نویسنده: مهدی جمشیدی
ریشه دیگر زهد، همدردی و شرکت عملی در غم مستمندان جامعه- از طریق ساده زیستی و بسنده کردن به حداقلهای مادی- است. فلسفه دیگر زهد، آزادی و آزادگی قلبی و عملی از تعلقات و وابستگیهایی است که انسان را ضعیف و زبون میسازد. خوگیریهای جسمی و روانی به شرایط و تشریفات اضافی و غیر ضروری (که در ابتدا برای زیباتر کردن و رونق بخشیدن به زندگی و یا برای کسب قدرت و قوت بیشتر به وجود میآید ولی به تدریج به یک عادت و ضرورت تبدیل میشود)، هرچند مورد علاقه قلبی نباشد؛ باز هم رشتهها و حصارهایی برای اسارت انسان به شمار میروند. مومن تلاش میکند تا به حداقل برداشت و تمتع از نعمتهای مادی بسنده کند و حیاتی سبکبال را برگزیند. با اندک به سر بردن و عدم تعلق فکری و عملی به مادیات، در زبان روایات به «خفیف موونه» تعبیر شده است. در توصیف سیره پیامبراکرم(ص) آمده است که ایشان سبکبار (خفیف الموونه) بودند. از دیگر سرچشمههای عمیق و لطیف زهد، برخورداری از مواهب روحی و معنوی است. عشق و محبت به خداوند چون امری است که با دل و احساسات و علایق باطنی ارتباط دارد، رقیب نمیپذیرد. پس به هر میزان که انسان دل در گرو مادیات بسپارد، از توجه قلبی او به آن حقیقت مطلق کاسته میشود و او از حصول کمالات معنوی و عالی باز میماند.
بنابراین:
«زهد صرفاً اعراض از متاع دنیا و پدیدههای پاکیزه و لذت بخش نیست. قرار نگرفتن در جاذبه حب دنیا است که آرمانهای حیات معقول و آمادگی برای ابدیت را در مسیر «انا لله و انا الیه راجعون» به کلی تباه میسازد.»[1]
به بیان دیگر: «مقصود از اعراض، حذف دنیا از حیات نیست، بلکه منظور این است که نباید دنیا و زندگی در آن، آرمان اعلی وهدف تلقی شود و نباید دنیا مورد پرستش و موجب مستهلک شدن همه قوا و استعدادهای انسانی بوده باشد که در نتیجه، به پوچی زندگی و بیهودگی آن بینجامد.»[2]
11- امروزه آن الگویی از رفاه مادی و ارتقای معیشت که مورد نظر نظام سرمایه داری غرب است، «توسعه» خوانده میشود. تفکر اسلامی از چند جهت با این الگوی دنیوی ناهمخوان است:
الف. در توسعه، «عدالت» قربانی «رشد اقتصادی» میشود. به عبارت دیگر، محصول توسعه و رشد اقتصادی، بیشتر نصیب قشرهای بالای جامعه میشود. در نتیجه، بر شکاف فقیر و غنی افزوده میشود.
ب. در توسعه، آنچه اصالت دارد «جسم» انسان است نه «روح» او، یعنی در این مفهوم، رویکرد مادی ملحوظ است. غایت توسعه عبارت است از: بسط تولیدات مادی برای رفاه دنیوی انسان. توسعه یعنی ایجاد فراخی و رفاه بیشتر در زندگی مادی انسان و پیشبرد او در جهت تمتع هرچه بیشتر از مواهب طبیعی. در واقع، آرمان توسعه یافتگی از اصالت دادن به رشد اقتصادی و غلبه اقتصاد بر سایر وجوه حیات بشر زاییده شده است. در این رویکرد، اخلاق و معنویت و تکامل روحی انسان نه تنها مورد غفلت قرار میگیرد، بلکه برخلاف آن گام برداشته میشود.
البته در دهههای اخیر، مفهوم «توسعه فرهنگی» در غرب رواج یافته است اما در اینجا نیز اولاً توسعه فرهنگی به معنی دستیابی به فرهنگ توسعه اقتصادی و مادی است، یعنی فرهنگ در این نگاه، اصیل و مستقل نیست بلکه ابزاری در خدمت توسعه اقتصادی ست؛ ثانیاً دین و اخلاق و معنویات حقیقی، حداکثر منزلتی حاشیه ای و فرعی در توسعه فرهنگی دارند.
غایت توسعه اقتصادی به شیوه غربی، تمتع هر چه بیشتر از لذایذ دنیایی است، حال آنکه در اسلام، این تمتع با حیوانیت بشر ملازمه دارد نه با ابعاد انسانی وجود او: «ذرهم یاکلوا و یتمتعوا و یلههم الامل فسوف یعلمون»[3]
«ای رسول! این کافران را به خور و خواب و لذات حیوانی واگذار تا آرزوهای دنیوی آنان را غافل گرداند تا نتیجه آن را به زودی بیابند!»
«والذین کفروا یتمتعون و یاکلون کما تاکل الانعام»[4]
«آنان که به راه کفر شتافتند، مانند حیوانات به تمتع و شهوت رانی و شکم پرستی پرداختند.»
علامه طباطبایی در این باره مینویسد:
«سعادت انسان، تنها در رفاه مادی و راحتی جسمانی چند روز نیست، بلکه سعادت وی از دو جنبه مادی و معنوی، دنیوی و اخروی مرکب است و غرب تنها سعادت مادی را تا حدی به دست آورده و از تضمین بهترین جنبه سعادت انسانی که دین توحید بوده باشد سرباز زده است. و اگر ما از این توحید صرف نظر کنیم هیچ دلیلی برای تضمین سعادت اخلاقی در دست نداریم.»[5]
به تعبیر دیگر:«رفاه مادی فی نفسه امری مذموم نیست و حتی حضرت علی(علیه السلام) در نهج البلاغه یکی از وظایف موالیان و استانداران خویش را تلاش در جهت توسعه بخشیدن به معاش مردم قرار دادهاند. اما مطلب این بود که آیا لزوماً کمال انسانی در توسعه مادی است یا خیر؟ گذشته از این، آنچه که امروز عنوان رفاه مادی و توسعه اقتصادی گرفته، صورتی افراطی و غیر معقول از رفاه و توسعه معاش است و اگر بخواهیم منصفانه و از سر عدالت ارزیابی کنیم، باید آن را لذت پرستی و تمتع جویی و شکم چرانی بنامیم.»[6]
تفاوت هایی از این دست، از انسان شناسیهای متفاوت دو نظام فکری اسلام و غرب بر میخیزد، به طوری که در یکی روح و حیات اخروی اصالت دارد و در دیگری، جسم و حیات دنیوی. بنابراین، اساسا لازم است تعابیری همچون «تعالی» و «تکامل» و... را به جای مفهوم «توسعه» به کار ببریم تا گرفتار روش و غایات غیراسلامی این مفهوم نشویم.[7]
پی نوشت:
-
[1]- محمدتقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، جلد دوازدهم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ نهم، 1386، صص 6- 5.
-
-
-
-
[5]- سیدمحمدحسین طباطبایی، بررسیهای اسلامی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم: ]بی تا[، ص 248.
-
[6]- سیدمرتضی آوینی، توسعه و مبانی تمدن غرب، تهران: نشر ساقی، چاپ دوم، 1376، ص 168.
-
[7]- علی اکبر رشاد، دین پژوهشی معاصر، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1384، صص 250-245.
روزنامه کیهان، شماره 19753 به تاریخ 7/7/89، صفحه 8