بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه پنجم/استاد هادی پور (زید عزه)

ادامه درس دوم...

درس یک بحث مهارت تغییر نگرش بود، درس دوم مهارت ایجاد ارتباط بود، اگر یک مبلغ خوب در فضای دبیرستان بخواهد از همة ظرفیتهای ارتباط برقرار کردن استفاده کند لازمه اش این است که دوازده مرحلة ارتباطی را استفاده کند و داشته باشد مرحلة یک ارتباط دور غیرکلامی، دومین مرحله ارتباط نزدیک غیرکلامی.

ایجاد ارتباط یک طرفة کلامی:

در این قسمت چهار نکته هست: مقصود از ایجاد ارتباط یک طرفة کلامی یعنی مرحلة سوم چقدر طول می کشد؟ بسم الله که گفتیم مرحلة سوم شروع می شود بعد از 5 دقیقة اول ابتدائاً باید ده دقیقه ای صحبت کنیم و بعد با بازخورگیری این ده دقیقه می شود مرحلة سوم. بعضی ها مرحلة سوم را حذف می کنند یعنی اول بسم الله هنوز ارتباط اولیة کلامی را نگفته شروع می کنند از بچه ها حرف کشیدن. می خواهند که بچه ها حرف بزنند این در این مقطع چیز مناسبی نیست چون شما ظرفیتهای وجودی و کلامی خودت را به آنها نشان ندادی این ده دقیقه کل مسیر کلاس شما را تحت تأثیر قرار می دهد. مبلغین که قبل از این مرحله شروع می کنند از بچه ها حرف کشیدن آنها تحت تأثیر بچه ها قرار می گیرند نه اینکه بچه ها تحت تأثیر مبلغ قرار بگیرند. به نوعی کلاس ما را می برد گاهی جایی که نمی خواستیم برویم حداقل این است که بخش زیادی از درس را از دست می دهیم . این دوازده مرحله چینش مناسب برای یک کلاس پرارتباط را به شما نشان می دهد که هر کدام یک خاصیتی دارد که اگر حذف شود آن قسمت کار دچار مشکل می شود گاهی اگر چنین مرحله ای باشد ممکن است کل کلاس از دست شما خارج شود و بقیه فرایند را نتوانید دنبال کنید. اول ما باید یک ارتباط یک طرفة کلامی برقرار کنیم بعد صحبتهای آنها را می شنویم. گاهی آموزش چهار روش مفید در تبلیغ به یک طلبه ، او و کار تبلیغی او را احیاء می کند ، اینکه قرآن می فرماید :

من أحیا نفساً فکأنما احی الناس جمیعا اگر آن یک نفسی که احیا می شود طلبه باشد آخرش باشد یک طلبه که احیا بشود خیلی کار می تواند بکند. طلبه ها نمی دانند چه کار باید کنند خودشان دچار افسردگی و خمودی می شوند کسانی که گوش می دهند تا برای دیگران هم بگویند لازم است دقیق تر بنویسند مطالب را. فایده های این ایجاد ارتباط چه بود؟ کلاس و فضای ذهنی اش را به سمتی ببریم که خودمان می خواهیم نه آن سمتی که آنها می خواهند روشن شدن وجود من مبلغ مهم است گاهی تو هر مدرسه و دانشگاهی که می روم این چند دقیقه مطالبی را می گوییم که به اینها ذهنیت می دهد. و از اینجا پایه یک ارتباط مداوم را برقرار می کنم آن نیاز ارتباطی گاهی خودش را نشان می دهد همین که او این را احساس می کند زمینة ارتباط ما قوی تر می شود ظرفیت خودم را نشان دهم مفید است،

ایجاد ارتباط یک طرفة کلامی چهار نکته دارد:

اولین نکته سبک شروع یا حالت شروع:

دو دانشمند روانشناس به نام بارون و بایرن در سال 1997 یک بررسی و آزمایشی را انجام دادند که ما برای مردم در لحظة اولیة ارتباط کلامی چه حالتی داشته باشیم جذابتر است؟ بخندیم یا شوخی کنیم یا چیز خنده دار بگوییم. حالت دوم اینکه ما رُک و صریح باشیم با صراحت بگوییم که می خواهیم چه کنیم و کار را شروع کنیم حالت سوم اینکه خنثی نه صریح و نه خندان بلکه خیلی معمولی باشیم . اینها بررسی کردند به جدولی رسیدند که میزان جذابیت در این قسمت و سبک و حالت شروع در این قسمت چگونه باید باشد به این نتیجه رسیدند که اینجا حالت مزاح و شوخی اینجا خنثی و اینجا صریح و جدی که اگر اینجا 5 و 6و 7 باشد اگر شما با حالت مزاح و شوخی شروع کنید 59/5 جذابیت خواهد داشت، اگر با حالت خنثی شروع کنید 93/5 و اگر با حالت صریح و جدی آغاز بکنید 48/6 شما جذابیت خواهی داشت. یعنی نتیجة این آزمایش برخلاف آنچه در ذهن ما بود به این نتیجه رساند که وقتی جمعیت قابل توجهی را آمارگیری کردند که آقا شما معمولا از آقایی که با اولین برخوردش با شما شوخی می کند خوشتان می آید یا آدمی که لحظة اول جدی است؟ اکثریت افراد می گفتند ما آدمهای صریح و جدی را ترجیح می دهیم چون احساس می کنیم آدم باشخصیت و جدی است شاید حرفی برای گفتن دارد . معمولا شوخی و خنده عامل جذابیت است اما نه اول بسم الله کسانی که اول با شوخی کار را شروع می کنند خیلی وقتها مخاطبشان کار آنها را جدی نمی گیرد و همین یک آفت ارتباطی محسوب می شود. اما شوخی بعد از جدیت فوق العاده جذاب است چرا؟ چون حس می کنند شما یک آدم جدی هستید با یک مقدار مزاح و شوخی و حالتی که در یک مومن در روایات و سیرة نبوی آمده که مومن باید یک حالت شوخی و مزاح داشته باشد. آیا می شود ما با طنز یک شروع زیبا داشته باشیم؟ نه غالبا طنز ابتدا قرار بگیرد آفت هایی دارد که شاید انگیزه ایجاد کند اما ما را دچار آفت ها مي کند لذا قضیة شروع با طنز را برخی اساتید نسبت به آن تردید دارند.

پس خوب است مبلغ چند کلمة اول را جدی بگویدو با شوخی شروع نکند. اما ما من عام الا وقد خص طبق این آمار بیشتر آدمها یک شروع جدی را بیش از یک شروع با شوخی ترجیح می دهند بخاطر اینکه گاهی اوقات طرف را جدی نمی گیرند.

نکتة دوم: جلب توجه اولیه. در موانع ارتباطی می گویند اگر شما کلمات اولیه که می گویید چه از جهت محتوا و چه از جهت تن صدا نتواند جلب توجه کند شما زمان را از دست خواهید داد. زمانی بسیار عالی یعنی شما کلمات و جملات اول را سعی کنید با صدای بلند بگویید تا جلب توجه کند. بعضی ها در لحظات اول وقتی نشستند استارت زدن آنها معمولا با صدای آهسته اتفاق می افتد اما در کلاس دبیرستان لازم داریم اول صدای ما را بشنوند چون مخاطبی که صدای شما را نشنود انگیزه ای هم در او ایجاد نمی شود او مشغول خودش است او باید اولین کلمات شما را بشنود تا صدا را شنید آن وقت محتوای کلمات شما دومی را برای او ایجاد کند. لذا سعی کنید اگر میکروفن هست یه مقدار نزدیک کنید دهان را اگر کلاس محدود است بلند بگویید تا جلب توجه شود. در کتاب صمیمیت می گوید کسانی که شروعشان آهسته است موفق نمی شوند که مخاطبشان را بر خودشان جذب کنند. پس صدا باید بلند باشد.

از جهت محتوا: برای آن مطالب اولیه که چه محتوایی را بگوییم گاهی اوقات معرفی روحانی اینکه خودتان را معرفی کنید خود عامل جلب توجه است. اینها کنجکاوند بدانند شما کی هستید از کجا آمدید؟ چه تحصیلاتی دارید؟ برای چه آمدید؟ چه کار می خواهید بکنید؟ اگر نقاط مثبتی در معرفی خودتان داشته باشید در نگرش تأثیر گذار است اما یکی از چیزهایی که جلب توجه مي کند معرفی خودمان است که در لحظات اولیه معرفی کنیم.

سومین نکته نگرشهای مشابه

فرمول درصد علاقه ای که بین دو نفر ایجاد می شود اینگونه است که تعداد نگرش های مشابه تقسیم بر تعداد کل موضوعات مساوی با درصد علاقه. نیوکامپ که یک روانشناس اجتماعی است در سال 1056 به این بررسی رسید، ایشان می گوید طبق بررسی هایی که کردم اگر چهار موضوع باشد سه تا را با هم توافق داشته باشید 75٪ علاقه بین ما وجود دارد یعنی به نسبت میزان نگرش های مشابه بین ما علاقه ایجاد می شود از این به «نظریة توازن» یاد مي کنند. یعنی آدمها معمولاً کسانی را که مثل خودشان فکر می کنند بیشتر دوست می دارند تا کسانی که مخالف آنها فکر می کنند. از این چه استفاده ای می توانیم بکنیم؟ این مطلب کاربردش در ارتباط کلامی چیست؟ شروع کار ما دو حالت دارد در ده دقیقة اول بستگی دارد که ما آمادة چگونه سخنرانی و بحث در کلاس باشیم یه وقتی یک موضوع بیشتر برای گفتن آماده ندارید یه وقت چند موضوع آمادگی دارید که هر کدام آنها خواستند راجع به آن صحبت کنید. جایی که یک موضوع بیشتر نداری برای صحبت کردن باید کاری کنید که ده دقیقة اول موضوع را بگونه ای بگویی که مخاطب احساس کند در آن موضوع با شما نگرش های مشابهی دارد.

مثال کاربردی

من این هفته دانشگاه اراک سخنرانی داشتم در جمع دانشجویان موضوع بحث این بود جوانی عاشقی بندگی، عنوان اشاره دارد به این حالت ها اما صحبت هایی که من کردم در ده دقیقه اول چند تا جمله گفتم که کاملاً احساس کردند من حاج آقایی هستم که خیلی با آنها در نگرش ها مشابه هستم. گفتم ما آمدیم در این جلسه با هم صحبت کنیم اولین چیزی که می خواهم به شما بگویم چند توصیه حتما سعی کنید در جوانی تان عاشق شوید وگرنه از دستتان رفته. کسانی که از شما بزرگتر هستند اگر ازشان می پرسیدید قشنگ ترین روزهای شما چه روزهایی بوده می گفتند که روزهایی بوده که به عشق و عاشقی گذشته عشق چیزی نیست که به جوان توصیه کند که جوان عاشق نشو اگر کسی آمد به جوان توصیه کرد جوان عاشق نشو این یا معنی جوان را نفهمیده یا معنی عشق را. نمی شود به جوان بگویی عاشق نشو. در آن فضا در چند دقیقه اول نگرش ها را که عوض کرد نسبت به شخص من فضایی ایجاد کرد که همه نسبت به من علاقه ای پیدا کردند. نگرش مشابه من ایجاد کردم. دومین توصیه گفتم اگر خواستید عاشق شوید نایستید عشق به سراغ شما بیاد شما به استقبال عشق بروید نه اینکه فردا بروید خواستگاری پسرهای دانشگاه نه. در آن فضا در عرض 2ساعت و 20 دقیقه کاری کردیم زیرآب روابط بین دختر و پسرها را کامل زدیم بعد عشق را معیارهای زیباترین و شیرین ترین عشقها را گفتیم با عشق های زمینی تطبیق کردیم. که اینها نمی توانند این را داشته باشند آرام رفتیم در عشق الهی که آخر جلسه گریه می کردند صدای گریه های بلند بلند. ما به آنجا رساندیم. در فراغ خدا احساس دوری از خدا را حس می کردند و به عشق خدا گریه می کردند. این حس ایجاد شد از جایی که مخاطب رم نکند لذا برای شروع لازم است نگرشهای مشابهی که در آن موضوع با مخاطب داریم در چند دقیقه اول مطرح کنیم این برای جایی است که یک موضوع داریم اما جایی که چند تا موضوع داریم.

مثال کاربردی

خودم خیلی وقتها از این سبک استفاده می کنم که چهار الی پنج تا موضوع گاهی اوقات سه تا موضوع آمادگی داریم که بحث کنم. به ترتیبی که جذابیت بیشتری دارد می نویسم. مثلا موضوع اول رابطة پسر و دختر موضوع دوم موسیقی موضوع سوم و چهارم موضوعاتی است که من مي خواهم آنها فعلاً نمی خواهند. سومی حوادث مهم بعد از مرگ است چهارمی راه و رسم عاشقی خداست این دو را من می خواهم و آن دو را آنها دوست دارند دو تا اولی کاری ندارد این دو تای دومی بگونه ای انگیزه ایجاد می کنم که علاقه ایجاد شود. آخرش 99٪ یکی از این دو تا انتخاب می شود هر کدام که من بخواهم انتخاب شود امادر ده دقیقه اول صحبت من و حرفهایی که زده می شود قسمتهایی کاملاً مورد علاقه اوست و قسمت های دیگر هم جذاب است که او بسیار دوست دارد کمک می کند در همان ده دقیقه اول بین ما علاقه و محبت ایجاد می شود. کار سخنران راحت می شود. در کلاس بعد از این مرحله مرحلة بازخورگیری داریم که دل از کف داده اند ، یعنی خودشان ابراز می کنند ما هر چهار موضوع را می خواهیم که بگویی برای ما و ما می گویم نمی شود. یکی بیشتر وقت نداریم.

چهارمین نکته اصل استقلال است یعنی چند دقیقه اول حواستان باشد اگر کسی احساس کند شما به شدت طالب این هستی که حواسش را جمع کنی دنبالشی اگر کسی این احساس را بکند توجه ها جلب نمی شود.

مثال کاربردی

جوان هایی که از اول توی برخوردهایشان احساس می کنند شما می خواهی جذبش کنی پس می زنند یعنی اگر حس کرد که شما دنبال این هستی که روی ذهنش کار کنی هدف داری می خواهی کارهایی بکنی گازش را می بندد لذا در چند دقیقه اول در کلمات و جملات شما استغنا خوابیده باشد یعنی من حرفهای مفیدی دارم اگر دوست داشته باشی واستون می گم وگرنه اصلا مهم نیست یعنی آنقدری علاقه ندارم مخ شما را شست و شو بدهم دوست داشتید می گویم. اساساً ما باید در حالات و جملاتمان دو چیز را نشان بدهیم :

1. اینکه ما خیلی حرف بدرد بخور داریم 2. من زیاد وقت ندارم مقداری وقت دارم اصرار و خواهش کنید شاید برایتان گفتم این حالت که او احساس کند من محتاج او نیستم اوست که به من نیاز دارد.

معمول آدمها شما وقتی می روید طرفشان پس می زنند ولی وقتی آنها می ایند طرف شما خودشان طالب شما می شوند خودشان را در اختیار شما قرار می دهند این یک قانون است معمولا در روابط بین انسان ها گاهی ما آدمی را حس می کنیم مفید است شما می خواهی بری ازش استفاده کنی. طلبه و جوان میاد سراغ شما گیر می ده تا از شما استفاده کند. گاهی خود شما زیاد حالش ندارید خود ما دربدر این هستیم آدمی گیر بیاریم روش کار کنیم بنده خدا جوانی پیدا شده زنگ می زند مشاوره بگیرد اصولا آدمها اینجوری اند وقتی ببینند یکی بهشان نیاز دارد ناز می کنند. لذا در ده دقیقه اول رعایت این حالت استغنا هم یک مطلب مهمی است که اگر رعایت نشود کار برای شما سخت تر می شود. آدم نباید همة دستش را برای مخاطبش رو کند. مرحلة سوم چهار نکته داشت که گفته شد.

مرحلة چهارم : بازخورگیری ارتباط اولیه

در ارتباط اولیه کلامی بررسی که می کردم حرف های زیادی می شد زد اما بنا بر این است که تفصیلی نگوییم در این مرحله دو نکته مطرح است:

آغاز ارتباط دو طرفه

1- تفسیر زبان خاموش

چگونه زبان مخاطبین را باز کنیم که آنها سخن بگویند و حرف بزنند و بعد که شروع کردند به حرف زدن ، وقتی می شنویم تحلیل کنیم و بازخورد بگیریم آنهایی که حرف نمی زنند هم باید بتوانیم زبان خاموششان را که زبان تن و حالاتشان هست تفسیر کنیم، تفسیر به چه دردی می خورد؟

بخش عمدة موفقیت یک سخنران یا یک مدرس به این است که نبض مخاطبش را خوب در دستش داشته باشد یعنی بفهمد در چه حس و حالی است الان چه احساسی دارد؟ چجوری فکر می کند اینها را که بفهمد خوب می فهمد که از کدام مسیر باید حرکت کند بنابراین لازم است کاری کنیم که حرف بزنند تا بتوانیم خیلی چیزها را بفهمیم هم بتوانیم زبان خاموش آنها را تفسیر کنیم. در آغاز ارتباط اولیه یکی از روش های ساده و کامل را بگویم که در شکل گیری ارتباط همه جا به درد شما می خورد، طرح سؤال بهترین و ابتدایی ترین راه ارتباط اولیه است.

اما چه سؤالاتی؟ آن سوالی که می خواهید مطرح کنید 4 شرط دارد و چهار مدل سؤال بدرد می خورد:

شرایط سؤال بازخوردگیری اولیه:

1. سؤال موجب اقرار به معنویت و همراهی با ما باشد . (مقصود ما از این سؤال این نیست که شما بگویید نظر شما چیست نظر بدهید، این که کار ندارد شما می گویید هر کس با ما موافق است دستش را بلند کند، منظور این نیست. می خواهیم این سؤال را در بهترین حالت ازآن استفاده کنیم. این شرایط قصدهای ماست)

2. سؤال در مسیر طرح بحث باشد.

3. سؤال ساده باشد تا بتوانند همراهی کنند.

4. سؤال را از شر ها بپرسیم و بعد به بقیه اجازة پاسخ دهیم تا ترس بریزد و شرها غلاف کنند. (این هم مقصودی است از بازخوردگیری اولیه)

کسانی که جزء عوامل مخل کلاس حساب می شوند اگر ما خودمان برویم سراغشان آنها غلاف می کنند و دیگر ما را اذیت نمی کنند چرا؟ چون می گویند معمول اخلال گری های آدمهای شر در کلاس به یک دلیل است و آن اینکه خیلی از این آدمها کمبود توجه و محبت دارند از طرفی هم عادت کردند در کلاسها تا شلوغ نکردند معلم و دیگران بهشان توجه نکردند. همه جا احساس می کنند باید این کار را بکنند تا جلب توجه بگیرند. اما اگر در کلاس قانون عوض شود قبل از اینکه شلوغ کنند خودتان بهش توجه کنید شما بگو همان خوش تیپ آخر نشسته. همین که توجه می کنی. کافی است شما زیبا و جذاب سراغشان بروید که نرم شوند دیگر اذیتت نمی کنند و اینکه می گویم از بقیه هم بپرسید برای اینکه ترس این ها هم بریزد جرأت پاسخ پیدا کنند.

چهار مدل سوال بازخوردگیری اولیه :

1- انتخاب موضوع بحث بین موضوعات. اگر من یک موضوع نوشتم فرصت بدهم در مورد موضوعات نظر بدهند خیلی وقتها وقتی می خواهم از بین موضوعات نظر بدهند کاملاً توانایی دارم کاری کنم که انتخاب بین موضوعات در عرض سه دقیقه انجام بگیرد. به این شکل بگویم فقط دستها برود بالا، اول می گذارم نسبت به بحث های من ابراز علاقه کنند. هم من شارژ می شوم هم اینها اقرار می کنند که من را می خواهند لذا می گویم بین این چهار تا کدام را صحبت کنیم؟ سکوت می کنند. شلوغ می کنند این شلوغی منفی نیست شلوغ کنند تا خالی شوند. مثبت است نباید زیاد طول بکشد به اندازة دو الی سه دقیقه بیش از این مضر است. اینجا نگاه مي کنید ببینید چند درصد از اینها برانگیخته شدند مایل اند در بحث های شما شرکت کنند شناسایی می کنید در این فرصت ها خوب می شود شناخت چه کسانی پرو هستند چه کسانی کم رو هستند چه کسانی کم صحبت اند چه کسانی پرصحبت اند؟چه کسانی قدرت دارند و بقیه زیر نظر آنها نفوذ دارند اما بعد از دو دقیقه سریع جمعش کنید. مثلا تصویب شد موضوع چهارم اما برای اینکه دیگران ناراحت نشوند این را هم می گویم که چون بعضی ها دوست داشتند موضوع دوم را بشنوند سعی می کنم موضوع چهارم را بگونه ای بگویم که بعضی از حرفهای موضوع دوم هم توش بیاد. یا موضوع یک و سه را هم که دوست دارید بشنوید من قول می دهم در اولین فرصت برایشان مطرح کنم که احساساتشان بی پاسخ نماند.

2- طرح سؤالی که جوابش با احساسات فرد است. یعنی طرف نمی خواهد اطلاعات خاصی داشته باشد سؤال ما سؤالی است که احساساتش نسبت به آن نظر بدهد،

مثلاً: اگر شما در ده دقیقه اول سه یا چهار موضوع نوشته بودید در بازخوردگیری باید از این روشی که گفتم استفاده کنید اما خیلی وقتها یک موضوع مطرح می کنید اگر شما یک موضوع مطرح کردید از این سه سؤالی که می گویم می توانید استفاده کنید یک سؤالی که پاسخش با احساسات فرد است مثل: اول صحبت آمدید توضیحی دادید گفتیم نگرش های مثبت فرد را و نگرش های مشابه را طرح کردید بعد می گویید قبل از اینکه صحبتم را شروع کنم باید از شما یک سؤال کنم تا بدانم که چگونه راجع به این موضوع برای شما صحبت کنم. مولایمان امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) فرمود:

چون نامة اعمال مرا پیچیدند بردند و به میزان عمل سنجیدند دیدند محبت علی در دل ماست ما را به محبت علی بخشیدند.

ما عشقمان این است که شیعة امیرالمؤمنین هستیم اما می خواهم بگویید که چطور این موضوع را برای شما طرح کنم؟ اگر از شما بپرسم و بخواهم یک جمله در مورد مولا علی بگویی چه می گویی؟ گیر نمی کند در جواب من اینکه گیر نمی کند یعنی فرصت ارتباط دو طرفه برقرار می شود و می توانم حرف زدن را از آنها بکشم بیرون آنها حرف بزنند اما حرفی که نوعی اقرار به معنویت است وقتی مي گوید مولا علی را چطور می بیند دارد ابراز معنویت می کند این حرفش در مسیر طرح بحث است چرا؟ چون می خواهم اول صحبتم را با داستانی از امیرالمؤمنین شروع کنم آن وقت که می گویند علی چنان و چنین می گویم حالا همین امیرالمؤمنین که می گویید یک کاری کرده که با این حرفهای شما به ظاهر چرا آقایتان این کار را کرده؟ می گویند چی کار کرده می گویم شما باید توضیح دهید؟ حالا بهتان می گویم نگفتم که چی کار کرده؟ در مسیر بحث من است سؤالی که با احساسات آنها شروع می شود پاسخش.

2- طرح سؤالی که با فکری در اعمال خودش پاسخ آنرا می دهد. یعنی کافی است در اعمال خودش فکر کند پاسخش را می دهد. گیر نمی کند. سوال باید ساده باشد.

مثال کاربردی

یک داستان از امیرالمؤمنین نقل می کنم که امیرالمؤمنین از ترس خدا و ترس روز قیامت نیمه شب چگونه اشک می ریخته داستان را اول صحبت در این ده دقیقه می گویم حالات امیرالمؤمنین بعد برمی گردم با یک سؤال از اینها می خواهم حرف بزنند. می گویم سؤال دارم. اگر قیامت این است که امیرالمؤمنین شناخته چرا ما نمی ترسیم؟ اگر قیامت این است که ما شناختیم چرا امیرالمؤمنین انقدر می ترسد؟ ما می گوییم قیامت ترس ندارد، خدا ارحم الراحمین است. مگر امیرالمومنین نمی داند که خدا ارحم الراحمین است؟ من می دانم علی نمی داند؟ هیچ کدام از ماها نیستیم که بگوییم من از علی بهتر می شناسم قیامت چیست و خدا کیست؟

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

او بهتر از من می داند قیامت چه خبر است. سؤال من این است: اگر قیامت آنکه علی شناخته چرا علی انقدر می ترسد چرا ماها نمی ترسیم؟ چرا بی خیالیم؟ دوباره اتفاق می افتد. جوابش نوعی اقرار به معنویت است. زیاد گناه کردم نمی ترسم. جمع بندی می کنم ادامه می دهم بحث را سؤال هم آسان است.

نکته: اگر کسی نتوانست جواب بدهد اگر از کسی پرسیدی طول کشید یعنی آدم حاضر جوابی نیست نمی تواند سریع جواب بدهد گیر کرده سریع برو سراغ فرد دیگر مکث نکن نباید فضا فضای خموده ای بشود. نباید آرام شود. اگر معطل کنی به او فشار می آید و این فشاری که بهش میاد باعث می شود از شما زده شود تا دیدی نمی تواند برو سراغ آدم بعدی گاهی شر و شلوغها گیر می کنند و این گیر کردن یعنی کم می آورند و این کم آوردن خوب است.

3- طرح سؤالی که فکری در اطلاعات گذشته جواب او را می دهد پاسخ آنرا می دهد.

مثال کاربردی

گاهی اوقات می خواهم راجع به خدا بحثی آغاز کنم یک داستان راجع به خدا می گویم داستانی که به نوعی با زن ارتباط دارد راجع به خدا و یا دانشمند می گویم که آقا یه وقتی نیوتن رفیق دانشمندی داشت منکر خدا بود نیوتن آمد یک منظومة شمسی شیک طبق آن چیزی که در عالم هست درست کرد ماکتش را نور داشت ستاره ها می چرخیدند دور خورشید و اینها رفیقش را صدا کرد آمد و گفت چه قشنگ درست کردی. گفت کسی نمی تواند اینرا درست کند می گوید من درست نکردم گفت پس کی درست کرده گفت هیچکسی. گفتش نه سرکارمان گذاشتی گفت تو داری مي گویی این عالم که واقعی است یکدفعه ایجاد شده ولی وقتی من می گویم ماکتش خود به خود درست شده باور نمی کنی، همین سؤال نیوتن باعث شد آن طرف نسبت به این انکار خدایش تجدید نظر کند واقعا به فکر فرو رفت بعد با یک گریز برمی گردیم گاهی اوقات ما که خدا را قبول داریم واسه خودمان خدا درست کردیم مثل یک بت اصلاً خدای ما با خدای واقعی زمین تا آسمان فرق می کند می گویید نه ببینید. اگر بپرسند خدا را در یک جمله بگو چه مي گویی؟ این چهار مدل سؤال حداقل سؤالهایی است که هم شدنی است و هم کاملا آماده می کند فضا را برای ارتباط دو طرفه بعد از اینکه شما آنها را به حرف درآوردید دقت کنید.

آخرین نکته: این حرف به حرف درآوردن در این مرحله به این شکل یک حرف درآوردن بسیار هدفمند و در مسیر بحث من است یعنی اصلا کلاس از دست من خارج نیست مسیری که می خواهم دارم پیش می برم اهدافم را انجام می دهم با این سؤال هم بازخوردگیری می کنم هم ارتباط دو طرفه ایجاد مي کنم هم معنویت هم آنها را با خودم همراه مي کنم هم به نوعی این کار من باعث می شود تسلط من بر کلاس تثبیت شود اینکه من می آیم تو جمع شما بگو و شما بگو...کنترل می کنم و جمع بندی می کنم کاملا تسلط من بر کلاس تثبیت می شود. لذا همة اینها باید روی حساب و کتاب خوب پیش برود تا ما یک کلاس مطلوب داشته باشیم بازخوردگیری اولیه که مرحلة چهارم است حدوداً دو دقیقه وقت می دهیم مجموع بین 5 الی 10 دقیقه جمعش کنیم نهایت ده دقیقه بیش از ده دقیقه اتلاف وقت است مناسب نیست. نهایتا پنج دقیقه اختصاص می دهیم مقاصدمان را اینجا انجام می دهیم.