كلمات كليدي : دال، مفرد، مركب، مختص، مشترك، مرتجل، منقول، حقيقت، مجاز
نویسنده : علي اصغر نجابت
اگر کمی کتابهای منطقی را ورق بزنیم، به سرعت متوجه میشویم که بخش الفاظ، یکی از بخشهای نخستین و پرحجم این کتابها است؛ محتوی این بخش نیز پر است از اسامی و دسته بندیهای متنوع که خواننده را دچار سردگمی و خستگی میکند. البته بررسی انواع الفاظ تنها محدود به دانش منطق نمیشود؛ دانشمندان علوم دیگر نیز با توجه به کاربردی که بحث الفاظ در دامنه دانش آنها دارد، دسته بندیهای ویژهای را برای الفاظ ارائه میکنند.
آنچه در این مقاله مورد توجه ماست، بررسی و دقت در تقسیم بندیهای منطقی الفاظ است. اما این تقسیم بندیها به قدری زیاد و درهم پیچیده هستند که لازم است خود این تقسیمات نیز در چند گروه دسته بندی شوند!؛ به همین منظور میتوان تقسیمهای ارائه شده توسط منطقدانان را در سه گروه جای داد:
أ- تقسیمهایی که در ملاک آنها، لفظ و معنی هر دو مورد توجه هستند مانند تقسیم "مفرد و مرکب".
ب- تقسیمهایی که در ملا ک آنها، معنی بیش از لفظ مورد توجه و دقت است مانند تقسیم" کلی و جزئی".
ج- تقسیمهایی که در ملاک آنها لفظ بیش از معنی مورد توجه است مانند تقسیم "مختص و غیر مختص".[1]
ما در این مقاله تنها از تقسیمهای گروه اول و سوم بحث میکنیم و بررسی تقسیمهای گروه دوم را به مدخلهای دیگر واگذار میکنیم؛[2] همچنین لازم به ذکر است که این نوشته تنها به توضیح و تبیین دسته بندیهای الفاظ میپردازد، بنابراین پرداختن به سلسه تقسیمات و ارتباط منطقی میان آنها، از موضوع و حوصله این نوشته خارج است.
الفاظ دالّه و غیر دالّه
ابتداییترین تقسیمی که میتوان در مورد الفاظ مطرح کرد، تقسیم آنها به «داله» و «غیر داله» است؛[3] بر اساس این تقسیم الفاظ بر دو گونه هستند:
1- الفاظی که انسان وقتی آنها را میشنود ذهنش به سمت معنایی کشیده میشود و به اصطلاح انسان را به سمت معنا و مفهوم خاصی راهنمایی میکنند؛ این الفاظ را به دلیل وجود «دلالت» در آنها "داله" میگویند.
2- الفاظی که نماد و نشانگر هیچ معنایی نیستند؛ در واقع برای این الفاظ هنوز مفهومی قرارداد نشده است؛ به عنوان نمونه در زبان فارسی برای لغت «گختلپا » هیچ معنای رایجی وجود ندارد.
با توجه به این تقسیم، روشن است که در دانش منطق تنها الفاظ "داله" مورد اعتنا هستند؛ زیرا برای یک منطقدان آنچه اهمیت دارد مفهوم و معنای لغات است و خود لفظ اهمیت چندانی ندارد.
الفاظ مفرد و مرکب
دومین تقسیمی که در بحث الفاظ مطرح میشود، تقسیم الفاظ داله، به «مفرد» و «مرکب» است؛ این تقسیم یکی از قدیمیترین دسته بندیها در منطق است، تا آنجا که ارسطو نیز در آثار منطقی خود به این دسته بندی اشاره میکند.[4]
لفظ مفرد: در دانش منطق به لفظی مفرد گفته میشود که خود لفظ بر معنای مشخصی دلالت کند، اما اجزاء آن بر هیچ معنایی که مرتبط با معنای لفظ باشد دلالت نداشته باشند.[5]
به طور مثال در زبان فارسی لفظ صندوق یک لفظ مفرد است؛ زیرا این لفظ اجزائی ندارد و حتی اگر بتوان آن را به دو جزء "صن" و "دوق" تقسیم کرد، اجزاء آن در بردارنده هیچ معنایی نیستند.
«داریوش» نیز در زبان فارسی یک لفظ مفرد است؛ زیرا این لفظ نیز به تنهایی معنایی مشخصی دارد و به یک شخص خاص اشاره میکند؛ همچنین با اینکه میتوان این لفظ را به دو بخش معنیدار مانند «دار» و «یوش» تقسیم کرد، اما معانی این اجزاء هیچ ارتباطی با معنای لفظ "داریوش" ندارد؛ زیرا "دار" در زبان فارسی به معنای وسیلهای برای اعدام مجرمین است و "یوش" نیز نام شهری است در استان مازندران؛ بنابراین دو معنی گفته شده، هیچ ارتباطی با نام داریوش ندارند.
در مورد این تقسیم باید توجه داشت که لغت «مفرد» در اصطلاح رایج کنونی در مقابل «جمع» به کار میرود و به معنی یکی و تنها است؛ اما لغت "مفرد" در این تقسیم در مقابل "مرکب" یا "مولف" به کار رفته است و علت این استعمال نیز سابقه تاریخی این کاربرد است؛ با توجه به این موضوع، لغت مفرد در اینجا به معنای غیر مرکب به کار رفته است که در اصطلاح امروزی به آن ساده یا بسیط میگویند.
اقسام لفظ مفرد
الفاظ مفرد به سه دسته "اسم" و "کلمه" و "ادات" تقسیم میشوند؛ این دستهبندی معادل تقسیم مشهوری است که بیشتر دانشآموزان در درس دستور زبان با آن برخورد کردهاند.
اسم
بیشتر دانش آموزان با مفهوم «اسم» آشنا هستند، اسم یکی از اقسام «لفظ مفرد» است و در دانش منطق نیز مانند دیگر دانشها، اسم به الفاظی گفته میشود که معنی مستقلی داشته و بر زمان خاصی نیز دلالت نداشته باشند؛[6] به طور مثال لفظ"میز" یک اسم است. زیرا به تنهایی یک معنای کامل و مستقل دارد و به هیچ زمان خاصی نیز تعلق ندارد.
کلمه
کلمه در اصطلاح منطقدانان معادل فعل در صرف و نحو است؛ یعنی در منطق به لفظی "کلمه" میگویند که معنی مستقلی داشته باشد و برخلاف اسم به یکی از سه زمان گذشته یا حال و یا آینده نیز دلالت داشته باشد.[7] به طور مثال لفظ «رفت » در دانش منطق یک " کلمه" است و دلالت بر رفتن شخصی در زمان گذشته دارد.
در این تقسیم نیز علت استفاده از لغت "کلمه" به جای معادل رایج آن یعنی "فعل"، سابقه تاریخی این استعمال است. این دستهبندی از سالهای بسیار دور با همین نام گذاریها در دانش منطق رایج بود و حتی اولین منطقدانان مسلمان مانند فارابی و ابن سینا نیز این دستهبندی را به همین صورت و با همین نامها، در کتابهای خود ذکر کردهاند. بنابراین منطقدانان برای حفظ اصالت این دسته بندیها، نامهای تاریخی را برای آنان حفظ کردهاند.
ادات
ادات بر خلاف اسماء و کلمات، الفاظ مفردی هستند که به تنهایی معنای مستقل و کاملی ندارند، بلکه این الفاظ با حضور در جمله و قرار گرفتن در کنار اسماء و کلمات معنای کامل پیدا میکنند؛ بنابراین اصطلاح"ادات" در دانش منطق نیز دقیقا معادل «حروف» در صرف و نحو است.[8]
لفظ مرکب: در مقابل لفظ مفرد، لفظ «مرکب» یا «مؤلف» قرار دارد؛ مردم در اصطلاح روزمره خود به لفظ مرکب کلام یا قول میگویند؛ در دانش منطق، لفظ مرکب را به لفظی تعریف میکنند که اجزاء آن بر اجزاء معنی دلالت داشته باشند؛[9] به طور مثال از نگاه یک منطقدان جمله "علی آمد" یک لفظ مرکب است.
الفاظ مختص و غیر مختص
در این دستهبندی الفاظ با توجه به تعداد مفاهیمی که به آنها نسبت داده میشود، تقسیم میشوند؛ بر این اساس به لفظی که تنها بر یک معنی دلالت کند "مختص" میگویند؛ به طور مثال در زبان فارسی لفظ «چوب» تنها بر یک معنی مشخص دلالت دارد بنابراین لفظ چوب یک لفظ "مختص" است.
در مقابل الفاظ «مختص»، الفاظی قرار دارند که بر بیش از یک معنی دلالت میکنند، به این نوع الفاظ "غیر مختص" میگویند؛ الفاظ غیر مختص خود به چهار گروه تقسیم میشوند:
1- الفاظ مشترک
لفظ مشترک لفظی است که هم زمان و به یک صورت، برای چند معنای متفاوت به کار رود؛ به طور مثال در زبان فارسی لفظ «باز» هم نام نوعی پرنده شکاری است و هم اسم مفعول از فعل "باز کردن" است که در مقابل لغت "بسته" به کار میرود؛ برای فارسی زبانان، این دو مفهوم برای لفظ «باز»، هیچگونه برتری بر یکدیگر ندارند و بدون وجود قرینه نمیتوان فهمید گوینده کدام مفهوم را اراده کرده است[10]
2- الفاظ منقول
لفظ منقول لفظی است که دارای چند معنای متفاوت است، اما یکی از این معانی سابقه طولانیتری نسبت به بقیه دارد؛ در واقع معانی جدید با توجه به معنای اولیه به کار گرفته شدهاند ولی به مرور زمان این لفظ برای تمام آنها رایج و یکسان شده، به صورتی که اکنون دیگر تفاوتی میان کاربرد آنها وجود ندارد.[11]
به طور مثال امروزه در زبان فارسی لفظ "سمند" برای دو مفهوم بکار میرود؛ معنای اصلی و اولیه این لفظ "اسب" است؛ اما همین لفظ به عنوان "نام" برای نوعی خودرو نیز به کارگرفته شده است و امروزه استفاده از لغت "سمند" برای هر دوی این مفاهیم بسیار فراگیر است؛ البته به خوبی روشن است که معنای دوم با در نظر گرفتن معنای اول انتخاب شده و به مرور زمان مورد استفاده مردم قرار گرفته است.
3- الفاظ مرتجل
الفاظ مرتجل نیز مانند الفاظ مشترک دارای چندین معنای متفاوت هستند و یک از معانی سابقه ای طولانی تر از دیگر معنانی دارد با این تفاوت که در الفاظ مرتجل، معانی جدید بدون تناسب با معنای اولیه انتخاب شده و به کار می روند [12]؛ بیشتر اسامی افراد از همین دسته الفاظ هستند. به عنوان نمونه لفظ «غضنفر» در اصل یک لغت عربی است و به معنی " شیر" است؛ اما بسیار اتفاق می افتد که افرادی بدون اطلاع از معنای این لفظ، آن را به عنوان نام فرزند خود انتخاب می کنند؛ در این حالت یک معنای جدید برای لفظ غضنفر به وجود آمده است که هیچ تناسبی با مفهوم اولیه آن ندارد.
4- الفاظ حقیقت و مجاز
آخرین دسته از الفاظی که دارای چندین معنی هستند، الفاظ حقیقت و مجاز هستند؛ این الفاظ در واقع یک معنی بیشتر ندارند، اما با استفاده از قرینه به صورت «مجاز» در معنایی دیگر به کار میروند؛ به طور مثال در زبان فارسی لغت ماه در اصل نام یکی از سیاره هایی است که به دور زمین میگردد و هر شب در آسمان قابل مشاهده است؛ اما این لفظ به صورت مجازی برای روی زیبا نیز به کار میرود؛ در این نوع استعمال معنای اول و اصلی را حقیقت و معنای دوم را مجاز میگویند.[13]
الفاظ مترادف و متباین
هنگامی که چندین لفظ همگی نشان دهنده یک مفهوم باشند، در اصطلاح به این الفاظ "مترادف" میگویند؛[14] به طور مثال در زبان فارسی لغتهای «چاق» و «فربه» و «تپل» هر سه برای یک مفهوم به کار میروند. در طرف مقابل نیز اگر دو لفظ دارای دو معنای جداگانه و مستقل باشند به آنها الفاظ "متباین" میگویند؛ به عنوان نمونه الفاظ «درخت» و «گل» هر کدام دارای دو مفهوم مستقل هستند.
بررسی تاریخچه این تقسیم نشان میدهد بحث بر سر الفاظ مترادف و متباین، یکی از قدیمیترین تقسیمهایی است که در علوم مختلف مورد بحث قرار گرفته است؛ از دانشمندان منطق و کلام گرفته تا محققان علم اصول فقه همگی درباره الفاظ مترادف و متباین بحث کردهاند.
این تحقیقات در طول سالهای متمادی، طیفی از متفکران را به وجود آورده است که هر کدام برای خود دیدگاه خاص و منحصر به فردی دارند؛ ابتدا و انتهای این طیف را دو دیدگاه اساسی در موضوع الفاظ مترادف تشکیل میدهد؛ در واقع یک سر این رشته به دست دانشمندانی است که به طور کلی منکر وجود الفاظ مترادف هستند و معتقدند هیچ دو لفظی وجود ندارد که با یکدیگر مترادف باشند و انتهای دیگر این رشته نیز به دست کسانی است که نه تنها معتقدند الفاظ مترادف وجود دارند، بلکه گاهی تا صد لغت مترادف را برای یک معنی ذکر می کنند.[15]
در هر صورت آنچه مسلم است گاهی اوقات میتوان دو لفظ را به جای یکدیگر به کار برد و گاهی نیز همان دو لفظ را نمیتوان به جای یکدیگر استفاده کرد؛ بیشتر منطق دانان وجود الفاظ مترادف را قبول دارند و اقسام مختلفی نیز برای آن بیان میکنند.