كلمات كليدي : مقامه، داستان، نثر، حميدالدين بلخي، بديع الزمان همداني، ادبيات فارسي
نویسنده : حميده سلطاني مقدم
کلمهی مَقامه یا مُقامه ریشهی عربی دارد با چندین معنی که معنای لغوی آنرا حتی میتوان در آثار جاهلی نیز دید: 1. به معنی مجلس و مجمع، 2. به معنی گروهی که در یک مجلس یا یک جمع گرد آمده باشند.[1]
مقامه در معنی اصطلاحی نوعی از انواع قصص است که با صرفنظر از تکلفات لفظی و معنوی که در آن هدف اصلی است، از جنبهی داستانی هیچ ارزشی ندارد و هدف نویسنده آن است که در لغتپردازی و ترکیبپردازی نهایت هنر خود را در فن نثرنویسی به شیوهی معمول در این دوره ارائه دهد. در واقع به قول استاد بهار، «مقامه بهمعنی روایات و افسانههایی است که کسی آنها را گردآورده و یا عباراتی مسجع و مقفی و آهنگدار برای جمعی بخواند یا بنویسد و دیگران آنرا بر سر انجمنها یا در مجالس خاص بخوانند و از آهنگ کلمات و اسجاع آن که به سجع کبوتران و قمریان شبیه است لذت و نشاط یابند».[2] چنانکه اغلب ناقدان ادبی فن مقامات را وسیلهی تمرین انشا و فصاحت و بلاغت دانستهاند و جنبهی تعلیم اخلاقی آن در درجه بعدی قرار دارد و به قول "سعدی" در مقدمهی گلستان: «...که مترسلان[3] را به کار آید و متکلمان را بلاغت افزاید».[4]
مقامات از نظر ادبی
مقامات از جنبهی داستانی عبارت است از داستانهای کوتاه و مستقل که تنها وجه ارتباط آنها با یکدیگر راوی واحدی است که شخص معینی را در حالات تنها وجه ارتباط آنها با یکدیگر راوی واحدی است که شخص معینی را در حالات مختلف وصف میکند. در مقامات عربی این شیوه در کلیهی مقامهها مراعات شده است؛ ولی مقامات فارسی به راوی معین و قهرمان معین مقید نیست. فرق اصلی مقامات با قصهها آن است که داستانهای مقامات مخلوق ذهن نویسندهی معینی است که در زمان معلوم عمدا وضع کرده و با صنایع لفظی آراسته است درحالیکه نویسنده و واضع دیگر قصههای کهن در میان ملتها معمولا معین نیستند. در پایان هر مقامه که عموما قهرمان داستان آن از صحنه ماجرا ناپدید میشود و راوی را از سرنوشت خود بیخبر میگذارد و با عباراتی که مبین اندوه و نگرانی روایتکننده از گم کردن قهرمان داستان است با دو بیت مشابه اینگونه تمام میشود:
«...عاقبت از وی اثر ندیدم و خبری نشنیدم که معلوم من نشد که پای افزار غربت کجا گشاد و بار غربت کجا نهاد؟
تا گـردش زمانـه وارون بـدو چه کـرد
گیتی چه بافت با وی و گردون بدو چه کرد[5]»
نام هر مقامه ماخوذ از مکانی است که داستانی در آن اتفاق افتاده مانند "مقامه حلبیه" و یا "مقامه موصلیه." راوی مقامه مردی است نکتهدان که بسیار سفر میکند و خوشبیان و آشنا به فنون ادب است و قهرمان داستان فردی است خوشمشرب که از شهری به شهر دیگر سفر میکند و به دریوزگی میرود و ناشناس میگردد، (قهرمان داستان) گاه تعلیم میدهد و گاه بر منبر سخن میراند. مقامات معمولا یا وصفی است یا علمی یا فکاهی، گاه نیز جنبه ادبی و یا فلسفی و یا تمثیلی است از حیات اجتماعی و گاه صورت پند و اندرز دارد. در بعضی از موارد نیز نویسنده آنرا چون وسیلهای برای بیان مقاصد و اهداف ادبی و دینی خود به کار میگیرد چنانکه بدیعالزمان همدانی در مقامهی نخست از شعرای قدیم و جدید سخن میگوید و در مقامهی چهارم به استادان نثر مانند "جاحظ"و "ابنمقفع" میپردازد و در مقامهی بیست و پنجم که در آن از زبان مردی دیوانه بر ضد فرقهی معتزله و رد عقاید آن، مجادله و مناظرهای ترتیب داده است و....[6]
مبتکر فن مقامات
مورخان ادب عرب از قدیم و جدید عقیده دارند که واضع و مبتکر فن مقامات بدیعالزمان همدانی (358ـ398 هجری) است و "حریری" مقامات خود را به تقلید از او نوشته، اما برخی محققان اعتقاد دارند همدانی به سخنان "ابندرید" استناد کرده است.[7] اما آنچه مسلم است "همدانی" در تدوین مقامات خود چند عنصر متمایز در ادب عرب را با هم تلفیق کرده و از مجموع آن فن خاص ابداع نموده که بدینصورت پیش از وی سابقه نداشته است. وی در استفاده از لغات و ترکیبات و سجع به قطعات ادبی ابندرید توجه داشته است اما آنرا با نواندیشی و نوآوری به سبکی جدید که مختص خود اوست در آورده. بدیعالزمان به سبک سخنپردازی قصهگوها نیز نظر داشته است زیرا در میان این طبقه، از دانشمندان طراز اول تا افراد عادی و کممایه وجود داشتهاند. در مجامع و مساجد برای مردم گاه در بالای منبر و گاه در حلقههای جمعیت سخن میگفتند و بعضی از طبقات پست آنان در پایان سخن گدایی میکردند.[8]
مقامات در زبان فارسی
در زبان فارسی مقامه بهمعنی مکتوب و تاریخ نیز آمده و قدیمیترین استعمال کلمهی مقامه در کتاب تاریخ بیهقی است که میگوید: «...و هر کس که این مقامه بخواند به چشم خرد و عبرت اندر این باید نگریست». ملکالشعرا بهار درباره مقامه مینویسد: «جمع مقامات و مقامات زهاد در مجلس ملوک معروف است که سخنانی میگفتند در پند و موعظت ملوک و نیز معنی مجلس گفتن و موعظه بر منبر بر سر انجمنهاست که آنرا بعدها تذکیر یا مجلسگویی مینامیدند، چه مجلس و مقام تقریبا به یک معنی است.»[9]
اما در کل در زبان فارسی نوع ادبی مقامه از قرن ششم، با ظهور "قاضی حمیدالدین بلخی" (متوفی 559 هجری) و نگارش کتاب معروف او به نام "مقامات حمیدی" بهوجود میآید. این کتاب دارای 24 مقامه است که به نثری مصنوع دربارهی مطالب ادبی و مباحثات و مناظرات تدوین شده است. مقامات حمیدی معمولا با عباراتی یکسان نظیر جملات زیر آغاز میشود:
"حکایت کرد مرا دوستی که در حضر جلیس و همدم بود و در سفر انیس همّ و غم که...".[10]
نمونهای از مقامات حمیدی:
«حکایت کرد مرا دوستی که شمع شبهای غربت بود و تعویذ تبهای کربت که وقتی از اوقات با جمعی از آزادگان در بلاد آذربایگان میگشتم و بر حمرای[11] هر چمن و خضرای هر دمن میگذشتم، عالم در کلهی ربیعی بود و جهان در حملهی طبیعی، خاک سباتین پر نقش آزری بود و فرش زمین پردیبهی رومی و ششتری و برجهای چمن پر زهره و مشتری.
بستان ز خوشی چو وصل دلداران بود
رخساره گل چو روی میخواران بود.»[12]
بعد از حمیدالدین بلخی آثار دیگری در قالب مقامه یا شبه مقامه توسط نویسندگان ایرانی نوشته میشود که معروفترین آنها "مقامات امیری" تالیف "ادیبالممالک فراهانی" است. "گلستان" سعدی نیز از لحاظ سبک نگارش و قالب نثر در واقع نوعی مقامه است با این تفاوت که مقامات قاضی تقلید صرف و خشکی است که از مقامات بدیعالزمان و حریری ولی مقامات سعدی مقاماتی است که تقلید در آن راه نیافته است و سراسر ابتکار و ابتداع و صنعتگری است.[13]
مقامات از نگاه ناقدان
از جمله معایبی که مورخان ادب و محققان قدیم و جدید بر مقامات گرفتهاند نخست تشابه و وحدت اسلوب؛ به این ترتیب که داستات در تمامی مقامات یکسان آغاز شده و قهرمان داستان به یک صورت معرفی میشود و داستان به شیوهای یکنواخت پایان میپذیرد: قهرمان داستان همواره متفکر و ناشناس وارد میشود و راوی پیوسته در سفر به او برخورد میکند.
دوم روح پستی و دنائتی است که در کلیهی مقامات به چشم میخورد. زیرا غالبا به دریوزگی و گدایی ختم میشود و اثر اخلاقی ناپسندی در ذهن خواننده جای میگیرد. "ابنالطقطقی" در این مورد میگوید: مقامات همت خوانندگان را پست میکند زیرا بنای آن بر سائلی و کدیه است و از این روی هر چند از نظر ادبی خالی از فایده نیست از نظر اخلاقی مضر به نظر میرسد.[14]