دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

امام رضا (علیه‌السّلام) و ولایتعهدی

امام رضا (علیه‌السّلام) و ولایتعهدی
امام رضا (علیه‌السّلام) و ولایتعهدی

كلمات كليدي : امام رضا(ع)، مأمون، ولايتعهدي، تکتم، طوس

امام رضا (علیه‌السّلام) و ولایت‌عهدی

حضرت علی بن موسی الرضا(ع) در روز یازدهم ذیقعده سال 184 هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود.[1] مادر او بانویی با فضیلت به نام «تُکْتَم» بود که پس از تولد حضرت رضا (ع) از طرف امام کاظم(ع) «طاهره» نام گرفت.[2]

کنیۀ ایشان «ابوالحسن» و ملّقب به «رضا» است. ایشان در سال 183ه.ق و پس از شهادت پدر بزرگوارشان، در سنّ 35 سالگی عهده‌دار مقام امامت و رهبری امّت گردید. مدّت امامت آن حضرت بیست سال بود که ده سال آن معاصر با خلافت هارون الرشید، پنج سال معاصر با امین و پنج سال آخر نیز معاصر با خلافت مأمون بود. امام(ع) در سال 200ه.ق از طرف مأمون، به خراسان دعوت شد و سرانجام در ماه صفر سال 203 هجری در سن 55 سالگی به شهادت رسید ‌و ‌بدن پاکش در همان سرزمین به خاک سپرده شد.[3]

امّا مأمون، از کنیزی خراسانی بنام «مُراجل» در سال 170 هجری، متولّد شد،مادرش پس از تولد مأمون از دنیا رفت و بدین ترتیب مأمون از محبت مادری محروم شد، ولی هارون او را به جعفر بن یحیی برمکی سپرد تا او را تعلیم کند و نزد خود پرورش دهد.[4]

دعوت امام به طوس و علل آن

با استقرار مأمون بر کرسی خلافت، دوران جدیدی از زندگی حضرت رضا(ع) همراه با رنج و اندوه را آغاز نمود. لکن از آنجا که غالب اطرافیان مأمون در دربار خلافت، ایرانی بودند و نسبت به آل علی و امامان شیعه ابراز علاقه می‌نمودند، او نمی‌توانست سیره پدر خود را به‌صورت شکنجه و آزار حضرت ادامه دهد، لذا تصمیم گرفت امام را به مرو منتقل کند تا ایشان را بهتر تحت نظر بگیرد. او ابتدا از امام به‌صورت محترمانه دعوت کرد. لکن ایشان نپذیرفت، امّا اصرارهای مأمون به گونه‌ای شد که حضرت مجبور شدند، به همراه عده‌ای از آل ابوطالب به سوی مرو حرکت کنند.[5]

مأمون به کسی که همراه کاروان امام بود و مسئول همراهی ایشان بود، دستور داد که از احترام به ایشان و همراهان خودداری نکند، ولی امام برای آگاهی مردم، به‌صورت آشکار از این سفر ابراز ناخشنودی می‌کرد و حتی روزی که می‌خواست از مدینه خارج شود از خاندان خود خواست برایش گریه کنند و چنین فرمود:

«من دیگر به میان خانواده‌ام بر نخواهم گشت».[6]

ابتدا مأمون، پیشنهاد واگذاری خلافت را مطرح نمود، ولی امام(ع) به شدّت امتناع ورزید. پس از آن پیشنهاد ولیعهدی را مطرح کرد. باز هم امام قبول نمی‌کرد. فضل بن سهل می‌گفت:

«خلافت را هیچگاه چون آن روز بی‌ارزش و خوار ندیدم، مأمون به‌علی‌بن‌موسی(ع) واگذار می‌نمود و او از قبول آن خودداری می‌کرد».[7]

امام(ع) در رد پیشنهاد ولایت‌عهدی فرمود:

«از این هم مرا معذور بدار»

مأمون دیگر قبول نکرد و با جمله‌ای تند و همراه با خشونت و تهدید گفت:

«عمر بن خطاب وقتی از دنیا می‌رفت، شورایی را در میان 6 نفر قرار داد که‌ یکی‌از آن‌ها امیرالمؤمنین علی(ع) بود، و چنین توصیه کرد که هر کس مخالفت کند، گردنش زده شود... شما هم باید پیشنهاد مرا بپذیری؛ زیرا من چاره‌ای جز این نمی‌بینم».[8]

او از این صریح‌تر هم امام را تهدید و اکراه نمود و گفت:

«همواره برخلاف میل من پیش می‌آیی و خود را از قدرت من در امان می‌بینی؛ بخدا سوگند اگر از قبول پیشنهاد ولایتعهدی خودداری کنی تو را به زور وادار به این کار می‌کنم و چنانچه باز هم تمکین نکردی، تو را به قتل می‌رسانم».[9]

امام به ناچار پیشنهاد مأمون را پذیرفت و فرمود:

«من به‌این شرط ولایت‌عهدی‌تو را می‌پذیرم، که هرگز در امور ملک و مملکت، مصدر‌امری نباشم، و در هیچ‌یک از امور دستگاه خلافت همچون عزل‌و‌نصب‌حکام و قضا‌و‌فتوا، دخالتی نداشته باشم».[10]

قبل از حلول ماه مبارک رمضان در سال 201 هجری، خبر ولایت‌عهدی امام (ع) منتشر شد و همه از این خبر مسرور و در عین حال شگفت زده شدند. روز دوشنبه هفتم ماه مبارک رمضان، منشور ولایت‌عهدی به خط مأمون نگاشته شد و در پشت همان ورقه، حضرت با ذکر مقدمه‌ای (که همراه با کنایه به نارضایتی خویش از این امر و یادآوی این نکته که این امر به انجام نمی‌رسد، بود) قبولی خود را اعلام فرمود. آنگاه در کنار همان مکتوب، بزرگان و فرماندهان لشگری و کشوری، همچون یحیی بن اکثم(که مفتی دربار بود) و عبدالله بن طاهر(فرمانده لشکر) و فضل بن سهل، این عهدنامه را گواهی نمودند.[11]

آنگاه تشریفات بیعت، طی مراسمی شکوهمند در روز پنجشنبه دهم ماه مبارک به عمل آمد و حضرت رضا(ع) بر مسند ولایت‌عهدی جلوس نمود. اولین شخصی که به دستور خلیفه دست بیعت به امام(ع) داد، عباس فرزند مأمون بود و بعد از او فضل بن سهل، یحیی بن اکثم و عبدالله بن طاهر و سپس عموم اشراف و رجال بنی عباس که حاضر بودند، با آن حضرت بیعت نمودند.[12]

علل پذیرش ولایت‌عهدی

سؤالی که همیشه در تاریخ مطرح بوده است، این است که چرا حضرت این مسند را پذیرفت؟ جواب این‌است‌که؛ اگر حضرت‌این امر را نمی‌پذیرفت، قطعاً موجب از دست دادن جان خود و ریخته شدن خون بسیاری از شیعیان می‌شد. این کشتار در آن مقطع زمانی به صلاح مکتب اهلبیت(ع) نبود، و از طرفی معلوم نبود، مثل زمان حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) بتواند روشنگر جبهه حق و باطل باشد، چرا که مأمون فردی کاملاً عالم به فقه و ظاهر الصلاح بود.

ابن عرفه از حضرت رضا(ع) می‌پرسد: «ای فرزند رسول خدا! به چه انگیزه‌ای وارد جریان ولایتعهدی شدی؟» حضرت در جواب فرمودند:

«به همان انگیزه که جدم علی(ع) را وارد شورا نمودند»[13]

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS