چنانچه اشاره شد، ارزش ها عنصر شناختی فرهنگ هستند به تعبیری چراغ هدایت رفتار هستند به همین دلیل اختلال در شناخت، اختلال و آنامی در رفتار را در پی خواهد داشت، اما این حقیقت را نباید از نظر دور داشت که تا زمانی، ارزش ها به صورت ملموس و محسوس در جامعه نمایان نگردد، نمی توانیم شاهد رفتار مطابق با ارزش ها و به تعبیر دیگر رفتار همنوا باشیم. هنجارها در حقیقت همان تجلی بخش ارزش ها در جامعه هستند یعنی لباس وجود بر تن ارزش ها نموده و آن را به صورت محسوس و ملموس در اختیار اعضای جامعه قرار می دهند. اگر در فرهنگ اسلامی ارتباط با خدا را یک ارزش می دانیم، نماز که خود هنجاری است دینی، این ارتباط را متجلی می کند، و یا در آداب و رسوم اجتماعی، سوگواری برای عزیز از دست رفته را ارزش می دانند بر سینه و سر زدن، خاک بر سرو صورت پاشیدن و... در حقیقت هنجارمند کردن این ارزش هاست.

البته هنجارها متعدد هستند برخی از آن ها برای فعالیت های روزمره به کار می رود و بعضی دیگر در موقعیت هایی که به ندرت اتفاق می افتد کاربرد دارد مثلاً نماز برای یک مسلمان هنجاری شبانه روزی است، اما سوگواری و عزاداری برای سیدالشهداء 7 در ایام عاشورا اربعین، صورت می پذیرد سالیانه و یا ماهیانه است.

توجه داریم که در تبلیغ ارزش ها، نقش مبلّغ در هنجارمند کردن ارزشها بسیار اهمیت دارد چه در اصل هنجاری کردن آن در بیان و عمل و چه در تطبیق هنجارهای موجود با ارزشهای الهی، چه اینکه هستند هنجارهایی که به عنوان هنجار دینی معروفند لکن مطابقتی با ارزش های الهی ندارند و این مبلّغ است که باید صحت و سقم آن را بیان کند و بسیاری از ارزش هایی که هنجاری نشدند را جامه عمل بپوشاند زمانی در فرایند تبلیغی موفق خواهیم بود که ارزش ها را هنجارمند کنیم.

1-3. انواع هنجارها

هنجارها که نقش تجلی بخش ارزش ها را بر عهده دارند، از منظرهای متعدد می توانند انواعی داشته باشند، یک مورد آن اشاره شد که برخی از هنجارها کاربرد روزمره دارند برخی نیز کاربرد سالانه و یا موقعیت های معدود و مشخص دارند، مثل نماز یومیه در اسلام که روزانه است اما نماز فطر یا قربان سالانه است.

آداب و رسوم، یکی دیگر از انواع هنجارهاست، هنجارهایی است برای هشدار به مردمان، تا فعالیت های روزمره خود را بر روال عادی و مرسوم انجام دهند. کسانی که در انطباق خود با شیوه های مرسوم و معمول زندگی شکست بخورند، مورد انتقاد و سرزنش و استهزای دیگران قرار می گیرند. از آن جا که شیوه های مرسوم زندگی جنبه های شدید و دلالت های اخلاقی خوب و بد را ندارند، روگردانی از آن معمولاً با مخالفت و ردّ ملایم دیگران مواجه می شود. برخی شیوه های مرسوم عبارتند از: آداب اجتماعی، راه و رسم ادب و نزاکت، شیوه لباس پوشیدن شایسته و نحوه خاص بیان مطالب.[1]

و سخنان فرد یا افرادی که به آن آداب توجه ندارد ارزشی قائل نشده و به نوعی مقابله به مثل می کنند. بدیهی است که اگر این فرد مبلّغ دینی باشد، بازتاب آن شدیدتر خواهد بود، چون انتظار مردم از آن ها بیشتر از سایر افراد است.

البته ممکن است برخی از آداب و رسوم مردم، مخالف آموز های دینی باشد در این گونه موارد لازم نیست که یک مبلّغ دینی آن را رعایت کند، بلکه وظیفه اش اصلاح و آگاهی بخشی است. اما توجه داشته باشیم که فرهنگ، که آداب و رسوم یکی از عناصر و اجزای آن است، امری تدریجی و بطئی است، به آسانی و با سرعت تغییرپذیر نیست. نگاه کنید به سیره نبی مکرن اسلام 9 آنگاه که به پیامبری مبعوث گردید، مردم جامعه مبتلا به شرب خمر بوده اند حتی آنانی که به اسلام گرویدند، برخی کماکان مشروب می خوردند و آنگاه که حکم آن را از پیامبر 9 پرسیدند، و حضرت در جواب فرمودند نفع اش کمتر از ضرر آن است، در مرحله دیگر فرمودند لااقل هنگام نماز مشروب نخورد. (لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى). وقتی زمان گذشت و آمادگی روحی و روانی پیدا شد فرمودند، شراب نجس است و خوردن آن حرام. و مسلمانان را از شرب خمر برحذر داشتند.

پس اگر رسم و یا عادتی در میان مردم وجود داشت که با آموزه های دینی مخالفت دارد باید به مرور زمان آن را اصلاح نمود، هیچ عجله ای در امور فرهنگی جواب نمی دهد، موفقیت آن در گرو، گذر زمان و آگاهی بخشی است.

صد البته برخی از آداب در میان مردم نه تنها مخالفتی با آموزه های ندارد بلکه پسندیده هم می باشد ولو در آموزه های دینی وجود ندارد. مثل عید نوروز در ایران. اگر چه اسلامی نیست، اما دید و بازدید آنها که مهم ترین بخش رسم عید است، چیزی است که اسلام بر آن تأکید دارد، صله رحم از مواردی است که اسلام بر انجام آن اصرار دارد. از این دسته آداب و رسوم در میان مردم فراوان وجود دارد و مبلّغ باید در شناسایی و تقویت برخی و تضعیف و اصلاح موارد خاص و مخالف آموزه های دینی، کوشا باشد و این بخشی از کار تبلیغی اش بداند.

عرف، یکی دیگر از هنجاهاست. عرف در حقیقت قانون نانوشته است. یعنی ضمانت اجرایی آن بیشتر و شدیدتر از آداب و رسوم است. اساساً عرف با آداب و رسوم هم به لحاظ کمی متفاوت است و هم به لحاظ کیفی چون رسم و عادات ممکن است به لحاظ کمی در بخش هایی از جامعه، مانند برخی گروه های سنی، گروه های قومی، طبقات اجتماعی یا افراد یک جنس (زن یا مرد) به کار برده شود. این گروه ها ممکن است الگوهای کلامی متفاوتی داشته باشند، یا از عادات غذایی، نحوه گذران اوقات فراغت، نحوه پوشش یا مهمان نوازی خاصی پیروی کنند. اما عرف عمومیت بیشتری داشته و به همین خاطر زمینه قانونمند شدن را داراست و چه بسیار عرف هایی که به صورت قانون تدوین شده و در جامعه به اجرا گذاشته می شود. چون عرف بر باورهای اخلاقی مربوط به درستی و نادرستی یا خوبی و بدی آنها استوار است. عرف ها با قوانین یا دین گروه اجتماعی آمیخته می شود.

از لحاظ کیفی نیز عرف با رسوم و عادات متفاوت است. چون بی احترامی مخالفت با عرف مجازات زندان، جریمه، تبعید و یا حتی مرگ را به دنبال دارد، با برای آن کیفر و مکافات الهی قایل هستند. در حالی که سرپیچی و مخالفت نسبت به آداب و رسوم با شیوه های بسیار نرم تر مجازات و تنبیه همراه است. به این ترتیب ضمانت اجرایی عرف بیشتر از آداب و رسوم است.[2]

تمدن عنصر مادی فرهنگ

کارکرد عناصر فرهنگ

باید دقت داشت که ره یک از عناصر فرهنگی خواه ارزش ها و عناصر شناختی اش و خواه عناصر مادی آن دارای کارکرد بوده و در درون مجموعه خود دارای معنایی است و اگر آن را از آن مجموعه خارج کنیم چه بسا معنای خود را از دست داده و گاه ضد معنای اصلی خود جلوه کند. و این حقیقت را نباید از نظر دور داشت که برقراری ارتباط و مهیا نمودن و زمینه کنش و واکنش های میان افراد وابسته به فهم صحیح و درست از فرهنگ و آداب و رسوم طرفین است. و این امر بدون توجه به کاردکردهای آشکار و پنهان فرهنگ و عناصر متشکلله آن ناشدنی و غیر ممکن خواهد بود.

با توجه به توضیحات فوق مبلّغ دینی باید توجه داشته باشد که اولاً: هر رفتار و گفتاری که در میان مردم از خود بروز می دهد، دارای کارکرد آشکار و پنهان، مثبت و منفی می باشد، اگر نحوه پاسخ به سلام او متفاوت باشد یکی را با علیک السلام و دیگری را علیکم السلام و رحمه الله، پاسخ داد، دارای کارکرد آشکار منفی است و می تواند در فرایند تبلیغ اش اختلال ایجاد و و این در طرز سخن گفتن، راه رفتن،، پوشش و مراودات اجتماعی اش نیز جاری و ساری است. باید مراقب و رفتار خود باشد.

ثانیاً: احکام و وظایف دینی را نیز از دو جهت توجه کنداول این که آنها را به درستی اجرا کند و در ابلاغ و تبیین آن خللی وارد نگردد که در آن صورت کارکرد پنهان و آشکار منفی خواهد داشت چون ارزش های الهی نور است و موجب کمال انسانی است به شرط انجام صحیح اش که منوط به تبیین درست است و اگر در اختلال وارد شود کارایی خود را از دست داده و موجب عدم اطمینان و ایمان مردم می گردد.

به علاوه برخی از احکام به ظاهر دارای کارکرد مثبت نیست مثلاً جوانی که از گردنبند طلاو انگشتر طلا منع می شود به ظاهر از زیبایی اش جلوگیری شده و به نظر کارکرد منفی است اما خوب می دانیم که کارکرد پنهان آن کمال انسانی است مبلّغ باید کارکردهای آشکار و پنهان احکام و مناسک را برای مخاطبین به زیبایی تبیین کند آنگاه خواهد دید که مردم چه مشتاقانه به سوی آن ارزش ها تمایل نشان می دهند بلکه متوجه موانع چه روانی و چه اجتماعی اش باشد و آنها را از میان بردارد. چون مقتضی با توجه به ارزش های الهی موجود است.

رابطه فرهنگ با نوآوری و تولید علم

نوآوری های بزرگ اجتماعی و خلاقیتی که در برخی از دوره های تاریخ یک جامعه دیده می شود زاده مقتضیات اجتماعی هستند. جامعه در هر زمانی که پا به مرحله تاریخی جدیدی می گذارد با نیازمندی ها و دشواری های جدید روبه رو می شود و ناگزیر برای رفع آنها به تلاش می افتد و با تکیه بر عناصر فرهنگی موجود در جامعه درصدد و حل آن برمی آید و در این زمان است که شاهد نوآوری و تولید علم خواهیم بود.

مبلّغ باید بداند که مخالفت با عرف حتی نانوشته اش چه پیامدی دارد و چگونه او را از هدف تبلیغی اش باز می دارد. یکی از اساتید نقل می کرد که در محضر حضرت آیت الله بروجردی نشسته بودیم طلبه ای آمد آقا سؤال کرد چه می کنید؟ عرض کرد: خلاف شرع انجام نمی دهیم، آن مرجع بزرگ فرمود: «طلبه خلاف عرف هم نباید انجام دهد» و این نکته ای است دقیق و قابل توجه برای همه آن هایی که مبلّغ ارزش های الهی اند.

نکاتی را که نباید از آن غفلت ورزید:

نخست این که، پیوستگی فرهنگ و عناصر با نوآوری و تولید علم اختصاص به فرهنگ خاص نداشته و هر فرهنگی خواه مادی و خواه غیر مادی و یا فرهنگی که منشاء مادی دارد یا فرهنگی که منشأ الهی دارد، با توجه به پتانسیل و ویژگی های خود توان و خلاقیت داشته و می تواند راه نوآوری و تولید علم راه هموار سازد. و در این جهت استثنایی وجود ندارد.

دوم این که: همه فرآورده های فرهنگی و به تعبیری نوآوری ها و اکتشافات و اختراعاتی که در پرتو ویژگی های عناصر فرهنگی جوامع پدیدار گشته اند، یکسان نبوده و آثار و پیامدهایشان به طور مطلق و در هر زمان و مکانی یکسان کارایی ندارد، ممکن است فرآورده فرهنگی جامعه ای در درون خود آن جامعه بسیار مفید و کارساز باشد ولی در جامعه دیگر کارکرد مثبت نداشته و موجب از هم گسیختگی فرهنگی و اجتماعی گردد، مثل برخی از اختراعاتی که از سرزمین غرب وارد کشورهای شرقی شده و معضلات اخلاقی و اجتماعی را به همراه داشته است.

و این بدان جهت است که آن فرآورده جدید و نو، با توجه به خاستگاه فرهنگی و اجتماعی جامعه خودی، پدیدار شده و با ویژگی های عناصر فرهنگی و اجتماعی آنجا سازگار است ولی در جامعه دیگر این هماهنگی وجود ندارد.

سوم این که، هر جامعه ای باید با توجه به شرایط و متقضیات ویژه خود باید نیازهایش را رفع کند. طبعاً نیازهای هر جامعه ای با توجه به وضعیت اجتماعی و فرهنگی آن قابل حل خواهد بود هر چند ممکن است برخی از نیازهای انسانی به نوع او برگشته و ماهیت یکسانی داشته باشد، اما برآورده شدن آن بستگی زیادی به فرهنگ و عناصر فرهنگی موجود در اجتماع او دارد، مثلاً نیاز جنسی افراد با یکدیگر تفاوت ماهوی ندارد اما برآورده ساختن آن یعنی ارضاء جنسی کاملاً وابسته به فرهنگی است که در آن زندگی می کند، مسلّم است که یک مسلمان با فرد غیر مسلمان در ارضا، جنسی یکسان نمی اندیشند و به یک صورت عمل نمی کند و یا در مسکن ساختن هر کدام اندیشه خاص خود را دارد و مسلمان تلاش می کند منزلش را به گونه ای بسازد که عفت و امنیت اخلاقی خانواده اش در آن رعایت گردد. طبعاً در جامعه اسلامی مهندسی اش با جامعه غیر اسلامی یکسان نخواهد بود و هکذا موارد فراوان دیگر که حتی شمارش آنها دفتری مستقل می طلبد.

پس با توجه به این واقعیت، تولید علم و نهضت نرم افزاری نه تنها سخن گزافی نیست، بلکه کاملاً علمی و محققانه است و هر محققی را برمی انگیزد که با توجه به این حقیقت باید در تب و تاب قرار گرفته و با توجه به عناصر فرهنگی و ویژگی های آن به فکر چاره بوده و در صدد حل مسائل اجتماعی و اخلاقی خود بپردازد و برای رفع نیازهای خود دست به سوی غیر دراز نکند که فرآورده او اگر بتواند معضل خودش را حتی به خوبی هم حل کند که واقعیت امر دیگری را نشان می دهد، معلوم نیست بتواند نیازهای ما را برآورده سازد.

حقیقت مذکور کار مبلّغ ارزش های دینی را دو چندان می کند چه این که او باید شب و روز تلاش کند تا اولاً فرهنگ ناب نبوی را تفقه کند و همه ویژگی های آن را بشناسد و ثانیاً در اختیار مخاطبان خود قرار دهد و به خوبی به تبیین و ترویج آن بپردازد. شکی نیست که یکی از علت هایی که دانشجوی مسلمان نمی تواند خودباری داشته باشد عدم شناخت او از فرهنگ غنی اسلام است و او از کودکی آموخته است که باید نماز بخواند و دروغ نگوید و به جان و مال مردم تعرض نکد. در حالی که علاوه حقیقت های یاد شده فرهنگ اسلامی دارای معارف بلند و فراوان دیگری نیز هست و حق افراد مسلمان است که نسبت به آنها آشنایی داشته باشند. به یاد دارم اولین سال تدریس در دانشگاه تهران با جوانی برخورد کردم که برای مشورت نزد من آمد و گفت: در حال تحقیق هستیم و موضوع تحقیق من این است که علت عقب افتادگی مسلمانان فرهنگ و عناصر فرهنگی آنهاست.

از او توضیح بیشتر خواستم، گفت: ببینید، ما از کودکی با این کلام آشنا شدیم که «توکلت علی الله» در همه شؤون مادی و معنوی خود توکل به خدا کنید، خوب ما توکل به خدا کردیم این است وضع و حال ما مسلمانان، اما غربیها از زمانی که ( اشاره به رنسانس داشت) توکل به خود کرده و به جای سر به آسمان داشتن، رو به زمین کردند می بینیم وضع و حال

آنها را که امروزه راه به سوی کهکشان ها باز نموده هر چه خواستند به دست آوردند.

در پاسخ به او گفتم در این زمان کوتاه که نمی توانم اهمیت علم و تحقیق و حرکت به سوی رفع جهالت ها را در اسلام برای شما بازگو کنم فقط همین نکته را بگویم که شما حتی این آیه شریفه ای را که تلاوت کردید کامل نبود چه این که آیه را باید از قبل و کامل خواند، آیه دارد: (وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ)مسلماً مشاوره در آیه به معنای مطالعه و مذاکره علمی با علماء و دانشمندان در رشته های متعدد است به علاوه تنها به مشاوره اکتفا نکن بلکه «اذا عزمت» یعنی خود نیز تحقیق کرده و پس از تلاش های فراوان، حال که بنای انجام دارید توکل به خدا کنید.

به هر تقدیر، آنانی که رسالتی عظیم به نام تبیین و ترویج ارزش های الهی دارند باید بدانند که قدم اول نوآوری آشنایی با عناصر و ویژگی های فرهنگی، آن هم فرهنگی غنی چون اسلام است، و آگاهی بخشی بر عهده آنهاست. و این حقیقت را فراموش نکنیم که اسلام و فرهنگ اسلامی، فرهنگی کامل است و هر آنچه را که بشر نیاز دارد برآورده خواهد ساخت و این تنها در گروه مطالعات عمیق و همه جانبه و شناخت پیوستگی عناصر با یکدیگر و نیازهای بشری است.

خرده فرهنگ ها

1-1. خرده فرهنگ ( Subcultre ):

عبارت است از گروهی که در فرهنگ جامع و کل جامعه سهیم بوده و دارای ارزش ها و هنجارها و شیوه های زندگی خاص خود می باشند.

1-1-7. خرده فرهنگ موافق:

گروهی که در اقلیت جمعیتی هستند هرگاه در کلیت فرهنگ یعنی ارزش ها با فرهنگ غالب موافق و همواره بوده ولی در هنجارها و آداب و رسوم با آن ها متفاوت هستند، مثلاً در اصل احترام به بزرگتر ها با فرهنگ غالب موافق هستند اما در نحوه احترام با آنها یکسان نیستند. مثلاً غالباً با سلام به بزرگتر ها احترام می کنند ولی آنها با کلاه از سر برداشتند.

2-1-7. خرده فرهنگ معارض «ضد فرهنگ»:

خرده فرهنگی است که ارزش ها، هنجارها و شیوه زندگی آن اساساً با فرهنگ غالب و حاکم در تضاد می باشد،[3]

یعنی نه در ارزشها با فرهنگ غالب موافق است و نه در هنجار و آداب و رسوم مثل آنهایی که به صورت گروه های رپ، پانک، هوی متال در برخی از جوامع رخ می نمایانند. و این گروه در جوامع ایجاد بحران می کنند و امنیت روانی و اخلاقی را در خطر قرار می دهند و حاکمان جامعه آنها را برنمی تابند.

خرده فرهنگ ها از لحاظ کیفی محدود به دو خرده فرهنگ موافق و معارض است که هر جامعه ای می تواند شاهد آن باشد اما به لحاظ کمی خرده فرهنگ ها نه تنها بسیار متنوع و متعدد هستند بلکه بدون استثناء در هر جامعه ای وجود دارند. برخی از این خرده فرهنگ ها عبارتند از:

2-7. خرده فرهنگ اقلیمی:

گروهی که در دشت زندگی می کنند یا آنانی که در جرگه، شهر و یا روستا و... هر کدام شیوه زندگی خاص خود را دارا است.

3-7. خرده فرهنگ قومی:

اقوام متعددی چون لر، کرد، بلوچ، گیلک، مازنی و... هر کدام دارای ویژگی خود است.

4-7. خرده فرهنگ مذهبی:

مثل شیعه و سنی، در اصل اسلام باهم مشترک هستند اما در برخی از مسائل متفاوتند.

5-7. خرده فرهنگ صنفی و شغلی:

آدابی که اشراف دارند با غیر آنها متفاوت است همانطوری که شغل های متعدد در شیوه زندگی یکسان نیستند.

6-7. خرده فرهنگ سنی و جنسی:

بدیهی است که جوانان با میانسالان در شیوه زندگی، آداب و رسوم متفاوتند همانطوری که زنان با مردان در آداب، نحوه ارتباطات و حتی محاورات متفاوت هستند.

پرواضح است که در هر جامعه تبلیغی، خرده فرهنگ هایی نیز وجود دارند و مبلّغ برای توفیق بیشتر در تبلیغ خود ابتدا باید ویژگی های فرهنگی جامه تبلیغی خود را مورد مطالعه قرار دهد، البته اگر خود از اعضای حقیقی جامعه تبلیغی نباشد باید تلاش بیشتری از خود نشان دهد و با دقت بیشتری به مطالعه آن خرده فرهنگ بپردازد تا اولاً دریابد که آیا این خرده فرهنگ موافق است یا مخالف و معارض. ثانیاً در صورت موافق بودن که غالباً چنین است، نکات مثبت و کارکردهای مثبتِ آشکار و پنهانِ آن عناصر فرهنگی را یادداشت نموده و از طریق آن ارتباط وثیق تری با اعضای جامعه تبلیغی اش برقرار کند چه این که شرط اول موفقیت در تبلیغ، ارتباط صحیح و کامل با افراد آن جامعه است. زیرا شرایط تأثیرگذاری را مهیاتر می کند.

وقتی مبلّغ ویژگی های مثبت آداب و رسوم مردمی که در میان آنان به تبلیغ ارزش ها می پردازد، را برمی شمارد و در این صورت راه آشنایی بیشتر با هنجارها و شیوه ها و حتی افکار آنها هموار می گردد.

نکته دیگر این که توجه داشته باشد که در میان کدام خرده فرهنگ به تبیین و تبلیغ ارزش ها مشغول است و بداند که سخن گفتن و رفتار در مقابل خرده فرهنگ سنی و جنسی چه کارکرد و نتایجی دارد. طبیعی است که تبیین ارزشی واحد برای گروه سنی جوان با میانسال یکسان نیست چه این که شرایط و موقعیت سنی متفاوت است هکذا در میان رانندگان سخن گفتن با کشاورزان باید فرق و تفاوت داشته باشد اگر چه ارزشی واحد را تریوج می داند اما مخاطبان دارای ویژگی های خاص خود هستند و این امر با مخاطب شناسی حل نخواهد شد چه این که شرایط شغلی نیز تأثیرگذار است.

فرهنگ آرمانی و فرهنگ واقعی

فرهنگ را می توان با توجه به اجرا و عدم اجرای آن به دو قسم آرمانی و مطلوب و فرهنگ واقعی و عینی تقسیم نمود.

1-2. فرهنگ آرمانی ( Ideal Culture): عبارت است از ارزش ها و هنجارهایی که افراد یک جامعه صرفاً به آن دلبستگی و علاقه دارند اما جامه عمل به آن نمی پوشانند. مثلاً در آمریکا، مردم به حقوق دمکراتیک افتخار می کنند، اما هنوز تقریباً نیمی از مردم بزرگسال نمی توانند زحمت رفتن پای صندوق های رأی را در انتخابات ریاست جمهوری به خود بدهند. همچنین آمریکاییان دارای یک هنجار سنتی هستند مبنی بر این که روابط جنسی فقط باید در چهارچوب ازدواج صورت گیرد ولی آمارهای مربوط به روابط جنسی قبل از ازدواج و خارج از ازدواج نشان می دهد که اکثریت عظیمی از آمریکاییان در دوره ای از زندگی هنجار مزبور را نقض کرده اند.[4]

2-5. فرهنگ واقعی ( Real Culture ) : یعنی ارزش ها و هنجارهایی که افراد جامعه عملاً به آن گرایش داشته و لباس وجود بر آن می پوشاند. مثلاً در جامعه اسلامی، روزه گرفتن را دوست دارند و در ایام رمضان آن را انجام می دهند. البته لازم به ذکر است که همیشه بین دو فرهنگ آرمانی و واقعی حد نصابی از فاصله وجود دارد. یعنی اگر فرهنگ واقعی لباس وجود بر تن کند، آرمان یک رتبه بالاتر می رود. و یا بالعکس هرگاه فرهنگ واقعی در جامعه کم رنگ شود، فرهنگ آرمانی یک قدم تنزل پیدا می کند. به عنوان مثال: شهادت قبل از انقلاب اسلامی ارزشی آرمانی برای مردم ایران بوده است اما پس از پیروزی انقلاب و هنگام جنگ تحمیلی، شهادت برای گروهی واقعی شده بود. اما اگر شرایط شهادت مهیا نباشد انفاق اموال فرهنگ واقعی خواهد بود. یا در ابتدای انقلاب چادر پوششی واقعی بوده است اما پس از دوره ای به ویژه دوران سازندگی و پس از آن، چادر پوششی آرمانی شده است. به هر حال، بین این دو همیشه حد نصابی از فاصله وجود دارد و به نوعی یکدیگر را حمایت می کنند.

بی تردید بسیاری از ارزش های الهی و نبوی در جوامع اسلامی پیاده نشده اند اگر چه اعضای جوامع اسلامی نسبت به آن ها دلبستگی و علاقه نشان می دهند و می دانیم که این علاقه تا لباس وجود بر تن نکند متزلزل است. آنکه بیش از دیگران رسالت واقعی کردن این ارزش ها را دارد، بدون شک روحانی و مبلّغ چنین ارزش هاست. آنانی که سعی دارند مصداق آیه شریفه(الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ) باشند، باید بدانند که نباید به همین مقداری که در جامعه وجود دارد، دل خوش کنند. ابتدا باید به شناسایی ارزش های دینی پرداخته و به نوعی تفقه در دین نموده و سپس درجهت عملیاتی کردن آن گام بردارند. با توجه به وجود این دو فرهنگ یا مبلّغ در جامعه تبلیغی اش باید مراحل ذیل را پی گیری کند.

نخست گروهی را که چندان دلبستگی نسبت به ارزش ها ندارند، شناسایی نموده و برنامه ای خاص نسبت به آنها در نظر گیرد و پس از آگاهی از راه های نفوذ در آن ها، آگاهی بخشی و با بیان و عمل خود ارزشمندی ازش های دینی را به آنان نشان دهد. چون هستند در میان این افراد که زمینه گرایش به ارزش های الهی در آنها وجود دارد که نشانه اش حضور در برخی از مناسبت هاست، مثل شب عاشورا، شب های قدر و امثال آن.

دوم؛ آن دسته از افرادی که علاوه بر دلبستگی به ارزش ها بسیاری از آن هایی را که علاقه دارند به صورت مستمر و یا در مقاطع خاص انجام داده و در حقیقت فرهنگ آرمانی آنهاست باید در راستای ارتقاء این گروه برنامه ریزی نماید. مثلاً آنهایی که نمازهای واجب خود را به جا می آورند اما نمازهای مستحبی آرمانی آنهاست تلاش کند در میان آنان، افرادی را اهل نماز استحبابی کند.

و بالاخره دسته سوم که اوحدی از مخاطبان و متدیانی که اهل مستحبات هستند جهت ارتقاء آن ها و تبدیل آن دسته به الگوی ععملی دیگران برنامه ریزی نموده و تلاش کند در حقیقت مبلّغان و مروجان محلی ارش های الهی، تربیت کند تا در هنگام عدم حضور روحانی، جامعه تبلیغی از الگوی نمونه، خالی نباشد.

تغییرات فرهنگی

دور از واقعیت است که فکر شود عناصر و ویژگی های فرهنگی هر جامعه ای کاملاً پایدار بوده و با سنت های ثابت و غیرقابل تغییر، سیکل خود را از نسلی به نسل دیگر تکرار نماید. هر فرهنگی شاهد تغییر در خود بوده و خواهد بود حتی آن فرهنگ ها که در محیط های بسیار آرام و منزوی وجود دارند[5] و این امر برمی گردد به عواملی که این تغییر را اجتناب ناپذیر می نماید، عواملی چون جمعیت، اندازه آن، ترکیب و توزیع آن، بدیهی است که جمعیت جوان با غیر جوان آن شهری و روستایی اش، تجمع در شهر یا روستایش و... هر کدام می تواند خود بستری برای تغییر باشد.

نوآوری، اختراع و اکتشافاتی که در هر جامعه وجود دارد و اشاعه فرهنگی و پیامدهای آن که در شرایط کنونیِ جهان که به تعبیر مک لوهان، دهکده جهانی است و ارتباطات بسیار آسان و سهل الوصول است، و بالاخره کنجکاوی انسان مبتکر وخلّاق، همه و همه دست به دست هم داده و تغییر را هموار می سازد.

اما آنچه که بیش از اصل تغییر مهم و اساسی است، سؤالات ذیل است:

نخست این که چه چیزی تغییر می کند، زیرا مسئله این است که تغییر ناگهانی یک فرهنگ در تمام ابعادش امری استثنایی و بعیدالوقوع می باشد، بنابراین اولین سؤالی که متوجه تغییر فرهنگی خواهد شد این است که کدام بخش فرهنگ شاهد تغییر است آیا تغییر در عناصر شناختی اش چون ارزشهاست و یا در عنصر مادی و تمدنی آن؟

سؤال دوم این است که تغییر چگونه انجام می گیرد؟ چه راه و مکانیسمی را طی می کند؟ آیا به صورت منظم است یا به صورت نامنظم و غیر مداوم، آیا تغییرات فرهنگی به مقاومتسختی هم برخورد می کند؟ و اگر مقاومتی هست در کدام بعد از ابعاد فرهنگی است آیا تغییر در ارزش ها بیشتر شاهد مقاومت است یا در نمادها، هنجارها و...؟ و این که این مقاومت ها در کجا اتفاق می افتد و به چه صورتی پدید می آید؟

سومین پرسش این است که آهنگ این تغییر چگونه است آیا تغییری آرام و تدریجی است یا تغییرات خشن و سریع؟

سؤال چهارم این که کارگزاران فعالی که تغییر را وارد و نمادی کرده و می کنند چه کسانی هستند آیا داخلی اند یا خارجی، مشوقین و محرکین آنها و نیز مبشرین و مروجین آن چه کسانی هستند؟ همچنین مخالفان و مقابله کنندگان در برابر تغییرات چه کسانی هستند؟ آیا جنسیت و سن در این فرایند نقش آفرین است یا نه؟

سؤال پنجم این که مسیر آینده تغییرات و راه های مختلفی را که جامعه و دست اندرکاران آن می توانند در آینده دور و نزدیک برگزینند، قابل پیش بینی هست یا نه؟

و بالاخره این که تغییر پدید آمده به لحاظ افرادی که در برمی گیرد، حاشیه ای است یا جامع و گسترده؟ به تعبیر دیگر در میان گروهی خاص، و در سطح محدودی رخ داده و یا همه جامعه را در برگرفته است، تغییری همگانی است؟

صد البته پاسخ به سؤالات پیش رو، آسان نیست باید محققان اجتماعی و به ویژه کارگزاران و متصدیان امور فرهنگی جامعه تلاش مستمر و عمیقی را در پیش گیرند، چه این که هر تغییری را نمی توان میمون و خوشایند دانست همانگونه سکون و ایستایی ممکن و پسندیده نیست. بدیهی است تغییرات فرهنگی ای که جهت آن تکامل و واقعی شدن آرمان ها باشد نه تنها نکوهیده و خطرآفرین نمی باشد، بلکه برای هر جامعه ای ضروری و الزامی است. لکن دغدغه و نگرانی از این تغییرات از آن ناشی می شود که غالب این تغییرات برنامه ریزی شده و بیرون سیستمی و خارج از حوزه تغییرات داخلی است.

حقیقت این است که جوامع انسانی و کشورها در طول تاریخ همیشه در پی کسب قدرت و یا گسترش مذهب، فرهنگ و نفوذ خود به کشورهای دیگر بوده اند. از اوایل قرن یازده تا اوایل قرن سیزدهم میلادی کشورهای مسیحی اروپایی، هفت بار جنگ های صلیبی بر ضد مسلمانان در پیش گرفتند و بعد از آن نیز با گسترش کشتیرانی و ابداع توپ و تفنگ، به جهانگیری خود ادامه دادند. جنگ های فراوان و عظیمی در اروپا و آسیا داشته اند. اما پس از جنگ جهانی دوم، مسابقات بین المللی و جنگ ها تا اندازه ای تغییر شکل و ماهیت یافت.[6]

کشورهای قدرتمندی چون آمریکا، ژاپن، آلمان از مدتها پیش دریافته اند که شرط هر نوع پیشرفت اقتصادی و سلطه بر کشورهای دیگر، گسترش فرهنگ خود در کشورهای دیگر و حتی تخریب فرهنگ موجود آنجاست.

غالباً شنیده و خوانده ایم که در عصر استعمار نو کشورهای اروپایی به ویژه انگلستان چگونه بر کشورهایی چون هندوستان سلطه فرهنگی پیدا نموده و حتی زبان رسمی آنان را به انگلیسی تغییر دادند، چرا گشوری چون برزیل باید پرتغالی سخن بگوید و کشورهای آفریقایی زبان اسپانیولی و فرانسوی داشته باشند؟

همه کشورهای پیشرفته امروزی (آمریکا، فرانسه، آلمان و اخیراً بالاخص ژاپن و همچنین سوئیس که ما از آن تصور یک کشور خیرخواه داریم) در پی انتشار و گسترش فرهنگ خود به جهان سوم هستند و در این زمینه باهم رقابت می کنند. آنها فرهنگ های خود را در قالب های فریبنده با نام های زیبنده «تحول فرهنگی» به کشورهای جهان سوم انتقال می دهند.[7] چه این که در اثر رشد اقتصادی و افزایش تولید و خطر توقف تولید را حس کرده و کشورهای جهان سوم را به عنوان بازار مصرف نشانه گرفته اند و برای هموار کردن راه، ابتدا به تخریب فرهنگ داخلی و جایگزینی فرهنگ خارجی و غربی، پرداخته و نام آن را تحول فرهنگی و یا تعامل فرهنگی می گذارند اما به خوبی می دانیم که تعامل فرهنگی امری دو طرفه است در حالی که آنچه صورت می گیرد یک سویه بوده و به تعبیری شاهد شبیخون فرهنگی هستیم. و این شبیخون نه تنها در یک بُعد از ابعاد فرهنگی نیست بلکه همه ابعاد آن را نشانه گرفته و ارزش های آن گرفته تا هنجارها، آداب و نمادهای فرهنگی و نه همانند سالهای آغازین استعمار نو که تنها روشنفکران و تحصیل کردگان به ویژه دانش آموختگان اختر زمین، بلکه همه اقشار و توده را در برگرفته و با ابزار ارتباطی پیشرفته ای چون ماهواره، اینترنت، فیلم و... به جنگ با عنناصر فرهنگی پرداخته و همچنان در صدد هموار کردن راه استعمار خود بوده و می باشند.

شکی نیست که نقش مبلّغان و مروّجان ارزشهای الهی و فرهنگ اسلامی در تغییرات فرهنگ بسیار مهم و تأثیرگذار خواهد بود هم در جهت شناسایی موضوعات تغییر فرهنگی و پیگیری مکانیسم تغییرات و هم در جهت تشخیص سمت و سویی تغییرات، که آیا این تغییرات به سمت کمال و پیشرفت در حرکت است و یا در حال تنزل بوده و آیا فرهنگ آرمانی در حال پوشیدن جامه عمل است و یا آنکه فرهنگ واقعی کمرنگ شده و ارزش های دینی جای خود را به ارزش های نوپدید اُمانیستی و سکولاریستی می دهد. اگر شاهد تغییر تنزلی و راهیابی فرهنگ و عناصر فرهنگی مخرب خارجی است در مقابل آن موضع گرفته و به روشنگری بپردازد، نه این که خود متأثر فراورده های تکنولوژیک غربی شده و در مقام وعظ، ناخودآگاه مبلّغ ارزشهای سکولاری باشد، چنانچه در عصر مشروطه برخی از وعاظ تهران مثل سید جمال اصفهانی مرتکب آن شده و بر منبر وعظ نشسته و می گوید: بعد از حکمای هند، اهل اروپا و فرنگستان از آن جایی که همه چیز را به درجه کمال رسانیده اند، در این قسم کتب هم تألیفات زیادی دارند که آن ها را «رمان» می گویند و خیلی مفید است. بگیرید و بخوانید هر کدام سواد دارید...

اهل اروپا همه چیز را کامل کرده اند، همه این ها از علم است نه سحر و نه معجزه... یا ایها الناس من مکرر خدمت شما عرض کرده ام، حالا هم عرض می کنم، ما مردم ایران جاهلیم، بدون معلّم و مربی و استاد هیچ کار ما درست نمی شود، مسلماً محتاجیم به یک نفر معلم خارجه بدون معاونت یک معلم خارجه پیشرفت محال است.

البته امروز به این صراحت گفته نمی شود اما با برشمردن ارزش های مادی و تکنولوژیک به صورت غیر مستقیم ارزش های سکولاری را ترویج می کنند. گاهی مبلّغ برای مثال پیشرفت های مادی آن چنان بیان می کند که در ناخودآگاه مخاطب برتری ارزشی و فرهنگی سازندگان آن را حک می کند.

گاه دیده می شود که روایتی از معصوم خوانده می شود و یا آیتی از آیات قرآن را می خوانند اما با انبوهی از کلمات و پیشرفت های مادی غربی، آن را تبیین و تفسیر می کنند یعنی در حقیقت با شواهد تجربی در صدد اثبات حقانیت آیات و

[8]

روایات بر می آیند و این خود هموار کردن راه تغییر فرهنگی است چگونه می شود با شواهد تجربی که خود در معرض ابطال قرار دادند و پایه های ثابتی ندارند چون بر حس خطاپذیر مبتنی هستند و بارها شاهد در هم شکستن فرضیه ها و قوانین و تجربی بوده و هستیم. به اثبات باورها و ارزش های معنوی و ماورایی پرداخت؟

درعین حالی که منکر پیشرفت های مادی و تجربی نیستیم بر این نکته نیز تأکید داریم که نباید ارزشهای الهی ماورایی را به شواهدی گره بزنیم که پایه های ثابتی ندارند، بیاییم آیه را به آیه ای دیگر، روایت را با شاهد روایی دیگر تبیین و ترویج کنیم و اگر قرار است تأییدی صورت گیرد، آیات را شاهد قرار دهیم. و در کنار آن برای ملموس و محسوس کردن با آگاهی برخی پیشرفت های تجربی را اشاره کرد.

به هر تقدیر در تغییرات ما به عنوان مبلّغ ارزش های دینی، باید توجه داشته باشیم که تغییرات کیفی صورت نگیرد یعنی ارزش های ثابت متزلزل نگردند، ارزش های آرمانی، رنگ واقعی پیدا کنند، ارزش ها و هنجارهای واقعی رشد و پیشرفت کنند و سمت و سوی تغییر صعودی باشد نه نزولی. به راحتی تسلیم تغییر نمادهای فرهنگی نگردیم اگر مرجعی پا برهنه در برابر انهدام گنبد طلایی سامرا، موضع می گیرد، تعجب نکنیم چه این که آن مرجع تقلید خوب می داند که دشمن ابتدا با لطمه بر نمادهای فرهنگی، راه تخریب ارزش ها و هنجارهای دینی را هموار می سازد. در مقابل تغییر شیوه های عزاداری حساس باشیم چه این که دشمن ارزشهای تشیع خود می گوید تلاش می کنیم شعور حسینی را به شور تنها تبدیل کرده و شورا را در قالب رفتار گروهی و خاص و کم کم آن را نیز از میان برده و سپس ارزش های حسینی را تخریب می کنیم.

قوم مداری

فرهنگ ها گوناگون و بسیار متنوع هستند، ولی اکثر انسان ها همه عمر خویش را با فرهنگی که در آن به دنیا آمده اند، سپری می کنند. به دلیل این که چیزهای اندکی درباره سایر شیوه های زندگی می دانند، ارزش ها و هنجارهای خود را بیشتر ضرور و اجتناب ناپذیر می داند. مردم در هر جامعه به قوم مداری (Ethnocentrism) تمایل دارند. یعنی تمایل به قضاوت درباره فرهنگ های دیگر به وسیله معیارهای فرهنگی خود قوم مداری را پدید می آورد. و براساس آن مردم در هر جا تمایل دارند که اخلاقیات، شیوه های ازدواج، سبک های لباس، یا مفاهیم زیبایی و اساساً ارزش ها و هنجارهای خود را درست و بر حق و بهترین انتخاب ممکن بدانند.

قوم مداری به ویژه در جوامع سنتی و دور افتاده که تماس اندکی با سایر فرهنگ ها دارند، شدت دارد. ولی حتی در جوامع صنعتی نوین نیز که ملت آن ها از مزایای تحصیلات رسمی، ارتباطات جمعی و سفرهای بین المللی برخوردارند چنین تمایلات قوم مدارانه ای هنوز حاکم است. قوم مداری می تواند اثرات نامطلوب بسیار داشته باشد.[9]

شاید مبحث قوم مداری در جامعه شناسی، ابزاری شود برای برخی از شبهه افکنان، و آنها را در مقابل مدافعان ارزش های دینی قرار دهد (البته بیشتر در محیط های دانشگاهی با چنین امری مواجه خواهید شد) اما بسیار واضح و روشن است که قوم مداری در جایی مطرح است که فرهنگ و ارزش های آن ریشه در ذوق و سلیقه افراد داشته باشد که در این صورت ذوق و سلیقه کسی بر دیگری ترجیح ندارد، یکی رنگ سبز می پسندد و دیگری سرخ و این دو هیچکدام بر هم ترجیح ندارد و یا فلان گروه چنین غذایی را می پسندند و می خورند و گروه دیگر آن را نمی پسندند، اما خوب می دانیم که همه ارزش ها و هنجارها از منشأ واحدی برخوردار نیستند، چه بسیار ارزش هایی که ریشه در واقعیات نفس الامری داشته و خبر از رابطه حقیقی بین دو پدیدهواقعی می دهند مثلاً سیلی زدن به مظلوم، رفتار هنجاری است که بیانگر رابطه حقیقی این رفتار با کمال انسانی است، و این به دلخواه کسی نیست و قضاوت آن به ذوق و سلیقه افراد برنمی گردد تا گفته شد خوب و بد دانستن این عمل برمی گردد به آن فرهنگی که در آن زندگی می کنیم.

اساساً تفکری که ریشه و منشأ فرهنگ ها را خود انسان بداند و منشأیی دیگر برای آن فرض نکند، پیامدهایی را دربردارد که قوم مداری یکی از آنهاست. ناچار است در مقابل آن دسته که فرهنگ و ارزش های خود را برتر می دانند برچسب قوم مدار زده و او را از گردونه مباحثات علمی خارج کند. و امروزه این مباحث جامعه شناختی سلاحی شد که استعمارگران غربی در دست گرفته و به مقابله با اندیشمندان و عالمان و ارزش های دینی می پردازند و برای وارد نمودن ارزش های مادی خود درمیان ملت های دیگر با چنین حربه هایی سعی دارند ابتدا مردم آن کشورها را نسبت به ارزش های دینی خود بی تفاوت نموده و سپس شبیخون فرهنگی زده و فرهنگ خود را در آن سرزمین حاکم نمایند.

مبلّغ باید توجه داشته باشد که ارزش هایی را که در صدد تبیین و ترویج آن است، ارزش هایی است وحیانی و از یک منبع فوق انسانی سرچشمه گرفته و ذوق و سلیقه در آن راه ندارد و به علاوه سود و زیان فرد و گروهی در آن لحاظ نشده است بلکه منفعت و مصلحت همگانی در آن رعایت شده است و در صورت اجرا و حاکمیت آن، همه افراد براساس لیاقت خود، به منفعت خویش رسیده و بر کسی ظلم نمی شود.

البته این واقعیت مسلم نباید موجب گردد تا هر چه که در جوامع اسلامی به صورت فرهنگ مطرح است ناشی از منبع وحیانی بدانیم چه این که آداب و رسوم نیز بخشی از فرهنگهاست که می تواند ناشی از ذوق و سلیقه افراد باشد، آن چه که مهم است ارزش هاست که قابلیت انطباق با هر مکان و زمانی است و الاّ نحوه اجرای این ارزش ها که به شیوه و آداب گاهی نمایان می گردد می تواند در زمان و مکان متعدد متفاوت باشد. چنانچه شنیده ایم که وقتی از حضرت امام صادق (ع) پرسیدند چگونه برای سید الشهداء عزاداری کنیم، فرموند: هر قومی به شیوه مرسوم در فرهنگ خود، نوحه گری کند. آن چه که ارزش است نوحه گری برای سید الشهداء است، خواه سینه زنی باشد خواه زنجیرزنی کسی حق ندارد بگوید کار ما بهتر از دیگران است.