تبليغ اسلام نوعي امر به معروف و نهي از منکر است، و به نوعي يک مبارزه است. از اين رو، معصومان(ع) با بررسي شرايط اجتماعي به نحوي مباحث را مطرح مي کردند تا تأثير بيشتري در افراد داشته باشد و آسيب کمتري متوجه آنان باشد. سيره تبليغي پيامبر خاتم(ص) به خوبي اين حقيقت را روشن مي کند.
آن حضرت(ص) از روز نخست بعثت به جهاني بودن رسالتش ايمان داشت؛ امّا به اقتضاي شرايط اجتماعي و سياسي موجود در حجاز، ابلاغ رسالت را با تربيت افرادِ خاص و به صورت پنهاني آغاز کرد. سه سال به صورت فردي، افراد را به اسلام فراخواند و آنگاه که مأمور شد نبوت خود را علني اعلام کند، از خويشاوندان خود شروع کرد؛ زيرا در جامعه بدوي حجاز اگر عشيره حضرت او را حمايت نمي کردند، نمي توانست در برابر شيطنت «مترفان» و حاکمان خودسر، مقاومت نمايد.
بعد از اين مرحله بود که آيه شريفه ي «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ.»[1] نازل شد و تبليغ علني و همگاني آغاز گرديد.
معصومان(ع) عيب ها و نقاط ضعفي را که در باورها و رفتارهاي مردم مي ديدند تذکّر مي دادند و با سنت هاي غلط و خرافاتي که در جامعه وجود داشت مبارزه مي کردند، و در صدد آگاه ساختن مردم نسبت به بيماري هاي روحي، اخلاقي و اجتماعي برمي آمدند. قرآن کريم در باره برکت بعثت پيامبر خاتم(ص) مي فرمايد:
«وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ.»[2]
البته اين مسأله مشکلاتي را براي اولياي خدا بوجود مي آورد[3]؛ امّا آنان هرگز حقيقت را فداي مصلحت هاي زودگذر مادّي نمي کردند، و با تبيين نادرستي سنت ها و باورهاي غلط، مردم را با حقايق آشنا مي ساختند و زمينه تعالي و رشد آنان را فراهم مي آوردند.
مبارزات پيامبران الهي با بت پرستي و خرافه هايي که در جوامع بشري وجود داشت آشکارتر از اين است که نيازمند استنادات تاريخي و روايي باشد. اگر معصومان(ع) بر عيب ها و نقاط ضعف مردم چشم مي بستند و صرفاً به طرح ايده هايي مي پرداختند که اصطکاکي با باورها و روحيات مردم نداشت، هرگز اختلاف و جنگي به وجود نمي آمد و هرگز در فرهنگ و اخلاق بشريت ترقي و تکامل حاصل نمي شد. بدون ترديد بخشي از جنگ ها و مبارزات معصومان(ع) به اين مطلب بازمي گردد.[4]
نوجوانان، به جهت داشتن فطرت پاک، تربيت و تأثيرپذيري سريعتر و پايداري در راهي که پذيرفته اند، بيشتر از ديگران مورد توجه معصومان(ع) قرار داشته اند. امام صادق(ع) به يکي از شيعيان فرمود:
«عليک بالاحداث فانّهم اَسرعُ الي کُلِّ خير.»[5]
شيوه معصومان(ع) در برخورد با جوانان، مهرورزي و پاس داشتن کرامت انساني آنان بود، و در اعطاي مسئوليت و شخصيت دادن به آنان غفلت نمي کردند. از اين رو، بيشترين ياوران معصومان(ع) از ميان جوانان بوده اند. اين امر در عصر نبوي بسيار بارز بوده است.
