كلمات كليدي : افلاطون، دولت شهري، سياست، مدينه فاضله، اشرافيت اشتراكي، اصالت فردي، نهاد طبيعي
نویسنده : حسين كفشگر جلودار
افلاطون (347-428ق.م)در یک خانواده اشرافی بهدنیا آمد.خردسال بود که پدرش درگذشت.نام اصلی وی ارسیتوکلیس(Aristocles)بود؛ که بعدا بهدلیل وضعیت بدنی او به افلاطون، بهمعنی تنومند، تغییر یافت.او شاگرد سقراط بود.هنگامی که سقراط شصت ساله بود، افلاطون که کمتر از بیست سال سن داشت، برای فراگیری علوم نزد وی رفت و مدت ده سال به آموختن اندیشههای او پرداخت.
وی به ریاضیات، سیاست، موسیقی، دراما، ورزش و تکنیکهای جنگی آگاه بود و شخصا به اخلاقیّات، سیاست و حقوق، علاقه زیادی داشت.
افلاطون پس از شهادت استاد خود، بهمدت ده سال یونان را بهخاطر تنفر از دموکراسی مبتنی بر بردهداری آتن، ترک گفت و به مصر، سیسیل و ایتالیا مسافرت کرد.او در سال 387ق.م، مجددا به آتن مسافرت کرد و بهکمک مالی دوستان خود، آکادمی فراگیری علوم مختلف را تأسیس کرد.این آکادمی در باغهای آکادموس بنا شد، در آکادمی علوم سیاسی، به تعلیم حکمت پرداخت و بعدا افرادی مانند ارسطو را تربیت کرد.
از نظر افلاطون، فلسفه(اخلاق)از سیاست جدا نیست و هر دو در یک چارچوب قرار میگیرند.افلاطون با وجودی که همه عمر در سیاست تفکر میکرد، ولی سیاستمداری ناموفق بود. بعضی نیز عقیده دارند که نبوغ ذاتی افلاطون، مدیون همین ذوق ناکامش بود.[1]
از افلاطون دو کتاب معروف، بهنامهای "جمهوریّت"و "قوانین" به یادگار مانده که خوشبختانه ترجمه فارسی آنها نیز موجود است. این دو کتاب، مربوط به مسائل سیاسی است؛ که در ضمن آن، عقاید اقتصادی افلاطون نیز بیان شده است.[2]
مدینه فاضله
جامعه افلاطون، بر پایه مدینه فاضله استوار است.مدینه فاضله، پولیس یا "دولتشهری"است که تعداد ساکنان آن باید حتیالامکان ثابت بماند و جمعیت آن کنترل شود و هرگاه جمعیت مدینه فاضله کنترل نشود، مشکلات اجتماعی و انحراف بهسوی تجمّلپرستی بهوجود میآید؛ که اداره کشور با مشکلاتی روبرو خواهد شد.
همانطور که در کتاب جمهوریت آمده، مدینه فاضله، یک نوع نظام "اشرافیت اشتراکی"است؛ بدین معنی که طبقه حاکم، حق گردآوری ثروت خصوصی را ندارد و باید از اموال اشتراکی استفاده نماید.چرا که در غیر اینصورت، حکمرانان، دیگر وقت کافی برای اداره امور کشور را نخواهند داشت و در عین حال، با توجه به انگیزههای فردی در کسب ثروت، ممکن است، طبقه حکمران، در تصمیمات خود، جانب اعتدال را رعایت نکند.از طرف دیگر، حکمران، لزوما در کار خود نمیتواند موفق باشد و فقط تعداد اندکی این شایستگی را دارند؛ فلذا جامعه افلاطونی یک نظام اشرافی است؛ چراکه از نظر او، تنها گروه "اشراف و فلاسفه"، ذات حقیقت(نیکی) را در مییابند.[3]
مدینه فاضله از سه طبقه تشکیل می شود:
1.فرمانروایان (حکمرانان، مدیران و قضات)؛ طبقه اول، اقلیت کوچکی هستند که از اشراف و فلاسفه پاکسرشت انتخاب میشوند.افلاطون معتقد است که برترین دانشها، سیاست است و سیاست، کار کسانی است که شناخت صحیح از مسایل دارند و حقایق را شناختهاند.از اینرو فضیلت حکمرانان در عقل و خردمندی آنهاست.در جهانبینی افلاطون، نظریه مُثُل(صورتها)سهم مهمی را تشکیل میدهد.براساس این نظریه، شخصی ممکن است، درباره چیزی(مثل زیبایی)دارای تصوّر یا صاحب معرفت باشد.تصوّر، مربوط به عالم محسوس و معرفت، مربوط به عالم نامحسوس است.لذا معتقد است که انسان باید در موجودات، بهدیده تحقیق و تعمّق بنگرد؛ تا بر آن معرفت حاصل گردد.افلاطون معتقد است، طبقه فلاسفه و نجبا، که از سرشت طلا به دنیا آمدهاند، قابلیّت فراگیری برترین دانش، یعنی سیاست را دارند.بههمین جهت، با دارا بودن توانایی اداره مدینه فاضله،در اموال مشترک، با دید عمیقتری به مسایل اقتصادی مینگرند.
2. پاسداران (سربازان)؛ طبقه دوم، نگهبانان جامعه و مدافعان مدینه فاضله و اهالی آن است. برای تربیت آنها، نخست، باید آنان را با دقت کامل از میان نوجوانانی که از لحاظ جسمی، روحی و اخلاقی جزو نخبگان بهشمار میآیند، برگزید و به آنها تعلیمات همسان داد.
3.عامه(پیشهوران، کشاورزان، صنعتگران و کارگران)؛ کار بدنی و کارهای بازرگانی، بهعهده این طبقه است.با اینکه افلاطون، اساسا با مالکیت خصوصی مخالف است، ولی در عین حال از بعضی از جملات او در کتاب جمهوریت اینطور استنباط میشود که تنها طبقه پایین (عامهی مردم) اجازه دارند، به شرط رعایت جانب اعتدال، برای بهدست آوردن ثروت فعالیت کنند.[4]
تفاوت جامعه اشتراکی افلاطون و نظام کمونیستی
گرچه عقاید افلاطون در جهت جامعه اشتراکی در بسیاری از جهات روشن است، ولی نمیتوان او را یک سوسیالیسم از نوع مارکسیستی دانست.مارکسیسم و جنبش حاصل از آن؛ یعنی سوسیالیسم، آنطور که مارکس ادعا میکند، یک پدیده علمی است؛ در حالیکه تمام جنبشهای سوسیالیستی قبل از او، خیالی بوده و فاقد ارزش است.[5]
جامعه اشتراکی افلاطون، با نظامهای کمونیستی قرن بیستم دو تفاوت اساسی دارد:
الف)پایه نظرات افلاطون، بر مبنای اصالت ایده یا صور عقلی استوار است؛ در حالیکه نظامهای کمونیستی، مبتنی بر اصالت مادهاند.
ب)در این نظامها، هدف استوار، جامعه بدون طبقه است.حکومت طبقه کارگر در نظام سوسیالیستی، زمینه را برای ایجاد نظام کمونیستی، که جامعه بیطبقه در آن پیشبینی شده، آماده میکند؛ اما نظام اشتراکی افلاطون براساس آریستوکراسی (بهمعنی حکومت اشراف و فرمانروایی برگزیدگان و نخبگان) طرحریزی شده است.
افلاطون معتقد است که بین افراد، از نظر هوش و استعداد، اختلاف طبیعی وجود دارد.همین طرز تفکر، او را بهسوی تقسیم جامعه به طبقات مختلف هدایت میکند.[6]
عقاید افلاطون
1. ثروت و فضیلت؛ افلاطون، دلبستگی به پول و ثروت را تقبیح و رباخواری را محکوم کرده بود و به مردم توصیه میکرد که بهجای طلا و نقره، برای فرزندان خود فضیلت و تقوی به ارث بگذارند.افلاطون که دوره پستیهای زمان خود را در جمعآوری ثروت میدید، عقیده داشت، که پول و فضیلت، دو کفه ترازو هستند و ممکن نیست که یک طرف ترازو بالا رود، بدون آنکه طرف دیگر آن نزول کند.
2. پول و رابطه با طبقات؛ بهنظر افلاطون، پول یک امتیاز پستی است، که باید به سطح پایین جامعه(عامه مردم) اختصاص یابد و طبقات اول و دوم نباید، بیش از حدّ تأمین معیشت، ثروت بهدست آورند. در این نظریه، ثروت جامعه، متعلق به دولت است؛ که از این طریق، توزیع خواهد گردید.افلاطون برای پیاده کردن چنین حکومتی، که مدینه فاضله، از آنِ دو طبقه اول است، عقیده داشت که فرزندان این طبقات، باید از مادران گرفته و در پانسیونهای دولتی برای اجتماع فاضله و برای مسئولیت خطیر دولتی، تربیت شوند.[7]
3. تقسیم کار؛ از مفاهیم او اینطور استنباط میشود که در مدینه فاضله، هرکس بهکار و حرفهای که موافق با طبع اوست، اشتغال دارد. بههمین جهت، تقسیم کار در نظام افلاطونی، یک "نهاد طبیعی" است؛ که براساس آن، هرفرد بهکاری که با استعداد طبیعی و نبوغ فکری او مناسبت داشته باشد، گمارده میشود و علت اصلی تکوین جامعه، همین تقسیم کار است.[8]
4. شناخت و معرفت؛ افلاطون، ابتدا به ردّ نظریّه حسگرایان که معرفت را حسّی میدانند، میپردازد و شناخت را امری عقلی و معرفت را خطاناپذیر برمیشمارد. ویژگی دوم معرفت از نظر او، این است که در مورد آنچه وجود دارد، بحث میکند.
5. اصالت روح؛ او روح را متمایز از جسم میدانست. در مقابل، مادیگرایان، روح را مادی میدانند و به جسم نسبت میدهند. البته افلاطون تأثیر روح بر بدن را میپذیرد؛ از اینرو، شادی و خیر اعلی جنبه روحی دارد و انسان سعادتمند کسی است که روح او شاد باشد.[9]
6. اصالت جمع؛ اصالت جمع که یکی از اصول نظام اقتصاد سوسیالیستی است، مورد قبول افلاطون است.[10]