عنصر محوری این گردهمایی وزین ارزیابی رهاورد وحی و نبوت از یک سو، بررسی یافتههای بشری از سوی دیگر و مقدور و کیفیت تأثیر دادههای آسمانی در داشتههای زمینی از سوی سوم است تا در تلو این تحقیق مُضلّع نوآوری و شکوفایی تمدن انسانی که عصاره تلفیق عقل و نقل است، روشن شود. بنابراین اهتمام به چند اصل لازم است تا آنچه بیگانه تلقی میشد، آشنا گردد و آنچه دور انگاشته میشد، نزدیک آید و تار و پود کثرت به دیبای منسوج وحدت مبدل شود.
تجلی حق
اصل یکم: آفرینش تجلی خداست: «الحمدلله المُتجلی لخلقه بخلقه»۱ قرآن حکیم تجلی ویژه الهی است: «فتجلّی لهُم سُبحانهُ فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه».۲ تجلی خداوند در هر موجود خاصّی با اسمی مخصوص از اسمای حسنای الهی است، وگرنه ویژگی نمییافت. یکی از اسمای بزرگ خداوند همانا «نور» است: «اللهُ نورُ السّموات و الأرض»۳ خداوند در قرآن کریم که عصاره وحی و نبوت است، از منظر اسم شریف «نور» تجلّی فرمود؛ لذا این آخرین کتاب الهی به سمه «نور» موسوم شد: «قد جاءکُم من الله نورٌ وکتابٌ مُبین»۴، «فآمنوا بالله و رسوله والنّور الذی أنزلنا والله بما تعملون خبیر».۵
هدف والای تجلی خداوند در مهمترین کتاب آسمانی به اسم برین «نور» آن است که فضای زندگی جوامع انسانی نورانی گردد؛ چنانکه به این مقصد صریحا عنایت شد: «کتابٌ أنزلناهُ إلیک لتُخرج النّاس من الظُّلُمات إلی النّور».۶ چنانچه خداوند نیز بر بندگان صالح سالک درود میفرستد تا آنها را نورانی کند: «هو الذی یُصلّی علیکُم و ملائکتُهُ لیُخرجکُم من الظّلُمات الی النور»۷ برجستهترین تأثیر وحی و نبوت که نور معقول الهی است، تفسیر جهان و تبیین انسان و شرح پیوند عالم و آدم با هم است. آنگاه به تغییر و تکمیل و بالندگی هرچه در معرض اناره او قرار گرفت میپردازد. بعثت نبوی وقتی بر صحنه گیتی و مینو تابید، عناصر محوری علم را که مجموع مسائل به هم پیوسته است و اسرار معلوم را برای عالم آشکار و روشن مینماید. به طوری که:
1- معلوم مانند زمین و موجودات ارضی و آسمانی و موجودهای سپهری، خلقتاند نه طبیعت؛
2- و علم مانند آگاهشدن از راز و رمز هر کدام از جماد، نبات، حیوان، انسان و فرشته الهام الهی است نه داده بشری؛
3- و عالم مانند اندیشور حوزوی یا دانشور دانشگاهی بنده خدا و خلیفه او و متغذّی مائده و متنعّم از مأو به وی است.
این نورافکنی همه جانبه تأثیر آغازین نور بعثت نبوی است که این مثلث مبارک را به خوبی تفسیر نمود تا عالم قبل از هر پژوهش بیابد که در هوای بیهوایی تنفس میکند و در فضای بیهوسی پرواز مینماید و هرگز دانش را که موهبت الهی است، سکولار نمیپندارد و علم را فقط در مدار دین میداند و لا غیر؛ زیرا خلقتشناسی ـ نه طبیعتدانی ـ اسلامی است و علم که سیْر از معلوم به مجهول است، الهام خداست و اسلامی میباشد و عالم که خلیفه خداست و در پی رازگشایی اسرار کار اوست، بنده خداست و چنین معرفتی فقط اسلامی است و هیچ مجالی برای سکولار در این تثلیث توحیدی نخواهد بود؛ زیرا صدر و ساقه این مُضلّع میمون را نام خدا و یاد او تأمین مینماید.
آزادسازی از قید بردگی
اصل دوم: مهمترین تأثیر بعثت نبوی که نور ویژه خداست، آزادسازی از ثوب بردگی است. هرچه آلوده باشد، در گروه همان ثوبیّت است و هر چه در رهن دیگری باشد، چون آزاد نیست توان حریّتبخشی را ندارد. همان طوری که انسان عالم بنده خداست و این عبودیت آزادی در هر چه رنگ تعلّق بلکه لون تعیّن پذیرد را به همراه دارد و این حریّت محصول بعثت نبوی است، علم و معلوم نیز در پرتو اناره آن آزاد میشوند. با آزادشدن عالم از گرو آز و رهن آرزوی زیانبار، علم از قید بشری بودن و بند مصادره مشئوم رها میشود؛ زیرا دانشمندی که علم را دستاورد خود میپندارد و آن را به نام خویش ضبط میکند و همانند قارون چنین نسّاجی میکند: «انّما اوتیتُهُ علی علم عندی»،۸ هرچند اسلامی سخن میگوید، ولی قارونی فکر میکند و دانشی که موهبت الهی است وقتی به نام بشر مصادره شد، عنان گشاده عمل میکند: «ظهر الفسادُ فی البرّ و البحر بما کسبت أیدی النّاس»۹ و ادعای استقلال داشته، در برابر دین قرار میگیرد و اگر منت نهاده بخواهد فروتنانه سخن بگوید، چنین میبافد: علم بدون دین لنگ است و دین بدون علم کور.
در حالی که دین از منظر هستیشناسی هیچ مقابل ندارد؛ زیرا منبع تحقق دین (مجموع عقاید، اخلاق، فقه، حقوق و علوم) اراده و علم ازلی خداست و منبع معرفتشناختی دین، عقل برهانی و نقل معتبر است. آنچه در برابر عقل قرار دارد، نقل است نه دین و آنچه لنگی و کوری را توزیع مینماید، تفکیک عقل از نقل و دور نگهداشتن متن منقول از استنباط معقول است و این دو نیرو به منزله سراج هستند و دین مکشوف به وسیله آنها به مثابه صراط . هرگز چراغ کار راه را نمیکند؛ چنانچه راه بدون چراغ فهمیده نمیشود.
علم را عطیه الهی ندانستن و آن را حجت شرعی به حساب نیاوردن و دین را مکشوف نقل محض انگاشتن و این دو چراغ شرعیاب را از هم جداکردن، قسمت ضیزایی است که بعثت حقمدار و عدلگستر نبوی به چنین جاهلیت مدرن پایان بخشیده و میبخشد و آیه مبارکه «… یضعُ عنهُم إصرهُم و الاغلال التی کانت علیهم»،۱۰ همانطوری که بار بردگی غیر خدا را از دوش و بند بندگی غیر او را از پا برمیدارد، تهمت طبیعت را از ساحت خلقت میزداید و اتهام سکولار را از عرصه علم به دور میدارد و ظلم تقابل علم و دین را به عدل تعامل عقل و نقل تبدیل میکند و عقل آرمیده در دامن نقل و نقل مطمئن شده در دامن عقل را هماهنگ کرده و همانند دو چشم به دین مینگرند و مشابه دو گوش از دین که مجموع کار خدا، کلام خدا و کتاب تکوینی اوست معارفی را استخراج نموده و با هماوایی بدون هماوردی و با مصافحه بدون مصاف و با گزارشگری صادقانه و امینانه از اراده و علم خدا دین را میشناسند و آن را باور میکنند و به آن متخلّق شده و عمل مینمایند و این اصرگشایی از گردن علم و عالم و معلوم اثر سحری بعثت نبوی است «باش تا صبح دولتش بدمد».
