13 مهر 1394, 15:28
در صحنه مبارزه
آیت الله اعرافى در جریان مبارزه ى مردم علیه رژیم ستمشاهى پهلوى و پیروزى انقلاب اسلامى، پیشوایى مردم میبد را عهده دار بود. در نماز جمعه ها و منبرها و همچنین با صدور اعلامیه به افشاگرى علیه رژیم پهلوى مى پرداخت و به همین دلیل چند بار دستگیر شد و به ساواک انتقال یافت. وى در راهپیمایى ها و تظاهراتى علیه شاه، پیشاپش همه حرکت مى کرد و هراسى به دل راه نمى داد.
پیش از پیروزى انقلاب وقتى آیت الله اعرافى فهیمد که بهائیان قصد دارند از لحاظ مالى بر مسلمانان فشار آورند و بى عفتى را در میان زنان رواج دهند، پس از نماز ظهر و عصر بر فراز منبر مردم را از جریان ضد دینى بهائیت آگاه ساخت، عمامه را بر گردن خود گره زد و با پاى برهنه به سوى امیرآباد[22] به راه افتاد. یک قارى قرآن نیز همراه وى بود و با صداى بلند قرآن مى خواند.
هر کسى با دیدن چنین وضعى به آنها مى پیوست و بدین ترتیب جمعیتى 7 ـ 8 هزار نفرى گرد آمدند و بهائیان امیر آباد با دیدن چنان اجتماع عظیمى که بسان سیل بنیان کن بود، از منطقه فرار کردند.[23]
حادثه 19 دى 1356 و شهادت مردم قم، تأثیر شگرفى بر روى ایشان گذارد و بر منبر رفت و علیه رژیم فاسق پهلوى به افشاگرى پرداخت. علناً به شاه و دستگاه حکومت فاسق وى مى تاخت و مى گفت:
«مردم را مى کشند و مى گویند «آریا مهر»! مهرش کجا بود؟ هر روز خون مردم را مى ریزند، اگر قابل هدایت هستند، خدا هدایتشان کند، اگر نه، خدا مستأصل و نابودشان کند.»[24]
در سال 1356ش که مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبرى حضرت امام خمینى به اوج خود رسید، آیت الله اعرافى در معیّت روحانیت مبارز استان یزد به فعالیتهاى انقلابى و نقش تاریخى خود، عمق و سرعت بیشترى بخشید و در رهبرى و هدایت مردم کوشید.
امضاهاى این عالم مبارز در ذیل اعلامیه هاى روحانیت مبارز این استان از جمله به مناسبت: چهلمین روز قیام و شهادت مردم تبریز، اعتراض به جنایتهاى شاه در شهرهاى اصفهانو شیراز نامه اعتراض آمیز به جمشید آموزگار، نخست وزیر وقت و اعلام همبستگى با روحانیون مبارز و متحصن در دانشگاه تهران، نشان از مجاهدتهاى پیگیر و خستگى ناپذیر ایشان دارد.[25]
همچنین آیت الله اعرافى در سر زدن به تبعیدیها، قرائت متن اعلامیه هاى امام خمینى، نصب تابلوهاى امر به معروف و نهى از منکر و ابراز علنى مسئله تقلید از امام از هیچ کوششى فرو گذار نمى کرد.[26]
در جنگ تحمیلى
آیت الله اعرافى با آغاز جنگ تحمیلى عراقعلیه ایران، به ترغیب و تشویق کاروانهاى جبهه مى پرداخت و کمکهاى مردمى را به سوى جبهه هاى جنگ گسیل مى داشت.
از آنجا که حضور روحانیان در جبهه جنگ روحیه والایى به رزمندگان مى بخشید، ایشان با وجود سنّ بالا در جبهه ها حاضر مى شد و به رزمندگان دلگرمى مى داد. با سر زدن به سنگرهاى آنان از مشکلاتشان آگاه مى شد و در رفع آنها مى کوشید.
حتى اگر متوجه مى شد رزمنده اى نیاز مالى دارد، همه پولهاى جیب خود را به او مى بخشید. در پشت جبهه نیز همواره از مقام شامخ شهدا تکریم مى کرد و معمولاً براى نماز بر پیکر شهدا حاضر مى شد. همواره جویاى احوال پدران شهدا و پیگیر وضعیت مفقود الاثرها مى شد.
آقاى حاج محمدحسین قدرتى، پدر دو شهید گرانقدر است که آنها را براى دفاع از کیان اسلام تقدیم کرده است. وى مى گوید:
«زمانى که ایشان در بستر بیمارى بود، یکى از فرزندانم مفقود الاثر بود. هرگاه خدمتشان مى رسیدم، از فرزندم مى پرسیدند. وقتى مى گفتم که هنوز خبر ندارم، بسیار متأثر مى شدند....»[27]
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان