كلمات كليدي : مسيحيت، پولس، مسيحيت پولسي، مسيحيت يهودي، بدعت
نویسنده : محمد حقاني فضل
تاریخ مسیحیت را بدون پولس نمیتوان فهمید. او بیتردید شخصیت دوم دنیای مسیحی است. شناختن پولس، شناخت مرحلهای مهم و حیاتی از تاریخ مسیحیت است؛ زیرا باید او را نخستین و بزرگترین الاهیدان مسیحی به شمار آورد؛کسی که الاهیات مسیحی را آغاز کرد. تأثیر انکارناپذیر پولس تا حدی است که میتوان ادعا کرد مسیحیت بر اثر تلاش و اصرار او به صورت یک آیین کاملاً متمایز از یهودیت درآمد. بدون پولس مسیحیت وضعیت کنونی را نداشت و شاید هنوز، مثل سالیان نخست مسیحیت، مسیحیان همچون مسیح، یکتاپرست و پیرو شریعت بودند.
شخصیتی که بعدها بزرگترین رسول مسیحیت نام گرفت، حدود سال 3 میلادی در خارج از سرزمین فلسطین در شهر طرسوس (جنوب شرقی ترکیه امروزی) در خانوادهای یهودی متولد شد. نام اصلی او شاؤل بود اما پس از گرایش به مسیحیت نام پولس را برگزید. پدرش فریسی بود و او را مطابق اصول پرشور این فرقه پرورش داد. پدرش شارمندِ[1] امپراتوری رومبود و این امتیاز را به او نیز انتقال داد. در جوانی چند سالی در بیتالمقدس سکنا گزید و به تحصیل تورات و فراگیری اعتقادات یهودی نزد گملیئل ــ که برجستهترین عالم یهودی آن زمان بود ــ پرداخت. پولس در کنار این آموزشِ یهودی با فرهنگ یونانیـرومی نیز آشنایی داشت. هرچند زبان یونانیای که او در نامههایش به کار برده است نقص دارد؛ اما یونانی را روان صحبت میکرد تا حدی که میتوانست برای اهالی آتن نیز سخنرانی و موعظه کند و در مواقع لزوم میتوانست از نوشتههای معروف ادبیات یونان استفاده کند. پولس از هر دو فرهنگ یهودی و یونانی در شکل دادن به عقاید خود بسیار استفاده کرد. او صناعت خیمهدوزی آشنایی داشت و تا حدی احتیاجات خود را از این راه به دست میآورد.[2]
او در ابتدا دشمن مسیحیان بود. کتاب مقدس نام وی را در داستان شهادت استیفان که برگزیده حواریان بود، مطرح کرده است. پولس در زمره مخالفان استیفان و دستاندرکار شکنجه وی بود (اعمال رسولان، 7: 58). پس از این ماجرا زمانی که آگاهی یافت کهمسیح پیروانی در دمشق پیدا کرده است از یک کاهن بزرگ اجازه گرفت تا به آنجا برود و آنان را توقیف کند و با زنجیر به اورشلیم آورد.
تغییر دین پولس
در اثنای سفر به دمشق ناگاه رؤیایی عجیب مسیر زندگی او را دگرگون کرد:
و در اثنای راه چون نزدیک به دمشق رسید ناگاه نوری از آسمان دور او درخشیدو به زمین افتاده آوازی شنید که بدو گفت: «شائول شائول برای چه بر من جفا میکنی؟» گفت: «ای سرور تو کیستی؟» سرور گفت: «من آن عیسی هستم که تو بدو جفا میکنی. لیکن برخاسته به شهر برو که آنجا به تو گفته میشود چه باید کرد». اما آنانی که همسفر او بودند خاموش ایستادند چونکه آن صدا را شنیدند لیکن هیچکس را ندیدند. پس سولس از زمین برخاسته چون چشمان خود را گشود هیچکس را ندید و دستش را گرفته او را به دمشق بردند و سه روز نابینا بوده، چیزی نخورد و نیاشامید (همان، 9: 1-10).
در اثر این واقعه، انقلابی در شخصیت وی پدید آمد و به مسیح ایمان آورد و حتی مدعی شد که از مسیح مأموریت یافته است که حامی دین جدید باشد. پولس پس از این حادثه، سه سال را در بلاد عربستان گذراند و سپس به اورشلیم بازگشت و مورد عفو و محبت پطرس واقع شد و مدتی را با او به سر برد.[3]
صحت این رؤیا
داستان مکاشفة پولس، دو بار دیگر نیز در کتاب اعمال رسولان آمده است (22: 4-16 و 26: 12-18). این روایتهایکسان نیستند و با همدیگر تناقضاتی دارند؛ مثلاً در یک روایت آمده است کسانی که همراه پولس بودند «آوا را نیک میشنیدند، لیک کسی را نمیدیدند» (اعمال رسولان 9: 7)؛ اما در روایت دیگر میگوید که همراهان پولس «نور را نیک بدیدند، لیک ندای آن کس را که با من سخن گفت نشنیدند» (همان 22: 9). گرچه دانشمندان مسیحی برای حل این تناقضات تلاش بسیاری کردهاند، اما این پاسخها قانعکننده نیستند.[4]
علاوه بر این، داستان ایمان آوردن پولس و تأیید وی از سوی حواریان، تنها در کتاب اعمال رسولان آمده است. نویسندة کتاب اعمال رسولان، یعنی لوقا، از دوستان پولس، است. از سوی دیگر لوقا نه در زمره حواریان است و نه دلیلی بر تأیید سخنان وی از طرف حواریان در دست داریم. بنابراین، ما با ادعای رسالت پولس و هدایتیافتنش از روحالقدس تنها به واسطه خود او و طرفدارانش آشنا میشویم.[5]
پولس مبلغ مسیحیت
پولس به مبلغ مسیحیت تبدیل شده بود و با شور و حرارتی فراوان پیام مسیح را تبلیغ میکرد. او برای رساندن پیام مسیح به شهرهای زیادی سفر کرد و در بسیاری از شهرها توانست گروههایی را به خود جذب کند و کلیسایی در آن شهر بنا کند (اعمال رسولان، 14: 21 به بعد). پولس سه مسافرت تبلیغی داشت. در همین سفرها بود که پولس با لوقا آشنا شد[6] که احتمالاً همان نگارنده انجیل سوم و کتاب اعمال رسولان است.[7]او در این سفرها هر خطری را به جان میخرید. خود او در نامههایش،این سختیها را به اطلاع دوستانش رسانیده است (دوم قرنتیان، 11: 24). البته گاه تابعیت رومیاش ــ که او را همچون یک شهروند رومی میکرد ــ باعث میشد از مجازاتهایی که در جریان فعالیت تبلیغیاش با آن مواجه میشد رهایی یابد (اعمال رسولان، 22: 22-26).
پولس برای خود جایگاهی مهم قائل بود و معتقد بود مسیح به او مأموریتی خاص داده است. او گرچه در مواضعی خود را کمترینِ رسولان دانشته است (اولقرنتیان، 15: 9)، اما خود را در حد بزرگترین رسولان نیز قرار داده است: «مرا یقین است که از بزرگترین رسولان هرگز کمتر نیستم» (دومقرنتیان، 11: 5). وی خود را تأییدشده و دربردارندة روح القدس میپندارد و در رساله اول خود به قرنتیان میگوید: «من نیز گمان میکنم که روح خدا را دارم» (7: 40).
پولس در ترویج اندیشههایش جدیّت بسیار داشت. او هرگاه احساس میکرد که مسیحیان یک شهر افکار او را قبول ندارند و یا اینکه از آنچه او به ایشان گفته است رویگردان شدهاند به آنان نامه مینوشت. او در این راه گاه با تندی بسیار عمل میکرد. وی در نامهای اهالی کریت را سرزنش میکند و میگوید: «یکی از ایشان که نبی خاص ایشان است گفته است که ”اهل کریت همیشه دروغگو و وحوش شهیر و شکمپرست و بیکاره میباشند“ این شهادت راست است ... ایشان را بهسختی توبیخ فرما تا در ایمان صحیح باشند و گوش نگیرند به افسانههای یهود و احکام مردمانی که از راستی انحراف میجویند» (تیطس، 1: 12-14). به همین دلیل ویل دورانت در توصیف او میگوید: «... بیشتر نافذ و پرشور بود تا مهربان و مؤدب».[8]
از نوشتههای پولس برمیآید که او در ضمن موعظه اجرت میگرفته است. او در رسالة اول به قرنتیان مینویسد: «آیا اختیار خوردن و آشامیدن نداریم؟... یا من و برنابا بهتنهایی مختار نیستیم که کار کنیم؟ کیست که هرگز از خرجی خود جنگ کند و یا کیست که تاکستانی را غرس نموده از میوهاش نخورد یا کیست که گلهای بچراند و از شیر گله ننوشد؟» (اولقرنتیان، 9: 4-8). او در موارد دیگری نیز در این باره در نامههای خود سخن گفته است (اول قرنتیان، 16: 1-4؛ دوم قرنتیان، 11: 8؛ فیلپیان، 4: 15). شاید به همین دلیل بود که کلیسای کورنت پولس را به سوءاستفاده مادی از تبلیغ متهم کرد.[9]
او در طی تبلیغ خویش نامههای بسیاری به کلیساهای شهرهای گوناگون و گاه به اشخاص و دوستانش نوشت. این رساله حفظ شد و امروز از مجموع 27 کتابی که عهد جدید را تشکیل میدهند چهارده کتابْ نوشتة پولس و یا منسوب به او هستند. این امر خود نشاندهندةتأثیر او بر مسیحیان دورههای بعد است.[10]
در مورد سالهای پایانی زندگی او اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما نقل است که در سال 64 یا 65 میلادی در روم اعدام شد. ترتولیانوس در حدود سال 200م نقل میکند که پولس را در رم سر بریدند و اُریگن نیز مرگ پولس را در روم و در زمان نرون میداند.[11]
رسالههای پولس بهوضوح نشاندهندة ادبیاتی خاص در تبیین و تبلیغ آیین مسیحیت است؛ ادبیاتی که تفاوت بسیاری با ادبیات عیسی دارد. پولس به تعالیم عیسی اشاره نمیکند، عنوان ناصری را به کار نمیبرد، مطلبی را به حواریان، که ملازمان مسیح بودند، نسبت نمیدهد و مرجعی برای تأیید سخنان خود معرفی نمیکند. شاید علت این امر آن است که پولس هرگز عیسی را ندیده بود و آنچه درباره عیسی میدانست از مردم فراگرفته بود. آثار پولس برای شناخت شخصیت تاریخی عیسی چندان کمکی نمیکنند؛ زیرا عیسای مورد نظر او عیسایی است که در رؤیا و تجربة شخصیاش شناخته است. شاید بتوان ادعا کرد که پولس عیسایی غیر از آنچه رسولان دیدهاند، خلق و معرفی کرده است. خود پولس نیز، در رسالهاش به غلاطیان، به این نکته اشاره میکند: «اما ای برادران، شما را اعلام میکنم از انجیلی که من بدان اشارت دادم که به طریق انسان نیست؛ زیرا که من آن را از انسان نیافتم و نیاموختم، مگر به کشف عیسی مسیح» (غلاطیان، 1: 11-12).
شاید به علت همین تفاوت عیسای پولس با عیسای ناصری بود که پولس در افکار و اندیشههایش چندان دلمشغول آن نبود که سخنانش با عیسی مطابقت داشته باشد و بسیاری از اوقات به نحو چشمگیری از تعلیمات عیسای ناصری فاصله میگرفت[12] تا حدی که الاهیاتی را پدید آورد که در سخنان مسیح چیزی جز نکات مبهم دربارة آن نمیتوان یافت.[13]
تفاوتهای اندیشههای پولس با عیسی و حواریان
در تعالیم مسیح و حواریان بشارت به ملکوت آسمان محور اصلی تبلیغ بود؛ اما در تعالیم پولس این واژه نقش خود را از دست داد و جای خود را به مفاهیمی مانند پسر خدا، رستاخیز، فداء، فیض و ایمان داد. در واقع پولس «دین عیسی» را به «دینی دربارة عیسی» تبدیل کرد. پایهها و بنیادهای الاهیات پولسی مفاهیم و آموزههایی هستند که در یهودیت (که بستر و همچنین محور سخنان عیسی بود) وجود نداشتند و اگر هم وجود داشتند، مفهومی متفاوت با آنچه پولس اراده میکرد داشتند. اندیشههای پولس تأثیر فراوانی بر ساختار عقیدتی و چهرة عملی مسیحیت در دورههای بعد از خودش تا به امروز داشته است؛ امروزه الاهیات مسیحی در واقع الاهیات پولسی است.
برای نمونه به برخی از تفاوتهای اندیشه پولس با عیسی، بر طبق نقل کتاب مقدس، اشاره میشود: مسیح به شاگردان خود میگفت که او (مسیح) خدا نیست (لوقا 18: 19) و در هیچ موردی خود را خدا نخوانده است؛[14]اما پولس مسیح را خدا میدانست (تیطُس 2: 13؛ فیلپیان 2: 6-7). عیسی تأکید میکرد که احکام شریعت، برای همیشه، باید رعایت شوند (متی 5: 17-20)؛ اما پولس احکام شریعت را منسوخ و باطل میدانست (غلاطیان 3: 13). عیسی شریعت را راه رسیدن به حیات ابدی معرفی میکرد (متی 19: 18)؛ اما پولس شریعت را لعنت میخواند و میگفت عاملان به شریعت را کسانی که زیر لعنت هستند (غلاطیان 3: 10). طبق تعالیم عیسی، اعمال در رسیدن به رستگاری دخیلاند (متی 19: 16-20؛ مرقس 10: 17-19)؛ اما پولس تعلیم میدهد که نجات تنها به وسیله ایمان است و عمل هیچ تأثیری در نجات ندارد (رومیان، 3: 28؛ غلاطیان، 2: 16؛ غلاطیان فصل 3).
پولس با حواریان نیز اختلاف نظر داشت. مهمترین مورد اختلاف وی با حواریان مسئلة ختنة تازهمسیحیان و نیز لزوم عمل به احکام شریعت بود. پولس که عمل به شریعت را لازم نمیدانست بر نظر خویش پای میفشرد و حتی حواریانی که به شریعت عمل میکردند را مورد طعنه و حمله قرار میداد. خود پولس در رساله به غلاطیان میگوید که با پطرس، جانشین عیسی (متی، 16: 18؛ یوحنا، 21: 15)،در مقابل همگانمخالفت کرده و او را «ریاکار» خوانده است (غلاطیان، 2: 11-15).
پولس و استفاده از اساطیر رومی
پولس خود را رسول امتها (غیریهودیان) میدانست (غلاطیان، 2: 7) و همت و تلاش اصلی او مسیحیکردن مشرکان رومی بود. آنچه در آن روزگار در میان رومیان شایع بود ادیان اسرارآمیز و رمزی یونانی بود. مثلاً در شهر طرسوس، زادگاه پولس، همانند بیشتر شهرهای یونان، کسانی وجود داشتند که پیرو ادیان رمزی مانند اورفئوسی بودند. پیروان این مذاهب معتقد بودند خدایی که میپرستند به خاطر آنان مرده و از قبر برخاسته است و اگر با ایمانِ محکم و مطابق رسوم صحیح او را بخوانند آنان را از «هادس» نجات میدهد و در نعمت زندگانی جاوید و سرشار از سعادت سهیم میگرداند.[15]
غیریهودیان انطاکیه و سایر شهرهایی که پولس در آنجا به بشارت پرداخت هرگز عیسی را در طول زندگانیاش نشناخته بودند و مفهوم مسیح (ماشیح) نیز مفهومی یهودی بود که در عهد قدیم ریشه داشت و در نتیجه برای آنان ناشناخته بود. سهلالوصولترین راه برای اینکه آنان عیسی را بپذیرند این بود که عیسی نیز همچون خدایان منجی به ایشان معرفی شود؛ خدایانی مانند اوزیروس که مرد تا زنده شود و حیات جاودانی را به بشر عطا کند. یونانیها بر اساس مبادی عرفانی خویش معتقد بودند که میتوان با عبادات روحانی، جسم فانی را الوهی و ازلی ساخت.از این رو پولس سخنان خویش را متناسب با فکر و اندیشه این اقوام سامان داد و مسئله مرگ و رستاخیز عیسی را به نحو دیگری تفسیر کرد.[16] پولس میگفت عیسی موجودی آسمانی است که طبیعت و ذاتی الاهی دارد اما به زمین آمده و صورتی جسمانی به خود گرفته است. پولس «مسیح یهودی» را کنار گذاشت و به جای آن«لوگوس» (کلمه) را مطرح کرد که ریشه در فلسفه یونان داشت: «مسیح قوت خدا و حکمت خداست و او صورت خدای نادیده است، نخستزاده تمامی آفریدگان؛ زیرا که در او همه چیز آفریده شد. آنچه در آسمان و آنچه بر زمین است ... همه به وسیله او و برای او آفریده شد. او قبل از همه است و در وی همه چیز قیام دارد» (اولقرنتیان، 1: 24 و کولسیان، 1: 15-18).پولس مسیح را پسر خدا میداند در اعتقاد او عیسی به دنیا آمده است تا با مرگ خود گناهکاران را نجات بخشد (عبرانیان، 1: 2-3 و اول تیموتائوس، 1: 15).
در واقع پولس به اندیشههای شرکآلود لباس مسیحیت پوشانید؛ در نتیجه مسیحیت نه تنها شرک را از بین نبرد بلکه آن را در خود پناه داد و موجب حیات آن شد.[17]
پولس مخالف شریعت
یکی از اموری که موجب تفاوت چهره دیانت مسیحی با دو دین همخانوادهاش (اسلام و یهودیت) شده، نفی شریعت است. اسلام و یهودیت هر دو دارای احکام فقهی هستند؛ اما مسیحیت امروزین دینی بدون احکام و فقه است. کنار گذاشتن شریعت نیز بر اثر نوشتههای پولس بود.پولس توجه بسیاری به شریعت و احکام داشت؛ چنانکه در رساله به غلاطیان که رسالة نسبتاً کوتاهی است بیش از 25 بار و در رساله به رومیان که اندکی طولانیتر است بیش از هفتاد بار از کلمه شریعت استفاده کرده است.[18] پولس از این جهت شباهت بسیاری به عیسی دارد؛ زیرا عیسی نیز در سخنان و تعالیمش بر شریعت تأکید میکرد؛ اما نکته اصلی در این است که عیسی در پی تأیید شریعت بود و پولس درصدد نفی و طرد آن. در این مورد نیز هدف پولس گسترش بیشتر مسیحیت بود. پولس در انطاکیه ایمان مشرکان را بی آنکه از آنان اجرای ختنه را بخواهد میپذیرفت؛ به همین دلیل چند نفر از اورشلیم به انطاکیه رفتند تا «برادران را تعلیم دهند که اگر بر حسب آیین موسی مختون نشوند ممکن نیست که نجات یابند» (اعمال رسولان، 15: 1)؛ زیرا ختنه نمادی از پیمان مقدس خدا با امتش بود. اما پولس میدانست که اگر این عده سخن خود را به کرسی بنشانند هرگز عده قابلتوجهی از غیریهودیان مسیحیت را نخواهند پذیرفت؛ لذا بر سر این مسئله با حواریان مخالفت کرد. در نهایت در شورای اورشلیم پولس توانست حرف خود را به کرسی بنشاند.
پولس مخالفت با شریعت را به یکی از اصول الاهیاتی خویش تبدیل کرد. او میگفت نجات «تنها با ایمان» به دست میآید و شریعت و احکام هیچ جایگاهی در نجات انسان ندارد (رومیان، 3: 28 و غلاطیان، 2: 16).
او در این باره جدیت بسیاری از خود نشان داد و هر که طرفدار عمل به شریعت و احکام بود را توبیخ میکرد. او در نامهای به کلیسای شهر فیلپی شریعتگرایان را «سگهایی» خواند که بر «بریدن عضوی از بدن» اصرار دارند.[19]
این رویکرد مورد قبول حواریان نبود؛ زیرا آنها مطابق تعالیم مسیح عقیده داشتند که عیسی نیامده بود تا باطلکننده تورات باشد، بلکه برانگیخته شده بود تا آن را کامل کند. خود عیسی بر این مطلب صریحاً تأکید کرده است (متی، 5: 19 و نیز لوقا، 16: 17).یعقوب رهبر کلیسای اورشلیم و از رسولان مسیح نیز در رساله خود از عمل به شریعت دفاع میکند:
«ای برادران من چه سود دارد اگر کسی گوید: «ایمان دارم» وقتی که عمل ندارد؟ آیا ایمان میتواند او را نجات بخشد؟ پس اگر برادرییا خواهری برهنه و محتاج خوراک روزینه باشد و کسی از شما بدیشان گوید: «به سلامتی بروید و گرم و سیر شوید» لیکن مایحتاج بدن را بدیشان ندهد چه نفع دارد؟ همچنین ایمان نیز اگر اعمال ندارد در خود مرده است» (رساله یعقوب، 2: 14-18).
انتقادیترین سخنان عیسی انتقاد از شریعت نیست، بلکه از مبلغان و کاهنان شریعت است. در واقع او از چگونگی اطاعت از شریعت انتقاد میکند؛ حال آنکه پولس نافی اصل و جوهره شریعت است و آن را از اساس بیارزش دانسته، در نجات انسان بیتأثیر میداند.
البته پولس حکم به اباحهگری نمیکند و گاه در رسالههایش دستوراتی از شریعت را به پیروانش توصیه میکند؛ مانند «از زنا بگریزید» و یا «به یکدیگر دروغ مگویید» (اول قرنتیان، 6: 18 و کولسیان، 3: 9)؛ اما در همین موارد نیز تفاوتی عمده بین نگاه پولس و نگاه عیسی (شریعت موسوی) وجود دارد؛ عیسی، همانند کتب عهد قدیم، میگوید این امور را باید انجام داد، زیرا خداوند به آنها امر کرده است؛ اما پولس چنین رأیی ندارد؛ او مخاطبش را به نوعی اطاعت درونی و باطنی فرامیخواند: «زیرا مختونان ما هستیم که خدا را در روح عبادت میکنیم» (فیلپیان، 3: 3) و این اعمال و احکام را نیز زائیدة همان اطاعت روحانی (ایمان) میداند (غلاطیان، 5: 22). در واقع تأکید پولس بر این احکام نه از آن جهت است که آنها حکمی از احکام شریعت و در نتیجه خواست خدایند؛ بلکه از آن جهت است که این احکام از لوازم زندگانی روحانیاند.[20]
عقلگریزی و جبرگرایی در اندیشههای پولس
یکی از تأثیرات مهم پولس بر الاهیات مسیحی آن است که او تلاش کرد ایمان را از اموری مانند عقل و معرفت جدا کند (همانطور که عمل را در ایمان بیاثر میدانست)؛ به همین جهت عنصر آگاهی، اندیشه و تدبیر بشری را بیارزش میداند و دانشمندان را تحقیر میکند و فلسفه و فیلسوفان را دزد ایمان میخواند (اول قرنتیان، 1: 19-21 و کولسیان، 2: 8).
یکی از مسئلهسازترین اندیشههای الاهیات پولس جبر است. او حتی ایمانآورن را نیز از حیطه اختیار انسان بیرون میداند. در کلمات پولس عباراتی یافت میشود که حاکی از آن است که در اعتقاد وی، خوبی و بدی افراد خارج از قدرت و اراده آنان است و انسانها از قبل از تولد خوب یا بد برگزیده شدهاند؛ اما این کار را بر اثر استحقاق آنان و بر اساس اعمال آنان نیست؛ بلکه علت این حکمْ ارادةخداونداست:
«پس چه گوییم؟ آیا نزد خدا بیانصافی است؟ حاشا! زیرا به موسی میگوید: «رحم خواهم نمود بر هر که رحم کنم و رأفت خواهم نمود بر هر که رأفت نمایم» ... بنابراین هر که را میخواهد رحم میکند و هر که را میخواهد سنگدل میسازد» (رومیان، 9: 14-18).
به نظر میرسد این جبرگرایی بر تعالیم سیاسی او نیز تأثیرگذاشته باشد. او پادشاهان را نمایندگان خداوند بر که با صاحبان روی زمین میدانست و معتقد بود سلسله مراتب را خداوند ترتیب داده و هر کس قدرت مقابله کند با تقدیر خداوند مقابله کردهاست. حاکم خادم خداست که شمشیر را بیهوده برنمیدارد، پس باید مطیع حاکمان بود (رومیان، 13: 1؛ تیطس، 3: 1). پولس به این اندازه هم کفایت نمیکند و مؤمنان را فرامیخواند که صلوات و دعا و مناجات و شکر برای پادشاهان و صاحبمنصبان به جای آورند (اولتیموتاؤس، 2: 1).
گناهکار بودن ذاتی انسان نیز از آموزههای پولسی است. او میگوید: وقتی آدم گناه کرد، گناه او تمام نسل انسان را آلوده ساخت و «از نافرمانی یک شخص بسیاری گمراه شدند» (رومیان، 5: 19) و مجازات گناه، یعنی مرگ، بر تمام کسانی که خودشان شخصاً و عمداً گناه نکردهاند نیز جاری میشود (رومیان، 5: 12-14).
به علت این سخنان و اندیشههای پولس، حواریان و پیروان آنان با پولس مخالفت میکردند؛ اما جواب پولس این بود که او از طرف عیسی مأمور به هدایت امتها (غیریهودیان) است و این اعمال و سخنانش نیز در جهت انجام این رسالت است. البته پولس این مطلب را میپذیرفت که عیسی پطرس را به جانشینی خویش برگزیده است؛ اما مدعی بود که مأموریت پطرس تنها محدود به یهودیان بوده است و بعدها (پس از رویای پولس) عیسی مأموریت تبلیغ در بین غیریهودیان را به او سپرده است (غلاطیان، 2: 7).
اندیشههای پولس پایة مسیحیت بعد از حواریان
پولس تا یک قرن بعد از مرگش تقریباً فراموش شده بود. اما هنگامی که نخستین نسلهای مسیحی از میان رفتند و روایت شفاهی حواریان شروع به محو شدن کرد، لازم بود تا برای مقابله با چنددستگی، چارچوبی از عقاید پدید آید. در این زمان اورشلیم ویران گشته بود[21] و پیروان شریعت و حواریان پراکنده شده بودند. از طرفی بیشتر مسیحیان غیریهودیانی بودند که مسیحی شده بودند. به این دلایل بود که رسالههای پولس پایه و اساس این الاهیات قرار گرفت. البته تا مدتها گروههایی کم جمعیت (مانند ابیونیها) همچنان به مقابله با اندیشههای پولس میپرداختند؛ اما این عده نیز در قرن چهارم میلادی از بین رفتند و سلطه اندیشه پولسی بر مسیحیت کامل گردید.با این همه، نوشتههای پولس پازل الاهیات مسیحی را تکمیل نمیکند؛ زیرا پولس تنها خدای پدر و خدای پسر را معرفی میکند اما روحالقدس را اقنوم سوم تثلیث معرفی نمیکند. اندیشة تثلیث بعدها و در قرون دوم تا چهارم شکل گرفت و اولین سند رسمی مسیحیت که در آن بر تثلیث تأکید شده است، یعنی اعتقادنامه نیقیه، مربوط به قرن چهارم است.[22]
پولس پیرو عیسی یا یک بدعتگذار
در پایان بررسی یک سؤال لازم به نظر میرسد و آن اینکه تا چه اندازه انحراف از اندیشههای مؤسس یک دین را باید بدعتگذاری محسوب کرد. آنچه در اندیشههای پولس مییابیم، همانطور که بسیاری از دانشمندان مسیحی معترفاند، شباهتی به تعالیم عیسی (ع) ندارد. حال آیا مسیحیت کنونی، که برگرفته از اندیشههای پولس است، همان دین عیسی است یا یک دین جدید؟در پاسخ به این سؤال عباراتی را از کتابهای دو نویسنده مسیحی نقل میکنیم:
پولس به خاطر توسعه یافتن افکارش متهم شده است، مخصوصاً توسط دستهای از نویسندگان در پایان قرن اخیر، که آنقدر مسیحیت را تغییر داده که گویی مؤسس دوم آن است.[23]
پولس حواری (رسول) را غالباً دومین مؤسس مسیحیت لقب دادهاند و مسلماً او در این راه جهاد بسیار کرده، فرقه طرفداران اصول و شرایع موسوی را مغلوب ساخت و ... .[24]
در روایات اسلامی نیز در دو مورد از پولس نام برده شده است که سخن این نویسندگان را تأیید میکند. امام موسی بنجعفر (ع) در ضمن روایتی طولانی سرزمینی را در جهنم معرفی میکنند که اختصاص به بدعتگذاران و گمراهان دارد. در این سرزمین پنج نفر از امم گذشته، از جمله پولس، قرار دارند.[25]امام صادق (ع) هم در ضمن حدیثی فرمودهاند: «رسولان خداوند در زمان خود و پس از خود به شیطانهایی مبتلا بودند که آنان را میآزردند و مردم را پس از آنان گمراه میکردند، ... پولس و مریسا در امت عیسی چنیناند».[26]