نویسنده: محمد حسن قدردان قراملکی
یکی از مسائلی که به خصوص در سالهای اخیر از طرف برخی از روشنفکران به تقلید از مباحث الهیاتی غربی مطرح شده بحث از تسامح و تساهل در مذهب است این بحث که نسبت تنگاتنگی با تکثرگرایی و پلورالیزم معرفتی برقرار کرده این ضرورت را ایجاب میکند که با توجه به مبانی قرآنی به بررسی آن پرداخته شود مقاله حاضر درصدد بررسی این مسئله با توجه به نصوص دینی است که از منبع فصلنامه نقد و نظر انتخاب شده است.
برخی مدعیان و داعیان غربی پلورالیسم مانند جان هیک بر این پندارند که لازمه «انحصارگرایی دینی»، عدم مدارا و نفی زندگی مسالمت آمیز با پیرون ادیان دیگر است. برخی از مترجمان و نویسندگان بومی نیز تقلیدا بحث ناسازگاری یا تقیید اصل مدارا و تسامح با اصل «انحصار مستقیم به اسلام» را مطرح کردهاند.
به نظر ما نیم نگاهی به کتاب و سنت، بطلان توهم فوق را آشکار میسازد و از باب نمونه به برخی آموزههای اسلامی در این خصوص اشاره میکنیم:
1- اجباری نبودن پذیرش اسلام
یکی از خاستگاههای خشونت و تهدیدکننده زندگی مسالمت آمیز پیروان ادیان مختلف در یک جامعه، تئوری «اجبار در انتخاب دین» است. یک جامعه ممکن است از پیروان ادیان مختلف (حق و باطل) ترکیب یافته باشد. الزام و اجبار همه گروهها به یک آیین میتواند همزیستی را با تهدید مواجه کند، چنان که تاریخ بعضی از این گونه رفتار را در خود ضبط کرده است.
آیین مقدس اسلام هرچند همه مردم و فرقههای مختلف را به سوی خود دعوت مینماید و عدم پذیرش آن را - از سر عناد و انکار- مساوی با عذاب در سرای دیگر (قیامت) میداند؛لکن حساب دنیا و آخرت مردم را از یکدیگر تفکیک میکند. به این معنی که قرآن در وهله نخست همه مردم را به پذیرفتن اسلام فرامی خواند و پیغمبر(ص) نیز آخرین وسع و جهد خود را در این راه مبذول داشتند و دست به جهاد برای رفع موانع دعوت نیز زدند با این وجود مردم را به انتخاب اسلام، مجبور نمی کردند. گرچه یادآور میشوند که عدم پذیرش اسلام اگر در این دنیا مجازات و کیفری در پی خود ندارند، اما در آخرت، انسان ها مسئول اعمال خودشان خواهند بود و کیفر خواهند شد.
اینک به برخی از آیاتی که اکراه و اجبار در پذیرفتن اسلام را نفی میکند، اشاره میشود:
لااکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی.
مفسران در شان نزول آیه نوشتند که گروهی از فرزندان مسیحیان تازه مسلمان از پذیرفتن اسلام امتناع ورزیدند، پدرانشان بعد از یاس از اسلام فرزندان مسیحی خود از طریق مسالمت آمیز، شکایت آنان را به محضر پیامبر(ص) بردند تا آن حضرت با استفاده از الزام حکومتی آنان را مجبور به اسلام نماید. آیه فوق برای نهی از الزام بر پیامبر(ص) نازل شد.«قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر»
(بگو این حرف حق است از پروردگارتان هر کس میخواهد ایمان بیاورد و کس میخواهد کافر گردد کهف 29)
«انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا»(ما راه را به انسان نشان دادیم خواه شاکر باشد خواه ناسپاس انسان 3)
خداوند در این دو آیه نخست به غایت اصلی خود از خلقت یعنی هدایت مردم بر صراط مستقیم تاکید میکند و به دنبال آن یادآور میشود که هدایت فوق اجباربردار نیست، هرکس آزاد و مختار است که در این دنیا یکی از دو گزینه (ایمان و کفر) را برگزیند.
فان تولوا فانما علیک البلاغ (اگر از پذیرش اسلام سرپیچی کند بر تو تنها ابلاغ رسالت است آل عمران 20)
و ما انت علیهم بجبار 9 (تو مامور به اجبار آنها نیستی ق 45) فذکر انما انت مذکر لست علیهم بمسیطر 10(تذکر ده که تو فقط تذکردهنده تو سلطه گر بر آنها نیستی جاثیه 21-22)
آیات فوق، شان و وظیفه پیغمبر را تبلیغ و رساندن پیام الهی بر مردم توصیف میکند و خاطرنشان میکند که ایمان مردم میبایست آزادانه و از روی بصیرت و برهان باشد و توسل به نیروهای قهریه مفید نخواهد افتاد.
آموزه فوق، روش همه انبیاء الهی بوده است. چنان که حضرت نوح خطاب به قوم خود میفرماید: من چگونه میتوانم شما را ملزم به آیین خود نمایم، درحالی که قلب هایتان از آن اکراه دارد.
«انلزمکموها و انتم لها کارهون». (آیا ما میتوانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم با این که شما کراهت دارید؟ هود 28)
استاد شهید مرتضی مطهری در این باره میگوید:«یک سلسله آیات در قرآن داریم که در آن تصریح میکند که دین باید با دعوت درست بشود نه با اجبار، این هم باز موید این مطلب است که اسلام نظریه اش این نیست که به زور به مردم بگوید: یا مسلمان بشوی و اگر نه، کشته میشوی. این آیات هم به شکل گیری مفهوم آن آیات مطلق [جهاد] را- به اصطلاح- روشن میکند.»
2- طرح گفت وگوی منطقی با ادیان دیگر
یکی از خاستگاههای تفاهم و تسامح و همزیستی گروه ها و مکاتب مختلف در یک جامعه، گشودن دریچه گفت وگو و مذاکره منطقی است. آیین مقدس اسلام از بدو تولد خویش به این نکته توجه داشته است و از پیامبر خویش میخواهد بنیان تبلیغ و معرفی دین خود را بر اصل گفت وگو و منطق بنا نهد. اهمیت و جایگاه گفت وگو در قرآن به قدری دارای ارج و منزلت است که کاربرد واژه گفت وگو (قول و مشتقات آن) بعد از لفظ جلال «الله»، رتبه اول را دارد.
قرآن کریم از پیامبر میخواهد که بنیان تبلیغ و معرفی دین خود را چه در مواجهه با مخالفان و چه در مواجهه با مسلمانان بر اصل گفت وگو و منطق و حکمت و جدال احسن قرار دهد.
«ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه و جادلهم بالتی هی احسن».«ولاتجادلوا اهل الکتاب الابالتی هی احسن».
این دو آیه، استراتژی تبلیغ و دعوت اسلام را اتکاء به «برهان»، «موعظه» و «جدال احسن» معرفی میکند و به پیامبر اسلام یادآور میشود حتی در گفت وگو و مجادله پیروان ادیان دیگر مبادا از «جدال احسن»، تعدی نماید. مفسران در تبیین «جدال احسن» به گفت وگو براساس رفاقت و نرمی و دوری از تندگویی و طعن و اهانت اشاره میکنند.16 شهید مطهری آیات فوق را دلیل دیگر بر نفی اکراه در انتخاب دین در اسلام ذکر میکند.
البته قصد اسلام از انفتاح بابت گفت وگو با ادیان دیگر، اظهار و اثبات براهین حقانیت خویش است تا به این وسیله پیروان ادیان دیگر با بصیرت و برهان گام به صراط مستقیم نهند، اما اسلام از تز مشهور «یا همه یا هیچ» حمایت نمی کند و بر این اعتقاد نیست که در صورت عدم بازدهی مطلوب دیالوگ باب گفت وگو را بسته به شیوههای دیگر باید توسل جست، بلکه حتی در صورت عدم حصول نتیجه مقصود قرآن کریم همچنان بر استمرار گفت وگوی ادیان تاکید ورزیده درصدد تحصیل نتایج دیگر است. چنان که ذیل آیه فوق از پیامبر(ص) میخواهد که در گفت وگوی خود با اهل کتاب به پیوند مذهبی مسلمانان با اهل کتاب در کلیات ایمانی مانند اصل توحید و ایمان مسلمانان به کتاب آسمانی آنان تصریح کند تا بستر تفاهم و مدارای پیروان دو دین هموار گردد.
... و قولوا امنا بالذی انزل الینا و انزل الیکم و الهنا و الهکم واحد و نحن له مسلمون.»
و (به اهل کتاب) بگویید: ما به تمام آن چه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آورده ایم و معبود ما و شما یکی است و ما در برابر او تسلیم هستیم عنکبوت 64)
خداوند متعال در آیه دیگر ضمن دعوت اهل کتاب به الهیات مشترک آنان را از آلودن گوهر ادیان آسمانی (توحید) به آفت شرک برحذر میدارد.
«قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سوآء بیننا و بینکم ان لاتعبدوا الاالله و لانشرک به شیئا»
(بگو ای اهل کتاب بیایید به سوی سختی که میان ما و شما یکسان است که جز خدا را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم آل عمران46)
آیه فوق از اهل کتاب میخواهد در زیر چتر واحد و مشترک آسمانی یعنی اصل توحید جمع شده و به همزیستی خود با مسلمانان ادامه دهند.
3- نهی از استثمار و نفی اطاعت بندگان
یکی از مولفههای جامعه مطلوب و مدینه فاضله- و به اصطلاح امروزی جامعه مدنی،- برابری حقوق افراد جامعه و عدم بندگی انسانهای ضعیف در برابر انسانهای قوی و متمول است و به بیانی باید سفره استثمار فردی یا حکومتی از جامعه انسانی رخت ببندد و به جای آن بستر آزادگی و برابری حقوق تمامی انسان ها گسترده شود، قرآن کریم نیز از این نکته ظریف غافل نمانده ولی این که یک پیامبر الهی با قوه قهریه مردم را به اطاعت خود فرا خواند، به شدت برخورد کرده است. آیه دیگر یکی از اهداف پیامبران را آزادی مردم از بندگی طاغوتیان زمان ذکر میکند.
برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند کتاب آسمانی و حکم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگوید: غیر از خدا، مرا پرستش کنید» (آل عمران، آیه 97)
خداوند در آیه ذیل یکی از وظایف پیامبر اسلام را رهایی مردم از زنجیر استعمار طبقه خاص معرفی میکند.
«بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آن ها بود (از دوش و گردنشان) برمیدارد» (اعراف، آیه 751).
در آیه دیگر اهل کتاب را از تکبر و روحیه نژادپرستی و استثمار یکدیگر بر حذر میدارد.
«قل یا اهل الکتاب... لایتخذ بعضناً بعضا اربابا من دون الله».12 (ای اهل کتاب بعضی از ما بعض دیگر را غیر از خدای یگانه به خدایی نپذیرد آل عمران 46)
حضرت علی(ع) نیز هدف بعثت پیامبر اسلام(ص) را آزادی مردم از استثمار و عبادت بندگان به سوی پروردگار ذکر میکند.
4-مدارا با کافران
شاید از آیات پیشین این توهم پیش آید که همزیستی اسلام با مخالفان اختصاص به پیروان کتابهای آسمانی و عمدتاً یهودیت و مسیحیت (اهل کتاب) دارد، اما اسلام همزیستی با کافران و مشرکان را برنمی تابد و موضع قرآن با آنان موضع مقابله و عدم مدارا است. لکن ضعف توهم فوق نیز از تامل در مجموع آیات ناظر به چگونگی مواجهه با کفار آشکار میشود.
تامل در مجموع آیات جهاد و مقابله با کفار و مشرکان ما را به این نکته رهنمون میسازد که جهاد با کفار به دلیل مقابله آنان با اسلام ومسلمانان است. 23و اگر کفار به صرف اعتقاد کفر یا شرک خود باقی بمانند و دست به شیطنت و ستیز با مسلمانان نزنند، قرآن نه تنها دستوری به مقابله و جهاد با آنان نمی دهد که پیغمبر اسلام را به مدارا و صلح نیز فرا میخواند:«و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله انه هو السمیع العلیم.»
«و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی، و بر خدا توکل کن، که او شنوا و داناست.»
«فان اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و القوا الیکم السلم فما جعل الله لکم علیهم سبیلا.»
خداوند اصل مدارا را حتی درباره منافقانی دریغ نکرده و در آیه ای پس از امر به مقاتله با منافقان در کارزار جنگ قایل به استثناء شده و منافقاتی را که بین آنان و مسلمانان پیمانی است یا از جنگ خسته شده اند و تمایل به صلح دارند، امر به آتش بش با این دسته میدهد.
«هرگاه از این کار [توبه] سرباز زنند [و به اقدام به ضد شما ادامه دهند] هر جا آنها را یافتید، اسیر کنید، و (در صورت احساس خطر) به قتل برسانید. و از میان آنها دوست و یار و یاوری را اختیار نکنید، مگر آن که با هم پیمانان شما پیمان بسته اند، یا آنها که به سوی شما میآیند و از پیکار با شما، یا پیکار با قوم خود ناتوان شده اند.» (نساء98 و90) قرآن کریم علاوه بر صلح و سفارش زندگی مسالمت آمیز با کفار، مسلمانان را به نوعی به نیکوکاری و احسان و اجرای عدالت در حق آنان توصیه میکند.
«خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارشان بیرون نراندند نهی نمی کند، چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.» (ممتحنه آیه8).
خداوند در این آیه شریفه ملاک و موضوع مقابله و عدم مدارا با کفار را صرف عقیده شان ذکر نمی کند، بلکه ملاک، قتال کفار با مسلمانان و آزار و اذیت آنان است، از این رو آیه امر به احسان و نیکوکاری در حق کفار میدهد که با جبهه اسلام در حال ستیز و مقابله نباشند.
«به هر حال) با آنها (کفار) مدارا کن و عذرشان را بپذیر، و به نیکی ها دعوت نما و از جاهلان روی بگردان.» (اعراف آیه991)
آیه فوق یکی از بنیادی ترین دستورهای اخلاقی اجتماعی برای مدارا و همزیستی به شمار میرود. خداوند در این آیه درباره کفاری که به حضرت محمد(ص) ایمان نمی آوردند و بعضا موجبات اذیت و آزار جسمی و روحی آن حضرت را فراهم میآورند، دستورگذشت و عفو (چشم پوشی از بدی ها و انتقام و گزینش راه اعتدال) را صادر میکند. شاید این توهم پیش آید که آیه فوق و عفو پیامبر اسلام اختصاص به دوران ضعف و عدم قدرت آن حضرت داشت، لکن عفو عمومی آن حضرت در جریان فتح مکه تمامی کفار و مشرکانی را که یک عمر اسباب آزار و اذیت و تبعید و طرح قتل حضرت را فراهم آورده بودند، سستی توهم فوق را نمایان میکند.
آیه دیگر مسلمانان را از ناسزا گفتن و دشنام دادن به کفار و معبود آنان باز میدارد تا بدین سان بستر درگیری ها و ناسزا گفتن کفار برشعایر و مقدسات دینی فراهم نیاید. «ولاتسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبواالله عدوا بغیر علم» (کسانی که غیر خدا را میخوانند دشنام ندهید مبادا آنها از روی جهل خدا را دشنام دهند انعام 701)
سیره پیامبر(ص) در مدارا
الف- مساوات مردم : حضرت محمد(ص) با الهام از آیات قرآن، در برابر مخالفان و منکران دین، رفتار بسیار خوش و عاطفه آمیزی داشت. حضرت همه مردم را فرزندان یک آدم و خاک و مخلوق خداوند وصف میکند که با تامل در این نکته نه تنها تساوی مردم استفاده میشود، بلکه میتوان از آن خویشاوندی جوهری انسانها در اصل آفرینش و انتساب به یک خداوند را استنتاج کرد که آن زمینه عطوفت و محبت قلبی و روحی انسان ها به یکدیگر میشود که مبنای اساسی برای اصل مدارات اسلامی است.
«ایها الناس ان ربکم واحد و ان ابائکم واحد کلکم من آدم و آدم من تراب».
حضرت ملاک احترام و تکریم الهی را نفس انسانیت و خیررسانی به دیگران توصیف میکند: «الخلق کلهم عیال الله و احبهم الیه انفعهم لهم». (همه مردم عیال و آفریده یکسان خداوندند خداوند نافع ترین آنها به مردم را دوست دارد)
مردم همه مخلوق و عیال خداوندند [ یعنی هیچ فرق و امتیازی بر یکدیگر ندارند] و محبوب ترین آنها نزد خداوند، کسی است که خیر و نفع او برای سایرین بیشتر باشد.
ب- دفاع از اقلیتهای مذهبی: «من ظلم معاهدا و کلفه فوق طاقته فانا حجیجه یوم القیامه ».
پیامبر(ص) بارها مسلمانان را به رفتار خوش و انصاف درحق غیرمسلمانان سفارش کرده و فرموده: «کسی که در حق «معاهد» یعنی اهل کتابی که بین او و اسلام پیمانی بسته شده است، ظلم و ستمی روا دارد، من در روز قیامت حامی آن اهل کتابی علیه مسلمان ظالم خواهم بود.»
ج- رنجانیدن ذمی، رنجانیدن پیامبر است:
«من اذی ذمیا فانا خصمه و من کنت خصمه خصمته یوم القیامه .»
دراین روایت نیز پیامبر(ص) هرگونه آزار رسانیدن به اهل کتاب را مساوی به دشمنی با خویش تلقی کرده اعلام میکند که در قیامت برای دفاع از مظلوم- هرچند یهودی- برخواهد خاست.
د- احترام به جنازه یهودی: پیامبر گرامی با جمعی نشسته بودند که جنازه یک یهودی را آوردند. پیامبر برای احترام جنازه به پا خاست. حاضران گفتند: آن جنازه یهودی است. پیامبر بزرگوار فرمود:
«هر موقع که جنازهای دیدی [ چه مسلمان و چه غیرمسلمان] برای احترام آن از جا برخیزید».
ه- اولین منشور آزادی عقیده: یکی از افتخارات بزرگ اسلام انعقاد قراردادهای رسمی صلح جویانه با مخالفان و منکران خود است. پیامبر اسلام در دوران حکومتش عهدنامههای مختلفی با منکران خود منعقد نمودند که به موجب مفاد این عهدنامه ها حکومت اسلامی در مقابل دریافت مالیات ویژه از اهل کتاب خود را متلزم به رعایت حقوق سیاسی و اجتماعی و امنیت اقلیتهای مذهبی میکرد. اولین آنها قرارداد صلح با یهودیان در مدینه است که بنا به نظر «پروفسور هوستون اسمیت» این قرارداد در حقیقت اولین منشور و فرمان آزادی عقیده در تاریخ بشریت است. مواد تبصرههای این معاهده بسیار مترقی و قرن ها جلوتر از زمان خود است.
یکی دیگر از این معاهده ها قرارداد پیامبر(ص) با مسیحیان نجران است که به موجب آن: «محمد(ص) پیامبر خدا ملتزم میشود که جان و مال و اراضی و عقاید و معابد آنها [مسیحیان ] از هرگونه گزندی مصون خواهد ماند و هیچ گونه تحمیل و یا تحقیری به آنان روا نخواهد شد و نیز اراضی آنان به وسیله لشکریان اشغال نخواهد گردید. مادامی که اهالی نجران به این پیمان وفادار بمانند، هیچ نیرویی متعرض آنان نخواهد بود.»
سیره امام علی(ع) در مدارا
تاریخ زندگانی امام علی(ع) به خاطر وجود فراز و نشیبهای فراوان و رویارویی ها با انواع مخالفان چه در زمان برکنار بودن از حکومت و چه در عصر حکومت، قواعد مواجهه با مخالفان را به ما میآموزد، به ویژه رعایت اهم و مهم در مناسبات و مواضع است که آن بزرگوار به صیانت از نهال اسلام، از حقوق خود در موضوع خلافت چشم پوشید، و بالاتر از آن، به همکاری با خلیفه اهتمام ورزید. این درحالی بود که توقع میرفت آن امام بزرگوار به عنوان مخالف سیاسی و برحق خلافت خلیفه گان غاصب، به گوشه ای رفته و به قهر و مانع تراشی روی آرند. سیره نورانی آن حضرت برای کسانی که در حکومت اسلامی در اقلیت قرار دارند و یا احیاناً خود را ذی حق میدانند، درس عبرت و آیینه ای است که در آن روحیه همکاری و همراهی با حکومت به صورت شفاف به تصویر کشیده شده است.
الف- عشق و محبت به تمامی مردم: حضرت(ع) در دستورالعمل اجرایی به مالک اشتر، وی را علاوه بر رعایت اصل قانون و حقوق مردم و عدالت، به محبت و عطوفت قلبی به همه مردم اعم از مسلمان و کافر سفارش میکند: «اشعر قلبک الرحمه و المحبه لهم و اللطف بهم و لاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک او نظیر لک فی الخلق».
«ای مالک قلبت را از رحمت و محبت و لطف به مردم آکنده کن و مبادا چون گرگ فرصت طلبانه حقوق آنان را پایمال سازی. زیرا مردم دو قسمند: یا مسلمان و برادر دینی تواند و یا غیرمسلمان [اهل کتاب یا کافر] که در آفرینش مانند تواند.»
ب- احترام به حقوق اقلیت ها: احترام به قوانین و مقررات ادیان دیگر و به رسمیت شناختن آن یکی دیگر از اصول حقوقی اسلام است؛ مثلاً با این که در اسلام ازدواج با محارم مردود اعلام شده است، هیچ مسلمانی حق ندارد با استناد به قوانین شریعت اسلامی، ادیانی را که چنین ازدواجی را حرام نمیدانند، مانند زرتشتیان، زناکار شمارد. این حرمت نهادن به احکام دیگر مذاهب، در سیره زندگانی امامان بزرگوار شیعه بسیار آشکار است.
میفرماید: «اگر من به داوری و قضاوت بنشینم، درباره پیروان تورات به حکم تورات و بین پیروان انجیل به انجیل و به پیروان زبور به زبور و بین پیروان قرآن کریم به قرآن کریم عمل خواهم نمود.»
ج- توجه خاص به اقلیتها: شهر انبار یکی از مناطق تحت حکومت امام علی(ع) بود که مردم آن مسلمان و یهودی بودند. جمعی از لشکریان معاویه به آن دستبرد زدند و زیورآلات برخی از زنان، از جمله یک زن یهودی را به یغما بردند. حضرت از شنیدن این خبر چنان اندوهناک شد که فرمود: «اگر مسلمانی از شنیدن خبر غارت یک زن یهودی که تحت حمایت حکومت اسلامی است، بمیرد، پیش من نه تنها سزاوار ملامت نیست، که شایسته تکریم و اجراست.» (40)
د- پرداخت مستمری به از کار افتادگان اهل کتاب: روایت شده است که امام (ع) در راه به پیرمرد فقیری برخورد. حضرت درباره وضع او از یارانش پرسید: گفتند: او مسیحی است. امام (ع) با خشم و تندی فرمودند:
«شما در ایام جوانی از او استفاده کردید [یعنی او نیز مانند سایرین درایام جوانی خود به این سرزمین خدمت نموده است] تا این که به پیری و ناتوانی رسیده است، آیا سزاوار است که او را به حال خود واگذارید؟»
همان جا حضرت دستور دادند ازبیت المال به او معاش و حقوق پرداخت نمایند.
ه- بدرقه همسفر یهودی: حضرت در راه کوفه با یک یهودی همسفر شدند. مقداری به کوفه مانده بود که یهودی راه دیگری را پیش گرفت. حضرت نیز در پی او رفت، آن شخص از حضرت پرسید: پس چرابا من میآیی؟
حضرت فرمود: تو همسفر من بودی و من میخواهم تو را چند قدم بدرقه کنم.
و- تسامح و مدارا در برابر خوارج: خوارج گروهی از لشکریان حضرت علی(ع) درجنگ صفین بودند که در مسئله «حکمیت» از قرارگاه آن حضرت خارج شدند و درجایی دیگر برای خود قرارگاهی تشکیل دادند. اینان تا جایی پیش رفتند که حضرت علی(ع) را تکفیر کردند، و به مخالفت ورزی و تبلیغات علیه آن حضرت پرداختند؛ گاه با حضور درمسجد و عدم اقتدا به ایشان، علنا به حضرت اهانت میکردند. به همین مقدار نیز بسنده نمی کردند گاه در اثنای نماز به دادن شعارهای تند و بعضا ناسزاگویی دست میزدند. با این حال حضرت با آنها مدارا مینمود و دست به هیچ گونه عکس العمل تندی نمی زد و یاران خود را نیز دعوت به سکوت و آرامش میکرد و برکشتگان آنان نیز نماز میگزارد. حتی به آنان اجازه حضور در مسجد را میداد و حقوق آنان را از بیت المال پرداخت مینمود. حضرت مکرر تاکید میکردکه به این اصل ( مدارا) عمل خواهد نمود:«لانمنعکم مساجد الله ان تذکروا فیها اسمه لانمنعکم من الفیحا مادامت ایدیکم مع ایدینا لانقاتلکم حتی تبدوونا.»
ز- سنت مناظره: مناظرات ائمه شیعه با مخالفان و کافران درحالی که حکومت و قدرت در دست مسلمانان بود گواه دیگری بر مدارات اسلامی است که تاریخ موارد بسیاری از آن را ثبت کرده است.
اعترافات متفکران غربی
«الفضل ما شهدت به الاعداء» هنر، آن است که مخالفان یا غیرمسلمانان به فضائل اسلام اعتراف کنند:
1- ویل دورانت: «اسلام طی پنج قرن از سال 18 تا 567 (700-2100م) از لحاظ نیرو، نظم بسط قلمرو حکومت، تصفیه اخلاق و رفتار، سطح زندگانی، وضع قوانین منصفانه انسانی و تساهل دینی، ادبیات، دانش علم طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود».
«هرچند محمد (ص) پیروان دین مسیح را تقبیح میکند، با این همه نسبت به ایشان خوش بین است و خواستار ارتباطی دوستانه بین آنها و پیروان خویش است. حتی پس از برخوردی که با پیروان دین یهود داشت، با اهل کتاب که همانا یهودیان و مسیحیان بودند، راه مدارا پیش گرفت.»
2- گوستاولوبون: «زور شمشیر، موجب پیشرفت قرآن نگشت، زیرا رسم اعراب [مسلمان] این بود که هر کجا را که فتح میکردند، مردم آن جا را در دین خود آزاد میگذاردند. این که مردم مسیحی از دین خود دست برمی داشتند و به دین اسلام میگرویدند و زبان عرب را بر زبان مادری خود برمی گزیدند، بدان جهت بود که عدل و دادی که از آن عربهای فاتح میدیدند، مانندش را از زمامداران پیشین خود ندیده بودند.»
3- روبرتسون: «تنها مسلمانان هستند که با عقیده محکمی که نسبت به دین خود دارند، یک روح سازگار و تسامحی نیز با ادیان دیگر در آنها هست.»
4- میشو: «هنگامی که مسلمانان (در زمانه خلیفه دوم» بیت المقدس را فتح کردند، هیچ گونه آزاری به مسیحیان نرساندند. ولی برعکس هنگامی که نصاری این شهر را گرفتند، با کمال بی رحمی مسلمانان را قتل عام کردند و یهود نیز وقتی به آنجا آمدند بی باکانه همه را سوزاندند... باید اقرار کنم که این سازش و احترام متقابل به ادیان را که نشانه رحم و مروت انسانی است، ملتهای مسیحی مذهب از مسلمانان یاد گرفته اند.»
5- کونت هانری دی کاستری: این نویسنده فرانسوی، بقای نسل یهود را معلول مدارای دول اسلامی با آنان میداند: «اگر از جنس یهودی تا به حال کسی در این جهان به جای مانده است، بر اثر همان دولتهای اسلامی بود که در قرون وسطا آنان را از دست مسیحیان خون آشام نجات دادند... در صورتی که اگر نصارا همچنان به حال قدرت باقی میماندند و بر جهان حکومت میکردند، نسل یهود را از جهان برمی داشتند.»
6- آدام متز: «کلیساها و صومعه ها در دوران حکومت اسلامی چنان مینمودند که گویی خارج از حکومت اسلامی به سر میبرند و به نظر میرسید بخشی از سرزمینی دیگر هستند که این خود موجب میشد چنان فضایی از تسامح برقرار گردد که اروپا در سدههای میانه با آن آشنایی نداشتند. 50 و...