نویسندگان: محمد مهدی علیمردی، سید محمد روحانی
اشاره
پدیده ی آیین سیکهـا یکی از ادیان شرقی به شمار می آید که اول بار حدود پانصد سال پیش به پیشوایی گورو نانک در منطقهای از پنجاب پیروانی را به خود اختصاص داد. نانک مردم را به تفکر در عمق تعالیم و ادیان که داشتند دعوت می کرد و مدعی بود که صرفا نام خداوند را تبلیغ می کند؛ اما به مرور زمان، آنچه او بنیاد نهاده بود به آیینی نوین با باورها، مناسک و کتاب مقدس خاص خود تبدیل شد. البته شکل گیری این آیین هم به دست نانک و در زمان او اتفاق نیفتاد، در واقع میتوان گفت که این آیین بیش از یک بنیان گذار دارد. نانک و نه جانشین او، ده رهبر انسانی سیکها هستند که هر یک در شکل گیری این آیین نقشی داشتهاند. یکی از مهمترین تحولات در تاریخ این دین، که توسط رهبر دهم انجام شد، انتخاب کتاب مقدس به عنوان گوروی جاودان بود. این تدبیر باعث جلوگیری از اختلافات درونی آیین سیکهـ گردیده است. این مقاله به طور اجمالی به بررسی نقش بنیان گذاران آیین سیکهـ در روند پیدایش و شکل گیری نهایی این آیین میپردازد.
مقدمه
آیین سیکهـ دینی نوظهور است که از پیدایش آن حدود پانصد سال میگذرد؛ اما علی رغم جوان بودنش، توانسته است حضوری پررنگ در مجامع جهانی و بینالمللی داشته باشد، به ویژه در چند دههی اخیر که با تأسیس مؤسسات مختلف، سایتهای اینترنتی، و نشر کتابها و مجلات مختلف به نشر اعتقادات خود پرداخته است. این آیین بر مبنای تعالیم گورونانک و نه جانشینان او، در منطقهی پنجاب، در شبه قاره هند در ظرف حدود دویست سال به وجود آمد. این آیین بر پایه سه اصل مهم باور به یگانگی خداوند، اطاعت محض از گورو (معلم روحانی) و باور به تناسخ ارواح پس از مرگ بنا شده است. علاوه بر آن، آموزههای اخلاقی مثل نفی نظام طبقاتی، برابری زن و مرد؛ خدمت به خلق، کار و تلاش، نفی هر گونه ریاضت جسمانی و داشتن زندگی اجتماعی از دیگر آموزه های مهم این آیین محسوب می شود. آموزههای این دین نزدیکی و شباهت بسیاری با عقاید اسلامی و هندویی دارد؛ به همین دلیل برخی از محققان غیر سیکهـ معتقدند این آیین در حقیقت ترکیبی از تعالیم اسلامی و هندویی است، که بنیان گذاران آن برای ایجاد آشتی میان دو دین بزرگ آن منطقه به وجود آوردهاند. ولی پیروان آیین سیکهـ با این دیدگاه به شدت مخالف بوده، دین خود را دینی الاهی و کاملا مستقل میدانند.
واژه سیکها [1]
واژه ی سیکهـ در لغت به معنی دانش آموز، شاگرد و مرید است. در مورد ریشه ی آن، سه احتمال مطرح شده است: طبق یکی از آنها این کلمه از مصدر «سیکهنا» (Sikhna)، به معنی آموختن، از زبان هندی و پنجابی اخذ شده است. (Chander Dotra, 1997:436). این واژه در کتاب مقدس این آیین، گورو گرنتهـ صاحب (Guru Granth Sahib)، نیز به صورت «سیکهـ» و «سیکهیا» به معنی «تعالیم گورو» و به صورت «گورسیکهـ» و «ستگور سیکهـ» به معنی «پیرو گورو» آمده است:
ستگور ساچی سیکهـ سنائی
[تنها گوروی حقیقی تعالیم حقیقی را بیان می کند.]
