13 مهر 1394, 13:51
دخترش رابطه پدر با خود را چنین وصف مى کند:
یاد دارم، در آغاز تکلیف، که آن مرحوم قرآن را حفظ مى کردند، به من گفتند: از روى قرآن نگاه کن تا از حفظ بخوانم و در یکى از روزها گفت: مى خواهم هدیه اى هم به تو بدهم، آن گاه از من خواست خواندن آیه 285 سوره بقره (آمن الرسول) را به عنوان هدیه از او بپذیرم.»([19])
به گفته دختر دیگرش:
«ماه مبارک رمضان که مى شد شور و نشاط وصف ناپذیرى به خانه ما مى آمد. آقا تا صبح بیدار بود و روزها استراحت مى کرد. سالهاى اوّل تکلیف من مصادف با فصل زمستان بود. طبیعى بود که در شبهاى طولانى ما نیز مى توانستیم مقدارى از شب را بیدار بمانیم. هنوز گرمى نگاه او را، وقتى به طرف اتاقش ـ که تنها نشسته بود و در آن مطالعه مى کرد ـ مى رفتم حس مى کنم. پرده اتاق را بالا زدم، آقا با محبت گفت: بیدارى، بیا تو! (داخل) براى من بلند شد و مقدارى هیزم در بخارى گذاشت. گاهى کتابى را که مطالعه مى کردند اگر مناسب بود برایم مى خواند یاد دارم شبى کتاب «الامام على صوت العدالة الانسانیه» از جُرج جُرداق را مطالعه مى کردند که به ناگاه، آقا جمله هاى عربى را بلند خواند و برایم ترجمه کرد، معناى این کار این بود که به من بفهماند براى تو در این سن و سال ارزش قائلم و از این راه مى خواست عشق به امام على(علیه السلام) را که تمام وجودش را پر کرده بود نه با کلام که با جان خویش به دیگرى نیز انتقال دهد.».([20])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان