را دستگیر کردند. پس از آنکه وی حاضر نشد از عقاید خویش دست بکشد به همراه بیست تن از یارانش به دار آویخته گردید و جسدش نیز سوزانده شد.
از کارهای ارزشمند ساوانارولا میتوان به تفسیر وی بر مزمور 51 اشاره کرد که بعدها توسط مارتین لوتر منتشر گردید. وی در این اثر، موضوع رستگاری از طریق ایمان را تا حدودی نزدیک به دیدگاه رایج پروتستانی تعریف کرده است.[15]
ظهور مارتین لوتر[16] (1483 – 1546)
در قرن شانزدهم، پاپ لئو به فکر تجدید بنای ساختمانهای تاریخی کلیسا افتاد و برای این کار نیاز به پول هنگفتی داشت.
از آنجا که عموم مردم، آمرزش گناهان را راهی آسان برای ورود به بهشت میدانستند، کلیسا به درستی دریافته بود که از طریق آمرزش گناهان میتواند پول زیادی را فراهم آورد.[17]
بنابر این کلیسا، رسم دریافت پول در قبال آمرزش گناهان را بنیان نهاد. البته از آنجا که این پولها به عنوان کمک به کلیسا دریافت میشد مردم نسبت به آن، عکسالعملی نشان نمیدادند.
چندی بعد، واقعهای رخ داد که بسیاری از مسیحیان و از جمله لوتر را به واکنش واداشت.
"آلبرت براندنبورگی"[18] اشرافزادهای ثروتمند از کشور آلمان بود که مدتی طولانی از پرداخت مالیات سرباز زده بود. پاپ در این زمان پیشنهادی به آلبرت داد و مجوز فروش برگههایی با عنوان "آمرزشنامه"[19] را به وی واگذار کرد و در عوض از وی خواست که او هم، نیمی از درآمد حاصله را برای پاپ بفرستد.
به دنبال این مسأله، آلبرت، یکی از محبوبترین واعظان محلی به نام یوهان تتسل (1470 – 1519.م)[20] را اجیر کرد تا کار فروش آمرزشنامهها را بر عهده بگیرد و با استفاده از قدرت خویش در موعظه مردم را به خرید آمرزش نامه ترغیب کند.
به زودی، تسسل کار خود را آغاز کرد و توانست از طریق موعظههای منحصر به فردش، مردم را به خرید این آمرزشنامهها ترغیب کند. او به مردم وعده میداد کسانی که این آمرزشنامهها را خریداری کنند:
«تمام مجازاتهایی که در جهنم استحقاقش را داشتهاند در انتظارشان نخواهد بود... بنابر این هنگامی که از دنیا میروند دروازههای مجازات بسته خواهد شد و دروازههای بهشت شادمانی باز خواهد شد».[21]
در این زمان بود که مارتین لوتر قیام کرد. لوتر راهبی آلمانی بود که به سمت استادی دانشگاه ویتنبرگ آلمان رسیده بود. او در واکنش به این مسأله 95 اصل را نوشته و نسخهای از آن را برای شاهزاده آلبرت فرستاد. از قضا نسخهای از این اعتراضنامه به دست یک ناشر افتاد که او هم فرصت را غنیمت شمرده و آن را منتشر ساخت.
انتشار این نامه، ضربهای سهمگین بر کلیسای کاتولیک وارد ساخت. البته پاپ وقت (پاپ لئوی دهم) با تمام موارد این اعتراضنامه مخالفت نبود اما به طور مشخص، 41 اصل از این موارد را محکوم ساخت.[22]
لوتر در ادامه سه کتاب را در سال 1521 منتشر ساخت و عقاید جدید خویش را در این کتابها منعکس ساخت. او کشیشی تمام مؤمنان را اصلی ایمانی دانسته و نیز شعایر دینی را منحصر در دو مورد دانست: تعمید و عشای ربانی.[23]
از دیگر اصولی که وی بر آن تأکید ورزید، آموزه "عادل شمردگی به وسیله فیض از طریق ایمان"[24] بود.[25]
به هر حال او در سال 1521، به شورای شهر "ورمس" فرا خوانده شد. امپراتور وقت "شارل پنجم" از وی خواست تا حرف خود را پس بگیرد اما لوتر زیر بار این فرمان نرفت. به هر حال شجاعت و گستاخی لوتر توانست تأثیر عمیقی را بر مردم آلمان بگذارد تا آنجا که تنها طی چهار سال، بسیاری از اتباع پاپ به دفاع از لوتر پرداختند و حتی از پاپ به عنوان دجال یا ضد مسیح یاد کردند.[26]
از این زمان به بعد بود که مسیحیان معترض، راه خود را از کلیسای کاتولیک جدا کرده و کلیسای مستقلی را به وجود آوردند.
ظهور تفرقه در میان پروتستانها
البته پروتستانها مدت زیادی با یکدیگر متحد نماندند و نزاع بر سر برخی آموزههای دینی و اصول ایمانی، آنان را دچار چند دستگی کرد. اولین نزاع در مورد آموزه تبدل جوهری بود. لوتر بر این باور بود که عیسی با بدن و خون واقعی خود در نان و شراب (در عشای ربانی) حضور دارد؛ این در حالی بود که اصلاحگران سوئیسی به رهبری تسوینگلی، به حضور نمادین مسیح در نان و شراب اعتقاد داشتند.[27]
این نزاع آغاز تفرقه میان کلیسای پروتستان بود و از این زمان به بعد، کلیساهای مختلفی به وجود آمدند که هر کدام برای خود اصول ایمانی خاص، ساختار کلیسایی ویژه و مراسم دینی مطابق با دیدگاه خویش را ترتیب دادند. با این وجود تمام این کلیساها به خاطر اصول خاص الهیاتی خویش همچنان تحت عنوان کلیسای پروتستان باقی ماندند. از آنجا که این نوشتار در پی گزارش تاریخی نهضت پروتستان نیست تنها به ذکر مهمترین اصل مشترک الهیاتی میان کلیساهای پروتستان خواهیم پرداخت:
مهمترین ویژگی الهیاتی نهضت پروتستان: مسأله حجیت
از مهمترین ویژگیهای الهیاتی مکتب پروتستان میتوان از شعار طرفداران این نهضت یعنی بازگشت به کتاب مقدس یاد کرد. از نگاه پروتستانها، تنها کتاب مقدس است که حجیت دارد.
این اعتقاد پروتستانها لوازمی را نیز در برداشت که از جمله میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
Ø انکار حجیت کلیسا. آنها حجیت کلیسا و عصمت آن را انکار کردند.
Ø باور به استقلال انسان. بر خلاف کلیسای کاتولیک که میگفت انسانهای عادی حق استفاده از کتاب مقدس را ندارند و میبایست حتما به مفسران کتاب مقدس مراجعه کنند، پروتستانها اظهار داشتند که کتاب مقدس نیاز به مفسر رسمی ندارد. از این رو همه مردم مسئول هستند و میبایست به مطالعه کتاب مقدس پرداخته، ایمان خود را مستقیما از آن بگیرند.
Ø رد برخی از شعایر دینی و آداب و رسوم کلیسایی. از آنجا که کتاب مقدس تنها مرجع ایمانی شناخته میشد، پروتستانها معتقد بودند که آداب و شعایر دینی نیز باید با کتاب مقدس سنجیده شود. از این رو آنان، دیدگاه کلیساهای کاتولیک و ارتدوکس در مورد شعایر که تعداد آنها را هفت آیین بر شمرده بودند، رد کردند.
البته خود پروتستانها نیز در این زمینه به اتفاق نظر دست نیافتند و در تعداد این شعایر با یکدیگر اختلاف نظر دارند.[28]
اعتقادات
صرف نظر از آنچه که گفته شد کمتر عقیدهای را میتوان به صورت کلی به پروتستانها نسبت داد. از تثلیث گرفته تا حتی عقایدی مانند رستاخیز و بهشت و جهنم هرگز مورد اتفاق تمام فرقههای پروتستان نیست و هر یک از این کلیساها، عقاید خاص خود را دارا میباشند.
ساختار کلیسایی
کلیساهای پروتستان از نظر نظام و ساختار کلیسایی دارای شکل واحدی نیستند. برخی از کلیساهای پروتستان از نظام اسقفی پیروی میکنند. برخی فاقد مقام اسقفی هستند و هدایت کلیسای آنها به شکل محلی یا ملی صورت میپذیرد. در برخی از کلیساها نیز هیچ گونه مقام عالی کلیسایی وجود ندارد.[29]
به طور کلی در کلیساهای پروتستان نظام رهبانی جایی ندارد. البته در این میان، استثنایی نیز وجود دارد و آن کلیسای انگلیکن (اپیسکوپال) است که دارای شکلهایی از نظام رهبانی میباشد.[30]
شعایر دینی در کلیساهای پروتستان
عموم کلیساهای پروتستان تنها به دو شعار عشای ربانی و تعمید معتقد هستند. کلیسای انگلیکن تنها کلیسای پروتستان است که هفت شعار را به رسمیت میشناسد. برخی از کلیساهای پروتستان نیز هیچ شعاری را به رسمیت نمیشناسند. [31]
مهمترین فرقههای پروتستان
چنانکه پیشتر اشاره شد، فرقههای پروتستان بسیار زیاد است و تعیین تعداد فرقههای آن نیز بسیار مشکل است چنانکه برخی تعداد فرقههای آن را بالغ به 50 هزار دانستهاند.[32] برخی از مهمترین کلیساهای این نهضت، عبارتند از:
کلیسای لوتری، کلیسای کالونی، کلیسای انگلیکن[33]، کلیسای متدیست، کلیسای کانگریگیشنال، کلیسای پرزبیتری، کلیسای تعمیدی (باپتیستی)، کلیسای ادونتیستی، ارتش نجات، کویکر، شاهد یهوه و علم مسیحی.
آمار
ارائه آمار دقیقی از تعداد پروتستانها بسیار مشکل است اما طبق آمارهای منتشره در حدود 170 میلیون پروتستان در آمریکای شمالی، 160 میلیون در آفریقا، 120 میلیون در اروپا، 70 میلیون در آمریکای لاتین، 60 میلیون در آسیا و ده میلیون نیز در اقیانوسیه زندگی میکنند.[34]