سیکهیا دیکهیا بهوجن بهاوو
عشق آلاهی، آموزه، موعظه و غذای من است.
ستگور سیکهـ کی کری پرتپال
گوروی حقیقی پیروان خود را گرامی می دارد.
(S.G.G. Gaori Goareri, Mahla 1, p.221& Mahla 5,p.14)
سیکهـ در اصطلاح برای اشاره به پیروان گورونانک (GuruNanak) و نه جانشین او به کار می رود. «سیکهـ» در آغاز اصطلاحی بود به معنای پیرو و مرید نانک، اما بعدها نامی برای دینی مستقل با آداب، اعتقادات و ارزش های ویژه اطلاق گردید (Hinnells,1996:31).
مطابق مصوبه گوردوراهای سیکهـ در سال 1925م، مطابق 1346ق، که مورد تایید مجلس ایالتی پنجاب نیز قرار گرفت، سیکهـ این گونه تعریف شده است: «کسی که از روی یقین به جد اعتراف کند که پیرو آیین سیکهـ است، به کتاب مقدس گورو گرنتهـ صاحب و ده گوروی سیکهـ معتقد باشد، و هیچ دین و آیین دیگری نداشته باشد». گوردوراهای سیکهـ در سال 1971م، مطابق 1392ق، بند دیگری را نیز به تصویب رساندند که مورد تایید پارلمان هند نیز قرار گرفت، و آن این بود که «سیکهـ کسی است که علاوه بر شرایط فوق الذکر مقید به تعالیم و فرامین آنها نیز باشد، و از جمله فرامین گوروی دهم کوتاه نکردن موی بدن (Kesh, kes) است». در حقیقت اضافه کردن این بند به اصول آیین سیکهـ برای خارج کردن سهجدهاری ها (Sahajdhari) بود، زیرا آنان خود را پیرو گورونانک، و سیکهـ میخواندند؛ ولی اصولی که گوروی دهم بنا نهاده بود، به ویژه باقی گذاشتن موی بدن، را رعایت نمیکردند (Ibid). مطابق قانون سلوک سیکهـ «رهت مریادا» (Rahit Maryada یا Rehat Maryada) سیکهـ آن کسی است که به یک خدای ابدی و متشخص «اکال پروکهـ» (Akal Purakh)، ده گورو «از گورونانک تا گوروگوبند سینگهـ (Guru Gobind Sing) گورو گرنتهـ صاحب و آموزه های آن، و مراسم تعمید با شمشیر دودم «کهندا کاامریت (Khandaka Amrit) باور داشته باشد، و همچنین هیچ دین و آیین دیگری را نپذیرد (Shromni Gurdwara committee 1998:9).
به هر حال، امروزه اصطلاح سیکهـ به سه گروه اطلاق می شود:
1. سهجدهاری؛ کسانی که در خانواده ی سیکهـ متولد شده اند و از این طریق خود را پیرو این آیین می دانند؛ ولی رسما تعمید نیافته اند و به پنج کاف، به ویژه کوتاه نکردن موی بدن، ملتزم نیستند.
2. کس دهاری (Kesdhari)؛ سیکههایی که ملتزم به حفظ موی کوتاه نشده ی بدن هستند، ولی رسما تعمید نیافته اند.
3. امریت دهاری (Amritdhari)؛ سیکههایی که رسما با مراسم «کهندا کاامریت» تعمید یافته و عضو خالصا شده باشند (Chander Dogra, 1997:436).
بنیان گذاران سیکهـ
اولین گوروی این آیین، نانک، در 15 آوریل سال 1469، مطابق 890ق، در خانواده ای هندو، در ایالت پنجاب در روستایی به نام تلوندی (Talwandi)، که امروز آن را ننکانا صاحب (Nankana Sahib) می خوانند، به دنیا آمد. زندگی بنیان گذار سیکهـ را میتوان به سه دوره مهم تقسیم کرد: نخستین دوره که 37 سال، از 1469 تا 1506م، مطابق 890 تا 927ق، طول کشید، مربوط به دورهی کودکی، تحصیل و زندگی خانوادگی او است. دومین دوره به مدت چهارده سال، از 1506م تا 1520م، مطابق 927 تا 941ق، به سفرهای تبلیغی نانک به مناطق مختلف هند و کشورهای اطراف اختصاص دارد. سومین دوره نیز از سال 1521 تا 1539م، مطابق 942 تا 960ق، یعنی هجده سال آخر عمر او، مختص به تعلیم و تربیت شاگردان، و بنای اولین جامعهی سیکهـ است (Ibid:332).
به باور سیکهها نانک یک گورو، یعنی معلم و راهنمای الاهی، است که بعد از مکاشفهای عرفانی احساس کرد رسالتی از جانب خداوند بر دوش او نهاده شده است و در پی آن، آیین سیکهـ را به وجود آورد. او در سفرهای متعدد به مراکز اصلی آیین های هندو، بوداد و اسلام، پیام خود را که نفی تعصبات جاهلانه بر آداب و ظواهر مذهبی، بدون درک صحیح از حقیقت آن بود، به آنان رساند. او همواره مردم را به تفکر در عمق تعالیم ادیان دعوت می کرد. نانک برای اینکه تعالیمش هر چه بیشتر بر مخاطب تاثیر بگذارد، به جای نصیحت مستقیم، بیشتر به صورت علمی سؤالاتی در ذهن مخاطب ایجاد می کرد، به طوری که مخاطب به تفکر در سخنان او وادار شود. از طرفی نیز در تعالیم او برتری به سبب مقام، ثروت و یا طبقه اجتماعی به شدت نکوهش شده است (Singh, harbans, 1999:14).
سفرهای گورونانک حدود سال 1521م، مطابق 942ق، هنگامی که گورونانک حدود پنجاه سال داشت پایان یافت. بعد از آن نانک همراه با خانواده اش در شهر کرتارپور (Kartarpur) مستقر شدند. این دوران مرحله ای جدید و تاثیرگذار در تشکیل جامعه مستقل سیکهـ قلمداد می گردد. قسمت اعظم سال های آخر عمر نانک در دهکده تلوندی گذشت. می توان گفت مبدأ تشکیل جامعه ی مستقل سیکهـ، تصمیم گورونانک به اقامت در این محل و در این زمان خاص بوده است.
از نقاط مختلف هند، دوستداران و پیروان کثیری برای دیدار وی به آن روستا می آمدند و همین افراد وسیله ای برای ابلاغ تعالیم نانک به دیگر نقاط هند بودند. سرانجام او در روز 22 سپتامبر 1539م مطابق 960ق، درگذشت (Hinnells, 1996:314own Cole, 1989:12 Eliade, 1989:13/318)
گورونانک پیش از رحلت، یکی از شاگردان خود به نام لهنا (Lehna) را برای جانشینی برگزید. گورونانک بر او لقب اَنگد (Angad)، یعنی وجود من، نهاد که بعدها به همین عنوان شهرت یافت. از اقدامات مهم گوروانگد جمع آوری و تدوین سروده های گورونانک و ارسال آن به مراکز تبلیغی خود در نقاط مختلف کشور بود که زمینه تدوین کتاب آدی گرنتهـ را به عنوان کتاب مقدس آیین سیکهـ فراهم نمود (Dhillon,200:82). او رسم الخط گوروموکهی را که پیش از آن به نام مهاجنی (Mahajni) وجود داشت اصلاح و تکمیل کرد و آن را به عنوان خط رسمی بین پیروان خود رواج داد (owen Cole, 2004:284).
برای نخستین بار به فرمان گوروانگد داستان زندگی گورونانک به صورت کتابی به نام جنم ساکهی (Janam Sakhi) گردآوری و تالیف شد (Singh, Sangat, 2001:24). گوروانگد به عنوان یکی از پایه گذاران نظریه بهکتی و شکتی،[2] به معنی همدوشی عرفان و قدرت دنیوی، به شمار می آید (Singh, Sangat. 2001:82). وی به مدت سیزده سال جامعه ی سیکهـ را رهبری نمود و در سن 48 سالگی از دنیا رفت. او یکی از مریدانش به نام آمرداس (Amardas) را به عنوان جانشین خود معرفی کرد. گوروامرداس، که 73 سال داشت، در سال 1552م مطابق 973ق، به عنوان سومین گورو منصوب گردید.
از اقدامات مهم گوروامرداس حفظ و گسترش سنت سفره ی اطعام فقرا و زائرین (لنگر) بود، که پیش از او توسط گورونانک دایر گشته بود.[3] این سنت که گورو کالنگر، به معنای اطعام در حضور گورو نام داشت، وسیله ای برای تحکیم همبستگی پیروان، و نشانه ای از برابری تمامی انسان ها از هر طبقه اجتماعی و دینی محسوب می شد. جهت دادن به دو جشن بزرگ آیین هندو، بیساکهی (جشن برداشت گندم) و دیوالی (جشن چراغ ها) برای تأکید بر وحدت و استقلال پیروان خود، و تقسیم جامعه سیکهـ به بیست و دو منطقه موسوم به منجی[4] از دیگر اقدامات مهم وی به شمار می رود (Ibid:82) یکی دیگر از مهم ترین اقدامات گوروامرداس در زمینه اصلاح سنت های غلط در جامعه ی هند، نفی رسم ستی (Satti) بود که براساس آن زن بیوه به همراه جسد شوهرش سوزانده می شد.
وی قبل از مرگ، داماد خود جتها (Jetha) را که بعدها به رام داس (Ramdas)، به معنی غلام خدا، ملقب شد به عنوان جانشین خود تعیین کرد، و در سن 95 سالگی بعد از 22 سال تصدی مقام گورویی، در سال 1573م، مطابق 994ق، درگذشت (سنگهـ سودهی تیجا، 136:1997).
رام داس در اول سپتامبر 1574م، مطابق 995ق، رسما به مقام رهبری پنتهـ رسید (Singh, Sangat. 2001:82). از او بیشتر به عنوان بنیان گذار شهر مقدس امریتسر (Amritsar) یاد می شود. بنای امریتسر، آغاز تحولی جدید در آیین سیکهـ به شمار می رود (Singh, Harbans, 2001:3/451). وی به مدت هفت سال رهبری پنتهـ را به عهده داشت. با آنکه سه پسر داشت، پسر کوچکش ارجن را شایسته جانشینی خود دانست.[5] با این کار نظام موروثی را در تصدی مقام گورویی سیکهها بنیاد نهاد. بعدها این سنت توسط سایر گوروها دنبال شد.
گوروارجن (Guru Arjan) بعد از درگذشت پدرش، در سال 1581م، مطابق 1002ق، به عنوان پنجمین گورو منصوب شد (Dhillon,2000:106). گوروارجن بعد از انتصاب به مقام گورویی به سفرهای تبلیغی در مناطق مختلف پرداخت. او توانست در طی این سفرها تعداد زیادی از کشاورزان (جات) را به آیین سیکهـ متمایل کند. مشهورترین بنای دینی که در دوران گوروارجن ساخته شد، ساختمان معبد طلایی (Golden Temple/هری مندیر) در امریتسر است (سینگ سامبهی، 1369: 100) شاخص ترین اقدام گوروارجن گردآوری و تدوین کتاب آدی گرنتهـ به عنوان کتاب مقدس سیکهها بود.
بعد از درگذشت اکبرشاه، پادشاه مغلول هند، بر سر جانشینی او میان فرزند او جهانگیر و نوه اش خسرو که توسط او به جانشینی برگزیده شده بود نزاع درگرفت. در این میان گوروارجن از خسرو حمایت کرد. بعد از شکست خسرو و اعدامش توسط جهانگیر، گوروارجن مورد خشم امپراتور جدید قرار گرفت (Dhillon, 2000:114). سرانجام گوروارجن در سن 43 سالگی در ماه می 1606م، مطابق 1027ق، به دستور جهانگیر در رودخانه غرق گردید و به عنوان اولین «شهید» در آیین سیکهـ مشهور گشت. قبل از اینکه گوروارجن به لاهور برده شود، فرزند خود هرگوبند را به عنوان جانشین خود معرفی کرده بود (سینگهـ سودهی تیجا، 167:1997).
گوروهرگوبند بنا بر وصیت پدرش، به آیین سیکهـ وجهه ی نظامی گری داد و رسوم زاهدانه و عرفانی گوروهای سابق را با روحیه ی جنگاوری درآمیخت. تا قبل از گوروهرگوبند، گوروها بر تختی معمولی که «گدی» (Gaddi) نامیده می شد می نشستند و بیشتر به موعظه، نصیحت و بحث های عرفانی و الاهی می پرداختند؛ اما گوروهرگوبند این رسم را نیز تغییر داد.
او در شهر امریتسر، کنار هرمندیر (معبد طلایی) کاخی با شکوه، به نام اکال بنگله[6] ساخت.[7] هرگوبند علاوه بر موعظه و بحث های عرفانی، سخنان حماسی نیز ایراد می کرد. او با این کار قصد داشت در شنوندگان، شور جنگ و دفاع از آیین را برانگیزاند. یکی از ویژگی های شاخص گوروهرگوبند حمل دو شمشیر بود که به عنوان نشانه ای از دو آموزه ی میری و پیری[8] شناخته شد. در حقیقت گوروی ششم با این کار خود قصد داشت بر عدم جدایی میان دینداری و حصول قدرت دنیوی، یعنی وحدت میان دین و سیاست تأکید کند. سرانجام گوروهرگوبند در سال 1644م، مطابق 1065ق، در شهر کیرتپور (Kiratpur)درگذشت (Duggal, 1997:141).
گوروهراری نوه کوچک گوروهرگوبند در چهارده سالکی به عنوان هفتمین گورو به این مقام رسید. او با حکومت مغول کمتر درگیر شد (Chander Dogra, 1997:201). گوروی هفتم پس از 17 سال تصدی درگذشت و فرزند کوچک ترش که طفل خردسالی به نام هرکریشن بود را به عنوان حانشین خود برگزید. گوروهرکریشن (Harkrishan) در خردسالی، یعنی وقتی فقط پنج سال داشت هشتمین گوروی سیکهها شد، و بعد از چند سال هم بر اثر بیماری درگذشت. او هر چند نتوانست تأثیر عملی خاصی به عنوان گورو در جامعه ی سیکهـ داشته باشد، اما نزد سیکهها مقام و منزلتی همپای دیگر گوروها دارد. گوروهرکریشن قبل از مرگ، عموی بزرگ خود تغ بهادر را به جانشینی برگزید (Duggal, 1997:179).
پس از مدتی گوروتغ بهادر در سال 1665م، مطابق 1086ق، شهری به نام انندپور (Anandpur) بنا کرد و در آنجا مستقر شد (سینگهـ، سودهی تیجا 228:1997) گوروتغ بهادر تا دو سال بدون هیچ مشکلی در شهر انندپور اقامت داشت. ولی در پی درگیرشدن با اورنگ زیب برای نجات هندوهای کشمیر، مورد غضب اورنگ زیب قرار گرفت و در نهایت در سال 1675م، مطابق 1096ق، به فرمان وی اعدام شد.[9] جانشین او تنها پسرش، گوبندرای (Gobind Rai)بود که بعدها باعث تحولات زیادی در آیین سیکهـ شد (سینگهـ، سودهی تیجا، 236:1997).
دهمین و آخرین گورور سیکهـ گوبندرای[10] بود که بعدها به نام گوروگوبند سینگهـ (Guru Gobind (Govind) Singh) نامیده شد. او در 22 دسامبر سال 1666م، مطابق 1087ق، در شهر پتنا (Patna) دیده به جهان گشود. وی در کودکی زبان های فارسی، سنسکریت و هندی را آموخت و فنون نظامی و سوارکاری را فراگرفت (Gupta,2000:1/226).
در آیین سیکهـ گوروگوبند سینگهـ بعد از گورونانک، مهم ترین گوروی سیکهـ محسوب می شود؛ زیرا اگر گورونانک را بنیان گذار آیین سیکهـ بدانیم، گوروی دهم منسجم کننده و شکل دهنده ی آن به عنوان آیینی مستقل، با آداب و رسوم خاص خود بوده است.
چون پنتهـ (جامعه ی سیکهـ) از طرف حاکمان مغول بسیار تحت فشار بود، وی تصمیم گرفت جنبه ی نظامی گری را در آیین سیکهـ گسترش دهد. به همین منظور نظام خالصا[11] را بنیان نهاد. به دستور وی هر مرد خالصا به جای نام خانوادگی خود، که معمولا نشان دهنده ی طبقه ی اجتماعی آن فرد بود، به نام سینگهـ، یعنی «شیر» و زنان به نام کَور، به معنی «بانو» یا «ملکه» نامیده شدند. او برای تشکیل ارتش قدرتمند سیکهـ، حمل شمشیر و آموزش نظامی را برای پیروان خالصا الزامی کرد و با این فرمان که جنبه ی الزام دینی (شرعی) داشت، رسما آیین سیکهـ را به صورت آیینی نظامی درآورد.
این اقدامات باعث شد او تهدیدی جدی برای حاکمان مغول قلمداد شود، از این رو به دست عوامل مغول در 17 اکتبر 1708م، مطابق 1129ق، ترور شد. و چون تمام پسرانش به دست مغولان کشته شده بودند، برای جلوگیری از اختلاف و درگیری بر سر جانشینی اش کتاب مقدس آدی گرنتهـ را به عنوان جانشین خود اعلام کرد تا این کتاب که مورد قبول همه بود به عنوان گوروی جاودان سیکهها باقی بماند. از آن پس این کتاب به نام گوروگرنتهـ صاحب خوانده شد (Gupta.2000:1/326).
اولین حکومت سیکهها دو سال پس از مرگ گوروگوبندسینگهـ، توسط یکی از یاران وی به نام بهادر سینگهـ که به خودش لقب بنده سینگهـ (Banda Singh) داده بود، محقق شد. او با استفاده از برانگیخته شدن احساسات سیکهها، که به سبب شنیدن خبر کشته شدن گوروگوبندسینگهـ آماده ی انتقام گرفتن بودند، مبارزه ی گسترده ای را با مغولان آغاز کرد.
با تشکیل حکومت سیکهـ در سرزمین هند، حاکمان مغول در دهلی احساس خطر کرده درصدد سرکوبی آن برآمدند. به همین دلیل لشکر عظیمی به جنگ با بنده سینگهـ گسیل شد، و بعد از چند ماه جنگ سخت بنده سینگهـ به اسارت مغولان درآمد. او به دهلی منتقل شد و اسرانجام بعد از صد روز اسارت و شکنجه ی بسیار، در سال 1716م، مطابق 1137ق، در دهلی اعدام شد و بدین ترتیب اولین حکومت مستقل سیکهـ منقرض گشت (Singh, Harbans, 1999:273).
بعد از مدتی رنجیت سنگهـ (Ranjit Singh) که جوانی رزمجو و بی باک بود در سال 1799م، مطابق 1220ق، توانست از ضعف حکومت مغول استفاده کند و با تکیه بر جنگجویی و شجاعت سیکهها، که محصول آموزه های خالصا بود، در ماه بیساکهی سال 1801م، مطابق 1222ق، لاهور را فتح کند. او با تسخیر این شهر کلید فتح تمام پنجاب را به دست آورد و پس از مدت کوتاهی توانست بر تمام پنجاب مسلط شود. او نخستین سیکهی بود که بعد از گوروی دهم توانست با لقب مهاراجه (Maha Raja/ پادشاه بزرگ) به مدت 39 سال بر پنجاب حکومت کند. سرانجام مهاراجه رنجیت سینگهـ در سال 1838م، مطابق 1259ق، در زمان اوج گسترش نفوذ استعمار انگلیس درگذشت (Madan, 1998:39).
پس از او جانشینانش نتوانستند از میراثش پاسداری کنند و هشت سال پس از مرگ وی این سلسله نیز منقرض گردید. آخرین حاکم سیکهـ پنجاب، مهاراجه دلیپ سینگهـ (Maharaja Dalip (Dulip) Singh) 1893-1834م، مطابق 1255-1314ق) فرزند نوجوان رنجیت سینگهـ بود. او در سال 1849م، مطابق 1270ق، ضمن قراردادی، رسما پنجاب را ضمیمه قلمرو کمپانی هند شرقی (East India Company) کرد و به سلطنت ملکه ویکتوریا گردن نهاد. دلیپ سینگهـ چند سال بعد مسیحی شد و به انگلستان رفت و دیگر هرگز به پنجاب بازنگشت (Chander Doga, 1997:114). به این ترتیب راج خالصا یعنی رؤیای تشکیل حکومتی مبتنی بر آموزه های آیین سیکهـ در پنجاب نیز برای همیشه ناکام ماند.
بعد از نفوذ انگلیسی ها به پنجاب، تلاش بسیاری توسط آنان و هندوان برای تغییر آیین مردمان این سامان به عمل آمد. از این رو برای مقابله با نفوذ مسیحیت و آیین هندو در پنجاب، عده ای از جوانان سیکهـ در سال 1873م، مطابق 1294ق، در شهر امریتسر، انجمنی به نام سینگهـ سبها[12] تاسیس کردند (Ibid:443).
در سال 1940م، مطابق 1361، با ظهور حزب مسلم لیگ (Muslim League) توسط مسلمانان هند، سیکهها بار دیگر سعی در ایجاد اتحاد میان احزاب متفرق خود داشتند اما تا سال 1947م، مطابق 1368ق، یعنی سال استقلال هند و تشکیل کشور مستقل پاکستان، سیکهها نتوانستند حزبی متحد تشکیل دهند. ولی سرانجام با تلاش های بسیار توانستند در سال 1967م، مطابق 1388م، ایالتی به عنوان پنجاب، تحت جمهوری فدرال هند تشکیل داده و زبان، فرهنگ و آیین خود را به صورت زبان و فرهنگ رسمی آن ایالت گسترش دهند (Sing Sangat. 2001:212Baird, Robert. 1995:192).
همان طور که نخستین بار آیین سیکهـ در منطقه پنجاب واقع در شمال غربی شبهه قاره هند پدید آمد، امروزه نیز بیشتر جمعیت پیروان این آیین در این منطقه ساکن هستند. واژه ی پنجاب ترکیبی از دو کلمه ی فارسی پنج و آب است. بنابراین، پنجاب یعنی سرزمین پنج رودخانه. این پنج رود از رودخانه ی اصلی ایندوس (Indus) سرچشمه می گیرند؛ البته امروز تنها سه رودخانه ی راوی، بیاس، و سوتلج در پنجاب هند جاری هستند. این سرزمین از شمال به کوه پایه های هیمالیا در ایالت جامو و کشمیر، از غرب به پاکستان، از شرق به رود یمونه و ایالت هیماچل پرادش، و از جنوب به راجستان و صحرای سند محدود می شود (Gupta. 2001:1/358). منطقه ی پنجاب اکنون به دو بخش تقسیم شده است که یک بخش در کشور هندوستان و دیگری در پاکستان قرار دارد.
پی نوشت:
-
[1]. معمولا خود سیکهـ ها نام آیین خود را با پسوند دهرم «Sikh Dharam» که از ریشه ی سنسکریت دهرمه به معنی «طریقت» و «مسلک» است، می خوانند. نام این آیین به اشتباه در زبان فارسی «سیک» و در عربی «سیخ» تلفظ می شود. در حالی که تلفظ نام این آیین «سیکهـ» است. در زبان فارسی این نوع «ه» هیچ گاه در آخر کلمه بدون اتصال به کلمه دیگر نمی آید، و هر گاه بخواهند کلمه ای را با «هاء» تمام کنند از های گرد «ه» استفاده می کنند. لذا ممکن است این سؤال پیش آید که چرا در اینجا نام این آیین را سیکه ننویسیم که در زبان فارسی رایج است؟ در پاسخ باید بگوییم که در فارسی هیچ «ه»ی گردی ساکن تمام نمی شود و معمولا با کسره همراه است. ولی «ها»یی که در کلمه «سیکهـ» می آید «ها»ی ساکن و به تعبیری «ها»ی تنفسی است که بدون تأکید زیاد بر آن ادا می شود.
-
[2] - Bhakti & Shakti؛ در دوران گوروی ششم، هرگوبند، این نظریه با نام میری و پیری احیا شد.
-
[3]- البته پیش از نانک صوفی های مسلمان این سنت را در سرزمین هند وراج داده بودند
-
[4]- Manji: این نمایندگی ها تا زمان گوروی دهم به کار خود ادامه می دادند، ولی بعدها به دلیل وجود فساد، و خیانت برخی از آنها، گوروی دهم دستور انحلال منجی ها را صادر کرد.
-
[5]- فرزند ارشد گورورام داس، پریتهی چند، فردی خودخواه و مغروری بود، و پسر دیگر او، مهادو، نیز فردی دنیاگرا و لذت طلب بود که با این اوصاف هیچ کدام شایستگی جانشینی پدرشان را نداشتند.
-
[6]- Akal Bangla: این تخت به اکال تخت (Akal Takht)، به معنی تخت خدای لایتناهی، هم مشهور است.
-
[7]- می توان گفت ساختن کاخی باشکوه در کنار معبد طلایی، تأکیدی دوباره بر همراهی قدرت دنیوی و معنوی است؛ چرا که معبد طلایی که در دوران پنج گوروی سابق بنا شده بود، مظهر جنبه ی عرفانی آیین سیکهـ بود و اکال تخت نشانه ای از قدرت دنیوی این آیین.
-
[8]- در برخی از منابع واژه ی «فقیری» به جای «پیری» به کار رفته است و در برخی دیگر از منابع واژه های سنسکریت شکتی (Shakti) به جای میری و بهکتی (Bhakti) به جای پیری ذکر شده است.
-
[9]- به عنوان یادبود گوردوارایی به نام سیس گنج (Gurdwara Sis Ganj) در محل اعدام گورو تغ بهادر در شهر دهلی ساخته شد، که امروزه یکی از مقدس ترین اماکن زیارتی سیکهـ ها محسوب می شود.
-
[10]- در برخی از کتاب ها گوبندداس (Gobind Das) ثبت شده است.
-
[11]- Khalsa؛ مشهور این است که واژه ی خالصا از واژه فارسی- عربی خالص، به معنی پاک و ناب، اخذ شده است؛ ولی برخی دیگر این واژه را ترکیبی از چند واژه ی دیگر می دانند. طبق نظر آنها خالصا ترکیبی است از خا (yog, jap) به معنی ذکر الاهی، ل(Bhog) به معنی لذت دنیوی، و صا(mel) به معنی یگانه شدن؛ پس بنابراین خالصا کسی است که همیشه به یاد خدا باشد، از لذت های دنیوی بهره ببرد و یگانه و متحد نیز باشد.
-
[12]- Singh Sabha؛ انجمن شیران (سیکهـ های تعمید یافته)