كلمات كليدي : ابن خلدون ،حكومت، رونق وركود، تجارت، ماليات، رفاه، ثروت
نویسنده : حسين كفشگر جلودار
نام وی ابو زید عبدالرحمان بن محمد بن خلدون، ملقّب به ابنخلدون است. این متفکر اسلامی، پیشتاز علم تاریخ و جامعهشناسی تاریخی است و علاوهبر آن، برخی صاحبنظران او را یکی از بنیانگذاران حقیقی دانش اقتصاد در جهان شرق میدانند. بهعبارت دیگر، ابنخلدون طلایهدار دانش اقتصاد از یکسو و پیشاهنگ جامعهشناسی از سوی دیگر است؛ زیرا هرکس کتاب العبر وی را مطالعه کند، نظرات ارزشمندی درآن خواهد یافت و به این نتیجه میرسد، که ابنخلدون چهارصد سال قبل از آدام اسمیت(1790-1723)(بنیانگذار علم اقتصاد) از مسائل مهم اقتصادی آگاهی داشته و آنها را مورد بحث قرار میداده است. ابنخلدون در علمالاجتماع نیز به آگوست کنت که به بنیانگذار جامعهشناسی در جهان غرب مشهور شده ، بیش از چهارصد سال تقدّم دارد.[1]
در رمضان 723 هجری، مصادف با 27 می 1332 میلادی، در تونس در خانوادهای اندلسی(اسپانیای امروز) که اصلا یمنی بودند، متولد شد. ابنخلدون منسوب به یکی از خاندانهای حاکم است، که از آغاز فتح اندلس بهبعد اغلب به ریاست و وزارت نائل میآمدند. قبل از تولد عبدالرحمان پدرش از یمن به تونس رفته و یک شخص درباری میشود. او در چنین خاندانی پرورش یافت و از آغاز خردسالی مناقب نیاکان خویش را میشنید و در مجلس پدرش حضور مییافت. پرورش در چنین خانوادهای دو ویژگی را ایجاب میکرد: شیفتگی به جاه و مقام و دلبستگی به مطالعه و دانش. ابنخلدون در سنّ پنج سالگی نیای پدری خود را از دست داد و در سن هفده سالگی پدر و مادر وی بهیکباره هنگام شیوع وبای بزرگ در سراسر شرق و غرب عالم اسلام، حیات را بهدرود گفتند. او در میانسالی ازدواج کرد و دارای چندین فرزند گردید. او نیز مثل پدرش در تونس به دربار راه مییابد و بهدلیل مخالفت با دربار، چندین بار تبعید و زندانی میشود. از آن پس پیوند او با محل تولدش سست شده و او را به سفر برمیانگیزاند.[2]
زندگی علمی و فکری ابنخلدون پس از دوران تحصیل و از تاریخ دخول او به زندگی اجتماعی به سه دوره تقسیم میشود:
الف) دوران فعالیت سیاسی بهمدت 22 سال در بلاد غرب (1374-1352)؛
ب)روزگار انزوا و گوشهنشینی و تألیف وی در قلعه ابنسلامه (1378-1374)؛
ج)ایام اشتغال به تدریس و امور قضایی با مراجعه و تجدید نظر در تألیفات (1378-1406).
ابنخلدون درسال 1406 بدرود حیات گفت. برخی قبر او را در قاهره میدانند؛ اما تاکنون محل قبر وی مشخص نشده است. اما آنچه که معلوم است؛ او هرگز از خاطره مردم تونس فراموش نشد.
آثارابنخلدون
ابن خطیب در مورد آثار او مینویسد: «رسالهای در منطق و حساب، تلخیص بعضی از نوشتههای ابن رشد(تلخیص کتاب فخررازی) شرح قصیده برده و ...» جالب اینجاست که هیچیک از کتابهایی که ابنخطیب از او یاد کرده، اکنون در دست نیست و جالبتر آنکه ابنخلدون نیز از آنها در ترجمه احوال خود نیاورده است. تنها کتابی که از ابنخلدون باقی مانده کتاب العبر است؛ که مشتمل بر یک مقدمه و سه کتاب است.[3]
ابنخلدون در کتاب اول خود، از عمران و عوارض ذاتی آن؛ مثل ملک و سلطنت، کسب، صنایع و علوم و علل و موجبات آنها سخن میراند. درکتاب دوم از اخبار عرب، نسلها و دولتهایش از اول خلقت تا روزگار خود و برخی از دولتهای مشهور مثل نبطیان، سریانیان، ایرانیان، بنیاسرائیل، یونانیان و ترکان سخن میراند. در کتاب سوم از اخبار بربران و موالی یا دستنشاندگان ایشان مثل زناته و سوابغ و اقوام و قبایل آنان و آنچه در دیار غرب از ممالک و دولتها بوده است، بحث میکند؛ از اینروست که بر کتاب خود نام "العبر و دیوان المبتدئة و الخبر فی ایام العرب والعجم و البر و من روی السلطان الاکبر" نهاده است.[4]
اگرچه در این کتاب اشتباهات زیادی از نظر تاریخی دیده میشود؛ اما در مقدمه این کتاب، قانونهای اجتماعی را بیان کرده، که کتابش را براساس آنها که او را پدر اقتصاد یا جامعهشناسی مینامند.
مباحث اقتصادی ابنخلدون
نظرات ابنخلدون با این که قرنها پیش از آدام اسمیت زندگی کرده، بیشتر شبیه نظرات اقتصاددانان معاصر کینز است. اهم نظرات او عبارتند از:
1) نقش دولت در اقتصاد؛ ابنخلدون برخلاف کلاسیکها، طرفدار دخالت دولت در امور اقتصادی بوده و نابسامانیهای اقتصادی را در رابطه با سیاست عدم مداخله دولت میداند. از نظر او، برخی از فعالیتها چنان پرهزینهاند؛ که بخش خصوصی قادر به پرداخت مخارج آن نمیباشد. از این لحاظ، ابنخلدون معتقد است که دولت باید در اینگونه موارد مستقیما وارد عمل شود.
2) سرمایهگذاری و تاثیر آن برمحصول ملّی؛ ابنخلدون قرنها قبل از کینز از نظریه ضریب فزاینده، در سرمایهگذاری آگاهی داشته و این قضیه را مورد برسی قرار داده است.
3) تورم؛ وی معتقد است که کالاهای ضروری مثل: گندم، باقالا، پیاز و ... دچار تورم نمیشوند؛ زیرا قیمت این کالاها کمتر تابع تقاضا و بیشتر تابع عرضه میباشد و از آنجایی که مقدار عرضه این کالاها، بیش از مقدار تقاضای آنهاست، لذا قیمت کالاها تنزل مییابد. ولی کالاهای لوکس دچار تورّم میشوند.
4) ارزش کار؛ ابنخلدون پیشاهنگ طرح تئوری ارزش کار است؛ زیرا در مورد اهمیّت ارزش کار در تعیین ارزش اقتصادی تآکید کرده و ارزش کالا را معادل با کار متبلور در آن دانسته است. [5]
5) ماهیت دولت؛ او بر قومیّت و عصبیت(پیوند خونی) تأکید دارد و ماهیّت دولت را از این دو جهت میداند. بهنظر او، با افزایش مالیاتها و فشار بر مردم، گروهی از مردم که اغلب بادیهنشین و قبایل هستند، شورش میکنند. برخی دیگر با جمعآوری طرفداران بسیاری، حکومت را ساقط میکنند. دوره حکومت این قبایل شروع میشود؛ که حکومت آنها دارای دورههایی است. دردوره اول چون این عدّه بسیار سادهزیست هستند و هزینه زیادی ندارند؛ بنابراین آنها نرخ مالیاتی را کاهش میدهند و فشار بر مردم کاهش یافته و انگیزه برای فعالیّت افزایش مییابد(رونق). افزایش درآمد مردم باعث میشود درآمد دولت نیز افزایش یابد. این درآمدها باز در مسیر اقتصاد خرج میشود و رونق، گسترش مییابد. از آنجایی که این حکومت، بر مبنای عصبیّت شکل گرفته، بنابراین این گروه، اعتقاد ویژهای به رهبر خود دارند و پیوند خونی بین آنها از خودگذشتگی را پدید آورده و مسائل مادی در بین آنها کمرنگ میشود.
در دوره دوم، بهمرور، این افراد با زندگی اشرافی خو میگیرند و نسل دوم در رفاه رشد میکنند؛ بههمین جهت، مسائل مادی بهمرور، پررنگ شده و اختلافات رشد میکند. در نتیجه از خودگذشتگی نیز کمرنگ میشود. با خو گرفتن به رفاه و اشرافیّت، هزینههای دولت افزایش مییابد، افزایش مالیات، بر مردم فشار آورده و انگیزه فعالیّت و درآمد مالیاتی را کاهش میدهد. تحت این شرایط دو راه وجود دارد:
1. دولت، هزینههای خود را کاهش دهد؛
2. نرخ مالیاتی را افزایش دهد.
ابنخلدون بیان میکند که دوباره نرخهای مالیاتی افزایش مییابد؛ زیرا این افراد به اشرافیت خو گرفته و هزینهها را نمیتوانند کاهش دهند؛ بنابراین، دولت نرخ مالیاتی را افزایش داده و در نهایت باعث مهاجرت و شورش میشود؛ تا یک گروه و قبیله دیگر به حکومت برسد. ملاحظه میشود که دیدگاه یادشده با مدرنترین نظریههای اقتصاد دولت در متون نوشتهشده در قرن 20 و حتی 21 مطابقت دارد.[6]
6) قدرت سیاسی وثروت؛ مردم ثروت خود را از راه فعالیّتهای شبانهروزی و بهکار انداختن فکر و ثروت بهدست میآورند و چون توانایی مردم محدوداست؛ بنابراین ثروتی که مردم بهدست میآورند، بسیار محدود است؛ اما دولتمردان با استفاده از اهرم قدرت و رانت سیاسی، میتوانند ثروتهای بسیاری بهدست آورند. در حالیکه این ثروت هیچ تناسبی با فعالیت اقتصادی آنان ندارد. در نتیجه یک نابرابری اقتصادی در جامعه شکل میگیرد.
7) دولت، تجارت و بازرگانی؛ او دولت را تاجر خوبی نمیداند؛ زیرا دولتها انگیزه ندارند، برای مصالح ملّی خود فعالیّت کنند. پس چرا دولتها تجارت میکنند؟ او در فصل دوم از باب پنجم کتاب اول، در مورد راههای تأمین معاش و شیوههای آن در مورد تجارت، سخن میگوید. از نظر او تجارت هرچند از لحاظ کسب معاش امری طبیعی است؛ ولی بیشتر شیوها و راههای آن، در داد و ستدهایی بهکار میروند، که آنرا برای دستیابی بر نرخی میان خرید و فروش اعمال میکنند؛ تا از این تفاوت قیمت سود ببرند. بههمین سبب، او چانه زدن در امور بازرگانی جایز دانسته است.[7] ابنخلدون همچنین در فصل نهم از باب پنجم در مورد بازرگانی چنین میگوید: بازرگانی کوشش در راه کسب و سودآوری بهوسیله بارور ساختن ثروت از طریق خرید کالای ارزان و فروختن آن بهبهای گران است.[8]
او در جای دیگر در مورد دخالت دولت در امور بازرگانی ادعا میکند که این امر، باعث دلسردی مردم و در نهایت، کاهش مالیات پرداختی آنها به دولت خواهد شد؛ زیرا بازرگانان دیگر درآمدی نخواهند داشت تا خراجی هم بپردازند.[9]
8) مالیات در دوره رونق ورکود.
9) تخصص و تعهد؛ وقتی حکومتها با پیوند خونی حاکم میشوند و مقامهای زیادی برای اداره کردن و بهدست گرفتن وجود دارد، تحت این شرایط، افرادی که ندارند، افرادی که تخصص دارند(در مقابل تعهّد خونی) باید مسئول شوند. از نظر او عدم تعهّد مسئول را باید از طریق نظارتهای قوی تحت نظر داشته باشیم؛ تا او احساس نکند، که آزاد و رها است.
10) سادهزیستی و میانهروی؛ ابنخلدون عقیده دارد، دولتمردان و افراد بخش خصوصی، هم میتوانند خود را به رفاه بیش از حدّ و هزینه کردن افراطی عادت دهند و هم میتوانند با مقدار کمی هزینه، زندگی خود را تنظیم نمایند. بهعقیده وی، نفس انسانی شایستگی قانعشدن در امور مادّی و در عین حال صلاحیّت سرکش شدن و رفتن به مسیر افراط را دارد. وی با استفاده از شعری معروف این مطلب را تأکید میکند: و النفس راغبة اذا رغبتها و اذا ترد الی قلیل تقنع.[10]
11) عدالت و رونق؛ از نظر او، بین عدالت و رفاه یک رابطه معنیداری وجود دارد. در دوره اول بهدلیل سادهزیستی، هزینهها کاهش مییابد؛ بنابراین حکومتها بهفکر ظلم و اجحاف در حق مردم نیستند و حکومت بهعدالت نزدیکتر است. عدالت موجب رونق میشود. اما در دوره دوم، بیعدالتیهای دولت، موجب از بین رفتن رونق میشود. بنابراین اجرای عدالت در جامعه، باعث افزایش انگیزه فعالیتها شده و رونق را پدید میآورد.
12) نظریه تولید؛ از نظر او، انسان یک حیوان مادی است؛ که هدفش مصرف بیشتر است؛ پس دو طرف وجود دارد. جانب مصرف و جانب تولید. او "انسان" را عامل اول تولید میداند و سایر منابع طبیعی را عوامل ثانویه میداند. انسان میخواهد نیازهای خود را تأمین کند. برای این کار نیروهای خود را سازماندهی میکند؛ بنابراین مجبور است تقسیم کار بهوجود آورد. تقسیم کار باعث توانایی بالاتر در انجام وظایف خود شده و تولید کل افزایش مییابد.
13) نشر پول؛ از نظر ابنخلدون، پول علاوهبر دو وظیفهی "وسیله مبادله" و "وسیله سنجش ارزش بودن"، جریان دیگری نیز دارد؛ ذخیره ارزش شدن پول، منجر به منحرف شدن اقتصاد، از مسیر خود شده و نابرابری اقتصادی را بهوجود میآورد. از طرف دیگر، اگر دولتها ناشر پول باشند نیز مشکل بهوجود میآید؛ زیرا دولتها بهدنبال درآمد هستند، یکی از راههای تأمین درآمد، نشر پول است.
14) کشاورزی؛ ابنخلدون، کشاورزی را بر همه انواع معاش مقدّم میداند؛ زیرا کشاورزی، امور بسیط، ساده، طبیعی و فطری است که در آن نیازی به اندیشه و دانشی نیست.[11]