ـ ...... در اولین ساعات جمعه ١٧ شهریور سال ١٣٥٧,ارتشبد اویسی از رادیوی تهران و حومه اعلام حکومت نظامی کرد........ مردم تهران که از حکومت نظامی اطلاع نداشتند پیش از ساعت ٦ صبح و پس از ادای فریضه نماز، از خانه ها بیرون آمده و سیل آسا روی به خیابانها آوردند، مرکز تجمع آنان میدان ژاله (میدان شهدای کنونی) بود،همین که مردم به خیابانها رسیدند، ناگهان با دیدن تانک ها و زره پوشهای نظامی و ماموران مسلسل به دست حکومت نظامی غافلگیر شدند.
مردم بدون اعتنا به سربازان به حرکت خود ادامه دادند از خیابانهای اطراف سیل، انبوه جمعیت با سر دادن شعارهای انقلابی به سمت میدان ژاله در حرکت بودند ماموران مسلح پس از چند بار اخطار دادند، فریاد الله اکبر و لا اله الا الله همه جا را پر کرد. با نزدیک شدن ظهر بتدریج میدان ژاله که اینک به میدان شهدا تبدیل گشته بود. در هاله ای از سکوت مرگبار فرو رفت.
رژیم در حال اضمحلال، تعداد کل شهدای ١٧ شهریور را ٥٨ نفر و مجروحان این فاجعه را ٢۰۵ نفر اعلام داشت. شمار دقیق قربانیان مظلوم حادثه ١٧ شهریور در میدان شهدا هیچ گاه مشخص نگردید، لیکن آنچه قطعی و یقین است یکی از بزرگترین فجایع تاریخ انقلاب در میدان شهدا اتفاق افتاد.
١٧ شهریور از ایام الله است؛ روزی که شهدا سند «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» را با خون خویش امضا کردند و با خروش سرخ تکبیر، کاخ سیاه استکبار را سرنگون ساختند. در ١٧ شهریور، مرزهای بیگانگی و جدایی درهم شکست و مردم یکپارچه به پا خاستند و به رهبری امام بت شکن، در زیر لوای توحید گرد آمدند و عاشقانه راه حسینی را برگزیدند.
شهید، یعنی: راز ماندگاری انسان در دل تاریخ! رازی که تقدیر ازلی انسان های آزاده است؛ انسان هایی که جز ذات مقدس خداوند (جل جلاله)، به کسی، قدرتی و مقامی نمی اندیشند و از آنچه دارند، به خواست خدا، دل می برُند.
و شهادت، یعنی: گذشتن از خاک و پیوستن به افلاک!
گذشتن از رود و پیوستن به دریا! جاری شدن در دقایق ناب «جاودانگی»....
آن روز، «میدان ژاله»، در انتظار عروج کسانی بود که در روز ازل، «قالوا بلی» گفته بودند؛ کسانی که آزادی و آزادگی را زندان و شکنجه و شهادت را به خفت زندگی با طاغوتیان، ترجیح می دادند و از دقایق ناب عاشورایی شدن، با آغوش باز استقبال می کردند.
آن روز هم مثل همیشه، «حق»، خود را در مقابل «باطل» می دید؛ باطلی که جز به کشتن نمی اندیشید و حقی که جز به کشته شدن و شهادت!
انگار درهای آسمان باز شده و عطر بهشت، از سمت آسمان می وزید!
پلکان هایی آکنده از نور، در میدان ژاله گذاشته شده بود و تن های سرخ گداخته از گلوله ها، در آغوش پرندین فرشتگان، آرام می گرفتند.
گویی میدان، در ازدحام «تصاویر» گم شده است؛ تصویر دستی که داغ بر پیشانی تاریخ می گذاشت!
تصویر پایی که برهنه، رد خود را تا ابدیت جاری می کرد!
تصویر گلوله ای که صدای زمان را با تکثیر خرده شیشه ها، در هم می آمیخت!
تصویر چکمه هایی که با رد پای خونین، فریاد آزادی را در کوچه های بن بست، خاموش کرد!
تصویر لحظه هایی که با بوی باروت و اشک شهادت عجین شده بود!
.... آن روز، میدان ژاله، تصویر عاشقانه «قالوا بلی» را به تماشا ایستاده بود و دلباختگان شهادت، به سمت آهنگین صدا بال می گشودند؛ صدایی که با عطری خاص، طنین انداز می شد: «ادخلوها بسلام آمنین».
صدایی که هنوز هم عطر حضورش، هر سحرگاه، در میدان شهدای «ژاله» می پیچید و نگاه انقلاب اسلامی را به طلوع خورشید حقیقت می سپارد، که از پس سالها انتظار، در سپیده ای بشکوه، به ندبه های صبح آدینه پایان خواهد داد؛ صبح آدینه ای که تمام شهیدان، به عظمتش سلام می دهند
و ما خاک نشینان، در حسرت آمدنش مانده ایم تا منتقم حقیقی خون شهدا، از پشت دیوار «غیبت» بیرون آید و بساط ستم، از تمام جهان برچیده شود.
سلام به روح پاک شهدای انقلاب اسلامی؛ شهدای سرافراز 17 شهریور سال 56 و شهدای پر افتخار کربلای ایران! روحشان شاد و راهشان پر نور باد!