سید مهدى حیدرى
(حدود 1250ـ1336هـ.ق.)
عنوان مقاله: پیشواى جهاد
نویسنده: على احمدى
مقدمه
شهر کاظمین از دیرباز شاهد حضور بزرگ مردانى در عرصه دانش، تقوى و مبارزه با دشمنان اسلام بوده است. این شهر به برکت وجود دو امام همام از ویژگى ممتاز علمى برخوردار است و وجود خاندانهاى بزرگ علمى از جمله: آل خالصى، آل حیدرى، آل صدر، آل یاسین، آل مریاتى و.... و ظهور شخصیتهاى بزرگ سیاسى ـ مذهبى رونق ویژه اى به این شهر بخشیده است.
یکى از شخصیتهاى مشهور این دیار که در عراق و جهان اسلام مشهور است، علامه سید مهدى حیدرى است.
محقق ارجمند سید احمد اشکورى درباره این شخصیت کتابى به عربى «الامام الثائر السید مهدى الحیدرى» نگاشته است.
در این مقاله براى تبیین شخصیت این عالم بزرگ، از این کتاب بیشترین استفاده شده است. تبار سبز
آل حیدرى از خاندانهاى بزرگ شیعى عراق - ساکن کاظمین - از دیرباز به خاندان جهاد و دانش مشهورند. بیشتر افراد این خاندان در سلک روحانیت هستند. این خاندان، در میان قبایل عراق به شرافت، علم، فضل، ادب و بزرگى و حسب و نسب شهرت دارند.[1] سید هبة الدین شهرستانى درباره این خاندان باشرافت مى گوید:
«آل سید حیدر، از قدیم خاندان علم و دانش است. و از خاندان هاى اصیل و شریف عراق است که به بزرگى، علم، فضل، ادب، حسب و نسب، مشهور و معروفند. حیدریون، علم و شرافت را از گذشتگان خود به ارث برده اند. کسى نمى تواند فضل و نبوغ و اصالت آنها را انکار کند، همانا آنها در دیگر سرزمین هاى اسلامى نیز مشهورند و این مطلب احتیاجى به بیان و اقامه دلیل و برهان ندارد. این خاندان و سلسله پاک در کاظمین و بغداد زندگى مى کنند. برخى از افراد این خاندان، براى فراگیرى علم و ادب به نجف اشرف مهاجرت و در همانجا ساکن شده اند.»[2]
علامه میرزا حسین نورى در جلسه اى هنگام ذکر نام سید مهدى حیدرى به سید محمد حیدرى مى گوید:
«او از بزرگان شاگردان استاد محقق انصارى بود و یکى از پارسایان بزرگ کاظمین به شمار مى رفت. او و برادران و پدران او اهل بیت بزرگى هستند و با شکوهى. در عراق به صلاح، سداد، علم، فضل و تقوى معروفند و همه آنها را به بیت سید حیدر مى شناسند.»[3]
علامه سید صادق هندى فضائل این خاندان را به شعر سروده است:
یا آل حیدر بیت المجد بیتکم ,,,,*** انتم کرام و انتم سادة نجبا
بیت علا فى ذُرى العلیا فتوجها ,,,,*** مجد المؤتل و الافضال لا الذهبا
ما کان قصدى بنظمى حصر فضلکم*** لکن لأبلغ من اوصافکم ادبا
اى آل حیدر، خانه شکوه، خانه شماست. شما کریم و از سادات برگزیده اید.
خانه شما در پله هاى بزرگى و بلندى قرار دارد و تاج فضیلت و برترى بر سر شما گذاشته شده است.
قصد من از سرودن این شعر، انحصار فضیلت و برترى در خانه شما نیست بلکه بیان اوصاف شما به شعر است.
تبار سید مهدى
تبار سید مهدى حیدرى تا امام على(علیه السلام) به شرح ذیل است:
السید مهدى ابن السید احمد بن السید حیدر بن السید ابراهیم ابن السید محمد الشهیر بالعطار ابن السید على بن سیف الدین بن رضاءالدین بن سیف الدین بن رمیثه بن رضاءالدین بن محمد على بن عطیفة بن رضاءالدین بن علاءالدین بن مرتضى به محمد بن الأمیر حمیضة شریف مکة بن الشریف ابى نمى بن الشریف الحسن بن الشریف على بن الشریف قتادة بن ادریس بن مطاعن بن عبدالکریم بن عیسى بن ابن الأکبر بن موسى الثانى بن عبدالله الرضا بن موسى الجون بن عبدالله المحض بن الحسن المثنى بن الامام الحسن بن الامام على بن ابى طالب علیهم السلام.[4]
سید حیدر، جدّ علامه حیدرى، در سال 1205هـ .ق. در کاظمین متولد شد. پس از فراگیرى مقدمات، به نجف اشرف هجرت کرد. از شاگردان او مى توان به میرزا محمدهاشم خوانسارى و میرزا حسین خلیلى اشاره نمود.[5]
آقا بزرگ تهرانى در کتاب «سعداءالنفوس» مى نویسد:
«او سیدى عالم، فقیه و جلیل القدر بود و مرجع خاص و عام شمرده مى شد. او در ذات خدا غیور بود و با شبهه کنندگان در دین بحث و گفتگو مى نمود و به اصطلاح مناظره مى کرد.»
او جدّ خاندان آل حیدرى است و این خاندان که در تاریخ شیعه خدمات بزرگى انجام داده اند، به او منتهى مى شوند.
آثارى از او به جاى مانده که اسامى برخى از آنها چنین است:
العقائد الحیدریه فى الحکمة النبویة، المجالس الحیدریه فى النهضة الحسینیه، الصحیفة الحیدریه فى الادعیة و الاسرار و....
وى هفت فرزند پسر داشت که همگى در کسوت روحانیت بودند.
او در سال 1265 هـ . ق. در کاظمین وفات یافت و در رواق حرم کاظمین(علیهما السلام) به خاک سپرده شد.[6]
سید احمد، پدر علامه حیدرى، در سال 1222هـ .ق. ولادت یافت. او از مجتهدان کاظمین به شمار مى رفت و رهبرى مردم را برعهده داشت. وى در سال 1295هـ.ق. در نجفاشرف فوت کرد و در صحن امام على(علیه السلام) به خاک سپرده شد.[7]
پاى درس استاد
سید مهدى از کودکى به دروس حوزه روى آورد و بیشتر کتابهاى این دوره را نزد پدر به پایان رساند.
پس از آن در درس آیت الله محمد حسن آل یاسین در محله کرخ بغداد شرکت جست سپس در درس آیات عظام بزرگوار حوزه علمیه نجف شرکت کرد و به تکمیل مدارج علمى خود پرداخت.[8]
اسامى مهم ترین استادان او در این دوره چنین است:
1. شیخ مرتضى انصارى: سید در اواخر عمرش از او استفاده کرد.[9]
2. شیخ محمدحسین کاظمى3. آیت الله میرزا حسن شیرازى4. علامه میرزا حبیب الله رشتى: همزمان با هجرت آیت الله میرزا حسن شیرازى به سامرا او از اولین کسانى بود که رهسپار آن دیار شد زیرا از خواصّ شاگردان او بود و در درس میرزاى شیرازى شرکت مى جست.[10]
5. شیخ محمدحسین آل یاسین: وقتى به کاظمین بازگشت، چون وقت نداشت درس برود، فقط در بحث شیخ محمدحسین آل یاسین شرکت مى کرد.[11]
سید مهدى در نهایت از آیت الله سید عبدالهادى شیرازى[12] اجازه روایت گرفت و پس از فوت میرزاى شیرازى عهده دار مرجعیت مردم کاظمین شد.
مهم ترین شاگردان
1. شیخ مهدى مریاتى
2. شیخ مهدى الجرموقى
3. شیخ عبدالحسین بغدادى
4. میرزا ابراهیم سلماسى
5. محمد امین حسنى
6. اسدالله خالصى
7. محمدهادى قاینى
8. میرزا جواد آقا تبریزى
9. سید عبدالکریم اعرجى
10. سید عیسى اعرجى
11. سید محمد اعرجى
12. سید مصطفى حیدرى صاحب کتاب بشارة الاسلام
13. سید اسدالله حیدرى
14. سید احمد حیدرى و...[13]
جهاد بزرگ
در ادامه جنگ جهانى اوّل، در 1332 ق. انگلیس به عراق هجوم برد. عراق در آن زمان در کنترل دولت عثمانى بود و انگلیس مى توانست عثمانیهاى متحد آلمان ـ رقیب اصلى جنگ ـ را تحت فشار قرار دهد تا نتوانند جبهه ایران را که اهمیت تدارکاتى براى جبهه روسیه داشت، به خطر اندازند. انگلیسیها در آغاز (هفده ذى الحجه 1332) موفق به تصرف قلعه فاو شدند و بندر بصره را به محاصره درآوردند.رهبران بصره که از توان رزمى عشایر شیعى جنوب عراق با خبر بودند، دست نیاز به سوى علماى شیعه دراز کردند و سیل تلگرافها به سوى حوزه هاى علمیه کربلا، نجف و کاظمین سرازیر شد.[14]
سید مهدى حیدرى با ارسال تلگرافى به علماى نجف و کربلا آنان را به صدور فتواى جهاد تحریص و آنان را به جلسه اى دعوت کرد تا اوضاع سیاسى پیش آمده در سطح عراق و بین الملل را بررسى کنند.[15]
اکثر حاضران از جمله بزرگ این جلسه آیت الله حیدرى حکم به وجوب جهاد دادند. وى در مجموع 4 فتواى جهاد (سه جمعى و یک انفرادى) بر ضد اشغالگران انگلیسى صادر نمود.[16]
علامه سید مهدى حیدرى در پاسخ استفتایى درباره تکلیف مسلمانان در برابر اعلان جنگ دولتهاى متفق به دولت عثمانى و حمله به آن کشور، در تاریخ 1332هـ.ق. مى نویسد:
«بلى واجب و لازم بر کافه مسلمین موحدین، دفاع این کفره به جان و مال به جهت احتمال عدم کفایت مسلمین که در مقابل کفره مى باشند. و واجب است بر مسلمینى که در بلاد کفار هستند و مى باشند اعانه مسلمین به هر نحوى که متمکنند، ولو به مهاجرت از بلادشان به بلاد اسلام و جایز نیست بر هر متمکن دفاع به جان و مال، قعود و تسامح و تهاون و تخاذل.
الراجى عفو ربّه مهدى آل السید حیدرالحسنى[17]
وى در جمع مردمى که در صحن کاظمین(علیهما السلام) جمع شده بودند، حاضر شد و ضمن دعوت از آنان براى مبارزه با دشمن، اعلام کرد که خود در جبهه جنگ شرکت مى کند.
این تصمیم در حالى بود که سن وى به 83 سال مى رسید. او علماى دیگر عراق را از تصمیم خود باخبر ساخت و به این منظور تلگرافهایى به حوزه هاى کربلا و نجف ارسال کرد.
شور و انقلاب عجیبى در شهر افتاد و همه آماده جهاد شدند. این شور با فرارسیدن محرم الحرام و به پا شدن دسته هاى عزادارى کاملاً نمایان شد. خیمه ها برافراشته شد و مجاهدان خود را براى نبردى سخت آماده کردند. در دسته هاى عزادارى مردم شیعه کاظمین شعر ذیل را مى سرودند:
سید مهدى رکن الدین *** نمشى للجهاد ویّاه
نمشى بقوّتک یا دین*** نحرق رأس من عاداه
حیدر یا عزّنا و سورلنا *** بحلق الفاو یحقّ طوب لنا
سید مهدى رکن دین است. همه با هم همراه او به جهاد مى رویم.
به امید و توان این دین مى رویم و آماده ایم که سر دشمن را آتش بزنیم.
حیدر، اى مایه عزت ما و پناهگاه ما، با هم فاو را آزاد مى کنیم.
سرانجام پس از تدارک مجاهدان عصر سه شنبه 12 محرم الحرام 1333هـ.ق. آیت الله سید مهدى حیدرى به همراه مبارزان عازم جبهه نبرد شد.[18] اهالى خونگرم کاظمین این کاروان جبهه و جهاد را تا بغداد بدرقه کردند. آنان با شور خاصى در حین بدرقه مى سرودند:
حجت الاسلام طالع للجهاد *** محصن بموسى بن جعفر و الجواد
حجت اسلام (علامه سید مهدى حیدرى) پیشگام جهاد است. او به موسى بن جعفر و جواد(علیهما السلام) پناه آورده است.
بعد از اعزام اوّلین دسته جهادى، کاظمین براى استقبال از گروه برجسته اى از علماى نجف و کربلا که رهسپار جبهه نبرد بودند، آغوش گشود. تا اواخر صفر همان سال این شهر از جوانان خالى شد و تنها پیران و کودکان در آن باقى ماندند و تمامى مردان به میدان رزم شتافتند.[19]
آیت الله حیدرى تا رسیدن خود و گروه همراه به شهر العماره، از تب و تاب نیفتاد و فراخوان جهادش را پیوسته تکرار کرد.
در عماره وقتى شایع شد که دشمن مى خواهد شهر را محاصره و تصرف کند، او جمله معروف خویش را ایراد کرد و گفت:
أما أنا فلا أتحرک من هذا المکان و أحاربهم هنا حتى أقتل أو انتصر[20]
آگاه باشید که من از این مکان تکان نمى خورم و با دشمن پیکار مى کنم تا شهید یا پیروز شوم.
با توافقى که بین علامه حیدرى و فرمانده سپاه عثمانى، سلیمان عسکرى بک، انجام گرفت. قرار شد آنان در قلب جبهه نبرد (قرنه) مستقر گردند. نبرد تاریخى، از آنجا شروع شد که «بارت» فرمانده قواى تجاوزگر انگلیس با احساس حمله قریب الوقوع سپاه ترک، پیش دستى کرد و نیروهاى سپاه خود را از دو طرف رود دجله و با کشتیهاى جنگى از «مزیرعه» روانه «ورطه» کرد. از طرفى بعد از تقسیم نیروها، آیت الله حیدرى به همراه دیگر مجاهدان کاظمینى و عشایرى که به او پیوسته بودند، با بلم و قایقها روانه جبهه قرنه شدند.
هنوز آنها به محل استقرار خود نرسیده بودند که شب فرارسید و مجبور شدند در موقعیتى نامعلوم اردو بزنند. فرداى آن روز، فرزندان آیت الله حیدرى جهت پى بردن به موقعیت اردوى خود، به اطراف خیمه ها رفتند و دریافتند که پیش قراولان سپاه انگلیس که با کشتى ها، توپها و سایر وسایل جنگى حمایت مى شدند، رو در رویشان قرار گرفته اند. اردوى آنها سه کیلومتر جلوتر از مقر خودیها واقع بود و به جبهه دشمن نزدیک تر مى نمود. دشمن فرصت تفکر نداد و از همان صبح هجوم غافلگیرانه خود را شروع کرد. چون مجاهدان همراه آیت الله حیدرى در دید و تیررس دشمن بودند، توپها نخستین نشانه رویهاى خود را بر این اردو متمرکز کردند.[21]
اوضاع لحظه به لحظه سخت تر مى شد و برخى از یاران آیت الله حیدرى از او درخواست نمودند که عقب نشینى کنند، اما آیت الله حیدرى با آنان مخالفت کرد و گفت:
«اگر چادرها را ترک کنیم روحیه سپاهیان تضعیف مى شود و ممکن است آن ها چنین تصور نمایند که ما از مواضع خود عقب نشینى کرده ایم و این موضوع باعث تضعیف توان و فروپاشى قدرتشان مى گردد. این چادرها باید نمایانگر اقتدار سپاه و پرچم اسلام و هیبت مسلمانان و عامل وحشت و هراس کافران باشد.»[22]
او این سخنان را با اطمینان ادا نمود. اطمینان او از آنجا ناشى مى شد که پیش تر براى دور افکندن تردید درماندن یا نماندن استخاره کرده بود و در این استخاره به قرآن به پیروزى مجاهدان پى برده بود. آیت الله حیدرى پا را فراتر نهاد و در آن هنگامه آتش و دود بسان شیر، با شمشیرى آویخته و قرآنى در دست، به میان یاران مجاهد خود رفت و آنان را با این جملات به صبر و پایدارى دعوت نمود:
«نترسید و غمگین نباشید، پس خدا با شماست و او شما را در برابر دشمنان یارى مى کند. اى سربازان راه خدا، از حرمات دین و مقدسات اسلام دفاع کنید پس همانا من امیدوارم که در برابر این آتش هاى سنگین و تیرهایى که از طرف دشمن به طرف شما مى آید، خنکى و آرامش و راحتى به شما برسد.»[23]
دشمن که با این یورش یکه خورده بود، با دادن تلفات سنگین عقب نشینى نمود. برخى از تلفات دشمن چنین است:
1. آتش گلوله یکى از توپهاى سپاه اسلام به فرماندهى روحانى شجاع علامه حیدرى، به یکى از کشتى هاى جنگى دشمن اصابت کرد و کشتى در آتش سوخت.
2. یاران انقلابى علامه توانستند بیش از 1000 نفر از انگلیسى ها را به درک واصل کنند.
در برابر تلفات سنگین دشمن حتى یک نفر از یاران سید کشته نشدند. دکتر عبدالله فیاضمى نویسد که در جنگ پنجم ربیع الاول 1333 هیچ کدام از یاران سید مهدى حیدرى کشته نشدند ولى شمار زیادى از نیروهاى دشمن کشته شدند.[24]
شجاعت و شهامت علامه حیدرى و یارانش به قدرى به یاد ماندنى بود که ارتش عثمانى نیز تحت تاثیر قرار گرفت. برخى از یاران عثمانى مى گفتند:
«وقتى فشار توانفرسایى از جانب دشمن به ما وارد گشت، تصمیم گرفتیم عقب بنشینیم. اما وقتى خیمه هاى افراشته گروه مجاهدان آیت الله حیدرى را در پیشاپیش نبرد دیدیم، عزممان قوت گرفت و یأس و ناامیدى از ما رخت بربست.»
پس از این نبرد، آیت الله حیدرى و یاران مجاهدش، چند ماهى در این جبهه به سر بردند تا اینکه دشمن به حمله گسترده دست یازید و با فایق آمدن بر دو جناح چپ و راست به جبهه مرکزى ـ قرنه ـ هجوم برد. گستردگى عملیات چنان بود که مقاومت در برابر آن سودى نداشت و قواى عسکرى بیگ و مجاهدان حمایتگر به ناچار به عقب نشستند. در این عقب نشینى دشوار آیت الله حیدرى و رزم آوران همراهش در سفرى پر مخاطره و در حالى که نزدیک بود در پنجه اسارت گرفتار گردند، به شهر حىّ که هنوز به تصرف اشغالگران در نیامده بود، رفتند و بعد از گذشت هفت روز، در سوم شعبان 1333 به جبهه کوت عزیمت نمودند تا به مدافعان عثمانى بپوندند، اما پس از چهارماه مقاومت، این جبهه نیز تاب نیاورد و در برابر حملات بى امان دشمن تسلیم گشت و سپاه عثمانى باز خطوط دفاعى اش را عقب تر کشاند.[25] آیت الله حیدرى که به بیمارى سختى مبتلى شده بود، به همراه یاران مجاهدش در بیست و هشتم ذى الحجه 1333 به شهر کاظمین رسید.[26]
زندگى پس از اشغال
ضعف قواى عثمانى و خیانت برخى از سران و خودفروختگى برخى دیگر باعث شد با وجود همه مقاومت هاى علما و مردم، عراق سقوط کند و به دست انگلسیها بیفتد. علامه سید مهدى حیدرى که در سنین پیرى تمام تلاش خود را براى پیروزى جبهه اسلام کرده بود، از اینکه مى دید کشورش اشغال شده است به شدت ناراحت بود و بسیار گریه مى کرد. او در آن روزها مدام این جمله را تکرار مى کرد که بر سر زبانهاى مردم نیز افتاده بود:
کأنى بالاسلام قد سقط من السماء الى الأرض[27]
مثل این است که اسلام از آسمان به زمین سقوط کرده است.
دولت دست نشانده انگلیس که تلاش مى کرد مهم ترین چهره هاى جنگ علیه خودش را بخرد، سراغ علامه آمد، ولى نتوانست او را اجیر کند و او تا پایان عمر به آنها باج نداد. مقاومت او در برابر انگلیسیها تعجب انگیز بود، به طورى که فردى از آنها هنگامى که پس از رحلت او از کوچه کنار مقبره اش مى گذشت، گفت:
«براى امت عراق شایسته است که مرقد این مرد بزرگ را زیارت کنند. کسى که حیات و زندگى اش را در خدمت دین و امتش گذراند و در راه آن دو با جدیت و تلاش خالصانه جهاد و مبارزه کرد.»[28]
سیره و اخلاق
علامه سید مهدى حیدرى در میدان جنگ و نبرد اخلاق نیکو و پسندیده اى داشت. این اخلاق باعث شد که سربازان به او به شدت علاقه مند باشند و اوامر او را به اجرا بگذارند.
به برخى از این موارد اشاره مى کنیم :
1. در نظر نگرفتن هیچ امتیازى براى خود.
2. تواضع: او در همه صحنه هاى جنگ با سربازان حضور داشت با آنها مى نشست و با آنها غذا مى خورد.
شب اوّل که براى افراد امکان آشپزى نبود، سربازان مجبور شدند خرما بخورند. شیخ راضى(فرزند علامه حیدرى) به علت کسالت و پیرى پدر غذاى ویژه اى تهیه کرد و براى پدر آورد. علامه پرسید: غذاى سربازان چیست؟ پاسخ داد: به دلیل مشکلات نتوانستیم غذایى براى سربازان درست کنیم و آنها خرما خوردند. وقتى علامه مبارز این سخن را شنید، از خوردن غذا امتناع کرد و گفت: من غذایى جز غذاى سربازان نمى خورم.[29]
3. همراهى با یاران: در مسیر راه اگر در روستا یا منطقه عشایرى از طرف مردم دعوت مى شد، شرط مى کرد که با همه یاران برود و مى گفت:
من از مجاهدین جدا نمى شوم و هر جا آنها باشند، من هم هستم0.[30]
4. حضور در خط مقدم
در میدان نبرد پیش قدم بود و این باعث تقویت روحیه سربازان مى شد.
5. موقعیت شناسى: عده اى از رؤساى قبایل عرب به خاطر دوستى و رابطه با انگلیس در آن شرایط حساس از طرف دولت عثمانى محکوم به اعدام شده بودند. وقتى سید مهدى حیدرى ماجرا را فهمید، پیغامى توسط پسرش سید راضى به فرمانده سپاه عثمانى فرستاد و به او گوشزد کرد که:
«در این موقعیت حساس، که ما در حال جنگ با دشمن اجنبى هستیم، لازم است آنها را عفو کنى، زیرا اعدام آنان باعث تفرقه بین سپاه اسلام خواهد شد و احتمال دارد عشایر از صف پیکار کنار روند و این بر روحیه دیگر سربازان نیز اثر نامطلوبى بر جاى مى گذارد. و روحیه دشمن را تقویت مى کند. اضافه بر این که این تهمت هنوز ثابت و قطعى نشده است. فرمانده این سخن را قبول کرد و دستور عفو و بخشش داد.»[31]
6.عزّت نفس : در یکى از جبهه هاى جنگ که علامه حیدرى به پول نیاز داشت، جاوید پاشا از طرف نیروهاى عثمانى به دیدار علامه حیدرى آمد و مقدارى پول و هدایا براى او آورد. سید مهدى حیدرى ضمن رد پول و هدایا، فرمود: ما از کمک هاى شما بى نیازیم.[32]
این جمله سید در اوج نیاز مالى خبر از روحیه سرشار از توکل او دارد.
7. شجاعت
شجاعت در وجود این مرد بزرگ متبلور بود. او در سن هشتاد سالگى با خاندان خود به جبهه رفت. ده نفر از آل حیدرى در این جنگ شرکت داشتند که همه آنها به همراهى علامه حیدرى عازم جبهه ها شدند.[33]
سلیمان عسکرى بیک فرمانده بخشى از نیروهاى عثمانى که در جنگ زخمى شده بود براى معالجه به بغداد رفت. هنگامى که در بیمارستان تحت مداوا قرار داشت، یکى از روحانیون وابسته به دولت عراق به عیادت او آمد. سلیمان عسکرى هنگامى که او را دید به او گفت:
«شما در این جا با راحتى و آرامش و نعمت زندگى مى کنید و عمرى است که مورد حمایت دولت هستید و از امکانات دولت استفاده مى کنید. در حالى که امام سید مهدى حیدرى با آن پیرى و عظمت علمى که دارد با انگلیسى ها مى جنگد و همین الان در خط مقدم جبهه است. این در حالى است که در سراسر عمرش از اموال دولتى استفاده نکرده است.»[34]
8. زهد
او از سهم امام بسیار کم مصرف مى کرد و بیشتر آنها را به طلاب نیازمند مى داد. در حالى که خانواده اش در سختى زندگى مى کردند. او از سهم امام همان قدر برمى داشت که به بقیه مى داد نه بیشتر و نه کمتر.[35]
میراث ماندگار
علامه سید مهدى حیدرى در طول دوران زندگى خود از تحقیق و تألیف غافل نبود و برخى از دوران پربرکت خود را به این مهم اختصاص داد. از علامه مجاهد این آثارى به یادگار ماند:
1. کتاب الطهارة، 6 جلد
2. کتاب الطهارة، 6 جلد (غیر از کتاب اولى است.)
3. کتاب الصوم، 1 جلد.
همه این کتابها به صورت خطى، در کتابخانه امام صادق(علیه السلام)کاظمین موجود است.
4. تقریرات فى الاصول
5. کتاب فى الرجال
6. تعلیق على فرائد الاصول
7. تعلیق على رسالة الاستصحاب
8. حاشیة على القوانین
9. حاشیة على التبصرة
10. حاشیة على نجاة العباد
11. حاشیة على الوجیزة از محمدحسن آل یاسین
12. کتابى در هیئت.[36]
13. رساله عملیه، به زبان عربى است و در 1327 با نام زادالعباد لیوم المعاد در بغداد به چاپ رسید. در بمبئى هم چاپ شده است. همچنین براى فارسى زبان ها به زبان فارسى نیز ترجمه و چاپ شده است.[37]
فرزندان
علامه حیدرى 5 فرزند داشت که همه در کسوت روحانیت بودند.
1. سید عبدالحمید.
عالم عامل متقى و زاهد بود.
مردم او را به خشوع در برابر خدا، صلابت در راه حق و طهارت قلب مى شناختند.
در 21 رجب 1287 در کاظمین دیده به جهان گشود. پس از سپرى کردن دوران خردسالى، علوم مقدماتى حوزه را نزد پدرش فراگرفت. آنگاه به نجف اشرف مهاجرت و از بزرگانى چون حاج میرزا حسین تهرانى، آخوند خراسانى، محمد طه نجف، حاج آقا رضا همدانىو میرزا حسین نایینى استفاده کرد. وى مدت زیادى در نجف اشرف ماند و در اواخر عمر به کاظمین برگشت و سرانجام در 22 صفر 1367 در کاظمین وفات نمود.
2. سید اسد اللهدر تاریخ 27 رمضان 1290 در کاظمین به دنیا آمد. مقدمات را نزد پدر به خوبى فراگرفت و صفات نیکوى پدر را نیز کسب کرد. وى به نجف اشرف هجرت کرد و از محضر بزرگانى چون محقق خراسانى، شیخ الشریعه، طه محمد نجفو شیخ على رویّش بهره هاى علمى و اخلاقى برد.
در عهد میرزاى شیرازى به سامرا هجرت و در درس وى نیز حاضر شد.
در جریان جنگ حدود یک سال همراه پدر بود و با دشمنان مى جنگید.
این عالم کبیر، زعامت و رهبرى مردم پس از فوت پدر را به دست گرفت.
او در تاریخ 21 ربیع الثانى 1364 به دیار باقى شتافت. در تشییع جنازه بى نظیر او از همه اقشار شرکت نمودند. او را در مقبره خانوادگى آل حیدرى در حسینیه حیدرى دفن نمودند.
3. سید احمد وى در سال 1300 در کاظمین متولد شد و تحت تربیت و سرپرستى پدر قرار گرفت. پس از طى مقدمات، به نجف اشرف هجرت کرد و نزد شیخ مهدى مریاتى، آخوند خراسانى، میرزاى نایینى زانوى ادب زد. او از شاگردان ویژه نایینى بود. شاگردان زیادى را تربیت کرد از جمله: فرزندانش سید على نقى، سید محمدطاهر و سید حسن.
وى موفق به کسب اجازه اجتهاد از میرزاى نایینى، عبدالکریم حائرى یزدى و شیخ مهدى خالصى گردید.
او علاوه بر حضور فیزیکى نقش مهمى در جهاد داشت. از نظر قلمى هم با نوشتن مقاله اى حماسى در باب جهاد روح شجاعت را در مردان عراق دمید.
وى در 27 ذى الحجه 1361 در کاظمین فوت نمود و پیکرش در مقبره خانوادگى آل حیدرى دفن گردید.
4. سید هادى وى در ذى حجه 1302 در کاظمین متولد شد و چون برادران دیگرش در محضر پدر تربیت یافت. هنگام جنگ وکیل علامه حیدرى به شمار مى رفت. رساندن تدارکات به جبهه ها و ارسال پیامهاى پدر به سران قبایل و حکومت از وظایف او بود.
پس از جنگ به نجف هجرت کرد و مدتى نیز به مشهد مهاجرت کرد و با محمد مهدى خالصىمبارز نستوه بحث و درس داشت. او پس از مدتى به کاظمین برگشت و پس از برادرش سید اسدالله امام جماعت صحن مطهر کاظمین را به دست گرفت. او در جمادى الاول 1384 درگذشت. به همین خاطر بازار تعطیل شد و عزادارى مفصلى برگزار گردید.
5. سید راضى او در صفر 1305 در کاظمین به دنیا آمد و مثل برادران خود مقدمات را نزد پدر خواند. وى پدر را در جهاد در راه خدا همراهى نمود و از شجاعت کم نظیرى برخوردار بود. و در گروه هاى مبارزان شبانه به دشمن شبیخون مى زد. پس از فوت پدر بزرگوارش به دعوت مردم بغداد به این شهر عزیمت نمود و رهبر شیعیان آن جا گردید. او در صفر 1372 فوت نمود. پیکر او را به کاظمین منتقل کردند و در مقبره آل حیدرى به خاک سپردند.[38]
پرواز تا بى نهایت
علامه حیدرى پس از عمرى مجاهدت در راه خدا و گسترش فرهنگ ناب شیعى و اقامه حدود الهى در شب 11 محرم 1336 هـ .ق. هنگام نماز مغرب و عشا دعوت پروردگار را لبیک گفت و دار فانى را وداع نمود. فرداى آن روز 12 محرم مردم زیادى جمع شدند تا در مراسم تشییع این رهبر بزرگ شرکت کنند. تشییع کم نظیرى از سوى مردم صورت گرفت که فقط درباره میرزاى شیرازى بزرگ سابقه داشت. پسر بزرگش سید اسد الله با خواهش و اصرار میرزا محمد تقى شیرازى بر پیکر پدر نماز گزارد. سید مصطفى کاشانى نیز در این مراسم حضور داشت. پیکر مطهر علامه حیدرى پس از این تشییع با شکوه در مقبره آل حیدرى در حسینیه الحیدریه به خاک سپرده شد.[39]
در رثاى رهبر
شعراى زیادى در رثا و مدح او شعر سروده و هنرنمایى کردند، از جمله: سید حسون قزوینى، سید محمد عاملى، سید عیسى اعرجى، سید مصطفى حیدرى، شیخ مهدى مریاتى و سید اسدالله خالصى[40]
شیخ مرتضى آل یاسین ماده وفات او را این گونه سرود:
امامنا المهدى حقاً غاباً ***
زیارتگاه
پس از فوت علامه سید مهدى حیدرى اهل خیر و ارادتمندان به بازسازى ساختمان مقبره پرداختند. در راس آنها سید راضى فرزند او نقش مهمى داشت و زیارتگاه علامه حیدرى به نحو احسن ساخته شد. و هم اکنون زیارتگاه عاشقان و دلسوختگان است. بر در سر در آن نوشته شده است:
هذا مقام قد سما هام السماء *** لمّا تضمن الامام السیدا
بیت هدى و العلم فى تاریخه *** قال هنا المهدى غاب و الهدى
[1]. الامام الثائر السید مهدى الحیدرى، سید احمد اشکورى، ص 11.
[2]. همان، ص 11.
[3]. همان، ص 12.
[4]. همان، ص 10.
[5]. همان، ص 75.
[6]. همان، ص 77.
[7]. همان، ص 78.
[8]. علماى مجاهد، ص 183.
[9]. الامام الثائر السید مهدى الحیدرى، ص 16.
[10]. علماى مجاهد، 183.
[11]. الامام الثائر السید مهدى الحیدرى، ص 16.
[12]. علماى مجاهد، ص 183.
[13]. الامام الثائر السید مهدى الحیدرى ، ص 18.
[14]. سیماى کاظمین، ص 181.
[15]. علماى مجاهد، ص 183.
[16]. همان.
[17]. رسایل و فتاواى جهادى، ص 290.
[18]. همان.
[19]. به نقل از لمحات اجتماعیه، ج 4، ص 130 ـ 134، موسوعة عتبات المقدسة، ج 9، ص 265.
[20]. الامام الثائر السید مهدى الحیدرى، ص 33.
[21]. سیماى کاظمین، ص 84.
[22]. نقش علماى شیعه در رویارویى با استعمار، ص 100
[23]. الامام الثائر السید مهدى الحیدرى، ص 41.
[24]. الثورة العراقیة الکبرى، ص 112.
[25]. سیماى کاظمین، ص 88.
[26]. الامام الثائر السید مهدى الحیدرى، ص 44.
[27]. همان، ص 57.
[28]. همان، ص 58.
[29]. همان، ص 56.
[30]. همان.
[31]. همان، ص 57.
[32]. الامام الثائر السید مهدى الحیدرى، ص 36.
[33]. همان، ص 30
[34]. همان، ص 43.
[35]. همان، ص 25.
[36]. علماى مجاهد، ص 183.
[37]. الامام الثائر السید مهدى الحیدرى، ص 23.
[38]. بخش فرزندان، تلخیص از: الامام الثائر السید مهدى الحیدرى، ص 116 تا 149.
[39]. همان، ص 64.
[40]. همان، ص 18.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه