كلمات كليدي : سرمايه داري، ليبراليسم، مكانيسم بازار، رقابت، تعادل اقتصادي، كاپيتاليسم، نفع و سود شخصي، دولت، مالكيت خصوصي، آزادي
نویسنده : حسين كفشگر جلودار
اصطلاح "کاپیتال" مأخوذ از ریشه لاتینی کاپیتلیوم (Capitalism) است. پیشوند "caput" بهمعنای "سر" و در زبان اقتصاد بهمعنای سرمایه بهکار میرود. پول، از آن جهت که سود و بهره بهدنبال دارد، در اقتصاد، سرمایه مالی محسوب میشود. سرمایهداری عبارت از روحیه سودجویی و سرمایهگذاری مستمر سودها، با توسل به راه و روش عقلانی است. در یک نظام سرمایهداری هر فرد سرمایهدار، الزاماً باید از تمام امکانات موجود برای کسب حداکثر سود استفاده کند؛ زیرا در غیر اینصورت، محکوم به زوال و ورشکستگی است. برای اینکه بتوانیم به تعریف دقیقی از سرمایهداری برسیم، تبیین این مسئله ضروری است، که ما کنش اقتصادی را کنشی مبتنی بر سودجویی و تحقق سود با بهرهگیری از فرصتهای تجاری و بهعبارت دیگر امکانپذیری فرصتهای(بهظاهر) صلحآمیز بدانیم.[1]
سرمایهداری نظامی اجتماعی است که در آن وسایل تولید، توزیع و مبادله بهطور کامل و اساسی در مالکیت خصوصی افراد است.[2]
نظام سرمایهداری در بریتانیای قرن هجدهم توسعه یافت و بعدها به شمال غربی اروپا و آمریکای شمالی راه یافت. این مسئله همراه و همزمان با انقلاب صنعتی بود.[3]
دو نوع نظریه در مورد پیدایش سرمایهداری وجود دارد.یکی اینکه سرمایهداری زاییده اختراعات مکانیکی قرن هیجدهم است؛ که باعث افزایش سریع قدرت تولید کارخانهها و جستجو برای بازارهای جدید جهت فروش کالاهای تولیدشده و در نتیجه باعث گسترش تجارت و بازار مالی شد.نظریه دوم که بیشتر به حقیقت نزدیکتر است این است که پیدایش سرمایهداری تجاری و مالی بر سرمایهداری صنعتی تقدّم داشته است.[4]
اصول نظام سرمایهداری[5]
لیبرالیسم اقتصادی؛ لیبرالیسم اقتصادی مهمترین اصل فکری و فلسفی نظام سرمایهداری است. این اصل بهدنبال پذیرش فلسفه دئیسم ابتدا توسط اقتصاددانان فیزیوکرات و سپس کلاسیک، مورد تأکید قرار گرفت.در تعریف کلّی، لیبرالیسم بهمعنی اعتقاد به ارزش آزادی فردی است؛ که از دو اصل اصالت فرد و آزادی فردی تشکیل میشود.در این نظام، افراد آزاد هستند روشی را جهت بهرهبرداری از منابع موجود انتخاب کنند؛ چون هرکس بهتر از دیگران قادر به قضاوت درباره منافع خویش است. همچنین محور اصلی هر اجتماع خود فرد است و فرد و منافع او بر اجتماع تقدم دارد.
رقابت؛ اهمیّت این اصل در نظام اقتصاد سرمایهداری بهحدی است که این نظام را نظام رقابتی نیز مینامند.اگر چه بهدلیل ارتباط نزدیک اصل رقابت با لیبرالیسم میتوان آنرا از "مبانی فکری" نظام سرمایهداری نیز بهحساب آورد، اما بهدلیل تعیین قیمت در بازار رقابتی در سطحی که سود متعارف را تأمین میکند، این اصل در درجه اول از "اصول"نظام سرمایهداری بهحساب میآید. بازار رقابت کامل بازاری است که در آن تعداد تولیدکنندگان و فروشندگان کالاهای همگن، بیشمار و سهم هر یک از خریدار و فروشنده از بازار اندک است.
مکانیسم بازار و تعادل اقتصادی؛ براساس این اصل، مکانیسم خودکار بازار بهعنوان تنها عامل ایجادکننده تعادل و تنظیمکننده عرضه و تقاضا در سطح تعادل است و هرگونه مداخله دولت در فعالیتهای اقتصادی، مخالف با نظم طبیعی و تعادل خودکار است. بهعبارت دیگر اگر تقاضا در بازار، برای کالا بیشتر از تولید باشد، قیمت کالای مورد نظر افزایش خواهد یافت و اگر عرضه بیش از تقاضا باشد، مقداری از آن کالا فروش نرفته و تولیدکننده مجبور به کاهش قیمت کالای خود خواهد شد. لذا تغییر در قیمتها، سبب افزایش یا کاهش کالای عرضهشده به بازار میشود؛ تا تعادل بین عرضه و تقاضا بهوجود آید.این عملیات باید بهطور طبیعی و بدون دخالت دولت انجام گیرد، تا بازار همیشه در تعادل باشد.
انگیزه سود؛ انگیزه سود در نظام سرمایهداری خودخواهانه است و اجتماعی که براساس منفعت شخصی بنا شود، ملاحظات اخلاقی را در نظر نخواهد گرفت؛ چون از نظر طرفداران نظام سرمایهداری، موفقیت در کارها بر اساس سود و ضرر سنجیده میشود.
آزادی انتخاب شغل؛ در این نظام، بیکاری که بهواسطه تغییر در تقاضای عوامل تولید و تکنولوژی بهوجود میآید، غیر قابل اجتناب است و آزادی انتخاب شغل در اقتصادی که بیکاری طولانی در آن حکمفرما است، نمیتواند معنی و مفهومی داشته باشد.[6]
انواع نظام سرمایهداری[7]
سرمایهداری تجاری؛ این نظام بر مبنای تفکر مرکانتیلیستها در قرن شانزدهم و فراهم شدن زمینه عملی آن از چند دهه قبل از آن قوّت گرفت و تا زمان شکلگیری نظام سرمایهداری صنعتی در نیمه قرن هیجدهم ادامه یافت.شرط لازم برای گسترش فعالیتهای اقتصادی، بهرسیمت شناختن آزادی فردی و مالکیّت خصوصی بود؛ که در شرایط رقابتی میتوانست انگیزه کافی را برای این منظور ایجاد نماید. بنابراین اصول اولیه نظام اقتصاد سرمایهداری یعنی آزادی فردی، در همین دوره شکل گرفت. عوامل و زمینههای شکلگیری این نظام را در موارد زیر میتوان جست:
1. تبدیل شهرها به مراکز فعالیتهای اقتصادی و بروز جنگهای صلیبی در قرن یازدهم موجب گسترش صنعت و بازرگانی در سطح بینالمللی شد. پس از آن سه عامل مهم دیگر در رشد و شکوفایی نظام سرمایهداری تجاری نقش داشت؛
2. استثناهایی که کلیسا برای بهره قائل شد، زمینه را برای تهیه منابع مالی بهمنظور فعالیتهای بازرگانی و صنعتی فراهم ساخت؛
3.اکتشافات بزرگ دریایی در قرن پانزدهم و شانزدهم و انتقال طلا و سایر فلزات قیمتی آمریکا به کشورهای اروپایی، موجب جلب منفعت و ایجاد انگیزه برای فعالیّت بیشتر تجاری و اقتصادی شد؛
4.مکتب مرکانتیلیسم نیز از قرن شانزدهم با معرفی تجارت بهعنوان تنها عامل مولّد ثروت و ارائه دستورالعملهای خود جهت فعالیتهای اقتصادی، زمینه مکتبی را بهوجود آورد که سرمایهداری تجاری را بهسوی استعمار و استثمار جهت داد.
سرمایهداری صنعتی؛ اگرچه رشد صنعت یک فرایند طولانی و تاریخی را پشت سر گذاشته است، اما آنچه که پایه و مایه صنایع مدرن و گسترده امروز جهان را تشکیل میدهد، از نیمه دوم قرن هیجدهم آغاز شد.بهصورت دقیقتر میتوان استفاده از نیروی بخار در ماشین ریسندگی و بافندگی بهوسیله جیمز وات در سال 1769 را بهعنوان نقطه تحوّل و عطفی برای ایجاد نظام سرمایهداری صنعتی دانست. بهنظر ژان باتیست سه (Jean-Baptiste Say: 1767-1832)، سرمایهداری صنعتی، برای شکوفایی و گسترش وسیع خود به سه عامل اساسی نیاز داشت، که عبارتند از: "ازدیاد و وفور سرمایه"، "پیشرفت و توسعه فنون" و "آزادی اقتصادی کارفرما".[8]
نظام سرمایهداری لیبرال؛ این نظام از اواخر قرن هیجدهم شکل گرفت و تا نیمه قرن نوزدهم به اوج شکوفایی خود رسید و از آن پس بهتدریج رو به انحطاط گذاشت.[9] ایجاد مالکیّتهای بزرگ بر ابزار تولید، پیشرفت تکنولوژی و رشد ابزار تولید صنعتی و به موازات آن، تکنیکهای پیشرفته در ساماندهی تولید، تقسیم کار دقیقتر و حداکثر کردن سود از فعالیتهای اقتصادی، از مشخصههای اصلی این نظام است.[10] نتایج عملی این نظام، چیزی جز ایجاد تورّم رکودی، بدبینی کارگر نسبت به آینده، فاصله طبقاتی، دشمنی طبقاتی و ... نبود. بههمین جهت طرفداران این نظام برای رهایی از این مشکلات، مجبور به تغییر در اصول خود شدند.
نظام سرمایهداری مقرراتی یا ارشادی؛ از نیمه قرن نوزدهم تحوّلاتی در نظام سرمایهداری آغاز شد و بعضی از اصول نظامهای سرمایهداری قبل، مورد تعدیل قرار گرفت. عمدهترین تغییرات در چند زمینه بود:
1)تغییر در روابط مالکیت؛ به این معنی که ممکن است منافع فرد با جامعه همسو نباشد؛ در نتیجه پیروان مکتب سرمایهداری به این نتیجه رسیدند که مالکیّت جمع، مقدّم بر فرد است. از طرف دیگر آزادیهای نامحدود فردی با تغییر مالکیت زیر سؤال رفت.
2)مداخله دولت در اقتصاد؛ عدم کفایت مکانیسم بازار، بحرانهای اجتماعی، اقتصادی، نارضایتیهای مردم و همچنین عامل جنگ باعث شد سرمایهداران، حضور دولت را در بهبود اوضاع بپذیرند.
3) تأمین اجتماعی؛ از نیمه دوم قرن نوزدهم قوانینی در جهت حمایت از کارگر وضع شد.[11]
آینده نظام سرمایهداری
برخی از اقتصاددانان نگرانی جدّی خود را نسبت به آینده نظام سرمایهداری ابراز داشتهاند. مهمترین این نگرانیها که میتواند موجب از هم پاشیدن آن شود، عبارتند از:
مصرفگرایی و کسری تراز بازرگانی؛ یکی از نقایص نظام سرمایهداری، مصرفگرایی، فقدان پسانداز لازم برای سرمایهگذاری و در نتیجه کسری تراز بازرگانی است. لستر تارو (Lester Thurow: Born 1938)، معتقد است که نقش مخرّب سرمایهگذاری را تلوزیون از طریق گسترش مصرفگرایی ایفا میکند.تلوزیون بهطور رسمی و بهظاهر، سرمایهداری را میستاید، اما با زیرکی، بذر ارزشهای ضد تولیدی را در ذهن مردم میکارد.شرط توفیق در مقابل کسری تراز در این است که از جهانبینی مصرف سر بتابد و به جهانبینی بانیان و سازندگان رو آورد.[12]
تمرکز ثروت بینالمللی و شکاف فزاینده میان کشورها؛ محور دیگر نگرانیها در مورد آینده نظام سرمایهداری، فاصله روزافزون و تضاد رو به افزایش کشورهای سرمایهداری از کشورهای توسعهنیافته تشکیل میدهد.در واقع کشورهای سرمایهداری قسمت عمدهای از پیشرفت خود را به قیمت بهرهکشی از کشورهای توسعهنیافته بهدست میآورند. میردال (Gunnar Myrdal: 1898-1987) در اینباره مینویسد: وخیمترین شکست جهان سرمایهداری، رکود یا توسعه کند کشورهای عقبمانده از یکسو و ژرفتر شدن شکاف میان کشورهای پیشرفته صنعتی با کشورهای عقبمانده، از سوی دیگر است.[13]
نابرابری در توزیع درآمدها؛ بعضی از طبقات اجتماعی دارای امکانات و درآمدهایی هستند که برای آنها هیچ زحمتی نمیکشند؛ مثل درآمدهای حاصله از خرید و فروش زمین، انحصار کالا و ...؛ که این درآمدها مانع تقسیم عادلانه ثروت بین طبقات مختلف اجتماع میشود و فاصله طبقاتی بهوجود میآید.
علت ادامه حیات نظام سرمایهداری[14]
نظام سرمایهداری تاکنون با وجود تمام ضعفهای فاحش به حیات خود ادامه داده و با وجود اینکه امروزه وجودی نیمهجان دارد، اما هنوز فرونپاشیده است. اگرچه شاید بتوان پیشبینی کرد که در آیندهای نهچندان دور این نظام نیز مثل نظام کمونیستی از هم بپاشد، دو عامل را میتوان علت بقای این نظام تا بهحال دانست:
· عامل اول، حفظ منافع گروهی از فعّالین اقتصادی است؛ که با تمام جدیّت از هرگونه تغییر نظام اقتصادی جلوگیری میکنند.
· عامل دوم، بیشتر از ناحیه تئوریسینها است و افکاری که در ذهن آنها رسوخ کرده است. آنها در میدان فکر و اندیشه، با هرگونه تغییری که مغایر با افکارشان باشد، مخالفت میکنند.