13 مهر 1394, 13:51
در یکى از روزهاى سال 1423 ق در محضر پرفیض آیت الله سیّد ابوالحسن مولانا حضور داشتم ، وى فرمود : چند روز پیش در خدمت آیت الله حاج میرزا نصرالله شبسترى بودم. وى گفت : وقتى در تهران در منزل بسترى بودم مقام معظم رهبرى به عیادت بنده تشریف آوردند. ایشان به من خیلى توجه کردند و فرمودند : بوى پدرم را از شما استشمام مى کنم .[29]
سالهایى که در تهران سکونت داشت، در هر سال چند ماه به تبریز مى رفت. وقتى از او پرسیده بودند: شما که در تهران آسایش دارید، چرا در این سنن با رنج و زحمت به تبریز مى روید، گفته بود :
«تبریز وطن من است ، وطن حکم مادر را داردمادر مادر است دیگر نمى توان او را به خاطر زشت رویى ترک و به خاطر خوشرویى و زیبایى جذب کرد . دوستى و علاقه صرفاً جهت ابراز ارادت به مادر است.»[30]
آیت الله حاج میرزا على احمدى میانجى در خاطرات خود مى گفت:
«آیت الله حاج میرزا عبدالله مجتهدى تبریزی در تبریز در خانه خود جلسه هفتگى داشت . در یکى از جلسات ، ایشان معناى عبارتى را از آیت الله آقاى حاج میرزا نصرالله شبسترى پرسید و ایشان معنا کرد . آیت الله حاج میرزا عبدالله اقرار کرد که بلد نبودم و از آقا استفاده کردم.»[31]
در جزوه زندگى نامه ایشان آمده است :
«بارها با پاى پیاده از نجف اشرف به زیارت حضرت امام حسین علیه السّلام مشرف شده بود . در یکى از این مسافرت ها شخصى مى خواست با اداى وجهى در ثواب زیارت ایشان شریک شود و ایشان امتناع مى نماید . همان شب خواب مى بیند که اگر به اندازه دانه هاى شن و قطرات باران برایت پول بدهند ، نمى تواند اجر معنوى زیارت تو باشد.»[32]
در تابستان 1376 ش که به اتفاق عده اى از دوستان به محضرش شرفیاب شدیم، در جواب یکى از افراد حاضر گفت : از حرفهاى بیهوده و گزاف پرهیز کنید و سخنى را بر زبان جارى سازید که یا به نفع دنیا یا آخرتتان باشد .
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان