معصومان(ع) در پيشبرد اهداف خود هرگز از دروغ، خدعه و ابزارهاي نامشروع استفاده نمي کردند، و در استخدام وسيله به مقدّس بودن آن ها توجه داشتند. آنان حق را به وسيله حق گسترش مي دادند. نمونه هاي فراواني از سيره اهل بيت(ع) در اين زمينه وجود دارد.
در اين جا به دو مورد از سيره نبوي اشاره مي کنيم:
1. زماني که ابراهيم فرزند هجده ماهه پيامبر(ص) از دنيا رفت، رسول اکرم(ص) متأثر شد و اشک ريخت و فرمود: «اي ابراهيم دل مي سوزد و اشک مي ريزد و ما براي تو محزونيم، ولي هرگز چيزي برخلاف رضاي پروردگار نمي گوييم»[1] همه مسلمانان متأثّر بودند. تصادفاً همان روز خورشيد گرفت. مسلمانان گفتند گرفتن خورشيد به سبب هماهنگي عالم بالا و عالم پايين است و خورشيد به دليل مرگ فرزند پيامبر خدا(ص) گرفته است. در نتيجه، اين حادثه سبب شد که عقيده و ايمان مردم به پيامبر(ص) بيشتر شود، ولي پيامبر(ص) نخواست از جهالت مردم براي هدايت آن ها و به نفع اسلام استفاده کند. از اين رو، پيامبر(ص) در برابر آن احساسات سکوت نکرد و نگفت که خود مردم اين گونه فهميده اند، بنابراين من هم ساکت باشم، هدف را ببينم، وسيله هر چه مي خواهد باشد. حضرت، مردم را آگاه کرد.
از امام کاظم(ع) نقل شده است که رسول خدا(ص) بر منبر رفت و پس از حمد و ثناي خدا فرمود:
«أَيهَا النَّاسُ، إِنَّ الشَّمسَ والقَمَرَ آيتَانِ مِن آياتِ اللهِ، يجرِيانِ بِأَمرِهِ، مُطِيعَانِ لَهُ، لاينکَسِفَانِ لِمَوتِ اَحَدٍ وَ لا لِحَياتِهِ، فَإِذَا انکَسَفَا أَو أَحَدُهُمَا صَلُّوا»[2]
2. ابن عباس مي گويد: گروهي از نمايندگان قبيله «ثقيف» نزد پيامبر(ص) آمدند و گفتند ما به سه شرط [ايمان مي آوريم و] با تو بيعت مي کنيم. اوّل اين که ما را از نماز خواندن و رکوع و سجود و خم شدن در برابر خدا معاف کني. دوّم آن که ما را مأمور شکستن بت هاي مان به دست خودمان نکني. سوّم آن که اجازه دهي ما يک سال ديگر بت لات را پرستش کنيم. رسول خدا(ص) فرمود: [شرط اوّل را هرگز نمي پذيرم؛ زيرا] ديني که در آن نماز و رکوع و سجود نباشد ارزشي ندارد. امّا شرط دوّم تان را مي پذيرم و شما را مأمور شکستن بت هاي تان نمي کنم و مسلمانان ديگر را مأمور اين کار مي کنم. امّا در باره شرط سوّم، هرگز اجازه نمي دهم که بت لات را پرستش کنيد.
اگر مشروعيت وسيله اهميت نداشت پيامبر(ص) مي بايست با پذيرش شروط آن ها گروهي را به اسلام جذب مي کرد؛ امّا چنين نکرد. در جريان مرگ فرزندش ابراهيم(ع) زمينه اي پيدا شد تا با استفاده از ابزار نامقدّس اجازه اين کار صادر شود که پيامبر(ص) سخت در برابر آن ايستاد و آن محل نفوذ را مسدود کرد.
«استفاده از همه ي فرصت ها»
معصومان(ع) از تمامي شرايط سياسي و اجتماعي و زمينه هايي که براي انتشار اسلام فراهم مي شد، استفاده مي کردند و خود را به موارد خاصي محدود نمي ساختند.
امام حسين(ع) با جان فشاني و ايثار هستي خود در برابر امويان ايستاد و اسلام را از خطر جدّي نجات داد. امام سجّاد(ع) در دوران اختناق با تربيت مواليان و بردگان و در قالب دعا به ترويج اسلام پرداخت و صادقين عليهما السلام با ايجاد کرسي تدريس به انتشار علوم الهي پرداختند و...
در اين جا به خاطر ضيق مجال نگاه کوتاهي به زندگي تبليغي پيامبر اکرم(ص) مي کنيم تا مطلب نمايان تر شود.
آن حضرت براي ابلاغ پيام الهي از همه فرصت ها به خوبي بهره مي گرفت و در هر زمان متناسب با شرايط تصميم مي گرفت:
برپايي مراکزي براي تبليغ، موجب تمرکز بخشيدن به فعاليت ها و کنترل اوضاع مي گرديد؛ از اين رو، پيامبر(ص) در دوران دعوت پنهاني، خانه «ارقم بن ابي الارقم» را جهت آموزش قرآن و تعاليم اسلام انتخاب کرد. پس از اين که دعوت خود را علني نمود، از مسجدالحرام براي فعاليت هاي ارشادي بهره جست. هم چنين در بدو ورود به مدينه، مسجد «قبا» را ساخت و آن را مرکز دعوت خويش ساخت، و پس از اين که مسلمانان به مدينة النبي وارد شدند، مسجدالنبي(ص) به عنوان مهم ترين پايگاه دعوت به اسلام، بنا گرديد. مسجدالنبي(ص) منشأ بزرگ ترين تحولات سياسي، فرهنگي، اجتماعي و نظامي در جهان گرديد و از آن پس مسلمانان با اقتدا بر اين روش، در هر منطقه، مساجدي را بنيان گذاشتند.
مسجد در عصر نبوي مرکز نشر احکام الهي، قضاوت، وعظ و ارشاد، تعليم و تعلّم، سازمان دهي نظامي، فعاليت هاي سياسي، عبادت و اعتکاف و سرانجام پناهگاه افراد بي پناه بود.[3]
بعد از اين که قريش مسلمانان را تحت فشار قرار دادند و عرصه را در مکّه براي آنان تنگ کردند، پيامبر اکرم(ص) هجرت عده اي از مسلمانان به حبشه را مطرح نمود. هجرت به حبشه، از طرفي مسلمانان را از آزار و شکنجه قريش نجات مي داد و از طرف ديگر پيام اسلام را در محيطي جديد گستراند و پايگاه جديدي براي اسلام ايجاد نمود و پيش بيني حضرت(ص) مبني بر اين که پادشاه حبشه و عده اي از مردم آن جا ايمان مي آورند و مسلمانان در آن سرزمين امنيت مي يابند، تحقق يافت.[4]
هجرت پيامبر(ص) به طائف و در نهايت هجرت او و يارانش به «يثرب» زمينه گسترش اسلام را هموار کرد.
اعزام مبلّغان و تربيت شدگان مکتب اسلام به مناطق ديگر از اموري بود که در گسترش اسلام نقش بسزايي داشت. پيامبر اکرم(ص) بهترين استفاده را از اين شيوه برد. مبلّغان گاهي حامل پيام دعوت به اسلام بودند و گاهي مأمور ارشاد و تعليم کساني بودند که پيش تر به جرگه مسلمانان پيوسته بودند.
اعزام معاذ بن جبل به حمير، عمرو بن حزم به سوي خاندان بني الحارث، معصب بن عمير به مدينه و علي بن ابي طالب به يمن، نمونه هايي از آن است.[5]
پيامبر اکرم(ص) براي هدايت جامعه جهاني، در سال ششم هجرت نامه هايي به سران آن روز جهان نوشت و آنان را به اسلام دعوت کرد. حضرت(ص) در يک روز به شش نفر از سران جهان يعني نجاشي، قيصر روم، خسرو پرويز، مقوقس، حارث بن غساني و هوذة بن علي نامه ارسال فرمود. گرچه واکنش اوليه اين افراد متفاوت بود، امّا در مجموع اين روش بسيار موفقيت آميز بود. از منابع تاريخي استفاده مي شود که حداقل تأثيري که نامه هاي حضرت(ص) داشت، اين بود که دعوت به اسلام در همه مناطق و در کاخ هاي امپراتوران جهان مطرح شد، و دل سردمداران شرک را لرزاند. نامه هاي پيامبر خاتم(ص) منحصر به اين شش مورد نبود؛ بلکه تا سال دهم نامه هاي متعددي براي سران جهان نوشت و فرستاد.[6]
پيامبر اکرم(ص) براي گسترش اسلام به تبليغ بسنده نکرد و زماني که اسلام قدرت يافت، در رفع موانع پيشرفت دين الهي کوشيد و کساني را که مانع مطرح شدن معارف دين و رسيدن پيام اسلام به انسان ها بودند، با مبارزه و جهاد سرکوب کرد. بسياري از غزوات پيامبر اکرم(ص) دفاع از حقوق انساني بود؛ دفاع از انسان هايي که گرفتار اوهام و خرافات بودند و حاکمان خودسر آنان را در خدمت اهداف شوم خود استثمار مي کردند.[7]
[1]. الطبقات الکبري، ج1، ص138؛ بحارالانوار، ج22، ص157.
[2]. المحاسن، ج2، ص313؛ بحارالانوار،ج22، ص155؛ اي مردم! بي گمان خورشيد و ماه دو آيه از آيات خدايند که به فرمان او در حرکتند و مطيع اويند، و براي مرگ و زندگي کسي نمي گيرند، پس چون آن دو يا يکي از آن ها گرفتند نماز گزاريد.
[3]. الصحيح من سيرة النبي الاعظم(ص)، ج4، ص220.
[4]. همان، ج7، ص 299.
[5]. مکاتيب الرسول(ص)، ج1، ص187.
[6]. ر.ک: مکاتيب الرسول(ص)، ج1-3.
[7]. ر.ک: جنگ و جهاد در قرآن، محمدتقي مصباح يزدي، صص95-150.