دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

انتقام

No image
انتقام

كلمات كليدي : قرآن، انتقام، خداوند، انسان، انكار، كيفر، عقاب، مجرم، گناه

نویسنده : مجتبي بيابان پور

انتقام از ماده‌ی "نقم" به معنای انکار یک چیز و عیب‌گیری از آن است.[1] این انکار ممکن است به وسیله‌ی زبان و یا عقوبت‌کردن باشد.[2]

انتقام مراتب مختلفی دارد؛ ممکن است به صورت سرزنش و نکوهش، توبیخ کردن، تنبیه نمودن یا مجازات کردن باشد. اما معنای اصلی "نقم" همان سرزنش همراه با تنفر است به هر نحوی که مناسب حال و مقام باشد.[3]

پس در معنای اصلی و ریشه‌ای این لفظ، هرگز معنی عقاب و کیفر نهفته نیست؛ بلکه انکار گاهی با زبان و گاهی با عمل که همان عقاب و کیفر باشد، انجام می‌گیرد و انکار عملی از لوازم معنی انتقام به شمار می‌رود[4] و انتقام در اصطلاح قرآنی همان انکار است که احیاناً ملازم با کیفر بوده و هرگاه کیفر‌دهنده بشر باشد، همراه با تلافی در‌آوردن خواهد بود؛ ولی اگر خدای متعال باشد فقط به معنی کیفر بخشیدن است.[5]

ماده‌ی "نقم" در قرآن چهار بار در مورد انتقام دشمنان از مؤمنان به کار رفته و سیزده بار در رابطه با انتقام خداوند از گناه‌کاران آمده است.

انتقام از دیدگاه قرآن

انتقام در قرآن کریم به طور کلی به دو صورت بیان شده است: نخست انتقام خداوند از مجرمان و دیگری انتقام بشر از بشر که هر دو نوع جداگانه تبیین می‌گردد:

الف. انتقام‌ خداوند از گناهکاران

1. خداوند صاحب انتقام

خدای متعال در قرآن چهار بار خود را با وصف "ذو ‌انتقام" معرفی نموده است.[6] همراه شدن "ذو" که به معنای مالکیت است، با انتقام (ذوانتقام) به این مطلب اشاره دارد که انتقام‌ گرفتن خداوند از روی اختیار بوده و هدفمند است، نه اینکه غیر اختیاری و ناشی از عصبانیت باشد:[7]

«...وَ اللَّهُ عَزیزٌ ذُوانْتِقام»[8]

«...و خداوند، توانا و صاحب انتقام است.»

"ذوانتقام" از اسمای حسنای خداوند است که در همه‌ی موارد در کنار اسم "عزیز" آمده است.[9] علت همراه بودن این دو اسم در قرآن کریم این است که "عزت" به معنای چیره شدن و برتری‌ یافتن است و کسی می‌تواند انتقام بگیرد که بر دیگران برتری و تسلط داشته باشد.[10]

می‌توان گفت انتقام الهی در مقابل عقاب کردنِ سریع است و انتقام، شدیدتر از مجازاتِ سریع و زود بوده؛ چرا ‌که وقتی در عذاب انسان گناه‌کار تعجیل شود، فرصت گناه کردن را چندان پیدا نمی‌کند؛ اما وقتی مهلت داده ‌شود و فرصت نا‌فرمانی بیشتر پیدا کند، مستحق شدیدترین مجازات‌ها خواهد بود.[11]

2. هدف خداوند از انتقام‌ گرفتن

در میان ما انسان‌ها رایج است که وقتی عملِ بدِ یک فرد موجب نقص و ضررمان شود، با مجازاتِ وی می‌خواهیم قلب خود را التیام دهیم و در صورت توان ضرر خود را جبران نموده، یا به وسیله‌ی انتقام حدأقل عصبانیت خود را خالی کنیم؛ اما خدای عزوجل ساحتش مقدس‌تر از آن است که از اعمال بندگانِ بدکارش متضرّر شود و یا نقصی بر او وارد آید.[12] انتقام خداوند، انتقام مظلوم از ظالم نیست که جنبه‌ی تلافی ‌در‌آوردن داشته باشد؛ همچنین انتقام قاضی از بزه‌کار نیست که جنبه‌ی تأدیبی و تأمینی داشته باشد؛[13] بلکه انتقام خداوند که مجازات گناه‌کاران است بنا به مقتضای عدل الهی است؛ خدا زمانی از یک گروه انتقام می‌گیرد که اجرای عدالت و اصلاح امور، مقتضای آن را داشته باشد و بر وفق نظام کامل خلقت، انتقام لازم باشد و این زمانی رخ می‌دهد که برنامه‌ی انسان و جریان امور او بر خلاف نظم الهی و در مقابل کتاب، احکام و تکالیف الهی و در مقابل رسولان او باشد؛ در این صورت بر خداوند واجب می‌شود که او را مؤاخذه و عقاب کند تا رسول خدا و دین خدا را یاری کند و از سویی کفر و مکر شیاطین و دشمنان را نابود ساخته و نور خود را کامل نماید.[14]

بنابراین هدف خداوند از انتقام، اصلاح زمین از فساد است؛ یعنی مفسدانی را که امید هیچ‌گونه خیری از آن‌ها نیست و همه‌ی منافذ نور و هدایت را بر خودشان بسته‌اند، از بین برده و ریشه‌کن می‌کند.[15] پس خداوند انتقام گیرنده از ظالمین به خاطر حق مظلومان است که در قرآن می‌فرماید:[16]

«...فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذینَ أَجْرَمُوا وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ»[17]

«... ولى (هنگامى که اندرزها سودى نداد) از مجرمان انتقام گرفتیم (و مؤمنان را یارى کردیم) و یارى مؤمنان، همواره حقّى است بر عهده‌ی ما!»

می‌توان گفت هرکجا در قرآن و سنت، انتقام به خدا نسبت داده شده، به دلیل تضییع حقی از حقوق دین الهی و شریعت آسمانی است.[18]

خداوند از گروهی نیز در قیامت انتقام خواهد گرفت که هدف از این انتقام انجام وعده‌ی الهی است؛ چرا که خداوند وعده داده است که به زودی در میان بندگانش به حق قضاوت می‌کند و اعمال آن‌ها را جزا می‌دهد؛ اگر خیر است جزای خیر و اگر شر است جزای شر می‌دهد:[19]

«لِیَجْزِىَ الَّذِینَ أَسَُواْ بِمَا عَمِلُواْ وَ یجَْزِىَ الَّذِینَ أَحْسَنُواْ بِالحُْسْنىَ»[20]

«تا بدکاران را به کیفر کارهاى بدشان برساند و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد.»

3. زمان انتقام گرفتن خداوند

انتقام الهی را از حیث زمان می‌توان به اخروی و دنیوی تقسیم کرد:

الف. انتقام اخروی: در برخی از آیات قرآن، زمان انتقام گرفتن خداوند روز قیامت است:

«یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرى‌ إِنَّا مُنْتَقِمُونَ»[21]

«(ما از آنها انتقام مى‌گیریم) در آن روز که آنها را با قدرت خواهیم گرفت؛ آرى ما انتقام گیرنده‌ایم!»

در آیه‌ی دیگر می‌فرماید:

«...یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَ بَرَزُواْ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»[22]

«...در آن روز که این زمین به زمین دیگر، و آسمانها (به آسمانهاى دیگرى) مبدل مى‌شود، و آنان در پیشگاه خداوندِ واحدِ قهار ظاهر مى‌گردند.»

در حقیقت انتقام الهی در عالم آخرت همان عذاب‌های گوناگون خداوند است که هر فرد به اندازه‌ای که استحقاق عذاب دارد، گرفتار آن خواهد شد.[23]

ب. انتقام دنیوی: اگر در آیات فوق انتقام خدای تعالی را به روز قیامت اختصاص داده با اینکه خدای تعالی همیشه دارای انتقام است، بدین جهت بوده که انتقام آن روز، عالی‌ترین جلوه‌های انتقام را دارد.[24] لکن خداوند از برخی در دنیا انتقام می‌گیرد؛ مانند عذاب‌هایی که به عنوان انتقام بر قوم فرعون[25] و قوم شعیب[26] نازل شد یا اینکه برخی اقوام را به انتقام دنیوی تهدید کرده است که خطاب به پیامبر اسلام می‌فرماید:

«فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ»[27]

«و هر گاه تو را از میان آنها ببریم، حتماً از آنان انتقام خواهیم گرفت!»

منظور از بردن پیامبر اسلام(ص) از میان امتش، رحلت آن بزرگوار است و اشاره به این دارد که اگر مردم به راه خود همچنان ادامه دهند، در غیاب پیامبرشان نیز شدیداً آن‌ها را مجازات می‌کنیم.[28] همچنین قرآن کریم یکی دیگر از انتقام‌های دنیوی خداوند را اضلال گناه‌کاران و گمراهان برشمرده و فرموده است:

«وَ مَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ... أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِى‌انتِقَام»[29]

«و هر کس را خداوند گمراه کند، هیچ هدایت‌کننده‌اى ندارد... آیا خداوند توانا و داراى مجازات نیست؟!»

عزت و صاحب انتقام‌ بودن خداوند اقتضا می‌کند از کسی که حق را انکار کرده و بر کفر خود اصرار ورزیده، انتقام گرفته شود و انتقامش به این صورت است که او را گمراه کند و راهنمایی نباشد که او را هدایت کند. باید توجه داشت که این گمراه کردن توسط خداوند، به عنوان یک مجازات بوده و گرنه خداوند ابتداءاً هیچ‌کس را گمراه نمی‌کند؛ بلکه اضلال خداوند ثانوی است.[30]

4. علل انتقام‌گرفتن خداوند

الف. انکار و تکذیب آیات خداوند: کسانی که آیات و نشانه‌های خداوند را انکار کنند با عذاب شدید خداوند و انتقام او روبرو خواهند شد:

«إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ اللَّهُ عَزیزٌ ذُوانْتِقامٍ»[31]

«کسانى که به آیات خدا کافر شدند، کیفر شدیدى دارند و خداوند (براى کیفرِ بدکاران و کافران لجوج،) توانا و صاحب انتقام است.»

مجازات‌ کردن این گروه با قیدهای "شدید" و "ذو انتقام" تاکید شده؛ چراکه کفر به آیات خداوند از کفر به خود خداوند بالاتر است؛ زیرا آیات الهی محسوس و ملموس است و کفر به آن اثرش بدتر و بیشتر است؛ لذا کسی که به خدا کافر باشد، با مشاهده‌ی آیات خارجی ممکن است ایمان بیاورد؛ ولی کسی که به آیات و نشانه‌های خداوند کافر باشد، حرکت فکری به سوی خداوند نخواهد داشت.[32]

تکذیب آیات الهی نیز همانند کفر به آیات الهی از موجبات انتقام‌ الهی است:

«فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ»[33]

«سرانجام از آنها انتقام گرفتیم، و آنان را در دریا غرق کردیم؛ زیرا آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند.»

انتقام گرفتن خداوند از فرعونیان و غرق کردن آنها جزای عمل آنان بود که در آیه‌ی 25 سوره‌ی زخرف نیز به آن اشاره شده است؛ چراکه آنها آیات الهی و دلایل و برهان‌هایی را که بر صدق موسی و صحت نبوت او دلالت داشت تکذیب کردند.[34] تکذیب و روی‌گردانی آنان تا آن حد ادامه یافت که موجب غضب الهی شد:

«فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعینَ»[35]

«امّا هنگامى که ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم.»

"اسف" به معنای اندوه توأم با غضب است.[36] البته باید به این نکته توجه داشت که اندوه و خشم به آن معنایی که برای مخلوق مطرح است، درباره‌ی خداوند مفهوم ندارد؛[37] بلکه در اینجا منظور انجام اعمالی بود که موجب خشم می‌شد.[38]

قرآن در آیات دیگر این گروه را که آیات الهی و رسولان او را تکذیب می‌کنند و از آن روی می‌گردانند، مجرم نامیده و آنان را مشمول انتقام الهی دانسته است:

«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً إِلى‌ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذینَ أَجْرَمُوا»[39]

«و پیش از تو پیامبرانى را بسوى قومشان فرستادیم؛ آنها با دلایل روشن به سراغ قوم خود رفتند، ولى (هنگامى که اندرزها سودى نداد) از مجرمان انتقام گرفتیم.»

مراد این است که ما رسولان را با نشانه‌های روشن فرستادیم، لکن آن مجرمان آیات و نشانه‌ها را تکذیب کردند و مستحق عذاب و انتقام الهی شدند.[40] در آیه‌ی دیگر می‌فرماید:

«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمینَ مُنْتَقِمُونَ»[41]

«چه کسى ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او یادآورى شده و او از آن اعراض کرده است؟! مسلّماً ما از مجرمان انتقام خواهیم گرفت!»

اینکه مجرم‌ نامیده شده‌اند، چراکه بزرگترین ظلم همان روی‌گردانی از آیات الهی بعد از یادآوری است؛ بنابراین مستحق انتقام خداوند هستند.[42] پس توجه به تذکرات الهی و به عبارتی دین‌داری، متضمن یک نیروی معنوی است که فرد را از ظلم دور می‌کند؛ حال ظلم به خود باشد یا ظلم به دیگران.[43]

ب. ظلم: یکی از اقوامی که خداوند از آنان انتقام گرفت، قوم حضرت شعیب(ع) بود که در قرآن به عنوان "اصحاب ایکه" معرفی شده‌اند. قرآن علت انتقام‌ را ظلم آنان بیان کرده که کفر و نافرمانی آنان از حق بود:[44]

«وَ إِن کاَنَ أَصْحَابُ الْأَیْکَةِ لَظَالِمِینَ فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ...»[45]

«اصحاب أیکه [صاحبان سرزمینهاى پردرخت قوم شعیب‌] مسلماً قوم ستمگرى بودند!. ما از آنها انتقام گرفتیم...»

اصحاب ایکه در سرزمینی زندگی می‌کردند که با درختان بسیاری پوشیده شده بود. آنان ظلم‌های گوناگونی مانند شرک به خداوند، راهزنی و کم‌فروشی انجام می‌دادند. خداوند حضرت شعیب(ع) را به سوی آنان مبعوث کرد؛ ولی آنان وی را تکذیب کردند و مستحق انتقام الهی شدند.[46]

ج. عصیان در مقابل احکام الهی: خداوند از کسانی که از اوامر او نافرمانی کنند و کار‌های تحریم شده‌ی او را مرتکب شوند، انتقام می‌گیرد:[47]

«...وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ»[48]

«...ولى هر کس تکرار کند، خدا از او انتقام مى‌گیرد و خداوند، توانا و صاحب انتقام است.»

خداوند در این آیه می‌فرماید نباید در حال احرام ،صیدی انجام داد و در صورت ارتکاب، باید کفاره‌ی آن پرداخت شود و این کفاره از این جهت که خطا را می‌پوشاند، یک نوع توبه‌ی عملی است؛ ولی اگر مجدداً این کار را انجام دهد، نافرمانی بسیار بزرگی انجام داده که کفاره آن را محو نمی‌کند؛ بلکه فقط انتقام الهی می‌تواند کفاره‌ی آن باشد.[49] پس باید به این نکته توجه داشت که مخالفت و عصیان در مقابل احکام و دستور‌های الهی به هر صورتی که باشد، موجب مؤاخذه شده و بنده‌ی عاصی به جزای عمل خلاف خود مبتلا خواهد شد.[50]

ب. انتقام‌ بشر از بشر

در قرآن کریم چهار بار فعل "نقم" به انسان نسبت داده شده که در تمام موارد، معنای لغوی آن یعنی انکار و عیب‌جویی مراد است:[51]

1. انتقام‌ اهل کتاب از مسلمانان

خداوند در قرآن کریم به پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: از اهل کتاب در مورد علت انکار و عیب‌جویی آنان از مسلمانان سؤال کند:

«قُلْ یَأَهْلَ الْکِتَابِ هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا إِلَّا أَنْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَیْنَا وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلُ وَ أَنَّ أَکْثرََکمُ‌ْ فَاسِقُونَ»[52]

«بگو: اى اهل کتاب! آیا به ما خرده مى‌گیرید؟ (مگر ما چه کرده‌ایم) جز اینکه به خداوند یگانه و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه پیش از این نازل گردیده، ایمان آورده‌ایم و این به‌خاطر آن است که بیشتر شما، از راه حق خارج شده‌اید.»

خداوند به پیامبر اسلام امر می‌کند که به اهل کتاب بگوید: چه چیزی حس انتقام جویی آنان را نسبت به پیامبر و مؤمنین برانگیخته است؟ آیا این انتقام دلیلی جز این دارد که ما مسلمین به خدایی که پروردگار ما و شماست و به قرآنی که بر ما نازل شده و کتبی که بر پیامبران قبل نازل شده، ایمان داریم و این ایمان ما، دلیلی برای انکار شما نمی‌شود؛ چراکه خود شما اهل کتاب نیز مثل ما به پذیرش همین اعتقادات فرمان داده شده‌اید؛ پس دلیلی برای انکار وجود ندارد.[53] پس علت انتقام گرفتن شما این است که ما مؤمن هستیم و اکثریت شما فاسق هستید و از فاسق جز انتقام‌جویی از مؤمن انتظار نمی‌رود؛ چراکه فاسق از اصول دینی و اخلاقی خارج است و به آن‌چه می‌گوید و عمل می‌کند و آن‌چه در موردش گفته می‌شود بی‌اعتنا و بی‌توجه است؛ چون تابع هوای نفس خویش است.[54]

2. انتقام‌ منافقان از مؤمنان

مردم مدینه قبل از ورود پیامبر(ص) به آن شهر، معیشت سختی داشتند؛ اما بعد از هجرت پیامبر به شهر مدینه، مردم آن شهر به برکت نبی مکرم اسلام و کسب غنایم جنگی بی‌نیاز شدند و زندگی آنها رونق گرفت؛ لکن منافقین به جای تشکر از پیامبر و مؤمنان، بر آنان خرده گرفته و انکارشان کردند:[55]

«وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ...»[56]

«آنها فقط از این انتقام مى‌گیرند که خداوند و رسولش، آنان را به فضل (و کرم) خود، بى‌نیاز ساختند!...»

تردیدی نیست که بی‌نیاز‌ ساختن و رفع احتیاج‌ها در پرتو فضل پروردگار و خدمات پیامبر چیزی نبود که بخواهند انتقام آن را بگیرند؛ بلکه باید حق‌شناسی و سپاس‌گزاری می‌کردند؛ اما این منافقان به دلیل حق‌ناشناس بودن و به دلیل زشتی سیرت، خدمت و نعمت را با جنایت پاسخ گفتند و این تعبیر زیبا و رسایی است که در بسیاری از گفته‌ها و نوشته‌ها به کار می‌رود.[57]

3. انتقام اصحاب اخدود از مؤمنان

اصحاب اخدود گودال‌های بزرگ و خندق‌های عظیمی کنده بودند که مملو از آتش بود و این ماجرا طبق آنچه در میان مفسران و مورخان معروف‌تر است مربوط به "ذو‌نواس" آخرین پادشاه قبیله‌ی "حمیر" از یهودیان در سرزمین "یمن" بود.[58] وی کسی بود که مردم دین او را گرفتند و یهودی شدند؛ اما وقتی شنید که در نجران بقایایی از مسیحیان باقی مانده‌اند که بر دین عیسی و حکم انجیل‌اند؛ به سوی نجران لشکر کشید و آنان را به قبول دین یهود تحریک نمود؛ لکن آنان نپذیرفتند تا جایی که حاضر شدند کشته شوند. ذو‌نواس برای از بین بردن آنها گودالی پر از هیزم درست کرد و آتشی عظیم بر‌افروخت و برخی از آنان را زنده در آتش انداخت و برخی را با شمشیر کشت و مثله کرد تا جایی که عدد کشتگان و سوختگان به بیست هزار نفر رسید.[59] قرآن علت این رفتار را چنین بیان می‌کند:

«وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ»[60]

«آنها هیچ ایرادى بر مؤمنان نداشتند، جز اینکه به خداوند عزیز و حمید ایمان آورده بودند!»

4. انتقام‌گرفتن فرعون از ساحران مؤمن

بعد از غلبه‌ی حضرت موسی با اعجاز الهی بر سحر جادوگران و تبدیل عصای وی بر مار سهمگین و بلعیدن سحر آنان، ساحران بر موسی و خدای او ایمان آوردند و این ایمان موجب تهدید فرعون بر کشتن آنان شد؛ ولی ساحران در برابر این تهدیدها، خطاب به فرعون گفتند:

«وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآیاتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا...»[61]

«انتقام تو از ما، تنها به خاطر این است که ما به آیات پروردگار خویش -هنگامى که به سراغ ما آمد- ایمان آوردیم...»

فرعون از آنان به خاطر ایمان به نشانه‌های خدا عیب‌جویی کرد؛ در‌حالی‌که ایمان الهی، اصل و اساس همه‌ی فضایل و افتخار‌هاست.[62]

مقاله

نویسنده مجتبي بيابان پور
جایگاه در درختواره علوم قرآن و حدیث - قرآن‌پژوهی - خداشناسی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

قسم های خداوند

No image

بشارت های خدا

No image

وعده های خدا

No image

غفران

No image

اسماء حسنی

Powered by TayaCMS