شیخ محمد تقى بهلول
(1279 ـ 1384ش)
عنوان مقاله: صلابت پارسایى
نویسنده: مرتضى عبدالوهابى
تبار
«حاج محمد طاهر خزائى» جد شیخ بهلول که در عربستان زندگى مى کرد، در صدد تحقیق راجع به مذهب تشیّع برآمد و پس از تحقیق بسیار به حقانیت شیعه دوازده امامى پى برد و این مذهب را برگزید و چون اهالى منطقه اهل سنّت بودند، راهى ایران شد. ورود وى به ایران با آغاز سلطنت آقامحمدخان مصادف بود. او در ایران اقامت نمود و صاحب فرزندان و نوادگان بسیار شد.[1]
پدر شیخ بهلول، «شیخ نظام الدین» نام داشت که فرزند زین الدین بن ملاصادق بن محمد طاهر خزائى بود. او مجتهد شهر گناباد و سرآمد اهل زمان به شمار مى رفت. دروس حوزوى را در گناباد شروع کرد و در همان جا با دختر مرحوم «حاج محمد باقر» نوه عمویش که از نوادگان شیخ محمد طاهر خزائى بود، ازدواج کرد. شیخ نظام بعد از تحصیل در گناباد، چون راه کربلا بسته بود، به مشهد و مدتى بعد به سبزوار رفت و در درس خارج مرحوم «حاج ابراهیم سبزوارى» درس حکمت و فلسفه حکیم حاج ملاهادى سبزوارى حاضر شد. عموى شیخ بهلول، حکیم متأله «آیت الله حاج شیخ محمد حکیم خراسانى» نیز از علماى بزرگ به شمار مى رفت.[2]
«وى عالمى فاضل، حکیمى متأله، فیلسوفى ماهر، از اجله حکما و مدرسین اصفهان، صاحب ملکات فاضله در اخلاق و آداب و حسن معاشرت ممتاز و محضرش مجمع ارباب فضل و کمال و خود از شاگردان آخوند ملامحمد کاشى و جهانگیر خان قشقایى بود و در مدرسه صدر تنها زندگى مى کرد. جمع زیادى از فضلا و طلاب در خدمتش تلمذ مى نمودند. او در تربت متولد شد و از سال 1316هـ ق در اصفهان ساکن گشت.»[3]
حکیم خراسانى در سال 1355هـ ق درگذشت و در تکیه ملک نزدیک «آخوند کاشى» به خاک سپرده شد.[4]
ولادت بهلول
هشتم جمادى الثانى سال 1320هـ ق (1279هـ ش) بود و شیخ نظام الدین در مسجد روستاى بیلندِ گناباد مشغول نماز جماعت بود که ناگهان شخصى نفس زنان خود را به مسجد رساند و فریاد کشید: آقا همسرتان درد زایمان گرفته است. فورى به منزل بیایید. شیخ نظام نماز را به پایان برد و عازم منزل شد. ساعتى بعد صداى گریه نوزاد در خانه پیچید، طفل که هفت ماهه متولد شده بود، چهارده ساعت بیهوش بود و زمانى که به هوش آمد، شیخ به سجده افتاد و طفل را محمدتقى نام نهاد.[5]
تحصیلات
بهلول در شش سالگى به مکتب رفت. قرآن را نزد خاله پدر آموخت و در هشت سالگى حافظ کل قرآن شد. درسهاى حوزه از ادبیات تا قوانین را نزد پدر آموخت و جهت ادامه تحصیل راهى سبزوار شد و از آنجا به قم مهاجرت کرد. دروس سطح (رسائل و مکاسب) را نزد آیت الله آخوند ملاعلى معصومى همدانى فراگرفت. مدتى بعد ابتدا براى زیارت و سپس براى تکمیل تحصیلات راهى نجف اشرف شد و در درس خارج آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانى حاضر شد.[6]
آغاز مبارزه
شیخ بهلول در منبرهاى خود در گناباد به مخالفت با فرقه صوفیه و افشاگرى علیه آنان مى پرداخت. وقتى پدر جان وى را در خطر دید، او را به سبزوار فرستاد. شیخ بهلول رمضان آن سال در سبزوار به منبر رفت و شروع به انتقاد از کارهاى خلاف شرع دولت و مأموران حکومتى کرد. در ابتداى ماه محرم آن سال امان الله خان پادشاه افغانستان که از سفر ترکیه و دیدار آتاترک باز مى گشت، به سبزوار رسید. پیش از آمدن او باغ ملى سبزوار را آذین بسته بودند. زنان رقصنده با مشروبات الکلى آماده پذیرایى از امان الله خان بودند. مؤمنین سبزوار محرمانه گریه مى کردند، ولى جرئت مخالفت نداشتند. شیخ بهلول ساعت چهار بعدازظهر آن روز به باغ ملى و محل جشن رفت. آن منظره را تماشا کرد و آهسته آهسته شروع به گریه کرد. به تدریج مردم دور او جمع شدند. شیخ که فرصت را مناسب مى دید، شروع به صحبت کرد:
من تأسف مى خورم که چرا باید شب اول محرم شهر ما مثل شام زینت شود و دشمنان دین در این باغ عیاشى کنند و کارهاى خلاف شرع انجام دهند. باید این بساط برچیده شود. به تدریج با حضور انبوه مردمى که به حمایت از بهلول جمع شده بودند، شهردار سبزوار مضطرب و لرزان به مأموران شهربانى دستور داد بساط جشن را جمع کنند. امان الله خان که باخبر شده بود نظم سبزوار به هم خورده است، همراه میزبانش تیمورتاش با عجله از شهر گذشت و تا نیشابور در هیچ کجا توقف نکرد. پس از این ماجرا شیخ بهلول با پاى پیاده از سبزوار عازم قم شد سفرى که حدود یک ماه و نیم طول کشید.[7]
تخریب میدان آستانه قم
به حکم رضاشاه پهلوى قبرستان میدان آستانه قم تخریب گردید. شاه مى خواست آنجا را باغ ملى کند، ولى چون مى دانست علماى قم به او شکایت خواهند کرد، ابتدا به شهردار قم دستور داد به جاى قبرستان مرکز فساد احداث کنند. این کار با مخالفت علما روبه رو شد و سه ماه بعد که شاه به قم آمد، مخالفت خود را به او اعلام کردند. در طى این مدت شیخ بهلول ضمن مشورت با علما و مقدسین قم به مقابله با این فعالیتها پرداخت و در سخنرانیهاى آتشین به افشاگرى علیه رژیم پرداخت. رییس شهربانى قم درصدد دستگیرى او برآمد، اما شیخ بهلول هربار موفق به فرار از چنگ مأموران دولتى مى شد. این جنگ و گریز چند ماه ادامه داشت و دامنه فعالیتها و مبارزات او به روستاهاى اطراف کشیده شد. سرانجام مأموران او را در روستاى حاجى آباد دستگیر کردند و زمانى که قصد انتقالش را داشتند، شیر زنى آزاده به یاریش شتافت. فاطمه حاجى آبادى خود را به پشت بام رساند و با فریادهاى مداوم مردم را از دستگیرى شیخ باخبر ساخت. مأموران وحشت زده پا به فرار گذاشتند و بهلول به سبزوار بازگشت و همراه مادرش به قصد زیارت عتبات عالیات راهى عراق شد. تصمیم او این بود که علاوه بر زیارت، به تکمیل تحصیلات بپردازد. اما دیدار و گفت و گویى سرنوشت ساز برگ زرین دیگرى از کتاب مبارزات او را ورق زد.[8]
ادامه مبارزات
روزى از روزها که شیخ بهلول در محضر پرفیض مرحوم آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانى حاضر شده بوداستاد خطاب به او گفت:
- شما از چه کسى تقلید مى کنید؟
بهلول جواب داد:
- از شما
- من مى گویم در اینجا مجتهد درس خوان زیاد داریم، ولى مجتهد مبارز کم داریم. شما بهتر است به ایران برگردید و علیه رژیم رضاشاه مبارزه کنید.[9]
شیخ امر استاد را اطاعت کرد و به ایران بازگشت و مبارزه اش را پى گرفت.[10]
واقعه مسجد گوهرشاد
رضاخان در اجراى اهداف استعمارگران، اشاعه فرهنگ غرب را یکى از راههاى مبارزه با اسلام مى دانست. او پس از مسافرت به ترکیه، شدت بیشترى به کشف حجاب داد. رژیم در اجراى این توطئه نسبت به چند شهر بزرگ و مذهبى ازجمله دو شهر مقدس مشهد و قم حساسیت بیشترى نشان مى داد، زیرا در صورت اجراى کشف حجاب در این دو شهر، عملى شدن آن در سایر شهرها حتمى بود.
علما و مجتهدان مشهد همچون حاج آقا حسین قمى، سید یونس اردبیلى و میرزا محمد آقازاده جلسات متعددى برگزار کردند و توطئه حجاب زدایى و اجبارى شدن کلاه شاپو و برپایى جشنها و مجالس رقص و پایکوبى را مورد بحث و نقد قرار دادند و در نهایت تصمیم گرفتند حاج آقا حسین قمى به عنوان اعتراض به تهران برود و با او صحبت کند. حاج آقا حسین قمى در 29 ربیع الاول 1354هـ ق وارد تهران شد. مردم مؤمن و دین باور با حرکت خود به سوى حرم حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) و دیدار با مرجع خود آمادگى خویشتن را براى هرگونه جان فشانى و فداکارى اعلام نمودند. حضور گسترده دیدار کنندگان موجب وحشت دولت گردید. درنتیجه ظهر روز دوم ربیع الثانى ملاقات با آیت الله حاج آقا حسین قمى ممنوع اعلام شد و محل اقامت ایشان به محاصره کامل درآمد. خبر بازداشت حاج آقا حسین به مشهد رسید و حال و هواى شهر را دگرگون ساخت.[11]
مرحوم شیخ بهلول که در زادگاهش گناباد بود، عازم شهر قائن شد و در آنجا از وضعیت حاج آقا حسین قمى باخبر شد و با سرعت خود را به مشهد رساند. به قصد زیارت وارد حرم شد تا بعد از آن براى دیدار آیت الله قمى عازم تهران شود. مأموران امنیتى که متوجه حضور او در حرم شده بودند، خواستند او را با خود به شهربانى ببرند، اما زوار جلوگیرى کردند و شیخ به طور موقت در یکى از حجرههاى حرم تحت نظر قرار گرفت. در این هنگام فردى به نام نواب احتشام رضوى سرکشیک پنجم آستانه به دیدن او آمد. به تحریک نواب احتشام مردم شیخ بهلول را از حجره بیرون آوردند و نگهبان ها هم از ترس فرار کردند. شیخ بر فراز منبر قرار گرفت. مردم از هر طرف شروع به دادن شعار علیه حکومت و شاه کردند. آنگاه که سکوت بر مجلس حکم فرما شد، شیخ بهلول شروع به صحبت کرد:
«...اکنون کار از اصلاح گذشته، وظیفه ما این است که کمرها را محکم بسته و دست از جان شسته براى جهاد دینى حاضر شویم و بکوشیم تا حضرت آیت الله العظمى آقاى قمى را از زندان تهران نجات دهیم. یا همه کشته شویم یا دولت موجود را براندازیم. اکنون معطل شدن شما در این مسجد بى فایده و ضایع کردن وقت است. زوّار هر کار مى کنند مختارند اما اهل مشهد به خانه هاى خود بروند و مایحتاج اهل و عیال خود را حداقل براى یک هفته تهیه کنند. زیرا کارى که درپیش رو داریم در کمتر از یک هفته ختم نمى شود و فردا صبح، اول طلوع آفتاب هر کس با ما یار است با هر سلاحى که در اختیار دارد به مسجد حاضر شود تا ببینم چه باید کرد.»[12]
روز چهاردهم ربیع الثانى 1354 گروههاى مختلف مردم مشهد و روستاهاى اطراف به سوى مسجد گوهرشاد حرکت کردند تا به جمع مردم و روحانیون متحصن در مسجد بپیوندند، لیکن قزاقهاى رضاخان با نواختن شیپور جنگ بى محابا روى مردم آتش گشودند و حدود یکصد نفر را شهید و مجروح کردند. مردم مقاوم و صبور با داس و چهارشاخ و بیل به مقابله برخاسته، به حرکت خود ادامه دادند و پس از عقب راندن قزاقها به طرف مسجد سرازیر شدند. حضور زنان مسلمان در این قیام بسیار چشمگیر بود. با درخواست آنان چادرى در مسجد پیرزن که در وسط صحن مسجد گوهرشاد واقع بود، زده شد و آنان در آنجا مجتمع گشتند. نیمه هاى شب یکشنبه نیروهاى قزاق پس از دستور رضاخان به فرماندهى سرهنگ ایرج مطبوعى در نقاط حساس مسجد گوهرشاد و اطراف آن مستقر شدند. مسلسلهاى سنگین را به بامهاى مشرف بر حیاط مسجد قرار داده، سپس حمله را آغاز کردند و هنگامى که سپیده صبح زد، بیش از دوهزار (تا پنج هزار) شهید در مسجد گوهرشاد و در صحن و دالانهاى مسجد در خون غلتان بودند. کامیونهاى نظامى براى حمل جنازهها آماده مى شدند. به گفته یک شاهد عینى پنجاه وشش کامیون جنازه از مسجد بیرون بردند و حتى زخمیان را نیز همراه کشته شدگان در گودالهاى منطقه گلشهر مشهد دفن کردند.[13]
ترفند دشمن
رهبرى قیام مسجد گوهرشاد بر دوش حضرات آیات: حاج آقا حسین قمى[14]، سید یونس اردبیلى[15] و شیخ عباسعلى محقق[16] و میرزا محمد آقازاده خراسانى[17] بود.
«اعلامیه اى که دولت فروغى صادر کرد بهلول را عامل نهضت قلمداد نمود. در روزنامه ها و اخبار هم سعى بیشمارى به عمل آمد که قهرمان این ماجرا را بهلول معرفى کنند. به گمان ما این کوشش دولت و مطبوعات سه هدف زیر را پیگیرى مى نمود:
1- با عامل و قهرمان حادثه جلوه دادن بهلول کوشش به عمل آمد که رهبرى روحانیون متعهد نادیده انگاشته شود و جهت قوى و معنادار نهضت نشان داده نشود.
2- با عامل نشان دادن بهلول، وسعت و عظمت نهضت را در حد یک حادثه و بلوا پایین مى آورند.
3- پس از این که بهلول را قهرمان غائله خراسان خواندنداو را مجهول الهویه نامیدند و شایع کردند که او عامل انگلیس است. (این شایعه حساب شده کاملا زمینه پذیرش اجتماعى داشت.) و بدین وسیله کل حرکت را خدشه دار مى کردند و حماسه اى را توطئه وانمود مى ساختند. توطئه اى که علیه شاهنشاه ضد انگلیس صورت گرفته و عوامل انگلیس مى خواستند علیه سلطنت ضد بیگانه او توطئه کنند.[18]
به سوى افغانستان
شیخ بهلول با کمک مردم از مهلکه مسجد گوهرشاد نجات داده شد. او پیاده مشهد را به قصد افعانستان ترک کرد و پس از مدتها سفر، مخفیانه وارد این کشور شد. نیروهاى امنیتى او را دستگیر کردند و دولت ایران خواستار استردادش شد، اما مقامات افغان از انجام این کار سرباز زدند و شیخ به عنوان پناهنده سیاسى پذیرفته شد، اما مدت سى وپنج سال اقامت وى در افغانستان به اسارت و تبعید گذشت اسارت و تبعید در زندانهاى مختلف و مناطق گوناگون افغانستان. او در این سالها به چهرهاى شناخته شده تبدیل گشت. علم و عمل این عالم مبارز شیعى همه را تحت تأثیر قرار داده بوداز مردم کوچه و بازار گرفته تا مسئولان سیاسى و امنیتى و از شیعیان تا اهل سنت افغانستان. او در سه دهه اقامت خود در عین اسارت و تبعید به تدریس پرداخت. سرپرست کودکان بى سرپرست بود. پرستار مهربانى بود که دستان شفابخشش بیماران بسیارى را از مرگ نجات داد. هنوز ذهن پیرمردان و پیرزنان کابل، مزار شریف، هرات، سرحدّات پاکستان و... مملو از خاطرات اوست.
سفر به مصر و عراق
شیخ بهلول پس از سى و یک سال اسارت و تبعید آزاد شد و به دمشق رفت و از آنجا راهى مصر گردید و در دانشگاه الازهر به تدریس علوم دینى پرداخت. در بخش فارسى رادیو قاهره هم فعالیت کرد. پس از آن براى دیدن خواهر و مادرش به نجف مسافرت نمود. پس از چند سال اقامت و فعالیت ـ نوشتن مقالات و سرودن اشعار بر ضد یهود و آمریکا در دولت پهلوى به عربى و فارسى در کنار مرقد پاک و مطهر امیرمؤمنان(علیه السلام) ـ به ایران بازگشت و همان زمان توسط نیروهاى مزدور سلطنتى دستگیر شد، اما مدتى بعد آزاد گشت.
ویژگیهاى فردى
حافظه قوى: قدرت حافظه شیخ در سنین کهولت نیز کم نشد. بعضى از موضوعاتى که در ذهن حفظ کرده بود، بدین قرار است:
1- قرآن مجید
2- بسیارى از خطبه هاى نهج البلاغه
3- بسیارى از دعاهاى صحیفه سجادیه
4- بسیارى از دعاهاى مفاتیح الجنان از جمله دعاى جوشن کبیر، دعاى عدیله، مشلول، توسل، کمیل، زیارت عاشورا و...
5- حفظ 200 هزار بیت شعر که حدود 120هزار بیت سروده خود ایشان بود
6- تعداد زیادى از کتابهاى ادبى و فقهى حوزه
7- کتاب منظومه سبزوارى.
ذوق شعرى: شیخ بهلول ذوق و قریحه شعرى داشت و اشعار بسیارى سرود. در اینجا ابیاتى از قصیده بلند «بود و نبود» آن مرحوم نقل مى شود.
بود و نبود
بود یک روزى که در دنیا نشان از ما نبود *** نامى از نوع بشر بر صفحه دنیا نبود.
حق براى خیر ما، ما را به دنیا خلق کرد *** ورنه او محتاج خلق آدم و حوا نبود
خیر مخلوق است در راهى که رفتند انبیاء *** هیچ گاه ابلیس ملعون خیرخواه ما نبود
هست یک دام هلاکت بهر ما رشک و حسد *** گر نبود این رشک کس را با کسى دعوا نبود
کبر زد بر خاک ذلّت افسر شداد را *** هالک نمرود جز این خصلت بیجا نبود
حب جاه و حرص مال آتش زند کاخ وجود *** گر نبودند این دو چندین جنگها بر پا نبود
بهر مال و جاه و تخت و تاج خود را غرق کرد *** ورنه فرعون سیه دل دشمن موسى نبود
بخل قارونى متاعش را به زیر خاک برد *** در تمام قوم موسى کس از او اغنى نبود
شد ز فرط جهل ابوجهل لعین خصم رسول *** بولهب گر داشت دانش خصم آن مولى نبود...[19]
مثنوى بلند «خمینى نامه» آن مرحوم نیز خواندنى است. مثنوى مذکور با حمد و ثناى الهى آغاز و با نعت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) ادامه مى یابد. مرحوم شیخ بهلول پیش از پرداختن به وقایع انقلاب، به حوادث مهمى همچون روى کار آمدن رضاخان و ولادت امام خمینى اشاره مى نماید و ضمن آن از حادثه مسجد گوهرشاد یاد مى کند. ایشان به وضوح تضاد رژیم پهلوى با اسلام و انگیزههاى قیام امام خمینى علیه شاه را بازگو مى کند.
ابیات آغازین این مثنوى سترگ به شرح زیر است:
پس از حمد حقّ و درود رسول *** ثناء همه خاندان بتول
مرا هست مقصود در این کتاب *** بیان کردن قصه انقلاب
که رخ داد در دولت پهلوى *** بدست تواناى مردى قوى
خمینى خروشان ولى باوقار *** امام خردمند پرهیزکار
زعیم شجاع و کریم سخى *** که دین یافت از همتش فرّهى
گر آن همت و قهرمانى نبود *** در این روز از دین نشانى نبود
اگرچه در اطراف این داستان *** نوشتند بس نظمها دوستان
ولى نیست منظومه کاملى *** که آن را کند کاملا منجلى
کنون کردهام همت و عزم جزم *** که این داستان را در آرم به نظم
در اول طلب مى کنم از خدا *** که توفیق این کار بخشد مرا
به توفیق حق پا در این ره نهم *** من این قصه را شرح کافى دهم
اگرچه نیاید ز شخصى حقیر *** چو من کارى این سان بزرگ و خطیر...[20]
دیدگاه ضد استعمارى:
با کشیدن سیگار و نوشیدن چاى بسیار مخالف بود و آن را از لحاظ اقتصادى به ضرر خانواده هاى مسلمان مى دانست. شیخ بهلول عقیده داشت دخانیات و چاى ارمغان استعمار و وسیله اى براى از بین بردن توان جسمى و مادى مسلمانان و زمینه سازى براى تسلط هرچه بیشتر بر آنان است.
روزه دائمى: در تمام طول سال، جز روزهاى حرام روزه بود.
نوع غذا: در تمام عمر طولانى جز نان و ماست و برخى از میوه ها آن هم به مقدار کم، میل نکرد.
خاطرات:
1- از شیخ بهلول سؤال شد چه وقت مى شود خدمت آقا امام زمان(عج) مشرف شد، پاسخ داد:
«با تقوا باشید، وقتى که بین شما و حضرت سنخیت باشد. دیدن امام زمان مهم نیست. مهم این است که او ما را ببیند. خیلى ها على(علیه السلام)را دیدند، اما دشمن او شدند.»
2- زمانى که در زندان بود بعد از سى ویک سال خیلى دلش گرفت و به خدا گلایه کرد که چرا باید این مدت طولانى در زندان باشد. همان شب در عالم خواب مادرش را دید که به او گفت:
پسرم حضرت زهرا(علیها السلام) ضامن شده آزاد شوى.
وقتى از خواب بیدار شد، شروع به گفتن شعرى راجع به حضرت زهرا نمود. سه روز بعد دوران اسارت و تبعید سى ویک ساله او به پایان رسید.
3- آقاى سید عباس موسوى مطلق نویسنده کتاب «اعجوبه عصر بهلول قرن چهاردهم» نقل مى کند:
«حضرت آقاى بهلول همیشه حمایت و ارادت خود به مقام معظم رهبرى را بیان مى فرمودند و بعد از انقلاب هم، چه در زمان ریاست جمهورى و چه الان که زمان زعامت و رهبرى ایشان است با وى ملاقات کردهاند و مى فرمودند: وظیفى ماست که به رهبرى شیعیان سر بزنیم و او را حمایت کنیم.
یکى از این ملاقاتها که اخیراً انجام گرفت خود حقیر هم آن جا حضور داشتم. شرح آن این چنین است که در روز شنبه مورخ 5/4/78 برابر با 12 ربیعالاول 1420 اینجانب به همراهى معظم له به دفتر آقا رفتیم و پس از هماهنگى هاى لازم به اتاقى که آنجا نماز اقامه مى فرمودند رفتیم. نماز به امامت مقام معظم رهبرى اقامه شد و بعد از نماز آقا روى سجاداش یکى یکى با حضار سلام و احوال پرسى مى کرد که یک وقت متوجه حضور شیخ شد. بلافاصله آقا فرمودند: بهبه شیخ بهلول، سلام ٌعلیکم، احوال شما. شیخ هم جواب ایشان را دادند و مقام رهبرى پیشانى ایشان را بوسید و او را به سینه چسباند و بعد مقام معظم رهبرى فرمودند که قبلا بیشتر به ما سر مى زدید. آقاى بهلول فرمودند: آقا شما متعلق به همه ى نفوس ایران هستید من اگر وقت شما را بگیرم وقت همه ى ایرانى ها را گرفته ام... بعد از تعارفات معمول آقا فرمودند: «ایشان حق بزرگى به گردن انقلاب دارند.»[21]
وفات:
شیخ محمد تقى بهلول گنابادى هفتم مرداد ماه 1384شمسى در سن 105 سالگى به سبب عارضه مغزى و کهولت سن در بیمارستان خاتم الانبیاء تهران دار فانى را وداع گفت و پس از تشییع در تهران و مشهد به زادگاهش گنابادانتقال داده شد. صبح روز 12مرداد سال 1384 از محل مدرسه علیمه امام رضاى گناباد تا میدان بسیج این شهر تشییع شد. بعد از مراسم تشییع، پیکر این عالم ربانى براى تدفین به زمینى در ورودى شهر منتقل و به خاک سپرده شد. در مراسم تشییع پیکرش جمعیت انبوهى از قشرهاى مختلف مردم، جمعى از مقامات استانى، تعدادى از ائمه جمعه و فرمانداران شهرهاى خراسان مشارکت داشتند.
پیام رهبر انقلاب
بسم الله الرحمن الرحیم
خبر درگذشت روحانى وارسته و پارسا مرحوم حجت الاسلام آقاى شیخ محمد تقى بهلول -رحمةالله علیه- را با تأسف و دریغ دریافت کردم. این بنده ى صالح و مجاهد و پرهیزگار که عمر طولانى و پر ماجراى خود را یکسره با مجاهدت و تلاش گذرانید. یکى از شگفتى هاى روزگار ما بود. هفتاد سال پیش در ماجراى خونین مسجد گوهرشاد زبانِ گویاى ستمدیدگان و حق طلبان شد و آماج کینه ى حکومت سرکوبگر پهلوى گشت. بیست وپنج سال مظلومانه در اسارت حکومت ظالم دیگرى انواع رنجها و آزارها را تحمل کرد پس از آن سالها در مصر و عراق نداى مظلومیت ملت ایران را از رسانه ها به گوش مسلمانان رسانید سالها پس از آن در ایران بى هیچ پاداش و توقعى به هدایت دینى مردم پرداخت و در سالهاى دفاع مقدس همه جا دلهاى جوان و نورانى رزمندگان را از فیض بیان رسا و صادقانه ى خود نشاط و شاداابى بخشید. 90 سال از یک قرن عمر خود را به خدمت به مردم و عبادت خداوند گذرانید. زهد و وارستگى او، تحرک و تلاش بى وقفه پیکر نحیف او، ذهن روشن و فعال او، حافظه ى بى نظیر او، دهان همیشه صائم او، غذا و لباس و منش فقیرانه ى او، شجاعت، فصاحت و ویژگیهاى اخلاقى برجسته ى او، از این مومن صادق انسانى استثنایى ساخته بود اکنون این یادگار یک قرن تاریخ پرحادثه ى مبارزات ملت ایران از میان ما رفته و ان شاءالله قرین رحمت و مغفرت الهى است. به همه ى علاقه مندان و دوستان و نزدیکان آن مرحوم تسلیت مى گویم و فضل و فیض خداوندى را براى او مسئلت مى کنم.
10 مرداد 1384[22]
[1]. اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم، سید عباس موسوى مطلق، نشر نجبا، ص 31.
[2]. همان ص 32 و 33.
[3]. دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلح الدین مهدوى، کتابفروشى ثقفى، ص 475.
[4]. غلامرضا ریاضى، دانشوران خراسان، نشر کتابفروشى باستان، ص 263.
[5]. اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم، ص 37.
[6]. همان، ص 41.
[7]. خاطرات سیاسى بهلول، محمد تقى بهلول، انتشارات پیام عترت، ص 25 - 30.
[8]. خاطرات سیاسى بهلول، ص 32 - 38.
[9]. از این بیان پیداست که شیخ در آن زمان بار علمى زیادى داشت، لذا سید مى گوید: مجتهد درس خوان زیاد داریم، ولى مجتهد مبارز کم.»
[10]. اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم، ص 42.
[11]. گلشن ابرار، ج 2، ص 590.
[12]. خاطرات سیاسى بهلول، ص 61.
[13]. گلشن ابرار، ج 2، ص 597.
[14]. جهت آگاهى از زندگى وى، ر.ک به: گلشن ابرار، ج 2.
[15]. همان.
[16]. ر. ک. به: ستارگان حرم، ج 20.
[17]. ر.ک. به: گلشن ابرار، ج 7.
[18]. قیام گوهرشاد، سینا واحد، انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، ج اول، ص 73.
[19]. اعجوبه عصر، بهلول قرن چهاردهم، ص 172 - 174.
[20]. همان، ص 187 - 188.
[21]. همان، ص 122 و 123.
[22]. خاطرات سیاسى بهلول، ص 7.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه