24 آبان 1393, 14:4
كلمات كليدي : تاريخ، سريه، پيامبر(ص)، زِيد بنِ حارِثه، قََرََدَة
نویسنده : هادي اكبري
"سریة" از ماده «سرو» و به قطعهای از سپاه گفته میشود که به دستور رسولخدا(ص) به سوی مکانی و برای انجام مأموریتی اعزام میشدند، بدون آنکه پیامبر(ص) همراه آنان خارج شود.[1]
این سریه در ماه جمادیالآخر سال سوم هجری،[2] به فرماندهی "زید بن حارِثه" روی داد و این نخستین سریهاى بود که زید بن حارِثه به فرماندهی آن منصوب شد.[3]
قریش که کار اصلیاش تجارت بود، پس از «جنگ بدر»، از ترس حملات رسولخدا(ص) و مسلمانان به کاروانهای تجاری، قصد آن را داشتند که از راه تجاری «شام» به تجارت بپردازند. "صَفوان بن أمَیه" در این باره مىگفت: محمد و اصحاب او راه بازرگانى ما را بستهاند و ما نمىدانیم با مسلمانان چه کنیم؛ چرا که آنان از راه تجاری کناره نمیگیرند. علاوه بر آن، اهل مناطق ساحلى هم با آنان همپیمان شدهاند و ما نمىدانیم از کدام مسیر به تجارت بپردازیم. اگر قرار باشد ما در مکه اقامت کرده و سرمایههاى خود را در اینجا مصرف کنیم، در این صورت درآمدی نداریم؛ لذا ما ناچاریم سرمایه خود را در راه بازرگانى به کار بیندازیم و تابستانها راه تجارت شام را و در زمستانها هم مسیر تجاری حبشه را در پیش بگیریم.[4]
"أسوََد بن مُطَّلِب" که سخنان صَفوان را شنید، از او خواست تا از راه تجاری عراق به تجارت خود ادامه دهد؛ اما صَفوان به او گفت که به راه تجاری عراق آگاه نیست. أسوََد بن مُطَّلِب گفت: من تو را با بهترین راهنما آشنا مىکنم، راهنمایى که چشمش را مىبندد و به خواست خدا راه مىپیماید. صَفوان گفت: او کیست؟ أسوَد گفت: "فُرات بن حَیان عِجلِى"[5] که راههای آن مناطق را پیموده و بر آنها تسلط و آگاهی دارد. صَفوان نیز از أسوَد خواست تا آن راهنما را به نزد او بیاورد. هنگامی که فُرات بن حَیان به نزد صَفوان بن أمیه آمد، صَفوان گفت: میخواهم برای تجارت به شام بروم؛ اما محمد راه تجارت ما به شام را بسته است و ما نیز ناچاریم برای رسیدن به شام از منطقهی او عبور کنیم. اکنون تصمیم دارم، از راه عراق به تجارت خود ادامه دهم. فُرات گفت: من تو را از راه عراق به شام مىبرم. بدان که هیچ یک از یاران محمد تا کنون از آن مسیر عبور نکردهاند، چون سرزمینی خشک و بىآب است. صفوان خواستهی خود را همین مطلب بیان کرده و گفت چون اکنون زمستان است، نیاز زیادی به آب ندارند.[6]
صَفوان بن أمَیه آمادهی حرکت شد. "أبو زََمعَه" نیز به همراه او سیصد مثقال طلا و مقدار زیادى شمش نقره فرستاد و مردانى از قریش را هم با او همراه کرد که تمامی آنان کالاى تجارى داشتند. "عبدالله بن أبىرَبیعه" و گحُوَیطِب ابن عبدالعُزّى" هم همراه گروهى از مردان قریش با او همراه شدند. صَفوان بن أمَیه هم با اموال زیادى که شامل شمشها و ظرفهاى نقره بود و معادل سىهزار درهم مىشد، به راه افتاد و به سوی منطقهی «ذات عرق»(مکان میقات مردم عراق و حدِّ فاصل «نجد» و «تهامه» میباشد[7]) حرکت کرد. ابوسُفیان بن حَرب نیز به همراه مال زیادی که شامل نقره بود، به همراه آنان به راه افتاد.[8]
در این میان، "نُعَیم بن مَسعود أشجَعى" که تا آن زمان مشرک بود، به مدینه آمد و در قبیله بنىنضیر، به خانه "کِنانَة بن أبىالحُقَیق" وارد شد و با او مشغول آشامیدن شراب شدند. "سَلیط بن نُعمان بن أسلَم" هم که مسلمان بود، پیش بنىنضیر مىآمد و از شراب آنان مىخورد(در آن زمان شراب تحریم نشده بود) در این اثناء، "نُعَیم بن مَسعود"، موضوع خروج صَفوان را به همراه کاروان و اموال آنان گفت. "سَلیط بن نُعمان" که این سخن را شنید، اندکی بعد از نزد آنان بیرون آمده و خود را به پیامبر(ص) رساند و خبر خروج کاروان تجاری قریش را گزارش داد.[9] پیامبر(ص) نیز پس از شنیدن این خبر، زید بن حارثه را به همراه صد سوار به سوی کاروان اعزام فرمود. علت وقوع این سریه، مقابله با مصادره اموال مسلمانان در مکه و در تنگنا قرار دادن مشرکان مکه از راه اقتصادی بود که تا آن زمان تمامی تلاش خود را در راه نابودی آیین اسلام به کار گرفته بودند.
مسلمانان حرکت کردند و کاروان مشرکان مکه را در «قَرَدَة»(نام مکانی است در سرزمین نجد[10]) گرفتند. بزرگان قریش همگى رو به فرار نهادند و فقط یک یا دو تن از آنان اسیر شدند. زید و یارانش کاروان را به حضور پیامبر(ص) آوردند و رسولخدا(ص) خمس اموال را که معادل بیست هزار درهم بود، برداشته و باقی اموال را بین افراد سپاه تقسیم نمودند. فُرات بن حَیان نیز که به اسارت درآمده بود، اسلام آورده و آزاد گردید.[11]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان