دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

اولین سلالۀ امامت

No image
اولین سلالۀ امامت

كلمات كليدي :امام حسن عليه السلام، بخشش و کرم،حلم وبردباری،معاویه، مروان بن حکم،جنگ صفین، جمل، حجربن عدي

نویسنده : هیئت تحریریه سایت پژوهه

شخصیت امام حسن علیه السلام:

امام حسن علیه السلام، اوّلین فرزند امام على و فاطمه زهرا علیهما السلام، در نیمه ماه رمضان سال دوم یا سوم هجرى در شهر مدینه به دنیا آمد و بعد از شهادت امام على علیه السلام شش ماه حکومت کرد و در سال پنجاهم هجرى، به وسیله زهرى که همسرش جعده به دستور معاویه به او خوراند، در 48 سالگى به شهادت رسید.

بیست و پنج بار حج کرد پیاده، در حالیکه اسبهاى نجیب را با او یدک مى‌کشیدند .

هرگاه از مرگ یاد مى‌کرد می‌گریست و هرگاه از قبر یاد مى‌کرد مى‌گریست و هر گاه محشر را و عبور از صراط را بیاد مى‌آورد می‌گریست و هرگاه بیاد ایستادن بپاى حساب مى‌افتاد آن چنان نعره مى‌زد که بیهوش مى‌شد و چون بیاد بهشت و دوزخ مى‌افتاد همچون مار گزیده بخود مى‌پیچید، از خدا طلب بهشت مى‌کرد و به او آتش پناه مى‌برد .

و چون وضو مى‌ساخت و به نماز مى‌ایستاد، بدنش بلرزه مى‌افتاد و رنگش زرد مى‌شد .

سه نوبت، دارائیش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود براى خدا گذشت و با این همه در تمامى حالات بیاد خدا بود گفته‌اند: در زمان خودش عابدترین مردم و بى‌اعتناترین مردم به زیور دنیا بود

حلم و بردبارى حضرت

مردى از شام، به تحریک معاویه، روزى امام را دشنام داد. امام حسن علیه السلام چیزى نفرمود تا ساکت شد، آنگاه با لبخندى شیرین او را سلام گفت و فرمود: پیر مرد! فکر مى‌کنم غریب هستى، و گمان مى‌برم در اشتباه افتاده‌اى، اگر از ما رضایت بخواهى، خواهیم داد و نیز اگر چیزى بطلبى، و اگر راهنمایى مى‌جویى، راهنماییت خواهیم کرد، و اگر بارى بر دوش دارى، برمى‌‌داریم و یا اگر گرسنه‌اى سیرت مى‌سازیم و اگر نیازمندى، نیازت برمى‌آوریم و بارى، هر کارى دارى، در انجام آن حاضریم. و هم اگر بر ما وارد شوى، راحت‌تر خواهى بود که وسایل پذیرایى از هر گونه، فراهم است. مرد، شرمسار شد و گریست و گفت: گواهى مى‌دهم که تو جانشین خداوند بر زمینى، خدا بهتر مى‌داند که رسالت خویش، کجا قرار دهد.

پیش از این تو و پدرت، نزد من، از مبغوض‌ترین افراد بودید و اما اکنون محبوب‌ترین افراد هستید.

پیرمرد آن روز مهمان امام شد و چون از آنجا رفت به دوستى آن گرامى، گرویده بود.[1]

رفتار امام حسن علیه السلام با کودکان

ابن ابی الحدید نقل کرده است که روزی امام حسن مجتبی علیه السلام از کوچه‌ای عبور می‌کرد. به کودکانی که مشغول بازی بودند برخورد، بچه‌ها ضمن بازی از تکه‌های نانی که در مقابلشان بود می‌خوردند. چشمشان که به حضرت افتاد از وی خواستند پیاده شود و با آنان غذا بخورد. آن بزرگوار بدون درنگ فرود آمد و همراه آنان مشغول خوردن شد.

پس از اندکی حضرت نیز آن کودکان را به خانه خود برد و با دادن غذا و لباس و ... از آنان پذیرایی کرد و فرمود: در این بذل و بخشش دو طرفه باز هم برتری با این کودکان است زیرا آنها هر چه داشتند بذل کردند، اما ما غیر از آنچه به آنان دادیم باز در خانه اموال زیادی داریم.[2]

گذشت وعفو:

یکی از غلامان خدمتگزار حضرت امام حسن(ع) مرتکب جنایتی شد که سزاوار کیفر بود. حضرت دستور داد تا وی را تنبیه نمایند. غلام خطاکار در آن لحظه پیش‌دستی کرد و خطاب به امام (ع) این آیه را قرائت نمود:

« و العافین عن النّاس»؛

«انسانهای وارسته از خطای گنهکاران عفو می‌کنند.»

حضرت فرمود: بخشیدم. غلام ادامه داد:

« و اللّه یحبّ المحسنین»؛

«خداوند نیکوکاران را دوست دارد.»

امام فرمود:

« ترا در راه خدا آزاد کردم.[3]»

بخشش و کرم

حضرت گاهى مبالغ توجهى پول را، یکجا به مستمندان می‌بخشید، به طورى که مایه شگفت واقع می‌‌شد. حضرت مجتبى (ع) با این کار براى همیشه شخص فقیر را بى‌نیاز می‌‌ساخت و او می‌‌توانست با این مبلغ، تمام احتیاجات خود را برطرف نموده و زندگى آبرومندانه‌‌اى تشکیل بدهد و احیاناً سرمایه‌اى براى خود تهیه نماید. امام نمی‌خواستند‌ مبلغ ناچیزى که خرج یک روز فقیر را بسختى تأمین می‌کند، به وى داده شود و در نتیجه او ناگزیر گردد براى تامین احتیاج خویش، هر روز دست نیاز به سوى این و آن دراز کند.

مورخان و دانشمندان در شرح زندگانى پرافتخار آن حضرت، بخشش بى سابقه و انفاق بسیار بزرگ و بى نظیر ثبت کرده‌اند که در تاریخچه زندگانى هیچ کدام از بزرگان به چشم نمی ‌خورد. نوشته ‌اند:

«حضرت مجتبى (ع) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایى خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم کرده و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.»[4]

یکروز، کنیزى از کنیزان او، دسته گلى خوشبوى به تحفه، پیشکش امام حسن علیه السلام کرد، امام در مقابل، او را آزاد فرمود و چون پرسیدند چرا چنین کردى؟ فرمود:

«خدا ما را چنین تربیت کرده است»

و این آیه را باز خواندند:

«و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها»

چون به شما هدیه‌اى دادند، نیکوتر، پاسخ گویید.[5]

سه بار در زندگى، هر چه داشت، حتى کفش را به دو نیم تقسیم کرد و در راه خدا انفاق کرد.[6]

عظمت و تواضع

ابن عباس که از امام حسن و امام حسین علیهما السلام مسن تر بود، رکاب اسبشان را می‌گرفت و بدین کار افتخار می‌کرد و می‌گفت: اینها پسران رسول خدایند. با این شأن و منزلت، تواضعش چنان بود که روزی بر عده ‌ای مستمند می‌گذشت، آنها پاره‌های نان را بر زمین نهاده و خود روی زمین نشسته بودند و می‌خوردند، چون حسن بن علی را دیدند گفتند:

«ای پسر رسول خدا بیا با ما هم غذا شو.»

امام حسن (ع ) فورا از مرکب فرود آمد و فرمود:

« خدا متکبرین را دوست نمی‌دارد.»

و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به میهمانی خود دعوت کرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاک .

مبارزات حضرت در دوران امامت پدر

امام حسن (ع)، به شهادت تاریخ، فردى سخت شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشت. او در راه پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازى دریغ نمى‌ورزید و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود.

امام مجتبى (ع) در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیر مومنان (ع) در خط مقدم جبهه می‌جنگید و از یاران دلاور و شجاع على (ع) سبقت می‌گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختى می‌کرد.[7]

آن بزرگوار جنگ صفین نیز، در بسیج عمومى نیروها و گسیل داشتن ارتش امیر مومنان (ع) براى جنگ با سپاه معاویه، نقش مهمى به عهده داشت.[8]

در این جنگ، معاویه، عبیدالله بن عمر را نزد او فرستاد که:

«از پیروى پدر دست بردار، ما خلافت را به تو وامى‌گذاریم، چرا که قریش، از پدر تو به سابقه پدر کشتگى‌ها، ناراحتند، اما تو را پذیرا خواهند بود... »

امام حسن علیه السلام در پاسخ فرمود:

«قریش بر آن بود که پرچم اسلام را بیفکند و در هم پیچد، اما پدرم، به خاطر خدا و اسلام، گردنکشان ایشان را کشت و آنان را پراکند، پس با پدرم بدین جهت به دشمنى برخاستند و به او کینه مى‌ورزند.[9]

ایشان در این جنگ، همواره از پشتیبانى پدر، دست نکشید و تا پایان همراه و همدل بود

پیشگویی‌ها و اخبار از آینده

بعد از گذشت شش ماه از امامت، امام حسن (علیه السلام) برای حفظ خون شیعیان و مصالح دیگر، با شرایطی صلح نامه‌ای با معاویه امضاء کرد. هنوز لشگرگاه خود را در «نخیله» ترک نکرده بود که معاویه وارد شد، و در آنجا به بحث و گفتگو پرداختند. در این میان، معاویه از امام حسن علیه السلام پرسید:

«ای ابا محمد! شنیده‌ام که رسول خدا از عالم غیب خبر می‌داد! مثلاً می‌گفت: این درخت خرما چه مقدار میوه و رطب دارد! آیا شما نیز در این موارد علومی دارید؟ زیرا شیعیان شما عقیده دارند که هر چه در آسمانها و زمین است، از شما پوشیده نیست و شما از همه آنها آگاهی دارید!»

حضرت در جواب معاویه فرمود:

«ای معاویه! اگر رسول خدا از نظر مقدار و کیل این قبیل ارقام را تعیین می‌کرد، من می‌توانم به صورت دقیق، تعداد آن را مشخص سازم.

در این وقت، معاویه به عنوان آزمایش سؤال کرد: این درخت چند دانه رطب دارد؟ حضرت فرمود:

« دقیقاً چهار هزار و چهار عدد.»

معاویه دستور داد دانه‌های خرمای آن درخت را چیدند و به طور دقیق شمردند و با کمال تعجّب دید، تعداد آنها چهار هزار و سه عدد است! حضرت فرمود:

«آنچه را گفته‌ام درست است.»

سپس بررسی دقیق‌تری کردند و دیدند که یک دانه خرما را «عبداللّه بن عامر» در دست خود نگه داشته است! آن گاه حضرت فرمود:

« ای معاویه! من به تو اخباری می‌دهم که تعجب می‌کنی که من چگونه این اخبار را در دوران کودکی از پیامبر آموختم! و آن این که تو در آینده زیاد بن ابیه را برادر خود می‌خوانی! و حجربن عدی را مظلومانه به قتل می‌رسانی! و سرهای بریده را از شهرهای دیگر برای تو حمل می‌کنند.[10]»

در تاریخ آورده‌اند که: زیاد بن ابیه از طرف معاویه فرماندار کوفه شد و چون شناخت کاملی به اصحاب امیرمؤمنان (علیه السلام) داشت، یکایک آنها را دستگیر کرده و دستور داد آنها را گردن زدند. از جمله دستگیر شدگان «حجر بن عدی» بود که او را به شام فرستاد. و همان‌گونه که امام فرموده بود به دست معاویه مظلومانه به شهادت رسید.[11]

گفتار دشمنان در خصوص حضرت

رفتار و اخلاق نیکوی امام به حدی بود که حتی دشمنانش را که لحضه‌ای از دشمنی وکینه توزی خود دست برنمی‌داشتند، تحت تأثیر قرار می‌داد، به طوری که مروان حکم به هنگام رحلت آن امام، در تشییع شرکت کرد.و وقتی که امام حسین علیه السلام فرمود: تو به هنگام حیات برادرم، هر چه از دستت بر آمد، کردى، و اما اینک در تشییع او، حاضر آمده‌اى و مى‌گریى؟!

پاسخ داد: هر چه کردم، با کسى کردم که بردباریش از این کوه - اشاره به کوهى در مدینه - بیشتر بود.[12]

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

جنگ نهروان

جنگ نهروان

پس از آن که امیرالمؤمنین على‌بن‌ابى‌طالب(ع) در جنگ صفین، با اصرار و درخواست بسیارى از فرماندهان و سپاهیان خود، حکمیت را با اکراه پذیرفت و جنگ میان سپاهیان خود و سپاهیان معاویه را به پایان آورد، گروهى از لشکریان آن حضرت، به پذیرش حکمیت اعتراض کرده و آن را اقدامى غیرمشروع و اهانت‌آمیز براى خود به حساب آوردند.
جنگ احد

جنگ احد

قرشیان پس از شکست سختی که از مسلمین در جنگ بدر (سال دوم هجری) خوردند؛ تصمیم گرفتند با تمام قوا و تجهیزات خود به مسلمانان حمله کنند .
غزوه حنین

غزوه حنین

پس از آن که پیامبر اکرم(ص) در رمضان سال هشتم قمری، مکه معظمه را فتح کرد و مردم متعصب و سرکش این شهر مقدس را مورد گذشت و بخشش خویش قرار داد و آنان را از کرامت و بزرگواری خویش بهره مند ساخت، اهالی طایف، به ویژه دو قبیله معروف "هوازن" و "ثقیف" به هراس افتاده و مردم این منطقه را بر ضد پیامبر(ص) و مسلمانان تحریک کردند و در نتیجه به همراه لشگری سنگین، که با زنان، فرزندان و چارپایانشان همراه بود، به سوی مکه معظمه حرکت کردند، تا به زعم خویش بر پیامبر(ص) و مسلمانان این شهر مقدس شبیخون زده و کار آنان را یکسره کنند.
Powered by TayaCMS