نویسنده: مجتبی میرکاظمی
بسیاری از جوانان و نوجوانان هنگامی که با سفارشهای اکید قرآن و مربیان دینی درباره استغفار و لزوم آن مواجه میشوند، این پرسش را مطرح میکنند که ما جوانان در اول راه تکلیف هستیم و هنوز گناهی نکردهایم، پس از چه چیزی استغفار کنیم؟ این پرسش برای گروهی دیگر نیز مطرح است که به گمان خویش همواره از کودکی در مسیر تقوا و بندگی گام برداشته اند. در جای دیگر شخص با آیاتی مواجه میشود که در آنها پیامبر(ص) و معصومان(ع) به استغفار دعوت شده اند و این شبهه زمانی تشدید میشود که آیهای از قرآن از غفران خداوند نسبت به چیزهایی خبر میدهد که پیامبر(ص) پیش و پس فرستاده و یا میفرستد؟ به این معنا که چه چیزی را پیامبر(ص) انجام داده و یا میدهد که خداوند از در غفران وارد شده و آنها را بخشیده است؟
نویسنده با توجه به آیات قرآنی کوشش کرده تا در حد توان و ظرفیت یک نوشتار کوتاه، به این پرسشها و شبهات چالشی پاسخ دهد.
استغفار، دژ امنیت
استغفار از ریشه غفران در اصل به معنای پوشیدن چیزی است که انسان را از آلودگی نگه دارد. بنابراین استغفار، درخواست مصونیت از عذاب و شکنجه با گفتار و رفتار است. (مفردات راغب اصفهانی ذیل واژه غفر)
انسان بنا به علل و عواملی که در این نوشتار معرفی میشود گرفتار شداید و سختیها و حتی عذاب و شکنجه میشود و به رنج و درد و بیماری و زحمت میافتد. از این رو همواره در اندیشه است که بفهمد چه عوامل بیرونی و درونی موجب میشود تا شخص، گرفتار این مشکلات و سختیها شود و نتواند آسایش و آرامش خویش را حفظ کند؟
مردم در پاسخ به این مسائل و پرسشها به دو دسته تقسیم میشوند. دسته نخست کسانی هستند که عوامل موثر در زندگی را عوامل مادی و دنیوی میشمارند و برای امور غیرحسی و غیرمادی ارزش و جایگاهی قائل نمی شوند. از این رو در پاسخ به پرسشهای فوق همواره به علل و عوامل مادی توجه میکنند و میکوشند ضمن شناسایی آن به گونه ای عمل کنند که عوامل یا از میان برود و یا نتواند تاثیر منفی و سوء در زندگی خود و دیگران به جا گذارد. از این رو به نابخردی و عدم سنجش علل و عوامل در هنگام برنامه ریزی در زندگی اشاره میکنند و شخص را به سبب عدم بررسی همه علل و عوامل ظاهری موثر در تحقق کاری سرزنش میکنند. به نظر ایشان اگر شخصی همه امور را چنان که عقل مقتضی آن است شناسایی و عمل کند هرگز دچار رنج و سختی و مشکلات نمیشود.
این دسته از مردم برای عوامل غیرطبیعی و فرامادی ارزش و نقشی قائل نیستند و تغییر و تحولات ناگهانی و غیرقابل پیش بینی را نمی پذیرند و یا آن را دلیلی بر ضعف و ناتوانی برنامه ریز و عامل دانسته و شکست و سختی و مشکلات را به سبب بی تدبیری شخص میدانند. بر این اساس هر چیزی بیرون از دایره مادیات و امور حسی، امری غیرقابل پذیرش و توجیه نادرست از سوی غیرعالمان و غیرعاقلان شمرده میشود.
در مقابل، دسته ای دیگر نیز هستند که افزون بر نقش اسباب و علل ظاهری برای اسباب غیرظاهری و علل و عوامل غیرمادی نیز آثار و تاثیراتی در امور مادی زندگی بشر قائل هستند. به نظر آنان باید عوامل و اسباب شکستها و سختیها و ناکامیها و عذابها را در دو دسته شناسایی کرد. بخشی که به اسباب و علل ظاهری و مادی مرتبط است و بخشی که به اسباب و علل غیرظاهری و غیرمادی باز میگردد. هرچند ممکن است بتوان علل ظاهری و مادی را شناسایی و پیش بینی کرد ولی علل و عوامل باطنی و غیرمادی را نمی شود به سادگی شناسایی و پیش بینی نمود و راهکاری برای مقابله با آن معرفی کرد مگر آن که علل و عوامل غیرمادی را به طریقی دیگر شناسایی و با آن مقابله کرد.
گروه نخست را میتوان به عنوان انسانهای کافر و غیرمومن به خدا معرفی کرد، چنانکه گروه دوم کسانی هستند که به خداوند و یا نیروهای غیرطبیعی ایمان دارند و تاثیرات آن را در عالم ماده میپذیرند. در این میان مومنان واقعی بر این باور و اعتقاد هستند که منشا همه امور خداوند است و چیزی از دایره علم و قدرت و ربوبیت و مالکیت خداوندی بیرون نیست.
نقش آفریدگار هستی
گروه مومنان بر این باورند که برخی از اعمال و رفتارهای انسانی هر چند که به ظاهر کامل و بی نقص است و همه چیز در انجام آن شناسایی شده، ولی در این برنامهریزی آن چیزی که نادیده گرفته شده و به حساب نیامده است، نقش خداوند آفریدگار هستی، به عنوان پروردگار هستی است. در حقیقت نمیتوان آفریدگار را به گونه ای فرض کرد که نقش پروردگاری در مسیر حرکت و یا تغییر و تبدلها ایفا نمیکند.
توجه مومنان به ربوبیت خداوندی آنان را به سوی قدرتی برتر و مهمتر به نام پروردگار سوق میدهد و آنان در اولین حرکت برای حل معادلات خویش، بخشی مهم را به خداوند اختصاص میدهند و در کنار شناسایی و بهرهگیری از علل و عوامل مادی و ظاهری که عقل بدان فرمان میدهد، به علت و عاملی مهم چون ربوبیت و پروردگاری خداوند توجه کرده و خواهان توفیق در انجام آن عمل میشوند.
در حقیقت توفیق، در ادبیات دینی و ایمانی به معنای آن است که خداوند از مقام ربوبیت و پروردگاری خویش امور را به گونه ای هدایت کند تا برنامه ریزی عقلانی بشر مطابق با خواست کمالی و اراده و مشیت مطلق او باشد و در انجام کارها خللی و یا نقصی پدید نیاید. به این معنا که تفکر و اندیشه عقلانی بشر موافق و مطابق اراده و مشیت کامل الهی باشد تا کارها در مسیر درست و کامل قرار گیرد و به انجام رسد بی آن که کار برخلاف حرکت کمالی و یا خواست و اراده الهی باشد.
همین توجه به ربوبیت و پروردگاری خداوند است که به انسان نیروی جدیدی میبخشد تا در کارهای خویش همراه با تدبیر و برنامه ریزی عقلانی، توکل و توفیق را از خداوند بخواهد و برای رهایی از مشکلات و سختیها دست به استغفار، بلند کند تا خداوند او را به گونه ای پوشش دهد که بتواند در مسیر کمالی به درستی و آسانی گام بردارد. (آل عمران آیات 147 و 193 و اعراف آیات 23 و 52 و هود آیه 47 و 52 و آیات دیگر)
شخص مومن انسانی است که به ولایت مطلق خداوند ایمان دارد و بر این باور است که هیچ امری بیرون از دایره ولایت الهی تحقق نمی یابد و این گونه نیست که تنها اسباب و علل ظاهری و مادی در تحقق چیزی نقش داشته باشد.
در اندیشه توحیدی، همه امور از اسباب ظاهری و غیرظاهری زمانی عمل میکنند که خداوند بخواهد. بر این اساس گردش ستارگان و ماندگاری بقای فلک و آسمان براساس مشیت و خواست الهی است و اگر خداوند دمی اراده دیگری داشته باشد همه آسمان و فلک فرو میپاشد. چیزی در دنیا نیست که بیرون از دایره مشیت و اراده و خواست الهی اتفاق بیفتد و یا جریان پیدا کند. خداوند از آن جایی که هرگونه جریانی در جهان را بیرون از دایره اسباب ظاهری و غیرظاهری نمی پذیرد، برای اسباب و علل ظاهری و مادی و غیرظاهری آثاری را تجویز کرده است. از این رو در روایات آمده است: ان الله یابی ان تجری الامور الاباسبابها؛ خداوند خودداری کرده که امور جز از راه اسباب جریان یابد.
با این همه این خواسته و اراده و مشیت الهی نمیتواند خود، حاکم بر خداوند باشد؛ بنابراین هرگاه خدا خواست میتواند از تاثیر اسباب بکاهد و یا آن را تغییر دهد و به شکلی دیگر درآورد؛ چنان که اراده الهی موجب شد تا آتش بر ابراهیم سرد و سلامت شود و عصایی در یک فرآیند پیچیده به جاندار و ماری تبدیل شود که چوبها و عصای جادوگران را میخورد.
شخصی که به دامن استغفار پناه میبرد با توجه به اصول ربوبیت الهی در کنار ولایت و قدرت خداوندی است (بقره آیه 286 و اعراف آیه 155)؛ زیرا بر این باور است که افزون بر اسباب ظاهری و غیرظاهری، خداوند خود به طور مستقیم میتواند در امور تاثیرگذار باشد. بنابراین اگر خطا و گناه و اشتباهی موجب شده که آثار سویی بر اسباب و علل مادی و غیرمادی به جا گذارد با پناه بردن به دژ محکم استغفار میتواند از آثار پیشین و پسین آن در امان ماند. از این رو از استغفار به عنوان دژ استوار یاد شده است که میتواند آدمی را از عذاب الهی مصونیت بخشد؛ چون شخص با استغفار خویش، محبت خداوندی (هود آیه 90) و رحمت خاص (بقره آیه 199 و نساء آیه 64 و 106 و آیات دیگر) را به خود جلب و جذب میکند و در سایه محبت و رحمت اوست که اسباب نمی تواند آثار بدی را به جا گذارد و حتی آتشی را سرد و به گلستان تبدیل کند و شخص را در درون خویش به سلامت و آسایش نگه دارد.
از چه چیزی استغفار کنیم؟
اکنون که دانسته شد که نقش استغفار در هستی تا چه اندازه از اهمیت است و چرا خداوند در آیات بسیاری بر استغفار و توبه سفارش کرده است و حتی به پیامبر خویش فرمان داده که برای مومنان استغفار کند، این پرسش مطرح میشود که از چه چیزی استغفار کنیم؟
انسان حتی اگر پاک و پاکیزه و برخوردار از تقوا باشد، نیازمند استغفار است؛ زیرا محدودیت انسان نسبت به انجام کارهایی که رضایت خداوندی را برانگیزد خود یکی از علل و عوامل وجوب استغفار است. در برخی از روایات آمده است که «وجودک ذنب یا موسی» یعنی وجود محدود هر انسانی چون موسی خود، گناهی است که تنها با استغفار و توبه میتوان آن را به گونهای کرد که رضایت خداوندی را سبب شود. این مسئله زمانی تشدید میشود که انسان نتواند حق معرفت و یا حق تقات خداوندی را انجام دهد. هیچ انسانی نمی تواند یقین کند که حق تقاته و حق معرفت الهی را ادا کرده است. از این رو لازم است دست کم از این دو یعنی محدودیت و عدم شناخت کامل توبه و استغفار کند و خود را در کنف حمایت ربوبیت الهی قرار دهد و از مقام محبت و رحمت خاص بهره مند شود.
افزون بر این انسان باید از اموری دیگر نیز همواره استغفار کند و دمی از استغفار باز ننشیند. از این رو در آیات و روایات از هفتاد بار استغفار در شبانه روز سخن به میان آمده است. انسانها کارهای لغو و بیهوده زیاد انجام میدهند و در زندگی خویش گفتارهای بیهوده و سخنان یاوه و لغو بسیار میگویند که هر کدام از آنها آثار و تبعات سوئی دارد که میبایست برای در امان ماندن از شر و آسیبهای آنها، خود را در دژ محکم استغفار قرار دهد.
خداوند در آیات 46 و 47 سوره هود به مسئله آمرزش خواهی از خدا به سبب درخواستهای نابجا اشاره میکند. در این آیات بیان شده است که حضرت نوح(ع) به سبب اینکه خواستار نجات فرزندش از توفان شد از خداوند میخواهد که به سبب این درخواست نابجا، او را ببخشد و بیامرزد.
حضرت آدم(ع) نیز به سبب ستم به خویش، خواهان استغفار خداوندی میشود (اعراف آیه 23) و تاکید میکند که اگر خداوند استغفار وی را نپذیرد و او را در کنف رحمت و محبت خویش قرار ندهد دچار زیانی سخت و خسرانی عظیم شده است.
تاکید بر واژهای چون خسران به این دلیل است که وی با فقدان رحمت و محبت الهی، دچار از دست دادن سرمایه وجودی میشود؛ زیرا گناه موجب میشود تا شخص از سرمایههای وجودی خویش مایه بگذارد که امکان دست یابی دوباره آن نیست. از این رو ظلم بر خویشتن را خسارت و زیان بر میشمارند. استغفار از ستم به خویش در آیاتی دیگر چون 135 سوره آل عمران و 64 و 110 سوره نساء و 23 اعراف بیان شده است وحتی در آیات 87 و 88 سوره انبیاء علت خشم خداوندی بر یونس(ع) را مسئله ظلم بر نفس بر شمرده است که بی اذن الهی از آبادی خویش بیرون رفته بود. حضرت موسی(ع) نیز از ظلم بر نفس خویش مینالد و خواهان آمرزش و پوشش الهی میشود. (قصص آیه 16)
همه اولیای الهی از ظلم به خویشتن و نیز اسراف در امور خود به خداوند پناه میبردند و یکی از خواستههای اساسی ایشان در استغفارها این بود که نسبت به خود اسراف نکنند و یا از شر آن در امان مانند. از این رو خداوند در آیات 146 و 147 سوره آل عمران از آمرزش خواهی پیامبران و ربانیون الهی حکایت میکند که خواهان رهایی از آثار اسراف با بهره مندی از غفران الهی بودهاند.
خداوند درآیات بسیاری به این نکته توجه میدهد که استغفار کردن کاری خوب و پسندیده است؛ بنابراین پیامبران و اولیای خداوندی نیز همواره به استغفار مشغول بودهاند (آل عمران آیات 146و 147) انسان میبایست از شرک (مائده آیات 72 و 74 و نیز هود آیات 2 و 3 و 50 و 52 و 31 و 84 و 90) کفر و عقاید نادرست و باطل چون تثلیث (مائده آیات 73 و 74) توبه کند. به طور کلی انسانها همواره عقاید و بینش هایی را اختیار میکنند که به نظر آنان کامل و درست است درحالی که یا در جهل مرکب هستند و یا جهل بسیط دارند و یا حتی میدانند که باورهایشان نادرست است با این همه آن را رها نمیکنند. بنابر این یکی از راههای دوری از اندیشههای باطل و درامان ماندن از آثار آن در نگرش و رفتار و زندگی خویش آن است که از آن افکار و اندیشههای باطل و نادرست استغفار کنند تا از آسیبها و پیامدهای آن در امان مانند. از این رو اولوالالباب که دارای اندیشههای بسیار درست و نزدیک به حقیقت هستند و حتی لب و مغز حقیقت را نیز درک کردهاند همواره در حال استغفار هستند. (آل عمران آیات 190و 193)
انسان همچنین باید از خطاها و گناهانی چون قتل ناخواسته و غیر عمدی و حتی عمدی (قصص آیات 16و 17) استغفار کند چنان که میبایست از داوری و قضاوتهای عجولانه و بیتحقیق و پژوهش نسبت به اشخاص و جوامع نیز خودداری و استغفار کند.
این گرفتاریای است که بسیاری از مردم خواسته و ناخواسته با آن روبه رو هستند؛ زیرا مسائل سیاسی و روزانه زندگی، آدمی را گاه به داوری درباره اشخاص و عملکرد ارگانها و نهادها وامی دارد که بی پژوهش و بی بررسی کارشناسانه است. لذا انسان باید همواره درحال استغفار از این امور باشد. (ص آیات 24 و 25)
آدمی میبایست در استغفار خویش صداقت داشته باشد و زبان و قلبش هماهنگ بر این باور باشد که خداوند براساس خالقیت (هود آیه 61) و ربوبیت و ولایت خود (بقره آیه 286و اعراف آیه 155) همواره برکارهای ظاهر و باطن و خفی واخفی ما آگاه است و انسان نیازمند آن است که همواره به رحمت خداوند (مائده آیه 74 و هود آیه 90) و توبه پذیری او (نصر آیه 3) امیدوار باشد و در مسیر او قرار گیرد. استغفار در کنار توبه، آدمی را در مسیر درست قرار میدهد و از گمراهی و کژروی خواسته و ناخواسته حفظ میکند و در صورت دچار شدن به آن به مسیر اصلی بازمی گرداند. از این رو خداوند در آیات 16و 17و 133 و 135 و 136 و 190 و 193 سوره آل عمران مومن را به استغفار و توبه تشویق و ترغیب میکند.
با توجه به مطالب پیش گفته دانسته شد که هرکسی در هر مقام و منزلتی که قرار دارد نیازمند درپوشش قرارگرفتن خداوند است تا اگر در مسیر کمالی خویش نقص و نقصانی و یا اشتباه و خطایی داشته است آن را بازیابی کرده و راه درست را ادامه دهد و یا کمال خویش را افزایش داده و به حکم رب زدنی علما، خود را درمسیر زیادت ایمانی و کمالی و دانشی و مانند آن قراردهد. براین اساس همگان نیازمند استغفار الهی هستند؛ زیرا استغفار به معنای بهرهمندی از ذات ربوبی الهی و قرار گرفتن در کنف رحمت و محبت اوست و هیچ کسی نمی تواند مدعی شود که نیازمند جلب رحمت و محبت او نیست.
از این رو معصومان(ع) و پیامبران(ع) نیز به استغفار به عنوان ابزار و وسیله جلب محبت و رحمت مینگریستند. آنان هم برای خود و هم برای همه مومنان و بلکه همه موجودات هستی استغفار میکردند و خواهان دست یابی هر موجودی به کمال لایق و شایسته شان میشدند. از این رو استغفار پیامبر دارای جهات و جنبههای مختلفی بوده است که یکی از آنها استغفار در مقام ربوبیت طولی است که ایشان از آن برخوردار بودند.
براین اساس میتوان گفت که همه ما نیازمند تمسک به وسیله محکمی چون استغفار هستیم چنان که این فرمان الهی است که «وابتغوا الیه الوسیله؛ به سوی خداوند وسیله بجویید.» برای پیامبران و اولیای الهی استغفار، خود وسیله ای از وسایل الهی است که آنان بدان تمسک میجستند.