عقبة بن ربيعه از سران قريش در ديدار با دوست خود، أسعد بن زراره که از مدينه به مکّه آمده بود، از رويداد مهمّ مکّه چنين گزارش مي دهد: مردي در بين ما سر بلند کرده، ادّعا مي کند فرستاده خداست، افکار ما را جاهلانه و سفيهانه مي داند و از خدايان ما بد مي گويد. جوانان ما را به فساد کشانده و بين ما پراکندگي افکنده است.[6]
ابوجهل نيز، از گرويدن جوانان به نبي اکرم(ص)، به شدت اظهار نگراني کرده و مي گويد:
اي قريشيان! هيچ يک از عرب، ارجمندتر از ما نيست. ما اهل الله هستيم. در سالي دو بار اعراب به نزد ما مي آيند و ما را گرامي مي دارند. ما در حرم خداوند هستيم و هيچ آزمند و طمع ورزي چشم طمع به ما ندوخته است. پس چطور شد که اين چنين پايين آمديم تا اين که محمد بن عبدالله سر برآورد. همان که ما او را امين مي ناميديم، به خاطر نيک رفتاري و آرامش و راست گويي اش، تا هنگامي که رسيد آن چه رسيد و گرامي اش داشتيم. ادعا کرد که فرستاده خداست و اين که اخبار آسماني دريافت مي کند، پس افکار ما را سفيهانه و ابلهانه خواند و خدايان ما را ناسزا گفت و جوانان ما را به گمراهي کشاند و بين ما اختلاف افکند و مي پندارد هرکس از گذشتگان ما مرده است، در آتش است. بر ما پديده اي بزرگ تر از اين وارد نشده است.[7]
و نيز نمايندگان قريش که به حبشه رفته بودند، تا مسلمانان مهاجر را به مکّه برگردانند، در نزد پادشاه حبشه از گرويدن جوانان به دين جديد سخن گفتند:
عمرو بن عاص گفت: اي پادشاه! اينان از در ناسازگاري با آيين ما درآمده اند. جوانان ما را به گمراهي کشانده و بين ما اختلاف و جدايي افکنده اند.[8]
در آغازين سال هاي بعثت پيامبر اکرم(ص) همه جا، سخن از گرايش شديد و پرشور جوانان به آيين جديد بود. پدران و مادران از اين که جوانان شان جذب پيامبر(ص) مي شدند، سخت خشمگين و نگران بودند و آنان را در تنگنا قرار مي دادند تا دست از پيامبر(ص) بردارند و از وي روي برگردانند.[9]
پيامبر(ص) با اهميت ويژه به جوانان، يثرب را دگرگون کرد و با واگذاري مسئوليت به جوانان، زمينه را براي پايه گذاري مدينة النبي فراهم ساخت.
در زمينه فقهي، علمي و فرهنگي از علي بن ابي طالب، معاذ بن جبل، مصعب بن عمير و... بهره مي گرفت، و در ساحت هاي نظامي از اسامة بن زيد، عبدالله بن رواحة، جعفر بن ابي طالب و...، و در عرصه هاي سياسي از عتاب بن اسيد کمک مي جست. گاه جوانان را به عنوان سفير به ديگر سرزمين ها و نزد پادشاهان و فرمانروايان مي فرستاد.
اين مطلب در سيره ائمه(ع) نيز قابل بررسي است؛ امّا به خاطر ضيق مجال از آن ها صرفنظر مي کنيم، و از پويندگان راه اهل بيت(ع) و مبلغان دين اين پرسش را داريم: چه ميزان از برنامه هاي فرهنگي مسجد و محل تبليغ شما متناسب با جوانان و نوجوانان و چه ميزان متناسب با بزرگ سالان است؟ آيا نسل نو سهم بيشتري دارند؟ يا نسل ميان سال و کهن سال؟!
[1]. حجر(15)، 94؛ پس آن چه را بدان مأموري آشکار کن و از مشرکان روي برتاب.
[2]. اعراف(7)، 157؛ [همان پيامبري که] از [دوش] آنان قيد و بندهايي را که بر ايشان بوده است برمي دارد.
[3]. شهيد مطهري سرّ اين مطلب را چنين بيان کرده است: نقاط ضعف روحي و اخلاقي و اجتماعي در افراد، يک نوع بيماري است. در بيماري هاي جسماني، خود بيمار معمولاً بيماري خودش را احساس مي کند و خودش دنبال معالجه مي رود، ولي در بيماري هاي روحي آن چه که کار را مشکل مي کند، اين است که شخص بيمار است، ولي خودش نمي فهمد که بيمار است؛ بلکه برعکس، آن بيماري را به عنوان سلامت مي پذيرد! به بيماري خودش علاقه دارد! چنين نيست که افراد، نقاط ضعف خودشان را به عنوان نقطه ضعف بشناسند و قبول کنند؛ بلکه آن ها را نقطة قوت در خودشان مي دانند. (تبليغ و مبلغ در آثار شهيد مطهري، ص208)
[4]. ر.ک: رعد(13)، 5.
[5]. کافي، ج8، ص93؛ بحارالانوار، ج23، ص236؛ به نوجوانان توجه كن؛ زيرا آنان سريعتر نسبت به هر خوبي روي مي آورند.
[6]. اعلام الوري، ص56؛ بحارالانوار، ج19، ص8.
[7]. تفسير قمي، ج1، ص274؛ بحارالانوار، ج19، ص49.
[8]. اعلام الوري، ص44؛ بحارالانوار، ج18، ص415.
[9]. بحار الانوار، ج18، ص10.