نویسنده: آیت الله روح الله قرهی
در مطلب حاضر پیرامون بیماری زشت ریا و آثار و عواقب آن بر روحیه فرد و راه نجات از آن سخن گفته شده است که آن را از نظر میگذرانید.
ظاهر زیبا و باطن زشت
یکی از علل ناله و فغان حضرات معصومین(ع)، اولیاء خدا، ابرار، اخیار، مردان الهی و انسانهای ضمیر پاک، این است که نکند عمل آنها برای غیر خدا هم باشد. آنها به قدری در این راه وسواس به خرج میدهند که از تعریف و تمجید و اعمال بسیار خوب خودشان وحشت دارند. نگرانند که ولو به لحظهای عمل آنها، عندالله تبارک و تعالی و نزد ملائکه الهی، بوی ریا بدهد.
در مقابل آنچه که راجع به مخلصین عالم میباشد، ریا است. ریا به معنای رویت عمل و به رخ کشاندن عمل، برای غیر از خدا است. اولیاء الهی از تعریف و تمجید وحشت دارند، میترسند نکند عملی را که انجام داده اند باعث ریا شود و میترسند از اینکه ظاهر آنها عندالله خوب است، اما باطن آنها عندالله تبارک و تعالی، یک باطن خبیث باشد. لذا دائم در اضطرابند از اینکه نکند عمل آنها ولو به لحظهای بوی غیر خدا بدهد. این حال خاص اولیاء خداست.
آنها وحشت دارند از اینکه خدای ناکرده ظاهرشان برتر از باطنشان باشد. لذا همیشه باطن اولیاء خدا برتر از ظاهرشان است. در باطن و خلوتگاه آنها غوغایی است. وقتی آنها به خلوتگاه رفتند، چنان با پروردگارشان به نجوا میپردازند که به قول آن عارف بزرگوار سید هاشم حداد ناخودآگاه جلب ملک میکنند. چنان صفا دارند، چنان حال خوشی دارند که به واسطه حال خوش آنها که بوی عطرش فضای عرش و ملکوت را پر کرده و نور عبادت آنها، تمام ملکوت را جذب کرده، ملائکه الله به مقام هبوط کشیده میشوند که در محضر این اولیاء خدا بیایند.
وقتی آیت الله قاضی، آن عارف بزرگوار به ملاحسینقلی همدانی، استاد بزرگوارشان عرضه میدارند: آقا جان! چه کنیم که ریا در عمل ما نباشد؟ میفرمایند: هر موقع در خلوت رفتی و با خدای خود شروع به مناجات کردی، فغان کن، فریاد بزن بگو: خدا! عاجزانه از تو میخواهم باطنم را افضل از ظاهرم قرار بدهی. لذا دائم دعای اولیاء خدا در خلوت همین است.
در حقیقت دعای آنها همین روایت شریف حضرت امام محمد باقر(ع) است که فرمودند:
«من کان ظاهره ارجح من باطنه خف میزانه»
آن کسی که ظاهرش بهتر از باطنش باشد، صددرصد نتیجهاش این است: «خف میزانه» ترازوی اعمال او سبک است.
اولیاء وحشت بسیاری دارند از اینکه این روایت شامل حالشان شود. حضرت نمی فرمایند: اینها عملی ندارند، ظاهرشان خوب نیست. نمی فرمایند: باطنشان خراب است، بلکه میفرمایند: ظاهر نسبت به باطن برتر باشد؛ یعنی در باطنشان هم خوبی و نیکی هست؛ اما اگر ظاهر برتر از باطن بود، «خف میزانه».
لذا اولیاء میترسند، وحشت دارند. سر آنچه که اولیاء خدا در خلوت بیان میکنند و آن چیزی که ملاحسینقلی همدانی به آیت الله قاضی میفرمایند که در خلوت فریاد بزن: خدایا! باطنم را افضل از ظاهرم بدار و نکند ظاهرم از باطنم برتر باشد، برای این است که این یک نوع بیماری است.
ظاهر اهل ریا
مولی الموالی(ع) میفرمایند:
«المرائی ظاهره جمیل و باطنه علیل»
آن که اهل ریا شد، ظاهرش زیباست اما وای چه باطن مریضی دارد. کدام مریضی بدتر از مریضی روحی؟
به حاج شیخ جعفر مجتهدی گفتند: شما این همه به بیماریها، رنج و مصیبت گرفتار شدهاید، آیا به پروردگار عالم شکوه کرده اید؟ دیدند ایشان با کمال تعجب فرمودند: بله شکوه کردم، منتها از مریضی درونی خودم شکوه کردم، فرموده بودند: اگر تمام عمرم لحظه به لحظهاش در بستر باشم و تمام بیماریهای ناشناخته شده به سمت من بیایند، ولی به من تضمین بدهند که تو مریضی روحی نمیگیری، به خودش قسم همه بیماریها را میپذیرم؛ چون مریضی روحی و مریضی باطن دردآور است.
اولیاء خدا مریضیهای روحی را به خوره یعنی همان سرطان تمثیل زدند که به جان انسان میافتد. دیدید گاه کسی از سرطان خود خبر ندارد، مدتی وجودش را سرطان میگیرد و آنقدر پیش میرود که یک موقعی میگویند: فلانی بیماری لاعلاج سرطان گرفته. دکترها به او میگویند: سه یا شش ماه دیگر باقی است.
اولیاء خدا میگویند؛ مثال ریا همان بیماری خوره است که به جان انسان میافتد و او را آرام آرام میبرد، یک موقعی میبیند دیگر روح طیب، پاک و الهی ندارد و خباثت وجودش را گرفته است. اولیاء از این میترسند.
حاج شیخ جعفر مجتهدی، آن عارف بزرگوار میفرمایند: حاضرم همه بیماریهای جسمی را بپذیرم اما به شرط آن که من ناحیه الله تبارک و تعالی یا از ناحیه مولایم تضمین داده بشود که من به بیماری روحی دچار نیستم.
آن چیزی که بناست پرواز کند، به اعلی علیین برود و مشمول «انالله و انا الیه راجعون» (بقره/156) شود، روح انسان است. اگر جسم چند صباحی هم مریض باشد، موقعی که انسان جان به جان آفرین تسلیم میکند همه دردها و گرفتاریهای جسمی از بین میرود.
بارها در مکاشفه یا در عالم خواب، اولیاء خدا یا حتی انسانهای عادی را دیدهاند که قبلا مریض بودهاند، اما الان بشاش هستند و دیگر مریضی ندارند؛ چون با قبض روح شدن بیماریهای جسمی میرود، اما آن بیماری که در انسان میماند، بیماری روحی است- این سری است که اولیاء افشا کردهاند- وقتی انسان با این روح بیمار رفت، معلوم است کجا میخواهد برود! برای همین اولیاء میترسند.
آن عملی که بیشتر از همه روح را بیمار میکند و بیماری اش هم محسوس نیست، ریا است. «المرائی ظاهره جمیل و باطنه علیل» شخص ریاکار خودش هم خبر ندارد، ظاهرش ظاهر خوبی است، اما وامصیبت که باطن به خرابی رفته است. لذا اولیاء خدا میترسند. این که همه دنبال عمل برای خدا هستند، به خاطر این است.
ارواح معذب
سید جمال الدین گلپایگانی، آن آیت حق و عارف بزرگوار نکته بسیار عالی را بیان میفرمایند، ایشان میفرمایند: من دو نوع روح را دیدم که در عذاب فریاد میزنند: یک؛ گروهی که در دنیا کافر بودند، همه چیز را انکار میکردند و به تمسخر گرفته بودند. آنها حداقل برای خودشان یک جایی نمیگذاشتند که بگویند احتمال این که آخرتی هست، عقبایی هست، بعد از این دنیا دنیایی هست، وجود دارد تا حداقل اگر گناه میکنند، دین خدا را تمسخر نکنند. اینها را دیدم که چنان جزع و فزع میکنند که بیشتر از دیگرانند.
فرمودند: دیدم هر کس نسبت به گناه خودش فغان دارد، اما یک عده بیشتر از همه فریاد میزنند و فغان دارند و اینها کسانی هستند که منکر هستند.
اما دومین گروه که بیشتر از سایر گناهکاران فریاد میزدند و ناله میکردند و اظهار عجز میکردند و عاجزانه از پروردگار عالم میخواستند که آنها را برگردانند اما خطاب پروردگار عالم این است: «کلا» (مومنون/ 100)، آنهایی بودند که اهل ریا بودند.
اهل ریا در مقابل مخلصین هستند؛ چون ریا روح را به فرمایش مولی الموالی علیل میکند، انسان را ذلیل و خوار میکند. لذا انسان باید خیلی مواظب باشد.
زشتترین چیز نزد حضرات معصومین(ع)
میدانید زشتترین چیزها نزد حضرات معصومین (ع) و اولیا خدا چیست؟ وجود مقدس امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) میفرمایند:
«ما اقبح بالانسان باطنا علیلا و ظاهرا جمیلا»
چه زشت است که آدمی باطنی مریض و علیل داشته باشد اما ظاهرش جمیل و نیکو باشد.
خیلی دردناک است! به نظر من انسان باید این روایت را در قلبش حک کند و دائم برای خودش تکرار کند.
زشت ترین مسئله این است که انسان باطنش خراب باشد. خیلی باید مواظب بود. آن قدر این مسئله مهم است که آیت الله مولوی قندهاری، آن کنز خفی الهی بیان میفرمودند: از آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، آن مرد عظیم الشانی که از وجود مقدس مولا حضرت حجت بن الحسن المهدی (عج) توقیع شریف دارند، سوال کردم: آقاجان! میشود سوال کنم بالاترین ناله شما در دل شب چیست؟ ایشان به اصرار بنده لب به سخن گشودند و فرمودند: آشیخ محمد حسن! بدان ناله کسی که دل شب از خدا میترسد این است که «خدا! باطنم چیست؟»، از باطن خود وحشت دارد. آشیخ محمد حسن! این درس دادنها، این مباحث، ظاهر است اما نمیدانم باطنم چیست.
نشانه عاقبت به خیری
بعد نکتهای فرمودند که بسیار زیباست فرمودند: اگر آن لحظات آخر باطن خودت را دیدی یا یک طوری الان به تو تضمین دادند و فهمیدی باطنت برتر از ظاهرت است، بدان عاقبت به خیری.
چه کسانی عاقبت به خیر هستند؟ آنها که باطنشان برتر از ظاهرشان است. آنها که لطف خدا و محبت خدا شامل حالشان بشود و باطن خود را ببینند.
لذا فرمودند: حالا که از من سؤال کردی، بگذار برایت بگویم: تا یقین پیدا نکردی، باطنت برتر از ظاهرت است و تا باطنت را به تو نشان ندادند که از ظاهر خودت برتر است، هیچ گاه مطمئن نباش که تو عاقبت به خیر هستی- آیت الله مولوی قندهاری فرمودند: از آن لحظه به بعد تمام وجودم در لرزه است و میترسم.
چه کسی میتواند اعلام کند من عاقبت به خیرم ولو به این که هر شب اهل تهجد باشد که توفیق شب خیزی برای همه نیست.
مگر همه میتوانند توفیق داشته باشند که هر شب شب خیزی داشته باشند؟ اما چه کسی میتواند اعلام کند با این که شب خیز هستم اما باطنم از ظاهرم برتر است؟
این مرد الهی که با وجود مقدس مولایمان در ارتباط بودند، میفرمایند: شیخ محمدحسن! حالا که سوال کردی بدان، تا موقعی که ندانستی باطنت بهتر از ظاهرت است، نه اینکه ظاهرت خبیث یا باطنت خبیث باشد، خیر. باطن اولیاء که خوب است اما باید آن قدر بالا بروی و اوج بگیری که باطنت برتر از ظاهرت شود. یعنی اگر ظاهرت این است که برای قیام در دل شب توفیق داری، اگر خدا به تو لطف کرده است که مشمول «قم اللیل» (مزمل/ 2) شوی و تو هم قیام کنی، ولی باید ببینی باطنت چگونه است والا معلوم نیست عاقبت به خیر شوی.
نقل است که آیت الله العظمی بروجردی گریه میکردند. گفتند: آقا! شما چرا گریه میکنید؟ شما که این همه بزرگان و مجتهد پرورش دادید؟- همانطور که برای آیت الله العظمی سید ابوالحسن هم همین را بیان کردند. فرمودند: تا ندانم که دینم را میتوانم سالم از این دنیا ببرم، نمی توانم بگویم عاقبت به خیرم. خیلی مهم است!
ریای خفیه
لذا- دقت کنید، نکته بسیار مهمی است. اولیاء و خصیصین ما هیچ یک از نمازهای شب و اعمال خودشان، حتی واجبات خودشان را حساب نمیکنند. میترسند. اصلا ولو به لحظهای در مقابل دیدگان خودشان نمیآورند که فلان کار خیر را کردم، دست فلان کس را گرفتم، فلان عمل را انجام دادم، شب خیز هستم، ابدا؛ چون میترسند که به ریا دچار شوند و این آغاز ریا است.
ابوالعرفاء، آیت الله العظمی ادیب فرموده بودند: ای بسا ریای خفیه این باشد که در درون خودت، سیر اعمال خودت را داشته باشی. به هیچ کس هم نگویی، اما همین که در ذهنت بگذرد من فلان کار را کردم، همین عامل برای ریا میشود؛ چون این ریای خفیه در درون، یک موقعی ریای بیرونی میشود؛ چون ریا رویت عمل است، رویت عمل برای خودت هم نباید باشد.
مگر در باب اخلاص نیست که اگر عمل برای خدا است، مگر میشود انسان در درون خودش آن عمل را مرور کند و لذت ببرد که من این عمل را انجام دادم ولو به کسی هم نگوید! اگر برای خداست، دیگر دیده نمی شود، اوج گرفت، پرواز کرد، رفت به سوی پروردگار عالم.
نشانه قبولی عمل نزد باری تعالی
علامه سیدمحمدحسین حسینی طهرانی به نقل از سیدهاشم حداد، آن عارف بزرگوار بیان فرمودند که استاد بزرگوارشان، آیت الله قاضی فرمودند: میخواهید بدانید کدام عملتان قبول است؟
خیلی مهم است. چه کسی بدش میآید بداند عملش مورد قبول حضرت حق واقع شده است. همه دنبال این هستند که بدانند اگر عملی را در درگاه حضرت حق انجام دادیم، حضرت حق، ذوالجلال و الاکرام قبول کرده یا اینکه خدای ناکرده مشمول «خسر الدنیا و الاخره» (حج/11) شده ایم. چه فایده اگر پروردگار عالم قبول نکند؟ در دنیا خودمان را به خسارت انداختیم، این عمل را انجام دادیم اما نتیجه نداد.
ایشان فرموده بودند: میخواهید بدانید مشمول عاقبت به خیری و قبولی عمل هستید یا نه؟ آن عملی که انجام دادی و دیگر حتی به ذهنت نیامد، بدان آن عمل را پروردگار عالم خریده است و با خودش برده است. معلوم میشود آن عمل مهر قبولی خورده است- خیلی مهم است- اما اگر مدام به ذهنت آمد: «من بودم که فلان عمل را انجام دادم»، به کسی هم نمی گویی، فقط در درون خودت مرور میکنی، معلوم نیست مورد قبول و عنایت حضرت حق باشد؛ چون کسی که برای خدا کار میکند، ریا برای خودش هم نیست. ریای خفیه این است که انسان در درون خودش عمل را تکرار کند. اما اگر آن عمل نیک که انجام دادی، دیگر در ذهنت نیامد، معلوم میشود خالص و برای خدا بوده و خدا آن را خریده است.
همه اعمال مخلصین عالم فقط برای خداست و دغدغه شان هم این است که نکند یک عملی را حتی برای مزد و اجر و حتی برای بهشت انجام بدهند. میگویند: وای بر ما! اگر عملی را انجام بدهیم به خاطر اینکه مزد و اجر بخواهیم. او خودش بلد است. او خودش بصیر است «ان الله بصیر بالعباد»(غافر/44) خدا میبیند. من برای او کار میکنم، خودش میداند چگونه مزد بدهد.
اما اگر گفتم: این عمل را انجام میدهم که مثلا در بهشت باشم، این عمل را انجام میدهم که مثلا طی الارض یاد بگیرم، اولیاء خدا میگویند: چنین کسی مفت باخته است.
لذا کسانی که خدا به آنها طی الارض را مرحمت کرد، وقتی برای اولین بار طی الارض کردند، خودشان هم نفهمیدند، یکدفعه این جریان اتفاق افتاد و هیچ دعا و ذکری را برای طی الارض نخواندند، اولیاء خدا اینطور هستند.
حیف نیست انسان این لسانی را که پروردگار عالم به او مرحمت کرده است، عوض اینکه در راه خود خدا خرج کند، به ذکری مشغول کند که فقط طی الارض بخواهد. درست است گناه نمی کند، فحاشی نمی کند، تهمت نمی زند، ولی حیف نیست؟ اولیاء میگویند: این زبان مال خودش است، پس باید در راه خودش، خالص بچرخد. لذا اولیاء در درون خودشان هم عمل را به رویت ذهن خودشان نمیآورند که نکند به ریای خفیه دچار شوند. خیلی مهم است، اگر توانستیم این طور گام برداریم آن وقت غوغایی میشود.
اولیا الهی نگاهشان دائم به اوج است
اصلا اولیاء خودشان نمیدانند که اوج گرفتند. میگویند: آنهایی که کوهنوردی میکنند اگر در حالی که دارند به اصطلاح این بلندیها را بالا میروند، یا کسانی که از روی طناب نازکی میگذرند که از این سمت دره به آن سمت بروند، اگر نگاهشان به پایین بیفتد وحشت آنها را در بر میگیرد، میترسند، میگویند: من بودم این همه بالا آمدم، یک موقع میافتند و سقوط میکنند.
اولیاء، عرفاء عظیم الشان و بندگان خاص حضرت حق ولو به لحظهای نمیگویند: من را ببین تا کجا پیش رفتم، بلکه بر عکس، دائم دارند تا اوج را میبینند، آن جایی که «قاب قوسین او ادنی» (نجم/9) است.
ابو العرفاء فرمودند اگر خواستی تا «قاب قوسین او ادنی» بالا بروی، اگر گفتی که من زید شدم، فلان شدم، تمام است. کسی که اوج را میبیند، دائم میبیند عقب افتاده، عمر دارد تمام میشود، میبیند باخته، نمیگوید: من این همه راه طی کردم، بلکه میگوید: چرا به آن اوج نرسیدم.
لذا اولیاء غره نمیشوند. عملشان در درون خودشان، در ذهنشان تکرار نمیشود که بگویند: بله من هم کسی شدم، هرگز! دائم خود را خوار و ذلیل میبینند، وحشت دارند، اصلا نگاه به عمل ندارند؛ چون نگاه به نور دارند، میخواهند به نور برسند، نگاه به افق اعلی دارند، میخواهند به آن افق اعلی برسند، کجاست که یک لحظه بگویند: چنین کردیم، اصلا متنفرند از اینکه خود بگویند یا کسی به ایشان بگوید: شما فلان عمل را انجام دادید، مقربید.
آنها وحشت دارند، مفت نمیخرند، چیزهای بزرگ میخواهند، افق اعلی، قاب قوسین را میخواهند، این حال خوش را دارند، آن وقت چه موقعی میتوانند ریا داشته باشند؟! ریا مال آن کسی است که کوچک ترین عمل خوب را انجام میدهد، فکر کرده غوغایی کرده، شق القمر کرده، مدام در درون خودش تکرار میکند تا اینکه ریاءالناس میشود، اما اولیاء این طور نیستند.
بندگی یعنی این. اگر دلمان میخواهد بدانیم بندگی چیست، بندگی همین دو رکعت نمازی که میخوانیم نیست، بندگی این روزه ای که به ظاهر میگیریم نیست، بندگی یعنی اینکه انسان همه اعمالش برای خدا باشد و در درونش تکرار نشود.
باید ببینیم ریا چه میکند، بیچاره میکند، تمام اعمال انسان را دود میکند. سیاهی محض است. انسان باید همیشه به حضرت حق پناه ببرد.
«اعوذ بالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین و اعوذ بالله ان یحضرون ان الله هو السمیع العلیم»
از نفس اماره پناه ببرد که وای از این نفس دون که با انسان چه کرده. باید پناه برد آن هم نه یک لحظه نه یک ساعت، بلکه باید دائم در پناه بود.
خودمان را به حصن حصین نزدیک کنیم
یکی از راهها هم این است. حتما انسان باید خودش را به حصن حصین نزدیک کند و کدام حصن حصینی برتر از مولا و آقامان، حضرت حجت ابن الحسن المهدی(عج)؟! با آقا حرف بزنید، خیلی این صحبت با آقا اثر دارد.
با یک دقیقه شروع کن، با آقا حرف بزن، بگو: آقا! اگر رهایم کنی نفس اماره میبرد. اگر رها کنی همه شیاطینی که منتظرند من را میبرند. آقاجان! به جان مادرت به تو پناه آوردم.
آقاجان! شما قرآن ناطقید، قرآن صامت میفرماید: «و اما السائل فلاتنهر» (ضحی/ 10) ما گداییم، ردمان نکن، پناهمان بده. آقا! دست گدا را بگیر، اگر دستمان را رها کنی باختیم. آقاجان! شما باید مواظبمان باشی، اگرنه، نفس، ما را به ریاکاری دعوت میکند، بدبخت میشویم.
آقاجان! به جان مادرت نرجس خاتون(س)، شما خیلی مادرتان را دوست دارید، شنیدم همه بزرگان آنهایی که به محضرتان رسیدند، تا شما را به مادرتان، حضرت نرجس خاتون قسم دادند، سریع جوابشان را دادید. آقا! یک لطفی کن به ما هم عنایتی کن.
آقا! همین قدر که من بتوانم شب، موقع خواب اسمتان را بیاورم. حالا که نمی توانم ببینمتان، حداقل اسمتان را به زبان بیاورم. صبح تا بلند میشوم تا گفتم: «بسم الله الرحمن الرحیم» یاد شما بیفتم، بگویم: «السلام علیک یا مولای یا بقیه الله» اول سلامم به شما باشد. آقاجان! چقدر زیبا است تا میخواهم عملی را انجام دهم خود شما یاد مبارکتان را در ذهنم بیندازید، به من بگویید: غلام من! بنده من! مواظب باش، من میبینم، پروندهات به دست من میرسد. اگر این کار را بکنید که لطف بزرگی کردید.
اینطور با آقا حرف بزنیم، درد دل کنیم، به خدا اینقدر دوست دارد، خودش فرموده، بزرگان فرمودند، تشویق کرده، بخصوص جوانهای عزیز، آقاجان فرموده: من خیلی دوست دارم صدای جوانها را بشنوم. جوانها بیایند بگویند: «آقا!» من هم بگویم: «بله».