يکي از عوامل موفقيت معصومان(ع) در تبليغ، ارتباط وثيق آنان با خداوند متعال بوده است. آنان مطيع محض و بنده خالص حضرت حق بودند و شرف و افتخار خود را در عبوديت و بندگي مي دانستند. علي(ع) به خداي سبحان عرض کرد:

«کفي بي فخراً ان اکونَ لَکَ عَبداً»[1]

آنان تمام شئون زندگي خود را با خواست و اراده الهي پيش مي بردند. در زيارت جامعه کبيره در وصف اهل بيت(ع) آمده است:

«المُطيعُونَ لله القَّوامُونَ بامره العامِلُون بارادته.»[2]

معصومان(ع) بندگان مخلص خدا بودند که براي رسيدن به مقام قرب الهي در تمام کارهاي خود رضايت الهي را جستجو مي کردند. زبان حال آنان همان سخن حضرت ابراهيم(ع) بود که فرمود:

«قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.»[3]

آن چه در اين جا مدّ نظر ما است و بر آن تأکيد داريم، جايگاه عبادت به معناي اصطلاحي آن يعني نماز، روزه، حج، قرائت قرآن، راز و نياز و... در زندگي معصومان(ع) است که نقش خاصي در امر تبليغ دارد.

توضيح مطلب اين که؛ معصومان(ع) در مراتب قرب الهي به درجات بالايي دست يافته بودند، به نحوي که ارتباط با حضرت حق و راز و نياز با او را بالاترين لذت و بدترين عذاب را فراق و قطع ارتباط با او را بدترين عذاب مي دانستند. علي(ع) به خداي سبحان عرض مي کند:

«فهبني يا اِلهي وسيدي و مَولاي وربّي صَبَرتُ علي عذابک فکيف اَصبِرُ علي فراقِک.»[4]

عبادت و راز و نياز با خداوند متعال زمينه کسب فيض، شرح صدر، قدرت تحمّل رسالت و دشواري هاي مسير تبليغ را فراهم مي کند. به همين جهت خداي سبحان خطاب به پيامبر اعظم(ص) دستور داد به عبادت بپردازد:

«يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ ـ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا ـ نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا ـ أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا ـ إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا ـ إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْءًا وَأَقْوَمُ قِيلًا ـ إِنَّ لَكَ فِي اَلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا.»[5]

هم چنين خطاب به مؤمنان فرمود:

«اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ»[6]

ازاين رو، عبادت در نزد معصومان(ع) جايگاه خاصي داشت. آنان با گزينش بهترين اوقات و صرف وقت بسيار و رعايت آداب عبادت اين حقيقت را نمايان ساخته اند.

عبادت در سيره معصومان(ع) يک امر جنبي و فرعي در زندگي نبوده و از مسائل اصلي به حساب مي آمده است.

براي روشن شدن اين مطلب نمونه هايي از سيره اهل بيت(ع) را متذکّر مي شويم.

پيامبر اکرم(ص) قبل از بعثت، بسياري از اوقات خود را به عبادت و راز و نياز مي پرداخت؛ مخصوصاً ماه رمضان به کلي مکّه را رها مي کرد و توشه اي مختصر با خودش برداشته و به کوه «حرا» مي رفت. حضرت خديجه هرچند روز يک مرتبه کسي را مي فرستاد تا مقداري آب و نان براي حضرت ببرد.

پس از بعثت نيز پاره اي از شب، گاهي نيمي از شب، گاهي ثلث و گاهي دو ثلث شب را به عبادت مي پرداخت. با اين که روزش خصوصاً در اوقات توقف در مدينه در تلاش بود، از وقت عبادتش نمي کاست.؛ زيرا آرامش کامل خويش را در عبادت و راز و نياز با حق مي يافت.

پيامبر(ص) هر شب سي سوره از قرآن تلاوت مي نمود که هفت سوره از آن ها سوره هاي بزرگ قرآن بودند هم چنين دو برابر نمازهاي واجب نماز مستحب مي خواندند و بيشتر ساعات شب را مشغول عبادت و راز و نياز با حضرت حق بودند.[7]

عروة بن زبير مي گويد: در مسجد پيامبر(ص) نشسته بوديم، از اعمال اهل بدر و بيعت رضوان ياد کرديم، ابودردا گفت:

«اَلا اُخبرُکُم بَاقِّلِ القومِ مالاً و اَکثرهم وَرعاً و اَشَدٌهم اجتهاداً في العبادَةِ؟ قالُوا: مَن؟ قالَ: عَلي بنُ ابي طالب(ع)»[8]

از امّ سعيد، کنيز اميرمؤمنان، پرسيدند علي(ع) در ماه رمضان بيشترعبادت مي کند يا در ساير ماه ها؟ پاسخ داد: علي(ع) هر شب با خداي خود به راز و نياز مشغول است و براي او ماه رمضان و ديگر اوقات يکسان است.

امام حسن(ع) نيز در باره عبادت مادرش حضرت فاطمه(س) فرمود:

«رأيتُ اُمّي(ع) قائمةً في مِحرابِها ليلةَ الجُمُعةِ، فَلَم تَزَل راکَعةً ساجِدَةً حتّي اِنفَجرَ عَمودُ الصُّبح»[9]

عبدالله بن زبير وقتي از شهادت امام حسين(ع) باخبر شد گفت:

«اَما والله قَتَلوه! طَويلاً بالليل قيامُهُ، کثيراً في النَّهار صيامُهُ.»[10]

امام صادق(ع) در باره عبادت امام سجاد(ع) فرمود:

«کانَ علي بنُ الحسين(ع) شديدَ الاجتهاد في العبادةِ نَهارهُ صائِمٌ و لَيلَهُ قائِمٌ، فَاضَرَّ ذلک بجِسمِه، فقُلتُ له: يا أبَه کَم هذا الدُّؤوب؟ فقال: اَتَحَبَّبُ الي رَبّي لَعَلَّهُ يزلفني.»[11]

هم چنين در باره دائم الذِکر بودن امام محمد باقر(ع) فرمود:

«کان ابي کثيرَ الذِّکر، لَقَد کنتُ اَمشي مَعَهُ وانّه لَيذکُرُ اللهَ، واکِلُ مَعَهُ الطَّعامَ وانّه ليذکُرُ اللهَ، و لقد کانَ يحّدِّثُ القَومَ و ما يشغَلُهُ ذلک عن ذِکرالله، و کنتُ أري لسانهُ لازقاً بحَنَکِهِ يقولُ: لا اِلهَ الا الله، وکانَ تجمَعُنا فَيأمُرُنا بالذِّکر حتّي تطلُعَ الشَّمسُ، ويأمُرُ بِالقَراءَة مَن کانَ يقرَأُ مِنّا، ومن کانَ لا يقرأ مِنَّا أمَرَهُ بالذِّکر»[12]

ابن ابي الحديد در وصف علي(ع) مي نويسد:

«فکان اَعبدُ الناس واکثرهم صلاة و صوماً و منه تعلم الناس صلاة الليل، و ملازمة الاوراد و قيام النافلة و ما ظنک برجل يبلغ من محافظته علي ورده اَن يبسط له نطع بين الصفين ليلة الهريرفيصلي....»[13]

به هر حال اين از مسلّمات زندگي اهل بيت(ع) است که آنان اهتمام فوق العاده اي به عبادت و راز و نياز با خداي سبحان داشتند و اين امر به خوبي اهميت مسأله عبادت را در زندگي انسان نشان مي دهد، مخصوصاً کساني که مي خواهند پيام خداوند متعال را به بندگانش ابلاغ کنند و آنان را با او آشنا سازند.[14]

7. زهد و بي رغبتي به دنيا

يکي از ويژگي هاي معصومان(ع) که در جذب قلوب انسان هاي آزاده بسيار مؤثر بوده، ساده زيستي و عدم وابستگي و دل بستگي آنان به دنيا بوده است.

دنياطلبي و اشرافي گري نه تنها با دل سپردگي به دين و آخرت گرايي منافات دارد، بلکه با آرمان خواهي و فداکاري در راه عدالت اجتماعي نيز ناسازگار است.[15] ازاين رو، فصل مشترک زندگي انبياء و اولياي الهي پرهيز از تجمّل گرايي و دنياطلبي است. آنان برخلاف مالکان زر و زور که با دبدبه هاي ظاهري و دنيايي مردم را جذب خود مي کنند، در صدد بودند با ساده زيستي و بي آلايشي مردم را شيفته مکتب خويش سازند.

به همين سبب بيشترين کساني که جذب مکتب انبياء شدند از طبقات متوسط و ضعيف جوامع بشري، و عمده مخالفان شان از مترفان و صاحبان ثروت و قدرت بوده است. چنان که خداوند متعال مي فرمايد:

«وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ.»[16]

در اين جا به اختصار مطالبي در باره زهد و پارسايي پيامبر اعظم(ص) و ائمه(ع) ذکر مي کنيم.

رسول اکرم(ص) حتي در زماني که غنايم فراوان به دست مسلمانان مي آمد، زندگي ساده و زاهدانه خود را تغيير نداد. هنگامي که برخي از همسرانش درخواست زندگي بهتري را داشتند به امر الهي آنان را بين زندگي زاهدانه و جدايي از پيامبر(ص) مختار کرد:

«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا.»[17]

به جرأت مي توان گفت که زندگي آن حضرت اگر فروتر از زندگي فقيرترين مردم زمانش نبود، بي گمان فراتر از آن نيز نبوده است.

اميرمؤمنان(ع)، که خود در متن زندگي رسول خدا(ص) حضور داشته، در باره زهد و پارسايي ايشان مي فرمايد:

«از دنيا براي خوردن به اندکي قناعت فرمود و گوشه چشمي براي تمايل به دنيا نيفکند. پهلويش از همه لاغرتر و شکمش از همه گرسنه تر بود. دنيا بر او عرصه شد [تا آن چه مي خواهد برگزيند] امّا از پذيرفتن آن امتناع ورزيد. [وقتي] دانست که خداوند سبحان چيزي را دشمن داشته، آن را دشمن داشت و چيزي را تحقير نموده، آن را پست شمرد و چيزي را ناچيز دانسته، آن را ناچيز دانست.

اگر در ما جز اين نبود که دوست بداريم آن چه خدا و رسولش دشمن مي دارند، و تعظيم کنيم چيزي را که خدا و رسولش ناچيز مي دانند، همين خود براي مخالفت ما با خدا و سرپيچي از فرمانش کافي بود. پيامبر(ص) روي زمين مي نشست و غذا مي خورد و هم چون بندگان [با تواضع] جلوس مي کرد و با دست خويش کفش خود را پينه کرده، لباسش را وصله مي زد و الاغ برهنه سوار مي شد و کسي را نيز پشت سر خود سوار مي فرمود. پرده اي صورتگري و نقاشي شده بر در خانه اش ديد[خطاب به همسرش] فرمود: آن را از نظرم پنهان کن؛ زيرا وقتي که بر آن مي نگرم، دنيا و زر و زيورهايش را به ياد مي آورم. او با تمام قلب از دنيا اعراض نمود و ياد آن را در نفسش ميراند و دوست داشت که زينت دنيا را از ديدگانش دور بدارد تا از دنيا براي خود لباس فاخر برنگزيند و آن را پايدار تلقي ننمايد و به عنوان اقامتگاه به آن دل نبندد و به آن اميدوار نگردد. لذا دنيا را از نفس خود بيرون راند و آن را از دل خويشتن برکنار، و از ديدگاه خود ناپديد ساخت. [آري] چنين است که هرکس چيزي را منفور مي دارد، نگاه به آن و يادآوري آن را نيز منفور مي دارد.»[18]

اگر پيامبر اکرم(ص) اهل دنيا و اشرافيت بود، هرگز اصحاب صفّه زندگي خود را در مکّه رها نمي کردند تا در مدينه با فقر دست و پنجه نرم کنند و آن همه فداکاري در راه اسلام شکل نمي گرفت.

زندگي اميرمؤمنان علي(ع) نيز در اين جهت قابل توجّه است. او در حالي که بر قلمرو وسيعي از جهان حکومت مي کرد، زندگي اش همانند ضعيف ترين افراد جامعه بود. علي(ع) حکومت کردن را تنها يک تکليف و ابزاري براي خدمت مي دانست. ازاين رو به استاندار بصره که در يک مهماني اشرافي شرکت کرده بود، چنين نوشت:

«أَلاَ وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأمُومٍ إِمَاماً، يقتَدِي بِهِ وَ يستَضِيءُ بِنُورِ عِلمِهِ؛ أَلاَ وَ إِنَّ إِمَامَکُم قَدِ اکتَفَي مِن دُنياهُ بِطِمرَيهِ، وَ مِن طُعمِهِ بِقُرصَيهِ. وَ لَو شِئتُ لاَهتَدَيتُ الطَّرِيقَ إِلَي مُصفَّي هذَا العَسَلِ وَ لُبَابِ هذَا القَمح، وَ نَسَائِجِ هذا القَزّ. وَ لَکِن هَيهَاتَ أَن يغلِبَني هَوَاي، وَ يقُودَني جَشَعِي إِلَي تَخَيرِ ال‍أَطعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالحِجَازِ أَوِ اليمَامةِ مَن لاَ طَمَعَ لَهُ في القُرصِ، وَلاَ عَهدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَو أَبَيتَ مِبطَانَاً وَ حَولي بُطُونٌ غَرثَي، وَ أَکبَادٌ حَرَّي.»[19]

و در بيان ديگري مي فرمايد:

[اي دنيا!] از برابر ديدگانم دور شو. سوگند به خدا! رامِ تو نگردم که خوارم سازي و مهارم را به دست تو ندهم که مرا هر کجا خواهي، بکشاني. به خدا سوگند ـ سوگندي که تنها اراده خدا را از آن استثنا مي کنم ـ چنان نفس خود را به رياضت وادارم که به يک قرص نان هرگاه به آن دست يابم شاد شود و به نمک به جاي خورش قناعت کند و آنقدر از چشم ها اشک ريزم که چونان چشمه اي خشک درآيد و اشک چشمم پايان پذيرد. آيا همان گونه که گوسفندان در بيابان شکم را پر مي کنند و مي خوابند و يا دسته ديگري از آن ها در آغل ها از علف سير مي شوند و استراحت مي کنند، علي نيز بايد از اين زاد و توشه بخورد و به استراحت بپردازد؟! چشم علي روشن باد که پس از ساليان متوالي بخواهد به چهارپايانِ رهاشده و گوسفنداني که در بيابان مي چرند، اقتدا کند؟![20]

ديگر ائمه نيز از اين موهبت الهي برخوردار بوده و زندگي آن ها از اشرافيت و تجمل گرايي منزّه بوده است.[21]

عالمان پارساي شيعه نيز در طول تاريخ از اشرافيت و دنياطلبي به دور بوده اند و تحولات بزرگ فرهنگي و اجتماعي ثمره اخلاص، فداکاري و عدم دلبستگي آنان به دنيا مي باشد.[22]