21 شهریور 1390, 0:0
ارزش و اصالت عدالت
از جمله عام ترین مفاهیم در زمینه اخلاق اجتماعی، از یک سو، و قطعی ترین ارزشهای اخلاق اجتماعی از سوی دیگر، مفهوم و ارزش عدل است که در مقابل آن، مفهوم و ارزش منفی ظلم، قرار می گیرد و مشابه این دو، مفاهیم اصلاح و افساد خواهد بود. در اینکه همه انسانها برای عدالت، جایگاه ویژه و ارزش والایی قائلند، شکی نیست و تنها سوفسطاییان در این زمینه شبهه ای القا کرده و کلیت آن را نپذیرفته اند. از کتب تاریخ فلسفه استفاده می شود که سوفسطاییان درباره ارزشهای اخلاقی، عدالت، تقوا و امثال آنها نیز با دیگران اختلاف نظر داشته اند و بویژه، سقراط در این باره، با ایشان مناظره کرده که افلاطون آنها را در محاورات خود نقل کرده است. در قرون اخیر نیز در میان اروپاییان گرایش هایی به طرز فکر سوفسطاییان پیدا شده که چکیده سخن آنها این است که انسان لذت خویش را می خواهد و همه تلاش های او برای دستیابی به مطلوب و توسعه قدرت خویش و استفاده بیشتر از مواهب طبیعت خواهد بود. در نتیجه دستیابی هر چه بیشتر به نعمت های طبیعی خواست انسان است و هر چیزی که این خواست طبیعی انسان را محدود کند، پذیرفتنی نیست. چنین گرایشی کم و بیش در طول تاریخ فلسفه وجود داشته و ارزش مطلق عدالت، مورد تردید قرار گرفته است. در واقع انکار ارزش عدالت، به انکار اصالت اخلاق برمی گردد و معنایش این است که ارزشهای اخلاقی، مطلق و اصیل نیستند، بلکه نسبی و تابع خواست های انسانها و جوامع انسانی اند. غیر از کسانی که منکر اصالت ارزشهای اخلاقی هستند، طرفداران همه نظامهای اخلاقی و همه کسانی که اصالت اخلاق را پذیرفته اند، عدالت را یک ارزش معتبر می دانند.
در برابر سوفسطاییان و دیگر کسانی که منکر اصالت اخلاق و بویژه منکر اصل عدالت هستند، در ارتباط با این موضوع، گرایشهای مختلفی وجود دارد:
1 - گروهی بر این باورند که ارزشهای اخلاقی دارای واقعیتند و انسان به طور بدیهی، آنها را با عقل خود درک می کند؛ یعنی همان طور که انسان در مسائل نظری بدیهیات را به دلیل آنکه ثابت و بی چون و چرا هستند به طور فطری درک می کند، در زمینه مسائل ارزشی و عملی نیز حقایق ثابتی داریم که عقل به طور فطری و بی چون و چرا آنها را درک می کند.
2 - گروه دیگر معتقدند که ارزشها و قضایای اخلاقی، از قبیل آرای محموده اند که چون در زندگی اجتماعی انسان مفیدند در جامعه پذیرفته می شوند و بنابراین حکایت از حقایق نفس الامری نمی کنند تا درستی یا نادرستی آنها از راه تطبیق با آن حقایق، قابل سنجش باشد و اصولاصئاب و خطا را در این قضایا راهی نیست؛ زیرا آنها تنها گرایشهایی هستند که در اعماق روح و جان انسان یافت می شوند. در میان این گرایشها آنچه کلیت و عمومیت داشته و در میان همه انسانها و همه جوامع، رایج باشند، مقبول و ماندنی هستند و می توان به آنها استناد کرد و بر پایه آنها، به صورت جدلی، استدلال کرد و آنچه که عمومیت نداشته باشد تنها در حوزه خاصی معتبر خواهد بود. طرفداران این نظریه با توجه به دیدگاه خاص خود، معتقدند که برای اثبات مسائل اخلاقی نمی توان برهان اقامه کرد که نتیجه اش یقینی و نقیضش محال باشد.
3 - گروه سوم معتقدند که قضایای ارزشی دارای ریشه هایی واقعی و نفس الامری هستند که بر اساس آن ریشه های واقعی، استدلال برای اثبات امور ارزشی نیز امکان پذیر خواهد بود. البته استدلال در مورد امور ارزشی، از آنجا که به اتکای آن ریشه های واقعی انجام می گیرد، به مقدار اتکای این امور ارزشی بر آن واقعیات نیز بستگی خواهد داشت.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان