كلمات كليدي : طاهريان، ايراني گري، استقلال، تمدن، ادبيات
نویسنده : سيد احمد موسوي
در مورد تعصب و عرق وطنخواهی طاهریان نسبت به سرزمین و آداب و سنن ایرانی دو نظر متفاوت وجود دارد برخی طاهریان را فقط هواخواه سرزمین ایران نشان داده و شوقی در ایشان نسبت به آیین و فرهنگ ایرانی نیافتهاند در مقابل عدهای با تمسک به منابع و گزارشات تاریخی ایشان را حاکمانی کاملا طرفدار ایرانی و فرهنگ و تمدن ایران زمین دانستهاند. در این پژوهش به بررسی گزارشات و ارائه آن پرداخته خواهد شد.
عبدالله بن طاهر و دستور معدوم کردن کتاب وامق و عذرا
دولتشاه سمرقندی نقل کرده است که عبدالله بن طاهر از پذیرش کتاب قصه وامق و عذرا که مطابق افسانههای ایرانی به نگارش در آمده بود امتاع ورزیده و دستور داده آن را از بین ببرند.[1] این داستان در کتاب تاریخ ادبیات ایران چنین آمده است: «حکایت کنند که امیر عبداللّه بن طاهر که به روزگار خلفاى عباسى امیر خراسان بود روزى در نیشابور نشسته بود شخصى کتابى آورد به رسم تحفه به وی تقدیم نمود، وی پرسید که این چه کتابی است؟ پاسخ داد این قصه وامق و عذراست و حکایتى بسیار جالب است که حکما بنام انوشیروان جمع کردهاند. امیر عبداللّه چنین گفت: که ما مردم قرآن میخوانیم و بغیر از قرآن و شریعت پیغمبر(ص) ما را از این نوع کتاب در کار نیست و این کتاب تألیف مغان است و نزد ما مردود میباشد و دستور داد تا آن کتاب را در آب انداختند و حکم کرد که در قلمرو او هر جا از تصانیف و مقالات به زبان ایرانی کتابى باشد همگی را بسوزانند از این جهت تا روز آل سامان اشعار فارسی را ندیدهاند اگر احیانا نیز شعرى گفته باشند مدوّن نکردهاند.»[2]
و از این داستان برخی چنین نتیجه گرفتهاند که دستور طاهریان برای معدوم نمودن چنین کتبی نشان دهنده آن است که ایشان نسبت به فرهنگ ملی ایران بیگانه و بی علاقه بودهاند یکی از نویسندگان چنین نگاشته است: «آنها (طاهریان) نسبت به خاک ایران، بیشتر از فرهنگ و شعائر ایرانی علاقه داشتند»[3] از این روایت چنین بر میآید که طاهریان کاملا هماهنگ به دستگاه خلافت فقط به پیشبرد تمدن عربی ـ اسلامی اهتمام داشتهاند و هیچ تعلق خاطری به فرهنگ ملی و باستانی ایران نشان نمیدادهاند. با این به نظر میرسد عبدالله بن طاهر به علت خصومتی که خلیفه معتصم با وی داشته است با احتیاط رفتار میکرده است به ویژه که سرنوشت پدر خویش را نیز به یاد داشت که با اعلام استقلال کمتر از یک روز زنده ماند. وی در سال 207ه. در مسجد جامع مرو هنگام نماز جماعت نام خلیفه را از خطبه انداخت. جاسوسان خلیفه این عمل طاهر را به وى گزارش دادند. او نیز ظاهرا به وسیله کنیزى که در دستگاه طاهر داشت، وى را مسموم کرد.[4] همچنین نگاهی بدون تصعب به عملکرد طاهریان نشان میدهد که ایشان در آن وضعیت و به پشتوانه خواستههای منطقهای و مردمی و بومی اقدامات شایانی را انجام رسانیدهاند.
یکی دیگر از دلایلی که بر علیه طاهریان از آن استفاده شده، جنگیدن طاهریان با ایرانیانی مانند افشین شاهزاده اشروسنه، و مازیار پادشاه طبرستان و بابک است. در کتاب تاریخ اجتماعی ایران در مورد طاهریان چنین قضاوت شده است: «با اینکه طاهریان از لحاظ داخلى روش عاقلانهاى داشتند، چون عبداللّه پسر طاهر با مردانى نظیر مازیار پسر قارن و بابک خرمدین به مبارزه برخاست و موجبات شکست و هلاک آنان را فراهم کرد، و براى جلب رضایت اربابان بغدادى خود، به محو زبان و ادبیات فارسى کوشید، مورد علاقه و محبت ایرانیان اصیل نبود. به همین مناسبت، یعقوب لیث، که مىخواست حکومت عباسیان را براندازد، بر آن شد که به حکومت این خاندان بیگانهپرست پایان بخشد. وقتى که قواى یعقوب به خراسان رسید، محمد بن طاهر، به جاى آنکه براى حفظ موقعیت خود به مبارزه برخیزد، پیغام داد؛ «اگر به فرمان خلیفه آمدهاى فرمان وى عرضه کن، تا ولایت به تو سپارم وگرنه بازگرد. یعقوب در جواب نماینده او شمشیر از نیام بیرون کشید و گفت: فرمان من این است».[5]
دکتر زرینکوب نیز در مورد رفتار طاهریان و نیز ایرانی خواهی آنان چنین مینویسد: «عدل و دادى که به آنها نسبت مىدهند از عاطفه نژادى نبود، از بیم شورش و قیام بود. مىنویسند که چون در سال 220 در سیستان قحطى پدید آمد و آب هیرمند خشک شد، آنها سیصد هزار درم نزد فقیهان سیستان فرستادند تا بین درویشان و ضعفا که حال ایشان تباه گشته بود، تقسیم کنند.»[6]
طاهریان و اصرار بر داشتن نژاد ایرانی اصیل
برخی از محققان که طاهریان را از اعراب دانستهاند راه به اشتباه بردهاند، زیرا در منابع متعددی آمده است که ایشان از نژادی ایرانی بودهاند که طوری که در آن زمان رایج بوده است از روی موالات خود را به اعراب خزاعه و خزیمه منتسب کرده بودند، اما چون به حکومت خراسان گمارده شدند با اتکای به همان دلبستگیهای ملی هوای استقلال در سر پرورانیدند همان گونه که طاهر بن حسین اعلان استقلال نمود.
البته بررسی نسب طاهریان، خویشاوندی آنها را با خاندانهای کهن ایرانی روشن میکند. حسین بن مصعب که خود جزو بزرگان خراسان بود، به طاهر یادآور میشود که وی دارای اصل و ریشه خانوادگی ایرانی است. خود طاهر نیز مدعی شده بود که با همه خانوادههای بزرگ خراسان، رابطه خویشاوندی و دوستی نزدیکی دارد.[7] منهاج سراج جوزجانی در طبقات ناصری نسب وی را با بیست و دو پشت به منوچهر پادشاه داستانی ایران میرساند.[8] طاهر بن حسین نیز خود را ایرانى الاصل و از اخلاف رستم پهلوان مىشمرد و خلیفه را مدیون فداکاریهاى خود مىدانست.[9]
هر چند چنین نسب سازیهایی با تردیدهای جدی مواجه است؛ ولی فرقی در اصل قضیه که پافشاری طاهریان بر داشتن نژاد ایرانی کهن هست ایجاد نمیکند.
طاهریان و تفاخر در مقابل اعراب
معروف است که طاهر بن حسین ذوالیمینین موسس دولت طاهریان، به علان شعوبی که کتابی در ذکر مثالب عرب نگاشته بود، هدیهای بسیار ممتاز بخشید و او را بسیار گرامی داشت.[10] همچنین قصیده عبدالله بن طاهر در تفاخر و برتری جویی به نسب و نیاکان خویش در مقابل اعراب معروف است. او در این قصیده نیاکان خود را سفید رو، بزرگ، شریف و نجیب معرفی و توصیف کرده است و از عظمت پدر خویش نیز با احترام یاد نموده است و همچنین در تحقیر عرب به کشته شدن امین به دست طاهر بن حسین و شمشیر داران خراسان که مانند شیران بیشه هستند، اشاره نموده است.[11]
استاد نفیسى، طاهریان را خراسانى و ایرانى الاصل و علمدار نهضتهاى استقلالطلبانه مىداند. به نظر او در طول صد سال: «در هر گوشه از ایران مردى بزرگ برخاست و درفش استقلال برافراشت و سرزمین خود را از استیلاى دربار بغداد برهانید، چنانکه در سال 207 طاهر ذو الیمینین در خراسان خویشتن را مستقل کرد و در سال 248 یعقوب پسر لیث در سیستان خروج کرد و در سال 250 مردم طبرستان بر حسن بن زید داعى کبیر گرد آمدند و فرمان وى پذیرفتند، و در سال 261 امیر بزرگ، اسمعیل بن احمد سامانى، در ماوراءالنهر مستقل شد و در سال 316 مردآویز بن زیار در گرگان و طبرستان بنیاد سلطنت خاندان خود را نهاد و در سال 321 عمادالدوله على بن بویه استقلال یافت، و به اندکزمانى تقریبا تمام ایران امروز را از سواحل دریاى خزر تا سواحل خلیج فارس، بجز خراسان و آذربایجان، جانشینان وى گرفتند. استقلال ایران پس از استیلاى عرب، در نتیجه این نهضتها فراهم شده است و سلسلهجنبان این جنبشها طاهر بن حسین بود، زیرا تردیدى نیست که اگر صفاریان و سامانیان و خاندان زیار و بویه جنبش نکرده بودند، استقلال ایران به امروز نمىرسید و اگر طاهریان پیش از همه نجنبیده بودند راه بر دیگران باز نمىشد»[12] و باز یاد آور میشود که تعصب ایرانی و مهر نسبت به دیار و خاندان و نژاد و تبار در ایشان بوده است.
محققی دیگر در این زمینه چنین مینویسد: «... افتخار آنها به نژاد ایرانى و تبرى جستن آنها از انتساب به اعراب از اشعار و اخبارشان نیز پیداست. همچنین اعراب آنها را ایرانى متعصب خوانده هجوشان نمودهاند.»[13] به نظر بارتولد: طاهریان و سامانیان از لحاظ اصل و تبار اشرافى خویش و نظر به مقام و منزلتى که همچون نمایندگان رسمى دولت عربى واجد بودند، قادر نبودند مانند ابو مسلم و دیگر داعیان، یعنى مبلغان شیعى، مبین تمایلات ملى و دموکراسى گردند. عهد سیادت هر دو دودمان را بهتر است عصر استبداد مطلقه منوره بدانیم. طاهریان و سامانیان مىکوشیدند حکومت و قدرت استوار، و آرامش در کشور به وجود آورند».[14]
طاهریان و تاسیس اولین سلسلسه نیمه مستقل ایران در اسلام
اعراب پس از آنکه، در پناه اسلام، به فتح کشورهاى غنى و وسیعى توفیق یافتند؛ مانند فرمانروایان پیشین شرق، به غارت مردم و تحمیل مالیاتهاى سنگین پرداختند و خود را آقا و دیگران را موالى شمردند، و با اعمال سیاست تبعیض نژادى و تحقیر ملل غیر عرب، مقدمات قیامهاى استقلالطلبانه ملل شرق نزدیک را فراهم ساختند. پس از پایان حکومت بنى امیه و استقرار حکومت عباسیان، مکرر قیامهاى عمومى علیه بیدادگرى اعراب و براى رهایى از حکومت بغداد صورت گرفت، ولى این جنبشها به دست سران عرب یا عمال ایرانى آنها سرکوب مىشد، تا سرانجام با روى کار آمدن حکومت طاهریان مقدمات رهایى ایرانیان از قید حکومت عرب فراهم شد.
برخی حکومت طاهریان را یک دولت دست نشانده مطلق دانسته که هیچگونه استقلالی نداشته و خلیفه عباسی هر لحظه میتوانسته ایشان را معزول نماید و دیگری را به جای ایشان منصوب کند. برخی دیگر معتقدند که با رفتن طاهر بن حسین به خراسان عنان اختیار از کف خلافت عباسی رفته و دیگر قدرت و یارای عزل و جابجا کردن او را نداشته و لذا طاهریان قدرت و حکومت خود را نگهداشته و به جانشینان خود میسپردند. در مجموع میتوان این سلسله را بنا بر عقیده مشهور مورخان اولین سلسله نیمه مستقل ایران اسلامی دانست. گروسه مستشرق فرانسوی در این باره میگوید: «نخستین شاهزاده نشین ایرانی که در قلب امپراطوری عباسی تشکیل شد، قلمرو طاهریان خراسان بود». و برای تاکید گفته خود اینچنین ادامه میدهد «مامون به یاری طاهر بر تخت نشست و در پاداش خدمات وی نیابت حکومت خراسان را نسل اندر نسل به طاهر واگذاشت و نظایر آن در تاریخ فرانسه مشهود است.»[15]
عبارت شاهزادهنشین و عبارت نسل اندر نسل بیان یک نوع وجهه و جنبه استقلالی برای حکومت طاهریان خراسان در گفتار این محقق میباشد. یک پژوهشکر غربی دیگر با تصریح بر اینکه طاهریان اولین حکومت را در ایران اسلامی تشکیل داده اند، در این مورد مینویسد: «ایرانیان در قرن اول حکومت عباسی هر چند در رفاه بودند ولی از نظر سیاسی جرء قلمرو خلافت اسلامی بودند و حکومت مستقلی نداشتند اما پس از صد سال، یعنی از زمان حکومت طاهریان بر خراسان و بالخصوص از زمان صفاریان حکومت مستقل تشکیل دادند» وی اضافه کرده است که «طاهریان با اینکه به اکراه به خلفا خدمت می کردند، فرمانروایی ایرانی و مستقل داشتند».[16]
بارتولد مىنویسد: «مورخانى که به شرح مبارزه میان سامانیان و صفاریان پرداختهاند، بىشک نسبت به سامانیان حسن توجه داشتهاند. سامانیان از لحاظ اصل و تبار، برخلاف مستبدان نظامى که از میان خلق برخاسته بودند، تعقیبکننده طبیعى کارهاى طاهریان و مدافعان نظم و آرامش که بیش از همه چیز مورد علاقه طبقات عالیه جامعه بود، شمرده مىشدند... ایرانیان غایت مقصود دولت دارى را در این مىدانستند که سلطان بیش از همه چیز کدخداى خوبى براى مملکت خود باشد و دایم در اندیشه عمران ظاهرى آن باشد و به حفر نهرها و احداث قنوات و ساختن پلها بر رودهاى بزرگ و آبادى روستاها و ترقى زراعت و بناى استحکامات و احداث شهرهاى تازه و تزیین بلاد، به ابنیه بلند و زیبا و برپا کردن رباطها در شاه راهها و غیره پردازد.»[17]
استاد مطهری در همین زمینه در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران مینویسد: «طاهریان و آل بویه و دیگران که نسبتاً استقلال سیاسى کاملى داشتند، هرگز به فکر این نیفتادند که اوستا را دوباره زنده کنند و دستورات آن را سرمشق زندگى خود قرار دهند، بلکه برعکس با تلاشهاى پیگیر براى نشر حقایق اسلامى کوشش مىکردند. ایرانیان پس از صد سال که از فتح ایران به دست مسلمانان گذشت، نیروى نظامى عظیمى به وجود آوردند. دستگاه خلافت اموى در اثر اجحافات و انحرافات از تعلیمات اسلامى مورد بىعلاقگى عموم مسلمانان- بجز اعرابى که روى تعصب عربى گام برمىداشتند- واقع شد. ایرانیان با قدرت و نیروى خود توانستند خلافت را از خاندان اموى به خاندان عباسى منتقل کنند. قطعاً در آن زمان اگر مىخواستند حکومت مستقل سیاسى تشکیل دهند و یا آیین کهن خویش را تجدید کنند، براى آنان کاملًا مقدور بود؛ ولى در آن وقت نه به فکر تأسیس حکومت مستقل در برابر دستگاه خلافت افتادند و نه به فکر تجدید آیین کهن و دورافکندن آیین جدید. تا آن وقت تصور مىکردند با تغییر خلافت از دودمانى به دودمان دیگر مىتوانند به آرزوى خود که زندگى در ظل یک حکومت دینى اسلامى در پرتو قرآن کریم بود نایل گردند. تا آنکه دوره بنى العباس پیش آمد و از دودمان عباسى نیز ناراضى شدند. در دوره بنى عباس جنگ میان طاهربن الحسین و سپاه ایرانى به طرفدارى از مأمون از یک طرف، و على بن عیسى و سپاهیان عرب به طرفدارى امین از طرف دیگر واقع شد. غلبه طاهر بن الحسین بر سپاهیان طرفدار امین بار دیگر نشان داد که قدرت نظامى در اختیار ایرانیان است. در عین حال، در این موقع نیز ایرانیان نه به فکر استقلال سیاسى افتادند و نه به فکر اینکه دین اسلام را کنار بگذارند. ایرانیان هنگامى به فکر استقلال سیاسى افتادند که از حکومتهاى عربى و اینکه آنها یک حکومت واقعاً اسلامى باشند صددرصد مایوس شدند. اما در عین حال تنها به استقلال سیاسى قناعت کردند و نسبت به آیین مقدس اسلام سخت وفادار ماندند.»[18]
ادبیات فارسی در عصر طاهریان
اسناد و مدارک تاریخى نشان مىدهد که طاهریان و صفاریان با استقلال و آزادى ایران و احیاء زبان فارسى باطنا موافقت داشتهاند، ولى رشد و تکامل ادبیات فارسى از دوره سامانیان آغاز گردید در ایام قدرت طاهریان حکیم حنظله باد غیسى و ابو شکور بلخى و محمود وراق و فیروز مشرقى و ابو سلیک گرگانى و جمعى دیگر به گفتن شعر فارس مبادرت جستند که ما نمونهیى از اشعار آنان را در زیر مىآوریم:
مهترى گر به کام شیر درست شو حظر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگى و عِزّ و نعمت و جاه یا چو مَردانت مرگ رویاروی
(حنظله بادغیسى)
نگارینا به نقد جانت ندهَم گرانى، در بها، ارزانت ندهم
گرفتَستم بجان دامان وصلت نِهم جان از کف و دامانت ندهم
(محمود وراق)
مرغیست خدنگ اى عجب دیدی مرغى که شکار او همه جانا
داده پر خویش کَرکسش هدیه تا نُه بچهاش برد به مهمانا
(فیروز مشرقى)
خون خود را گر بریزى بر زمین به، که آب روى ریزى در کنار
بت پرستنده به از مردمپرست پندگیر و کار بند و گوشدار
(ابو سلیک گرگانى)[19]
در زمان طاهریان شعراى فارسى زبان ظهور کردند، ولى در این مساله که ظهور آنها در سایه تشویق آل طاهر صورت گرفته است یا محصول علائق و تمایلات مردم فارسى زبان بوده، دلیل قطعى در دست نیست اما با وجود قرائن دیگرى که بر ایران دوستى طاهریان موجود است، مانند مستقل کردن ایران و قتل امین؛ و اگر به اوضاع سیاسى و اجتماعى خراسان در آن عصر نظر کنیم، تصدیق مىنمائیم که طاهریان در شرایط و اوضاع و احوال آن روز، به ترویج زبان فارسى و حمایت ایران مجبور بودهاند».[20]
در عصر طاهریان رونق زبان فارسی که به تازگی آغاز شده بود و شیرینی آن به حدی رسید که در کتاب تاریخ بغداد تألیف احمد بن ابى طاهر طیفور حکایتى نقل شده مربوط به گفتوگوئى که در اواخر همین قرن دوم هجرى میان عتّابى شاعر عرب با یحیى بن الحسن در رقه و در خدمت محمد بن طاهر بن حسین از طاهریان خراسان به زبان فارسى روى داده است. عتّابى در دوران وزیران برمکى در خدمت ایشان بود و پس از اینکه هارون خلیفه عباسى آنها را برانداخت عتّابى به طاهر بن حسین ذوالیمینین سر دودمان طاهریان خراسان پیوست. وى دبیرى خوشقلم بود و زبان فارسى را هم به نیکى آموخته بود. خلاصه آن حکایت این است که یحیى بن الحسن گفت: «روزى من در رقه نزد محمد بن طاهر بن الحسین بر کنار برکهاى نشسته بودم و من یکى از ملازمان او را خواندم و با وى به فارسى سخن گفتم در این میان عتّابى وارد شد او هم که گفتوگوى ما را شنید با من به فارسى سخن گفت: به وى گفتم تو را با این زبان چه کار؟ گفت: من سه بار به این شهر شما آمدهام و از کتابهاى ایرانى که در گنجینه مرو است چیزها نوشتهام این کتابها از زمان یزدگرد بدین مکان افتاده و تاکنون نیز موجود است. و پس از ذکر مطالبى که در این خصوص میان یحیى بن الحسن و عتابى گذشته گوید: «و پس از آن بسیار با من به فارسى مذاکره کرد و سخن گفت».[21]
نتیجه:
طاهریان کاری را که دویست سال به تاخیر افتاده بود را برای این سرزمین صورت دادند و سنگ بنای استقلال نسبی قسمتهای وسیعی از سرزمین ایران را کار گذاشتند. ارتباط آلطاهر با خلافت عباسی چنان نزدیک بود که تصور چنین تحولی بی سابقه، در آغاز امر نمیرفت؛ اما کار آنان الگویی شد تا سامانیان که از وابستگی به طاهریان توانسته بودند خود را به حکومت بخارا و ماوارءالنهر برسانند، در عین پیوستگی به خلافت عباسی زمینه مناسبی را برای تقویت و رشد روح استقلال طلبی در قلمرو حکومت ایجاد نمایند. البته همانطوری که محققین اشاره کردهاند، طاهریان مجبور بودهاند به نوعی حداقل وابستگی به خلافت را از خود نشان دهند، زیرا در آن شرایط چارهای غیر از آن وجود نداشت.