گسترش دانش
اصل سوم: از بارزترین تأثیر بعثت نبوی بر فرهنگ و تمدن، گسترش دانش در جوامع بشری است. خداوند سبحان رسول اعظم(ص) خود را معلّم کتاب و حکمت معرفی فرمود: «…و یُعلّمُهُم الکتاب و الحکمه»۱۱ و حضرت رسول(ص) فراگیری علم را لازم دانست و فنون گوناگون دانش لازم را بیان نمود: «انّما العلم ثلاثه: آیه محکمه و فریضه عادله و سنّه قائمه»۱۲ و از تمام علوم، از عقاید، اخلاق، فقه، حقوق و فنون ضروری و سودمند جامعه را در این مثلّث به صورت مستقیم یا غیر مستقیم تعبیه فرمود و خود را به عنوان مدینه علم معرفی کرد: «أنا مدینه العلم و علیٌّ بابها» و با چنین تعریفی، میتوان از آن حضرت به مدائنالعلوم یاد کرد چنانچه قرآن حکیم که برنامه تعلیمی رسول گرامی است، جهان ـ انسان و پیوند عمیق آنها را تبیین نمود و حضرت رسول(ص) با تعلیم عینی و شهودی خداوند و عروج به پهنه سپهر و بازدید از ملک و ملکوت آسمانها از راز و فراز و رمز فرود آگاه شد و به غمزهای نجوم آموز صدها بطلیموس شد و هرگز مدار ستارگان را که مطلب ریاضی است با جرم موهوم و بیپایه فلکی که مطلب طبیعی است، یکی ندانسته و کواکب سابح و شناور را راکد تلقی نکرده و چنان مدینه فاضلهای را چنین پندارهایی ویران نفرموده است.
شکوفایی دفائن عقلی بشر
تأثیر عمیق بعثت بر فرهنگ بشری بعد از شفافنمودن نظام خلقت در اثاره و شکوفانمودن دفائن عقلی بشر است: «و یُثیروا لهُم دفائن العُقول»۱۳ و با بروز دفینههای فکری، سرمایه تدبّر در متون نقلی بیشتر میشود و در پرتو افزایش چنین رأسالمالی، دفائن نقول بهتر اثاره میگردد و هماره بین صفای عقل و مروه نقل، اثاره متقابل سامان میپذیرد و نوآوری به اوج عروج خود نایل میشود و با تعاضد متعادل این دو بال یک مرغ باغ ملکوت، مجالی برای جدال بدفرجام گالیله و کلیسا نبوده و جایی برای پندار جدایی علم و دین نمیماند؛ زیرا علم عقلی همانند دانش نقلی کاشف دین است نه در برابر دین و نیز بهانهای برای تفکیک عقل برهانی که به صورت فلسفه الهی متبلور است، از نقل معتبر که به صورت برداشتهای متنوع مخاطبان از علوم وحیانی است، نخواهد بود؛ زیرا همه علوم عقلی و نقلی تحت اشراف سلطان معارف که مشهودات حضرت ختمی نبوت(ص) و اهلبیت اوست، قرار دارند و هیچ دانشی همتای وحی نبوده و هیچ دانشمندی در برابر پیامبر قرار ندارد و به سروده حکیم سنایی:
مصطفی اندر جهان، آنگه کسی گوید که عقل؟
آفتاب اندر سما، آنگاه کسی گوید سها؟
نه شمس نبوت مقابل دارد و نه سهای دانش بشری را یارای تقابل با اوست؛ زیرا تمام هویّت سُها، یارانه شمس است.
همه بتها چو ابرهیم بشکن
هم از آذر هم از آزر میندیش
مشو اینجا حلولی لیکن این رمز
جز استغراق در دلبر بیندیش۱۴
دمیدن روح معنویت
اصل چهارم: شاخصترین تأثیر بعثت نبوی بر تمدن بشری، همانا احیای آن به نفخ روح معنویت و پرستش خدا و پرهیز از بت هوا و صنم سیاست باطل و وثن تکاثر است. عدل و آزادی و امنیت که اصلیترین حقوق بشر است، در حراج زورمداران و تاراج زراندوزان بوده و هست. هر جا پیام آسمانی توحید و صلای الهی کوثرخواهی رسید، مهر و صلح حاکم شد و هر جا محروم از بلوغ فروغ هدایت نبوی شد، قهر و جنگ سیطره پیدا کرد. در فضای وحی نبوی وثوق و آرامش مشهود است و در محیط محروم از رهنمود رسالت، نیرنگ و اضطراب محسوس٫ راز چنان موفقیتی که برای بعثت مطرح است، این است که در مکتب وحی، انسان در تمام شئون علمی و عملی، فردی و جمعی خود مسئول است و تمام اعمال وی محفوظ و محسوب میشود و تنها چیزی که بشر با آن درگیر است، رخداد سهمگین مرگ است و در آموزههای دینی کاملاً ثابت شد که انسان در مصاف با موت پیروز است؛ زیرا وی مرگ را میمیراند و از بین میبرد و برای ابد زنده میماند؛ زیرا تعبیر لطیف قرآن کریم این است: «کُل نفس ذائقهُ الموت»۱۵ هر کسی مرگ را میچشد نه آنکه هر کسی را مرگ بچشد، و چون هر ذائق مذوق خود را هضم نموده و آن را از بین میبرد، پس انسان مرگ را تبدیل به زندگی کرده و نابودی را نابود مینماید و همیشگی خواهد شد؛ بنابراین مرگ از پوست دنیا به درآمدن است، نه پوسیدن؛ و هجرت است، نه رخوت و افسردگی. وقتی موت به صورت هجرت و میلاد جدید تفسیر شد، هر خردمندی به فکر تحصیل رهتوشه جهان ابد خود خواهد بود. جان جامد را روان نمینامند، بلکه روح پویا و رونده را روان نامند. بهترین زادراهی که فراهم میشود، تقواست: «تزوّدوا فإنّ خیر الزّاد التّقوی».۱۶
در پایان مجدّدا تأثیر مآثر بعثت نبوی بر فرهنگ و تمدن بشری را از زبان یکی از تربیتشدگان مکتب وحیانی میشنویم:
گر نبودی کوشش احمد، تو هم
میپرستیدی چو اجدادت صنم
چند بت بشکست احمد در جهان
تا که یاربگوی گشتند امّتان
این سرت وارست از سجدهی صنم
تا بدانی حق او را بر اُمم
گر توانی، شکر این رستن بگو
کز بت باطن همَت برهانْد او
مر سرت را چون رهانید از بتان
هم بدان قوّت تو دل را وارهان
سر ز شکر دین از آن برتافتی
کز پدر میراث ارزان یافتی
مرد میراثی چه داند قدر مال؟
رُستمی جان کند و مجّان یافت زال۱۷
هرچند تمام درجات دینباوری سودمند است، لیکن منزلت برین دینداری عاشقانه ستودنی و کمیاب است.
عقل کجا پی برد، شیوه سودای عشق
باز نیابی به عقل سرّ معمّای عشق
خاطر خیّاط عقل گرچه بسی بخیه زد
هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق
گر ز خود و هر دو کوْن پاک تبرّا کنی
راست بوَد آن زمان از تو تولای عشق۱۸
«سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد»
پینوشتها:
1- نهجالبلاغه، خطبه ۱۰۷.
2- نهجالبلاغه، خطبه 146.
3- سوره نور، آیه 35.
4- مائده، 15.
5- تغابن، 8.
6- ابراهیم، 1.
7- احزاب، 43.
8- قصص، 78.
9- روم، 41.
10- اعراف، 157.
11- جمعه، 2.
12- کافی، ج۱، ص 32.
13- نهجالبلاغه، خطبه 1.
14- دیوان عطار، ص 401.
15- آلعمران، 185.
16- بقره، 197.
17- مثنوی، ط کلاله، ص 85.
18- دیوان عطار، ص 405.
پیام آیتاللهالعظمی جوادی آملی
شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۶
روزنامه اطلاعات