يکي از عوامل موفقيت معصومان(ع) در تبليغ، ارتباط وثيق آنان با خداوند متعال بوده است. آنان مطيع محض و بنده خالص حضرت حق بودند و شرف و افتخار خود را در عبوديت و بندگي مي دانستند. علي(ع) به خداي سبحان عرض کرد:
«کفي بي فخراً ان اکونَ لَکَ عَبداً»[1]
آنان تمام شئون زندگي خود را با خواست و اراده الهي پيش مي بردند. در زيارت جامعه کبيره در وصف اهل بيت(ع) آمده است:
«المُطيعُونَ لله القَّوامُونَ بامره العامِلُون بارادته.»[2]
معصومان(ع) بندگان مخلص خدا بودند که براي رسيدن به مقام قرب الهي در تمام کارهاي خود رضايت الهي را جستجو مي کردند. زبان حال آنان همان سخن حضرت ابراهيم(ع) بود که فرمود:
«قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.»[3]
آن چه در اين جا مدّ نظر ما است و بر آن تأکيد داريم، جايگاه عبادت به معناي اصطلاحي آن يعني نماز، روزه، حج، قرائت قرآن، راز و نياز و... در زندگي معصومان(ع) است که نقش خاصي در امر تبليغ دارد.
توضيح مطلب اين که؛ معصومان(ع) در مراتب قرب الهي به درجات بالايي دست يافته بودند، به نحوي که ارتباط با حضرت حق و راز و نياز با او را بالاترين لذت و بدترين عذاب را فراق و قطع ارتباط با او را بدترين عذاب مي دانستند. علي(ع) به خداي سبحان عرض مي کند:
«فهبني يا اِلهي وسيدي و مَولاي وربّي صَبَرتُ علي عذابک فکيف اَصبِرُ علي فراقِک.»[4]
عبادت و راز و نياز با خداوند متعال زمينه کسب فيض، شرح صدر، قدرت تحمّل رسالت و دشواري هاي مسير تبليغ را فراهم مي کند. به همين جهت خداي سبحان خطاب به پيامبر اعظم(ص) دستور داد به عبادت بپردازد:
«يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ ـ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا ـ نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا ـ أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا ـ إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا ـ إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْءًا وَأَقْوَمُ قِيلًا ـ إِنَّ لَكَ فِي اَلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا.»[5]
هم چنين خطاب به مؤمنان فرمود:
«اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ»[6]
ازاين رو، عبادت در نزد معصومان(ع) جايگاه خاصي داشت. آنان با گزينش بهترين اوقات و صرف وقت بسيار و رعايت آداب عبادت اين حقيقت را نمايان ساخته اند.
عبادت در سيره معصومان(ع) يک امر جنبي و فرعي در زندگي نبوده و از مسائل اصلي به حساب مي آمده است.
براي روشن شدن اين مطلب نمونه هايي از سيره اهل بيت(ع) را متذکّر مي شويم.
پيامبر اکرم(ص) قبل از بعثت، بسياري از اوقات خود را به عبادت و راز و نياز مي پرداخت؛ مخصوصاً ماه رمضان به کلي مکّه را رها مي کرد و توشه اي مختصر با خودش برداشته و به کوه «حرا» مي رفت. حضرت خديجه هرچند روز يک مرتبه کسي را مي فرستاد تا مقداري آب و نان براي حضرت ببرد.
پس از بعثت نيز پاره اي از شب، گاهي نيمي از شب، گاهي ثلث و گاهي دو ثلث شب را به عبادت مي پرداخت. با اين که روزش خصوصاً در اوقات توقف در مدينه در تلاش بود، از وقت عبادتش نمي کاست.؛ زيرا آرامش کامل خويش را در عبادت و راز و نياز با حق مي يافت.
پيامبر(ص) هر شب سي سوره از قرآن تلاوت مي نمود که هفت سوره از آن ها سوره هاي بزرگ قرآن بودند هم چنين دو برابر نمازهاي واجب نماز مستحب مي خواندند و بيشتر ساعات شب را مشغول عبادت و راز و نياز با حضرت حق بودند.[7]
عروة بن زبير مي گويد: در مسجد پيامبر(ص) نشسته بوديم، از اعمال اهل بدر و بيعت رضوان ياد کرديم، ابودردا گفت:
«اَلا اُخبرُکُم بَاقِّلِ القومِ مالاً و اَکثرهم وَرعاً و اَشَدٌهم اجتهاداً في العبادَةِ؟ قالُوا: مَن؟ قالَ: عَلي بنُ ابي طالب(ع)»[8]
از امّ سعيد، کنيز اميرمؤمنان، پرسيدند علي(ع) در ماه رمضان بيشترعبادت مي کند يا در ساير ماه ها؟ پاسخ داد: علي(ع) هر شب با خداي خود به راز و نياز مشغول است و براي او ماه رمضان و ديگر اوقات يکسان است.
امام حسن(ع) نيز در باره عبادت مادرش حضرت فاطمه(س) فرمود:
«رأيتُ اُمّي(ع) قائمةً في مِحرابِها ليلةَ الجُمُعةِ، فَلَم تَزَل راکَعةً ساجِدَةً حتّي اِنفَجرَ عَمودُ الصُّبح»[9]
عبدالله بن زبير وقتي از شهادت امام حسين(ع) باخبر شد گفت:
«اَما والله قَتَلوه! طَويلاً بالليل قيامُهُ، کثيراً في النَّهار صيامُهُ.»[10]
امام صادق(ع) در باره عبادت امام سجاد(ع) فرمود:
«کانَ علي بنُ الحسين(ع) شديدَ الاجتهاد في العبادةِ نَهارهُ صائِمٌ و لَيلَهُ قائِمٌ، فَاضَرَّ ذلک بجِسمِه، فقُلتُ له: يا أبَه کَم هذا الدُّؤوب؟ فقال: اَتَحَبَّبُ الي رَبّي لَعَلَّهُ يزلفني.»[11]
هم چنين در باره دائم الذِکر بودن امام محمد باقر(ع) فرمود:
«کان ابي کثيرَ الذِّکر، لَقَد کنتُ اَمشي مَعَهُ وانّه لَيذکُرُ اللهَ، واکِلُ مَعَهُ الطَّعامَ وانّه ليذکُرُ اللهَ، و لقد کانَ يحّدِّثُ القَومَ و ما يشغَلُهُ ذلک عن ذِکرالله، و کنتُ أري لسانهُ لازقاً بحَنَکِهِ يقولُ: لا اِلهَ الا الله، وکانَ تجمَعُنا فَيأمُرُنا بالذِّکر حتّي تطلُعَ الشَّمسُ، ويأمُرُ بِالقَراءَة مَن کانَ يقرَأُ مِنّا، ومن کانَ لا يقرأ مِنَّا أمَرَهُ بالذِّکر»[12]
ابن ابي الحديد در وصف علي(ع) مي نويسد:
«فکان اَعبدُ الناس واکثرهم صلاة و صوماً و منه تعلم الناس صلاة الليل، و ملازمة الاوراد و قيام النافلة و ما ظنک برجل يبلغ من محافظته علي ورده اَن يبسط له نطع بين الصفين ليلة الهريرفيصلي....»[13]
به هر حال اين از مسلّمات زندگي اهل بيت(ع) است که آنان اهتمام فوق العاده اي به عبادت و راز و نياز با خداي سبحان داشتند و اين امر به خوبي اهميت مسأله عبادت را در زندگي انسان نشان مي دهد، مخصوصاً کساني که مي خواهند پيام خداوند متعال را به بندگانش ابلاغ کنند و آنان را با او آشنا سازند.[14]
يکي از ويژگي هاي معصومان(ع) که در جذب قلوب انسان هاي آزاده بسيار مؤثر بوده، ساده زيستي و عدم وابستگي و دل بستگي آنان به دنيا بوده است.
دنياطلبي و اشرافي گري نه تنها با دل سپردگي به دين و آخرت گرايي منافات دارد، بلکه با آرمان خواهي و فداکاري در راه عدالت اجتماعي نيز ناسازگار است.[15] ازاين رو، فصل مشترک زندگي انبياء و اولياي الهي پرهيز از تجمّل گرايي و دنياطلبي است. آنان برخلاف مالکان زر و زور که با دبدبه هاي ظاهري و دنيايي مردم را جذب خود مي کنند، در صدد بودند با ساده زيستي و بي آلايشي مردم را شيفته مکتب خويش سازند.
به همين سبب بيشترين کساني که جذب مکتب انبياء شدند از طبقات متوسط و ضعيف جوامع بشري، و عمده مخالفان شان از مترفان و صاحبان ثروت و قدرت بوده است. چنان که خداوند متعال مي فرمايد:
«وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ.»[16]
در اين جا به اختصار مطالبي در باره زهد و پارسايي پيامبر اعظم(ص) و ائمه(ع) ذکر مي کنيم.
رسول اکرم(ص) حتي در زماني که غنايم فراوان به دست مسلمانان مي آمد، زندگي ساده و زاهدانه خود را تغيير نداد. هنگامي که برخي از همسرانش درخواست زندگي بهتري را داشتند به امر الهي آنان را بين زندگي زاهدانه و جدايي از پيامبر(ص) مختار کرد:
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا.»[17]
به جرأت مي توان گفت که زندگي آن حضرت اگر فروتر از زندگي فقيرترين مردم زمانش نبود، بي گمان فراتر از آن نيز نبوده است.
اميرمؤمنان(ع)، که خود در متن زندگي رسول خدا(ص) حضور داشته، در باره زهد و پارسايي ايشان مي فرمايد:
«از دنيا براي خوردن به اندکي قناعت فرمود و گوشه چشمي براي تمايل به دنيا نيفکند. پهلويش از همه لاغرتر و شکمش از همه گرسنه تر بود. دنيا بر او عرصه شد [تا آن چه مي خواهد برگزيند] امّا از پذيرفتن آن امتناع ورزيد. [وقتي] دانست که خداوند سبحان چيزي را دشمن داشته، آن را دشمن داشت و چيزي را تحقير نموده، آن را پست شمرد و چيزي را ناچيز دانسته، آن را ناچيز دانست.
اگر در ما جز اين نبود که دوست بداريم آن چه خدا و رسولش دشمن مي دارند، و تعظيم کنيم چيزي را که خدا و رسولش ناچيز مي دانند، همين خود براي مخالفت ما با خدا و سرپيچي از فرمانش کافي بود. پيامبر(ص) روي زمين مي نشست و غذا مي خورد و هم چون بندگان [با تواضع] جلوس مي کرد و با دست خويش کفش خود را پينه کرده، لباسش را وصله مي زد و الاغ برهنه سوار مي شد و کسي را نيز پشت سر خود سوار مي فرمود. پرده اي صورتگري و نقاشي شده بر در خانه اش ديد[خطاب به همسرش] فرمود: آن را از نظرم پنهان کن؛ زيرا وقتي که بر آن مي نگرم، دنيا و زر و زيورهايش را به ياد مي آورم. او با تمام قلب از دنيا اعراض نمود و ياد آن را در نفسش ميراند و دوست داشت که زينت دنيا را از ديدگانش دور بدارد تا از دنيا براي خود لباس فاخر برنگزيند و آن را پايدار تلقي ننمايد و به عنوان اقامتگاه به آن دل نبندد و به آن اميدوار نگردد. لذا دنيا را از نفس خود بيرون راند و آن را از دل خويشتن برکنار، و از ديدگاه خود ناپديد ساخت. [آري] چنين است که هرکس چيزي را منفور مي دارد، نگاه به آن و يادآوري آن را نيز منفور مي دارد.»[18]
اگر پيامبر اکرم(ص) اهل دنيا و اشرافيت بود، هرگز اصحاب صفّه زندگي خود را در مکّه رها نمي کردند تا در مدينه با فقر دست و پنجه نرم کنند و آن همه فداکاري در راه اسلام شکل نمي گرفت.
زندگي اميرمؤمنان علي(ع) نيز در اين جهت قابل توجّه است. او در حالي که بر قلمرو وسيعي از جهان حکومت مي کرد، زندگي اش همانند ضعيف ترين افراد جامعه بود. علي(ع) حکومت کردن را تنها يک تکليف و ابزاري براي خدمت مي دانست. ازاين رو به استاندار بصره که در يک مهماني اشرافي شرکت کرده بود، چنين نوشت:
«أَلاَ وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأمُومٍ إِمَاماً، يقتَدِي بِهِ وَ يستَضِيءُ بِنُورِ عِلمِهِ؛ أَلاَ وَ إِنَّ إِمَامَکُم قَدِ اکتَفَي مِن دُنياهُ بِطِمرَيهِ، وَ مِن طُعمِهِ بِقُرصَيهِ. وَ لَو شِئتُ لاَهتَدَيتُ الطَّرِيقَ إِلَي مُصفَّي هذَا العَسَلِ وَ لُبَابِ هذَا القَمح، وَ نَسَائِجِ هذا القَزّ. وَ لَکِن هَيهَاتَ أَن يغلِبَني هَوَاي، وَ يقُودَني جَشَعِي إِلَي تَخَيرِ الأَطعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالحِجَازِ أَوِ اليمَامةِ مَن لاَ طَمَعَ لَهُ في القُرصِ، وَلاَ عَهدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَو أَبَيتَ مِبطَانَاً وَ حَولي بُطُونٌ غَرثَي، وَ أَکبَادٌ حَرَّي.»[19]
و در بيان ديگري مي فرمايد:
[اي دنيا!] از برابر ديدگانم دور شو. سوگند به خدا! رامِ تو نگردم که خوارم سازي و مهارم را به دست تو ندهم که مرا هر کجا خواهي، بکشاني. به خدا سوگند ـ سوگندي که تنها اراده خدا را از آن استثنا مي کنم ـ چنان نفس خود را به رياضت وادارم که به يک قرص نان هرگاه به آن دست يابم شاد شود و به نمک به جاي خورش قناعت کند و آنقدر از چشم ها اشک ريزم که چونان چشمه اي خشک درآيد و اشک چشمم پايان پذيرد. آيا همان گونه که گوسفندان در بيابان شکم را پر مي کنند و مي خوابند و يا دسته ديگري از آن ها در آغل ها از علف سير مي شوند و استراحت مي کنند، علي نيز بايد از اين زاد و توشه بخورد و به استراحت بپردازد؟! چشم علي روشن باد که پس از ساليان متوالي بخواهد به چهارپايانِ رهاشده و گوسفنداني که در بيابان مي چرند، اقتدا کند؟![20]
ديگر ائمه نيز از اين موهبت الهي برخوردار بوده و زندگي آن ها از اشرافيت و تجمل گرايي منزّه بوده است.[21]
عالمان پارساي شيعه نيز در طول تاريخ از اشرافيت و دنياطلبي به دور بوده اند و تحولات بزرگ فرهنگي و اجتماعي ثمره اخلاص، فداکاري و عدم دلبستگي آنان به دنيا مي باشد.[22]
[1]. بحارالانوار، ج38، ص308.
[2]. مطيع خدا و قيام کنندگان به خواست و اراده او هستيد.
[3]. انعام(6)، 162؛ بگو: نماز من و عبادات من و زندگي و مرگ من براي خدا، پروردگار جهانيان، است.
[4]. مفاتيح الجنان، دعاي کميل؛ اي معبودم! آقايم و مولايم و پروردگارم! گيرم که بر عذابت صبر کردم ولي چگونه بر فراق تو صبر کنم؟!
[5]. مزّمل(73)، 1-7؛ اي جامه به خود پيچيده، شب را جز اندکي براي نماز به پا خيز، نيمي از شب را يا اگر خواستي اندکي از نيمه بکاه، يا اندکي بر نيمه بيفزاي و قرآن را پي درپي و شمرده در نمازت بخوان، که به زودي ما گفتاري گران بار را که دريافت حقايق آن دشوار و پايداري بر دستوراتش سخت است بر تو القا مي کنيم، قطعاً پديده شب براي پيراستن نفس پابرجاتر از روز و سخن در آن ثابت تر و درست تر است، تو در روز کارهايي داري که به خود مشغولت مي کند و زمان درازي را از تو سپري مي کند. ازاين رو نمي توان آن گونه که بايد به پروردگارت روي بياوري، پس شب را درياب و در آن به عبادت خدا بپرداز.
[6]. بقره(2)، 153؛ از صبر و نماز ياري جوييد.
[7]. ر.ک: اهل البيت(ع) في الکتاب والسنة، محمدي ري شهري، ص 269.
[8]. امالي، صدوق، ص72؛ آيا به شما از کسي خبر دهم که مال او از همه کم تر و ورع وتقواي او از همه بيشتر و کوشش او در عبادت از همه افزون است؟ گفتند: او چه کسي است؟ پاسخ گفت: علي بن ابي طالب(ع).
[9]. کشف الغمة، اربلي، ج2، ص94؛ مادرم را در شب جمعه در محراب عبادتش ديدم که تا طلوع فجر يا در حال رکوع بود و يا در حال سجود.
[10]. تاريخ الامم والملوک، طبري، ج5، ص475؛ سوگند به خدا کسي را کشتند که شب زنده داري او طولاني و روزه اش فراوان بود.
[11]. المناقب، ابن شهرآشوب، ج4، ص155؛ کوشش علي بن الحسين(ع) براي عبادت بسيار بود. روزها روزه مي گرفت، و شب ها شب زنده داري مي کرد. اين کار به جسم او آسيب رسانده بود، به او گفتم: اي پدر! اين زحمت ها و رنج ها چيست؟ گفت: نسبت به پروردگارم اظهار محبت مي کنم شايد مرا به سوي خود نزديک گرداند.
[12]. الکافي، کليني، ج2، ص499؛ پدرم کثيرالذکر بود، شب با او بودم ذکر خدا مي گفت، غذا با او مي خوردم او ذکرخدا مي گفت، با مردم حرف مي زد ذکر خدا مي گفت و(با مردم بودن) او را از ذکر خدا باز نمي داشت، مي ديدم زبانش را به کامش چسبانده و مي گويد: لااله الاّ الله، ما را جمع مي کرد و امر مي کرد ذکر بگوييم تا خورشيد طلوع کند، و به کساني که مي توانستند قرآن بخوانند دستور قرائت قرآن مي داد و به کسي که قادر به قرائت قرآن نبود، توصيه مي کرد ذکر بگويد.
[13]. شرح النهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج1، ص22؛ او(علي(ع) ) عابدترين مردم بود و نماز و روزه اش از همه بيشتر بود. نماز شب را مردم از او ياد گرفتند. او همواره ذاکر بود و نافله ها را انجام مي داد و چه گمان مي کني در باره عبادت کسي که در ليلة الهرير (در آن لحظات بحراني جنگ صفين) سجّاده اي بين دو سپاه پهن کرده بود و نماز مي خواند.
[14]. عبادت در سيره عالمان پارساي شيعه نيز جايگاه خاصي داشته است. در اين جا به چند نمونه از آ ن ها اشاره مي کنيم:
يکي از نزديکان امام خميني(ره) در باره عبادت ايشان گفته است: امام هيچ گاه از اذکار و نوافل و مستحبات غافل نمي ماند و حتي در حال قدم زدن ذکر مي گفت و زيارت مي خواند. روزانه چند نوبت قرآن مي خواند و معمولاً بعد از نماز صبح، قبل از نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا مقيد به اين مستحب الهي بود. امام در نجف اشرف هر روز در ماه رمضان ده جزء قرآن مي خواندند... و شب هاي ماه رمضان تا صبح بيدار بودند و بعد از نماز صبح استراحت مي کردند.(گزيده سيماي فرزانگان، ص78)
علامّه طباطبايي در مراتب سير و سلوک معنوي مراحلي را پيموده بود. اهل ذکر و دعا و مناجات بود. به نوافل مقيد بود و شب هاي ماه رمضان تا صبح بيدار بود، مقداري مطالعه مي کرد و بقيه را به دعا و قرائت قرآن و نماز و اذکار مشغول بود. تابستان غالباً به زيارت حضرت رضا(ع) مي شتافت. شب ها به حرم مطهّر مشرف مي شد و در بالاي سر مي نشست و با حال خضوع به زيارت و دعا مي پرداخت. (گزيده سيماي فرزانگان، ص82)
ابويعلي جعفري، داماد شيخ مفيد و يکي از شاگردان او در وصفش مي گويد: شب ها جز اندکي نمي خوابيد و باقي را به نماز يا مطالعه يا تدريس يا تلاوت قرآن مجيد مي گذرانيد. (گزيده سيماي فرزانگان، ص87)
[15]. چنان که در دعاي ندبه آمده است در هنگام گزينش اولياي الهي خداي سبحان زهد را شرط کرده و آن ها پذيرفته اند: «اللهم لک الحمد علي ما جَري به قضائُک في اوليائک الذين استخلصتهم لنفسک و دينک... بعد اَن شَرطتَ عليهم الزهد في درجات هذه الدُّنيا الدّنية و زُخرفها و زِبرجها فشرطوا لک ذلک و علمتَ منهم الوفاء به فقبلتهم و قَرَّبتَهُم...»
[16]. سبأ(34)، 34؛ و ما در هيچ شهر و دياري پيامبري بيم دهنده نفرستاديم مگر اين که مترفان آن ها (که مست ناز و نعمت بودند) گفتند: «ما به آن چه فرستاده شده ايد کافريم.»
[17]. احزاب(33)، 28؛ اي پيامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگي دنيا و زرق و برق آن را مي خواهيد بياييد با هديه اي شما را بهره مند سازم و شما را به طرز نيکويي رها سازم.»
[18]. نهج البلاغه، خطبه 160. قَضَمَ الدُّنياَ قَضماً، وَ لَم يعرِها طَرفَاً، أَهضَمُ أَهلِ الدُّنيا کَشحاًَ، وَ أَخمَصُهُم مِنَ الدُّنيا بَطنَاً، عُرِضَت عَلَيهِ الدُّنيا، فَأَبَي أَن يقبَلَها وَ عَلِمَ أَنَّ اللهَ سُبحَانَهُ أَبغَضَ شَيئاً فَأَبغَضَهُ وَ حَقَّرَ شَيئاً فَحَقَّرَهُ وَ صَغَّرَ شَيئاً فَصَغَّرَُه وَ لَو لَم يکُن فِينَا إِلَّا حُبُّنَا مَا أَبغَضَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ تَعظِيمَاً مَا صَغَّرَ اللهُ وَ رَسُولُهُ لَکَفي بِهِ شِقَاقَاً لِلّلهِ وَ مُحَادّّةً عَن اَمرِ الله. وَ يکُونُ السِّترُ عَلي بَابِ بَيتِهِ فَتَکُونُ فِيهِ التَّصاوِير فَيقُولُ يا فُلانة (لإحدي أزواجه) غَيبِيهِ عَنِّي فَإِنِّي إذا نَظَرتُ إليهِ ذَکَرتُ الدُّنيا وَ زَخارِفِها. فَأعرَضَ عَنِ الدُّنيا بِقَلبِهِ وَ أَمَاتَ ذِکرَها مِن نَفسِهِ وَ أَحَبَّ أَن تَغِيبَ زِينَتَها عَن عَينهِ لِکَيلاَ يتَّخِذَ مِنها رِياشاً وَ لايعتَقِدَها قَرَاراً وَ لاَيرجُو فِيها مُقَاماً فَأَخرَجَها مِنَ النَّفس وَ أَشخَصَها عَنِ القَلبِ وَ غَيبَها عَنِ البَصَر وَ کَذلِکَ مَن أَبغَضَ شَيئاً أَبغَضَ أَن ينظُرَ إِليهِ وَ أَن يذکُرَ عِندَهُ.
[19]. نهج البلاغه، نامه45؛ [اي پسر حنيف!] آگاه باش! هر پيروي را امامي است که از او پيروي مي کند و از نور دانشش روشني مي گيرد. بدان! امام شما از دنياي خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان بسنده نموده است.
اگر مي خواستم، مي توانستم از عسل مصفا و مغز گندم و بافته هاي ابريشم براي خود خوراک و لباس تهيه کنم، امّا هيهات که هوا و هوس بر من غلبه کند و حرص و طمع مرا وادار کند تا طعام هاي لذيذ را برگزينم، در حالي که ممکن است در سرزمين «حجاز» يا «يمام» کسي باشد که حتي اميد به دست آوردن يک قرص نان نداشته و هرگز شکمي سير نخورده باشد! و يا با شکمي سير بخوابم، در حالي که در اطرافم شکم هاي گرسنه و جگرهاي سوزاني باشد.
[20]. همان. «اعزُبِي عَنِّي فَوَاللهِ لا أَذِلُّ لَکَ فَتَستَذِلِّينِي وَلَا أَسلَسُ لَکَ فَتَقُودِينِي وَاَيمُ اللهِ يمِيناً أَستَثتِي فِيها بِمَشيئةِ اللهِ لَأَرُوضَنَّ نَفسِي رِياضَةً تَهِشُّ مَعَها إلي القُرصِ إِذا قَدَرتُ عَلَيهِ مَطعُومَاً وَ تَقنَعُ بِالمِلحِ مَأدُومَاً وَ لَأَدَعَنَّ مُقلَتِي کَعَينِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِينَها مُستَفرِغَةً دُمُوعَها أَتَمتَلِيءُ السَّائِمَةُ مِن رَعيها فَتَبرُکَ وَ تَشبَعُ الرَّبِيضَةُ مِن عُشبِها فَتَربِضَ وَ يأکُلُ عَلِي مِن زَادِهِ فَيهجَعَ قَرَّت إِذاً عَينُهُ إِذَا اقتَدَي بَعدَ السِّنِينَ المُتََطَاوِلَةِ بِالبَهِيمَةِ الهَامِلَِة وَالسَّائِمَةِ المَرعِيةِ.»
[21]. گرچه اماماني که در دوره هاي بعد آمدند و از حکومت محروم بودند، به خاطر دو امر از زندگي بهتري برخوردار بودند: يکي اين که آنان در زماني زندگي مي کردند که شرايط اقتصادي جامعه اسلامي نسبت به گذشته بهتر شده بود. ديگر اين که چون حکومت در اختيار آنان نبود، مسئول همه جهان اسلام نبودند و مي توانستند همانند مسلمانان ديگري که در آن منطقه زندگي مي کردند، زندگي کنند.
[22]. امام خميني(ره) که در عصر حاضر به اسلام ناب محمدي(ص) حيات مجدد بـخشيد، زنـدگـي اش بسيار زاهـدانـه بـود. گـرچـه مـريدان او آمادگي داشتند E
.حسينيه جماران و خانه وي را با طلا زينت کنند، امّا او حاضر نشد حتّي حسينيه را کچ کنند و تا آخر گچ و خاک باقي ماند.
زندگي امام(ره) در نجف نيز بسيار ساده بوده است. روزنامه لوموند در باره منزل امام در نجف نوشت:
«اکنون ما در حضور آيت الله در اتاقي به مساحت 2*2 متر و در خانه اي هستيم که در نجف واقع است. شهري که از لحاظِ وضع جغرافيايي يکي از بدترين مناطق کويري عراق است... اين خانه نظير مسکن فقيرترين افراد نجف است. (تفسير آفتاب، ص409)
امام خميني(ره) گرچه قبل از مرجعيت از امکانات نسبتاً خوبي بهره مند بودند؛ امّا بعد از مرجعيت و رهبري به حداقل امکانات بسنده کردند. او که مرد عمل بود در سفارشات خود به روحانيت، آنان را به ساده زيستي توصيه مي کند و خطرات دنياطلبي را گوشزد مي نمايد.
در اين جا بعضي از فرمايشات آن رادمرد تاريخ معاصر ايران را ذکر مي کنيم:
«شما که داعيه پيروي از حضرت اميرالمؤمنين(ع) را داريد، لااقل در زندگي آن مرد بزرگ کمي مطالعه کنيد، ببينيد واقعاً هيچ گونه پيروي و مشايعتي از آن حضرت مي کنيد؟ آيا از زهد، تقوا، زندگي ساده و بي آلايشي آن حضرت چيزي مي دانيد و به کار مي بنديد؟
ملت انتظار دارند که شما روحاني و مؤدّب به آداب اسلامي باشيد. حزب الله باشيد. از زرق و برق زندگي و جلوه هاي ساختگي آن بپرهيزيد. مسئوليت شما خيلي سنگين است. وظايف شما غير از وظايف عامه مردم است؛ چه بسا اموري که براي عامه مردم مباح است، براي شما جايز نيست ...
بايد بيش از پيش پارسا شويم و از حطام دنيوي رو بگردانيم. شما آقايان بايد خود را براي حفظ امانت الهي مجهّز کنيد. امين باشيد. دنيا را در نظر خود تنزّل دهيد... . (گزيده سيماي فرزانگان، ص202)
از اهمّ مسائلي که بايد تذکر بدهم، مسئله اي است که به همه روحانيت و دست اندرکاران کشور مربوط مي شود و هميشه نگران آن هستم که مبادا اين مردمي که همه چيزشان را فدا کردند و به ما منّت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از مـا نـگـران بـشوند، زيرا آن چيزي که مردم از ما توقّع داشـتـه و دارنـد E F و به واسطه آن دنبال ما و شما آمده اند کيفيت زندگي اهل علم است. اگر خداي نخواسته، مردم ببينند که آقايان وضع خودشان را تغيير داده اند، عمارت درست کرده اند و رفت و آمدهاي شان مناسب شأن روحانيت نيست و آن چيزي را که نسبت به روحانيت در دل شان بوده از دست بدهند، از دست دادن همان، و از بين رفتن اسلام و جمهوري اسلامي همان!..
بزرگي شما آقايان به دنيا نيست. بزرگي شما به آخرت است و به اين که پيش خدا آبرومند باشيد و اين مسئله مهمي است که دخالت در حفظ جمهوري اسلامي دارد و ما بايد خيلي مواظب باشيم. اهل علم و دولت و دست اندرکاران بيشتر بايد مواظب باشند؛ چرا که همه دنبال اين هستند که نقطه ضعفي از اهل علم پيدا کنند و مطرح سازند. (گزيده سيماي فرزانگان، ص203)
وقتي تشريفات خيلي زياد شد، محتوا کنار مي رود. وقتي ساختمان ها و ماشين ها و دم و دستگاه ها زياد شد، موجب مي شود بنيه فقهي اسلام صدمه ببيند؛ يعني، با اين بساط ها نمي شود شيخ مرتضي و صاحب جواهر تحويل جامعه داد. اين موجب نگراني است و واقعاً نمي دانم با اين وضع چه کنم! اين تشريفات باعث آن مي شود که روحانيت شکست بخورد... .
روحانيون بايد ساده زندگي کنند. آن چيزي که روحانيت را پيش برده و حفظ کرده است، اين است که ساده زندگي کرده اند. آن ها که منشأ آثار بزرگي بودند، ساده زندگي کرده اند. آن هايي بين مردم مُوَجّه بوده اند که حرف آن ها را مي شنيدند، اين ها ساده زندگي کرده اند.
هرچه برويد به سراغ اين که يک قدم برداريد براي اين که خانه تان بهتر باشد، از معنويت تان به همان مقدار، از ارزش تان به همان مقدار، کاسته مي شود. ارزش انسان به خانه نيست، به باغ نيست، اگر ارزش انسان به اين ها بود، انبياء بايد يک چنين کاري بکنند. ارزش انسان به اين نيست که هياهو داشته باشد، اتومبيل کذا داشته باشد، رفت و آمد زياد داشته باشد. ارزش روحانيت به اين نيست که بساطي داشته باشد، دفتر و دستکي داشته باشد. (گزيده سيماي فرزانگان، ص204)