20 فروردین 1392, 0:0
[کد مطلب: 1778]
مسئله تروریسم و مبارزه با آن، به طور جدی از سال ۲۰۰۱ و پس از حادثه ۱۱ سپتامبر مطرح و جهانی شد. بدین معنی که تا قبل از ۲۰۰۱ اصطلاح تروریسم این همه در جهان مطرح و همه گیر نشده بود. این واقعه شروعی بود برای موجی از حملات رسانهای و نظامی به کشورهایی که به نوعی مهد تروریسم به حساب میآمدند و به طور اتفاقی از ذخایر نفت بسیار غنیای هم برخوردار بودند و یا موقعیت استراتیژیک مناسبی داشتند. فیلم ۳۰ دقیقه بامداد (Zero Dark Thirty) به کارگردانی کاترین بیگلو، فیلمی است که به وقایع پس از حادثه ۱۱ سپتامبر تا عملیات کشتن اسامه بن لادن رئیس گروه تروریستی القاعده میپردازد و تلاش مامورین اطلاعاتی آمریکا برای به دام انداختن خطرناکترین تروریست جهان و یکی از بهترین نیروهای تربیت شده سرویسهای آمریکایی و یکی از ثروتمندترین شیوخ عربستان به تصویر میکشد. هر چند در فیلم او را تنها به عنوان یک تروریست میشناسیم. چیزی که در این فیلم نظر بیننده را جلب میکند تضادیست که روایت این اثر با جریان فیلمسازی هالیوود دارد. دراغلب فیلمهای هالیوود، به صورت اغراق شده نیروهای آمریکایی را افرادی زبده، با ضریب هوشی بالا، دارای مهارت بالا در استفاده از رایانه و وسایل الکترونیکی و همچنین از لحاظ فیزیکی افرادی تنومند و ورزیده نشان داده میشود، در عملیات، نیروهای آمریکایی با استفاده از ادوات جنگی پیشرفته و بهرهگیری از پیشتیبانی نیروهای هوایی و دریایی و انواع سلاحهای سنگین در حجم گستردهای دست به اقدام میزنند. شکست در این فیلمها معنایی ندارد و نهایتاً دست نیروهای آمریکایی به عنوان شخص پیروز بالا خواهد رفت.
اما در فیلم ۳۰ دقیقه خبری از این صحنههای پر زد و خورد وجود ندارد. تجهیزات جدید به اندازه تجهیزات قدیمی غیر قابل اعتماد هستند و ممکن است خرابکاری به بار بیاورند و تجهیزات پیچیده ماهوارهای زیاد به کار ماموران نمیآید و دست آخر ماموران آمریکایی هم مانند همه جای دنیا گاهی در میان کاغذها و کاغذ بازیها گم میشوند و نمیتوانند به درستی عمل کنند. داستان فیلم، برای بیننده روشن است و او پایان داستان را میداند، به همین دلیل ماجرا خالی از هرگونه غافلگیری است؛ حمله نیروهای آمریکایی به محل اختفای اسامه بن لادن، کشته شدن او و منتشر شدن عکس معروف از جسد وی در رسانهها. این فیلم بر اساس شنیدهها و اخبار واقعی وقایعی که از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تا ۲ می۲۰۱۱ اتفاق افتاده است ساخته شده. شروع فیلم صدای آدمهای هراسان و وحشتزدهای را میشنویم و تعدادی دیالوگ از حادثه ۱۱ سپتامبر در آن شنیده میشود و این جمله به صورت واضح شنیده میشود: یک هواپیما با مرکز تجارت جهانی برخورد کرده. همچنین صدایی وحشت زدهای که میگوید: «دوست دارم» و پس از آن صدای فریادهایی ممتد و دلخراش. از همین ابتدا میتوان درک کرد که در این فیلم سعی شده است از طریق مظلوم نمایی، احساس همذات پنداری در مخاطب برانگیخته شده تا برای کارهایی که در ادامه فیلم توسط نیروهایی آمریکایی انجام میشود، توجیه مناسبی وجود داشته باشد، و آن چیزی نیست جز اینکه؛ آنها به کشور ما حمله کردهاند پس ما حق دفاع از خود و پیشگیری از وقوع حوادث بعدی را داریم. احتمال توطئه در یک کشور علیه آمریکا، مساوی است با حمله به آن کشور و یا استقرار پادگانهای نظامی. مظلومنماییهای این فیلم به حدی است که بیننده نسبت به آمریکا احساس ترحم میکند تا جایی که هنگام کشته شدن نیروهای آمریکایی ناراحت شده و هنگام مرگ بن لادن و افرادش خوشحال میگردد. نمود بارز این مظلومنمایی در جایی است که جسیکا (یکی از شخصیتهای داستان) قرار است با خلیل البلاوی ملاقات کند، اولین صحنهای که پس از نشان دادن اردوگاه چپمن در خاک افغانستان نشان میدهد، مأمور جسیکا است که دارد به منظور نشان دادن حسن نیت خود، برای البلاوی کیک میپزد، مایا به او میگوید که مسلمانها با کیک جشن نمیگیرند! اما مأمور جسیکا میگوید اینقدر بیروح نباش! همه کیک دوست دارند (یعنی حتی مسلمانان که انسانهایی خشن و تندخو و در پیکشتار و قتل عام هستند نیز کیک دوست دارند.)مأمورین نظامی پادگان از ورود البلاوی قبل از بازرسی جلوگیری میکنند ولی جسیکا میگوید که بازرسی را کنار بگذارند چرا که نیت این قرار خیر است! وقتی که البلاوی با راننده و ماشینش به اردوگاه میآید، ماشین منفجر شده، مأمور جسیکا و همکارانش و حتی خود البلاوی و رانندهاش کشته میشوند. این صحنه اوج مظلومنمایی این فیلم است، یعنی آمریکا با حسن نیت و آغوشی باز به استقبال مسلمانان میآید اما در عوض چه چیزی از مسلمانان عاید آنها میشود؟ بله قتل، کشتار و ترور. اخبار پس از این حادثه هم به کمک این صحنه (انفجار در پادگان) آمده و اینگونه خبر انفجار را اعلام میکند: سی آیای گفته که ۷ نفر از کارکنانش کشته و ۶ نفر دیگر در عملیات انتحاری پایگاهی در افغانستان زخمی شدهاند، آژانس خبری اسوسییدپرس با خبر شده است که رئیس سی آیای در ایالت یکی از قربانیان بوده، مقامات سابق میگویند او مادر ۳ فرزند بوده. درست بعد از گفتن جمله او مادر ۳ فرزند بوده، صدای موسیقی بلند میشود و چیزی از حرفهای گوینده شنیده نمیشود. یعنی اینکه تأکید این خبر و مهمترین بخش آن همان دیالوگ آخر بوده است (او مادر ۳ فرزند بوده)، همچنین چند نکته از این خبر توجه را جلب میکند: ۱. عملیات انتحاری در افغانستان ۲. کشته و زخمی شدن نیروهای آمریکایی ۳. کشته شدن رئیس سی آیای در منطقه که مادر ۳ فرزند هم بوده است. وقتی از کشته شدن مادری بحث میشود، ناخودآگاه انسان ناراحت و از بانیان این حادثه منزجر میگردد. پس چه بهتر که رئیس سی آیای در آن منطقه زنی باشد که از قضا مادر ۳ بچه هم هست، زیرا هنگامی که در عملیات انتحاری کشته میشود، تأثیر بر بیننده بیشتر میشود، و مسلمانان بیرحم جلوه داده شده و تصویری از آمریکای مظلوم به نمایش گذاشته میشود. نشان دادن صحنههای شکنجه و بازجویی نیز در جای خود قابل تأمل است، مایا در کنار ۲ مأمور دیگر که مشغول شکنجه یک زندانی که اعتقاد دارند مسئول مالی گروه القاعده است، با ناراحتی به شکنجه شدن زندانی نگاه میکند، وقتی یکی از مأمورین از او ظرف میخواهد، او ظرف خالی را به طرف مأمور میبرد و مأمور به او متذکر میشود که در داخل ظرف آب بریزد، و این حرکت در کنار آن ناراحتی از شکنجه این نکته را به بیننده القاء میکند که مأمور زن از شکنجه شدن زندانی ناراحت است و حتی از ابتداییترین شکنجهها هم چیزی نمیداند، اما چون مجبور است اطلاعاتی درباره بن لادن بدست بیاورد، از شکنجه ممانعت نمیکند و این امر خود تأیید کننده درستی شکنجه میباشد. و یا میتوان به عذاب وجدان مایا پس از شکنجه فراج نیز اشاره کرد. مایا به عنوان بازیگر نقش اول فیلم، بهترین بازی را در طول دوران بازیگری خود اجرا میکند. یک بازی فوق العاده زیبا و اثر گذار. مایا پس از شکستهای پیاپی در پیدا کردن محل اختفای بن لادن و یا حتی سر نخی از خانواده و نزدیکان وی، به طور اتفاقی به مدارکی دست پیدا میکند که در آرشیو سالهای قبل وجود داشته و کسی به آنها توجهی نداشته است، یکی از مأمورین پروندهای برای او میآورد که زیر عکس آن پرونده اسم ابراهیم سعید به چشم میخورد، با پیدا کردن ابراهیم سعید و ردیابی وی، از تردد وی به خانهای با امنیت فوق العاده بالا در پاکستان پی میبرند، از همان جا است که حدث و گمانها برای حضور بن لادن در آن خانه شروع میشود. با توجه به این نکته، به طور واضح بزرگترین اشتباه نشان داده شده، که خیلی ساده میگویند اشتباه انسانی بوده، زیرا هنگام جمع آوری این اسناد به دلیل شلوغی و زیاد بودن اسناد، این پرونده بدون توجه در گوشهای آرشیو شده است. همین اشتباه ساده است که ماجرای پیدا کردن بن لادن را ۱۰ سال به تأخیر میاندازد. این فیلم در حقیقت سعی در بازسازی چهره آمریکا و توجیه حملات و عملیاتهای این کشور در کشورهای دیگر خصوصاً منطقه خاورمیانه دارد، که کارگردان توانسته است به لطف بازی زیبای جسیکا چستین و دیگر بازیگران، خلق صحنههای زیبا و همچنین استفاده از داستانی ساده اما خوش ساخت، به این مهم دست پیدا کند.
منبع:فیلم نوشتار
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان