13 مهر 1394, 13:51
اوج گیرى مبارزات
ظلم و ستم حاکمان و فرمانداران محلى در شهرهاى مختلف، شور و هیجان مردم را براى مبارزه با حکومت افزایش مى دادامّا حوادثى چون احداث بانک استقراض روس در قبرستانى قدیمى و به چوب بستن بازاریان تهران و تعطیلى بازار، موجب اوج گیرى مبارزات شد. مردم در اعتراض به این اعمال، در مسجد اجتماع کردند. نیروهاى دولتى که وضع را خطرناک دیدند، مسجد را به محاصره درآوردند و به این بناى مذهبى حمله کردند.
آیت الله بهبهانى و آیت الله طباطبایى، براى جلوگیرى از خون ریزى، تصمیم گرفتند که به حرم حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) پناهنده شوند. این تصمیم، در 16 شوّال 1323ق. جامه عمل پوشید. متحصّنین مبارز، خواسته هاى خود را که مهم ترین آنها ایجاد عدالت خانه اى براى جلوگیرى از ظلم و ستم و رعایت عدالت بود، به اطّلاع دولت رساندند. این مقاومت و پایدارى در تحصّن و مبارزه، موجب شد که شاه با درخواست هاى آنان موافقت کند. با اعلام موافقت با خواسته هاى متحصّنین، آیت الله بهبهانى و دیگر روحانیون به شهر بازگشتند. عین الدّوله که از ضعف شاه استفاده کرده بود و یکه تاز میدان سیاست و فرمانروایى کشور شده بود و انجام خواسته هاى مبارزان را خلاف منافع خود مى دید، از اجراى این خواسته ها خوددارى کرد و با شدّت بیشترى با مبارزان به مقابله برخاست. از این رو، نیّرالدّوله را که فردى مستبد و سخت گیر بود، به جاى علاءالدّوله به حکومت تهران منصوب کرد. او نیز براى جلوگیرى از مبارزات، سیّد جمال الدّین واعظ را به قم تبعید کرد و شیخ محمّد واعظ را دستگیر و در سرباز خانه زندانى کرد. این عمل، خشم و نارضایتى مردم را شدّت بخشید و آنان براى آزادى شیخ محمّد به سرباز خانه حمله کردند. در این درگیرى، یکى از طلاّب به نام سیّد عبدالحمید به شهادت رسید.به دنبال شهادت وى، بازار بسته شد و شهر به حال تعطیل درآمد. آیت الله بهبهانى و آیت الله سید محمّد طباطبایى، هر دو به خانه آیت الله شیخ فضل الله نورى رفتند و از وى تقاضا کردند تا آنان را در امر مبارزه همراهى کند. شیخ نیز قول همکارى داد و بدین ترتیب، روحانیون تهران در مبارزه با حکومت استبدادى متّحد شدند. مردم، جسد طلبه شهید را به مسجد بردند و در آن جا به سینه زنى و نوحه خوانى پرداختند. آیت الله بهبهانى و دیگر روحانیون نیز در مسجد حاضر شدند. سربازان دولتى به مسجد حمله کردند. این امر، موجب نگرانى و اضطراب مردم شد. «در این هنگام، از شادروان بهبهانى رفتارى دیده شد که دلیرى و بزرگى او را نیک مى رساند. بدین سان که بى درنگ خود را بر روى یک بلندى رسانید و سینه خود را باز کرد و رو به مردم گردانیده و به آواز بلند چنین گفت:
اى مردم! نترسید، واهمه نکنید. اینها کارى داشته باشند، با من دارند. این سینه من! کجاست آن که بزند؟ شهادت و کشته شدن، ارث ماست.
چندان ایستاد و از این سخنان گفت که مردم را دوباره باز گردانید و به دل ها آرامش باز آورد».[17] سخنان آیت الله بهبهانى، موجب قوّت قلب و استقامت مردم گردید و مقاومت و پایدارى ادامه یافت. دولت، مبارزان را تهدید کرد و از آنان خواست تا به تحصّن خاتمه دهند. آیت الله بهبهانى و آیت الله طباطبایى گفتند که یا با خواسته هاى ما موافقت کنید و یا اجازه دهید که ما از شهر خارج شده، به نجف و کربلا برویم. دولت به امید این که با رفتن رهبران دینى، مخالفت با دولت کاهش مى یابد، به آنان اجازه خروج داد و بدین سان، کاروان مهاجران، به سوى قم حرکت کرد. آیت الله بهبهانى به همراه دیگر رهبران مذهبى و روحانیون، به قم رفته و در حرم حضرت معصومه (علیها السلام) متحصّن شدند.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان