درکتاب های مهم در رابطه با بعضی از اجناس، عناصر و اشیاي قیمتی، تعبیر به عزیز الوجود شده است. در حقیقت، در این جمله، اهل فن، اهل تخصّص و اهل دل می خواهند بفهمانند كه این شیء و این عنصر، در عالَم وجود، بسیار کم و کمیاب است. گاهی هم از اجناس فراوانی كه نسبت به کثرت فوق العاده اجناس دیگر، بسیار کمند، تعبیر به عزیز الوجود می کنند؛ به طور مثال، جماد به شکل های گوناگون و به صورت هاي مختلف در دنیا خیلی فراوان است، ولی وقتی نباتات و رويیدنی ها را نسبت به کثرت جمادات می خواهند تعریف کنند، می گویند: نباتات نسبت به مجموع جمادات، عزیز الوجود هستند؛ یعنی جنس های کمیاب و اندکي هستند؛ این طور نیست که هر کجا کُره، سیاره، کوکب، کوه، دره و صحرایی وجودداشته باشد،پر از نبات، رويیدنی و گل هم باشد، بلكه وقتی ما نباتات را نسبت به مجموعه جمادات عالم می سنجیم، باید بگويیم، نباتات عزیز الوجود هستند.
در بحث جانداران هم که مطرح مي كنند، می گويند: جاندار، صاحب نفس و صاحب حیات، فراوان است. در دریاها، در خاک، در فضا، موجود زنده زیاد است، و حتی به فرموده ی قرآن در سوره مبارکه رحمن، موجود زنده در آسمان ها و کرات دیگر و منظومه های دیگر، زیاد است. کثرت موجودات زنده در همین زمین؛ چنانكه دانشمندان درباره آن تحقیق کرده اند و نوشته اند، به اندازه اي است كه در یک تپه خاکی، خداوند متعال آن قدر موجود زنده دارد که اگر این شش میلیارد جمعیت کره زمین در آن تپه بروند و در جمع موجودات زنده آن قرار بگیرند، اگر یک وقتی این شش میلیارد نفر تصمیم بگیرند، با همدیگر آن تپه را خالی و رها کنند و اين تصمیم را عملی کنند و از میان جمع این موجوداتی که در تپه هستند، بیرون بیایند و از این جمع جدا بشوند، آن جمع، متوجّه کم شدن جمع خود نمی شوند.
این، کثرت موجود زنده و جاندار در یک تپه خاکی است. آن وقت، اين دانشمندان می گويند: انسان نسبت به تمام جانداران عالم، موجودی عزیز الوجود است؛ یعنی جزء عناصر و اجناس کمیاب است و کثرت و فراوانی ندارد. تعدادشان را حتی اگر از زمان آدم نسبت به موجودات نه تنها زمین بلکه همه عالم بسنجند، تعدادشان، فوق العاده کم و اندک است. در میان انسان ها می گویند: عاقلان، عزیز الوجود هستند؛ یعنی در میان شش میلیارد انسان، به کارگیران عقل در مسیر صحیح کم هستند. نمی خواهند بگویند: انسان ها فاقد عقلند؛ نمی خواهند بگویند کمبود عقل دارند؛ نمی خواهند بگویند: بی عقل هستند؛ می گويند: در جمع انسان ها، عاقلان؛ یعنی آنانکه عقل را در حدّ صحیح به کار می گیرند، عزیزالوجود هستند.
می گویند: به قرآن مراجعه کنید و ببینید پروردگار سخني دارد كه مربوط به همه زمان ها است و آن سخن اینمي باشد که«أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ»[1]این یعنی پنجاه درصد ازانسان ها و يا بيشتر، تعقّل و اندیشه نمی کنند تا عقل را آن گونه که باید به کار بگیرند؛ به طور مثال، پروردگار درباره قرآن می فرماید: این قرآن برای ناس نازل شده: «أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدى الْفُرْقَانِ»،[2] ولی در جای دیگر می فرماید:«وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّاأُوْلُوا الْأَلْبَابِ»[3] فقط خردمند ان واقعی، آن هایی که عقل را به کارمی گیرند، این کتاب را باور كرده و بر اساس آن عمل می نمايند. چنين افرادي کم هستند؛ عزیز الوجود هستند.
ما در امت هایی که پیغمبراني داشته اند، چهره های واقعی را در آن ها خیلی اندک می بینیم؛ به طور مثال نوشته اند: طبق آیات قرآن، حضرت نوح(عليه السلام) نزديك به هزار سال مردم را هدایت کرد، ولی در نهایت، وقتی که کشتی آماده شد و بنا شد که طوفان جهان را بگیرد و حضرت نوح(عليه السلام) به مؤمنان واقعی امر فرمود كه سوار کشتی شوند، تنها هشتاد و سه نفر سوار كشتي شد؛ يعني در طول این هزار سال، تنها هشتاد و سه نفر او را باور کرده و مؤمن شده بودند.
بنابراين، در آن وقت هم عاقلان عزیز الوجود بودند، یا وقتی که خداوند متعال طالوت(عليه السلام) را به همراه حضرت داود(عليه السلام)، به جنگ جالوت مأمور کرد، در اواخر سوره بقره می فرماید: یک آزمایشی برای همان نیروی اسلامی و سپاه دینی پیش آمد که در آن آزمایش، نفرات زیادی ریزش کردند، و تنها با حضرت طالوت(عليه السلام) و وجود مبارک داود(عليه السلام)، سیصد و سیزده نفر باقی ماندند، یا وقتی موسی بن عمران(عليه السلام) به پروردگار عالم عرض کرد، دلم می خواهد از امتم با من بیایند و کوه طور و آن فضا را و آن مناجات و آن حال را ببینند، آن برخورد تو را با من ببینند و لمس کنند، خدا دستور داد جمعیت را انتخاب کن و همين طور آن ها را بردار و آنجا بیاور. موسی(عليه السلام) امتش را صدا کرد و دید در کشور مصر، آن ها هفتاد هزارنفرند «وَ اخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً»[4]و از این تعداد هفتاد نفر را انتخاب کرد. این هفتاد نفر، گل سر سبد امت بودند که پروردگار پذیرفت این هفتاد نفر به کوه طور بیایند و آن جریان معنوي را ببینند.
آن هفتاد نفر آمدند و تکلّم خدا را با موسی(عليه السلام) شنیدند. بعد همان افراد به موسی(عليه السلام) اصرار کردند و گفتند كه ما از این فضا و منطقه بیرون نمی رویم و برنمی گردیم تا اينكه خدا را باچشم ببینیم«حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَه».[5] خداوند هم یک صاعقه زد و هر هفتاد نفر را نابود کرد؛ یعنی منتخبین امت، بد از آب درآمدند؛ منتخبین امت، خارج از حق از آب درآمدند. این معنای عزیز الوجود است.
یا حضرت رضا(عليه السلام) می فرماید: به محض اینکه پیغمبر اسلام از دنیا رفت، مؤمنان واقعی بعد از بیست و سه سال، دوازده نفر بودند و بیشتر هم نبودند، یا در روایاتمان دارد، از میلیاردها نفر در زمان ظهور امام عصر، وقتی ظهور میسّر می شود که سیصد و سیزده نفر آدم پیدا بشود، در دنیا میلیاردي هم سیصد و سیزده نفر آدم، سیصد و سیزده نفرعادل، سیصد و سیزده نفرآدم برحق که هنوز در زمان ما در این شش میلیارد نفر جمعيت كره زمين، این عدد کامل نشده است. اگر کامل بود، ایشان آمده بود.«أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ»
بنابراین، قرآن می گوید:«وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» واقعاً از این شش میلیاردي، چند نفر مؤمن واقعی به قرآن هستند؟ چه تعدادیهستند؟ چه تعدادیهستند؟ «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ»[6]چه تعدادي در این شش میلیارد نفر، بنده شاکر هستند کهدر«اللَّهُ وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ» خدا درباره آن ها می فرماید: چه مدت زمان آن ها قليل هستند؟ آن ها همیشه؛ یعنی در هر زمان، در هر عصر، در هر روزگار،وقتی«وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ»[7]را تعریف می کنند، می گویند: آن ها کسانی هستند که یک نعمت خدا را در گناه نمی برند و چند نفرند؟«عِبَادِيَ الشَّكُورُ» یک نعمت خدا را از بندگی خدا قیچی نمی کنند. مگر در میان انسان ها، عاقلان عزیز الوجود هستند، و در میان عاقلان عالم، مسلمانان عزیز الوجود هستند.
اينكه مسلمان کیست که عزیز الوجود مي باشد، پیغمبر اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برای شناخت مسلمان، معیاري را مطرح كرده است:«اَلْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ یَدِهِولِسَانِهِ»[8] مسلمان کسی است که تمام مردم مسلمان، از شرّ زبان و دست او، در امان باشند. مگر چند نفر این جور مسلمان داريم؟ در میان عاقلان، مسلمانان به این معنا، عزیز الوجود هستند؛ یعنی بسیار کمیابند، و در میان مسلمانان، مؤمنان عزیز الوجودند؛ یعنی آن هایی که به حقیقت، اقتدای به اهل بیت می کنند، از آن ها تعبیر به مؤمن شده است ولی همین مؤمنان بسیار کمیابند و عزیز الوجودند و در میان گروه مؤمنان، عابدان عزیز الوجودند؛ یعنی آن هایی که واقعاً اهل بندگی هستند؛ این در و آن در نمی زنند؛ افراط و تفریط ندارند؛ گاهی گناه و گاهی توبه ندارند؛ گاهی خنده و گاهی گریه ندارند؛ گاهی پهلوی معاویه و گاهي اقتدا به نماز علی ندارند؛ مؤمن عابدند؛ یعنی در همه موارد بنده هستند؛ در شکم بنده خدایند؛ در شهوت بنده خدایند؛ در اقتصاد بنده خدایند؛ در زن و بچه داری بنده خدا هستند.
چنانكه گفتيم: در میان مؤمنان، عابدان عزیز الوجودند و در میان عبادت کنندگان، عالمان عزیزالوجوند؛ یعنی آن هایی که دین شناسند؛ نه آن هایی که دین را با گوش از پدر و مادر ياد گرفتند یا با مطالعه دو صفحه از کتابي ياد گرفتند بلكه به فرموده امام ششم، فقیه در دین هستند؛ عالمند؛ عالم ربانی؛ آناني كه سی سال و چهل سال پیش استاد رفتند و زانو زدند و در کنار قرآن مجید در ده تا یازده رشته علمي، متخصص شدند.
در میان عابدان، عالمان عزیز الوجودند، و در میان همه عالمان، زاهدان عزیز الوجودند؛ یعنی عالمانی که میل قوی به دنیا و تجمّلات ندارند؛ اهل زهد هستند؛ اهل قناعت هستند؛ اهل بی رغبتی به زر و زیور دنیا هستند. در میان عالمان، زاهدان عزیز الوجودند.
-
زاهدي که درم گرفت و دینار
زاهدتر از او كسي بدست آر[9]
چند نفرند که پول های کلان، یا مقام، یا زمین و یا اشیاي قیمتی داشته باشند و بگویند: ما هیچ نیازی به دنیای شما نداریم و ما برای هدایت و برای دلسوزی نسبت به شما آمدیم. ما، نه از شما، نه از دولت شما، زمین می خواهیم و نه خانه، نه طلا، نه نقره، نه حقوق مستمر و نه صندلی. عالمان زاهد شأن هم دارند، اما شأنشان را خرج دستگیری و هدایت بندگان خدا می کنند؛ عمری را به دلسوزی نسبت به بندگان پروردگار مهربان عالم سپری می کنند.
در میان عالمان؛ چنان كه گفتيم، زاهدان عزیز الوجودند، و در میان گروه زاهدان، عارفان عزیز الوجوند؛ یعنی آن هایی که خدا را با دل لمس کردند و در یک مقامی برتر از زهد، به نام مقام عرفان، قرار دارند. این مقام عرفان به چه معنا است؟ به این معناست که زاهد، محور زندگی اش زهد است و بر زهدش هم تکیه دارد، درست هم هست كه او اهل نجات است، ولی عارفان فقط بر وجود مقدّس او تکیه دارند و بس. دیدشان هم دید دیگري است:
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم به دریا بنگرم دریا تو بینم
به هر جا بنگرم، كوه و در و دشت نشان از قامت رعنا تو بینم[10]
در شهری، کسی که پای منبر من می آمد، قضیه عجیبی را برایم نقل کرد. او گفت: خانواده اي ثروتمند، من را به ناهار دعوت کردند و بعد از ناهار به من گفتند که ما شما را می شناسیم. آدم نرم، گرم و خوش برخوردی هستی، اجازه می دهی یک نوار ویدئويي بگذاریم و كمي از وقتمان را به تماشای فیلم بگذرانیم. گفتم: عیبی ندارد، ولی نمی دانستم محتواي آن چیست؟
آن ها نواري مستهجن، پلید و آلوده گذاشتند؛ از این نوارهایی که هیچ قانونی از قوانين انسانیت و الهی، در آن رعایت نمی شود؛ مرد و زن، رقص و آواز و درهم غلطیدن. گفت: من فقط دو و سه لحظه از آن نوار را نگاه کردم و بعد مثل مادر داغدیده، شروع کردم به گریه کردن، دیگر هم آن را نگاه نکردم. به من گفتند: چرا گریه می کنی؟ گفتم: من تا به حال، چنين نواري را ندیدم. من صحنه رقص و آواز را ندیدم. من حرکات مردان و زنان نامحرم را به صورت مختلط ندیدم. من فقط یک لحظه، صنعت خدا را دیدم؛ یعنی مخلوق ظریفی به نام زن، و مخلوق پر استعدادی به نام مرد.
من دست خدا را در این زن و مرد دیدم. من از اينكه چنين فيلمي از آن ها ساخته شده و ديدم چگونه آنان به عنوان صنعت خدا، به لجن کشیده شده اند، برای محبوبم گریه کردم که او چه هدفی داشت و این ها با اين صنعت خدا چه کار دارند می كنند. اين فرد، عارف و بیدار است. مقام اين فرد، از مقام زاهدان، بالاتر است. در میان عارفان، اولیاي خدا عزیز الوجودند؛ یعنی از هزاران تن، یک تن صوفیند و ما بقی، در سایه او می زیند. اولیاي خدا، درمیان عارفان، عزیز الوجودند.
در میان اولیاي خدا، از ابتدای خلقت انسان تا به قیامت، تعداد بسیار اندکی از آنان انبیا هستند؛ 124 هزار نفر در مقابل میلیاردها انسان، و در میان 124 هزار نبی، اندکی رسولند؛ یعنی عزیز الوجودند. «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَابَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُم»[11]رسولان بسیار عزیز الوجودند. قرآن می فرماید:انبیا یکسان نبودند. در میان انبیا،رسولان عزیز الوجودند؛ یعنی آن هایی که شریعت و کتاب به آنان داده شده بود که مردم را با آن هدایت کنند.
در میان همه رسولان، پنج نفر عزیز الوجودند: نوح، ابراهیم، موسی، مسیح و پیامبر اسلام. شما ببینید از ابتدای آفرینش، جماد، نبات و موجودات زنده، عاقلان، مسلمانان، مؤمنان، عالمان، زاهدان، عارفان، اولیا، انبیا، رسولان، پنج نفر فوق همه هستی اند، و در میان این پنج نفر، یک نفر به عنوان عزیز الوجود وجود دارد که کمیاب ترین گوهر عالم، رسول اسلام است. این کمیاب ترین گوهر که به خاطر کمیاب ترین بودنش، پرقیمت ترینشان است، آن را هم خدا بي زحمت و رايگان، به شما امت اسلام داده است. کجايید مردم:«فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»[12]
مي دانيد خدا چه کرم و لطفی در حقّ شما کرده است؟ چه مهری در حقّ شما ورزیده است که در کلّ هستی یک گوهر عزیز الوجود دارد که بقیه نسبت به او عزیز الوجود نیستند و او را بي زحمت، رايگان و بدون هزینه و مجانی به شما عنایت کرده است؟ چه کسی می گوید، رايگان و بدون هزینه؟ چه کسی می گوید، مجانی؟ قرآن چنين مي گويد:«قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ»[13] حبیب من! به کلّ امت بگو از شما ذره ای توقّع مزد و تشكّر ندارم. «وَ ما أَرْسَلْناكَإِلاَّ رَحْمَه لِلْعالَمينَ»[14]بگو که خدا مرا مجانی به شما مرحمتکرده است. بگو که مرا به عنوان رحمت فراگیر به شما داده است. این فرد، عزیز الوجود است.
این گوهر تک، این خلاصه همه موجودات هستی، در تمام بیست و سه سال، دو مطلب به امت گفت؛ دو مطلبي كه بعثت او بر آن دو محور بود: محور اول اين بود كه برای احدی از شما نجات نخواهد بود، مگر با تمسّک به اهل بیت من؛ مگر با اقتدای به اهل بیت من. تمام عبادات شما، باید از اهل بیت من رنگ بگیرد؛ نماز شما باید به فتوای اهل بیت من باشد؛ روزه شما باید به هدایت اهل بیت من باشد؛ حج باید به هدایت اهل بیت من باشد؛ امور مالی شما باید به هدایت اهل بیت من باشد؛ یعنی هر کاری می خواهید انجام بدهید، با اقتدای به آن ها انجام بدهید.
محور دوم هم كه محصول نبوت است، این بود که من برای تک تک شما بهشت را ضمانت می کنم، به شرط این که خودتان را آلوده به گناه نکنید، و در عمل، اقتدای به اهل بیت، و در گناه، فرار از شیطان داشته باشيد، همین. کدام شیطان الآن قوی ترین است؟ شیطان ماهواره ها،یا قوی ترین قلم به دستان کافرخارجی و مزدوران داخلی آن ها. یاآنانکه با فرهنگ غرب گمراه شدند و عریان، و با دستور اربابان غربی، برای گمراهی و عریانی این ملت، شب و روز دارند خودشان را در تمام مراکز، ادارات، پارک ها، دانشگاه ها، طیاره ها، قطارها پیاده روها، حضرها و سفرها، کنار دریاها جلوه گري مي كنند. کدام شیطان؟
آيا شما به این راحتی نجات امت را می خواهید؟ مگر نجات جنس عطاری است که بگویید یک سیر آن را به ما بدهيد؟ بعد نجات پیدا کنید. رهایی شما از بلاهای دنیا و بلاهای آخرت، در پرتو اقتدای به علی، فاطمه، حسن و حسین و امامان بعد از حسین است، و رهایی شما در دنیا و آخرت از بلاهای اين دو عالم، فرار از فرهنگ شیطان است، همین؛ یعنی دین من، یک سکه دو رو است. یک روی سکه، اهل بیت هستند، تولّیو تبرّی.یکروی سکه دشمنان هستند.
امت من! در نماز كه می ایستید، راست بگوييد:«غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ» اگر راست بگویيد، اخلاق مسیحیت، منش مسیحیت، مدل مسیحیت، اخلاق یهودیت، منش یهودیت، مدل یهودیت، در زندگی شما راه پيدا نخواهد كرد. امت من! شما که بیشتر شکل زندگیتان، شکل مسیحیت و یهودیت است، اهل بیت، محور عمل شما باشد و اجتناب از شیطان، محور تبرّیتان. ممكن است پرسيده شود: آیا در این روزگار پر فتنه، آیا در این روزگار پر ظلم، آیا در این روزگار پر فساد، آیا در این روزگار پر از جور که ستم، جور، ظلم، فساد و فتنه اش دامن مملکت و مردم این مملکت را هم گرفته است، می توان با اقتدای به اهل بیت و اجتناب از شیطان و فرهنگش، زندگی کرد؟ جواب، مطلبي است كه خواهم گفت. البته، در جواب دقت کنید. این جواب را کمتر شنیده اید، یا شايد اصلاً نشنیده اید.
من دوباره اين پرسش را تكرار مي كنم كه آيا می شود یا نمی شود يا آيا می توان یا نمی توان، در مقابل این جاذبه های شیطانی، در کنار این بدن های پرزرق و برقی که برای کُشتن دین این امت و جوانانش، در خیابان ها و در همه جا پرسه می زنند، و در برابر بیش از هزار کانال ماهواره که کنار تختخواب و رختخواب مردم هست، می شود اقتدا به اهل بیت کرد و اجتناب از شیطان و فرهنگ شیطان؟
جواب این پرسش، مطلبی مي باشد که نقل می کنم و چهارصد سال پیش هم اتفاق افتاده است. مرحوم سید نعمت الله جزایری، شاگرد رده اول علامه مجلسی، آن را نقل می کند، حدود پنج يا شش مؤمن واقعی، شیعهحقیقی برای یک سفر تجارتی، به شام می روند، در برهه ای که در شام ناامنی شده بود؛ چنان كه دزدی شبانه و دزدی روزانه در آن زیاد شده بود، و مردم شام گرفتار بودند و دولت هم فوق العاده نسبت به دزدان سختگیری می کرد. با اين انديشه كه اگر به دزد سخت بگیرند، امنیت بر می گردد. اگر هم با دزد شریک شوند، از امنیت خبری نخواهد بود. اگر با آن هایی که مال یک مملکت را اختلاس می کنند، مطابق حکم خدا با آن ها رفتار کنند، هر کسی كه باشند و در هر پستی؛ سرشان را بتراشند و بگردانند و در تلویزیون نشان بدهند و تا دینار آخر، پول ها را بگیرند، امنیت بر خواهد گشت.
اگر دست دزد را ببرند،«تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ»[15] امنیت، برمی گردد. خداوند راست گفته است: دروغ می گوید. غرب می گوید، با دزد بسازید؛ چنا كه ما با همه دولت های دزد جهان که نفت را از ملت خودشان می دزدند، ساخته ایم. بسازید با دزدها! با نیمه عریان ها بسازید! با زنا بسازید! به ترکیه گفته اند: اگر می خواهید جزو اتحادیه اروپا بشوید، زنا را آزاد کنید، اين كشور هم گفته باشد.
آن پنج و شش نفر وقتی وارد شام شدند، بی خبر از اوضاع شام بودند که در آن ناامنی و دزدی زياد شده. آن ها رفتند در مسجدي نماز پاکیزه ای خواندند؛ ديدار پاکیزه ای با خدا کردند. از مسجد که بیرون آمدند، پاسبان ها به عنوان چهره های ناآشنا آن ها را گرفتند. آن ها گفتند: چرا ما را گرفتید؟ پاسبان ها گفتند: شما دزدید. شما از بیرون آمدید و دارید از خانه های مردم دزدی مي كنيد. آنان نتوانستند به پاسبان ها بباورانند كه دزد نیستند.
آن ها را پیش رئیس شهربانی آوردند و گفتند: این پنج نفر دزد را امروز دستگیر کردیم. قطعاً اگر این ها را به اشدّ مجازات برسانیم، امنیت بر می گردد. رئیس شهربانی با کینه، خشم و عصبانیت به این پنج نفر نگاه کرد.به پاسبان ها گفت: این پنج نفر را با دستبند، غل و زنجیر به زیر زمین خانه خودم ببرید و حبسشان کنید. من یک شبانه و روز هم طول نمی کشد که کلک این ها را کنده و تسلیم اعدام مي نمايم. آن ها را كه به آن زیر زمین بردند، رئيس شهرباني گفت: به آن ها آب ندهید؛ شام ندهید؛ رختخواب ندهید. این پنج نفر هم آن زیر زمین را تبدیل به مسجد کردند. شیعه هر جا برود، آنجا را تبدیل به خانه خدا می کند. زندان، پارک، زیارتگاه، به هر كجا كه برود، از ویژگی های شیعه این است که به آنجا رنگ خدا می دهد؛ رنگ نمی گیرد، رنگ می دهد. آن زيرزمين را تبديل به مسجد کردند. پيش خود گفتند: امشب شب آخر عمرمان است، حالا چرا به هم نگاه کنیم و غصه بخوریم. بهتر اين است كه به نماز شب، به گریه، به استغفار، به مناجات بگذارنیم.
شمع بیگانه پرتوی ندهدمن و آن آشنا، دگر همه هیچ
بادۀ مصطفای حق چه رسداز کف مرتضی، دگر همه هیچ
به مناجات ار شبی گذردبس بود آن مرا، دگر همه هیچ
یک دو سه یار همدم و همدردهم یکی هم سه تا، دگر همه هیچ
فیض را بس، پس از نبی و علییازده پیشوا، دگر همه هیچ[16]
نزدیک اذان صبح بود كه این پنج نفر دیدند رئیس شهربانی عصبانی و خشمگین درب خانه را باز كرد. آن هم در یک حکومت مقتدر بی دین، حکومتی كه دنباله حکومت بنی امیه بود. او كه وارد حيات خانه شد، به پاسبان ها گفت: از این که من را تا خانه رسانده اید، ممنونم. تشریف ببرید و در شروع ساعت کار، دنبال من بیايید. پاسبان ها رفتند و درب را هم بستند. زنداني ها از سوراخ زیر زمین دیدند كه يكي از اعضاي خانواده رئیس شهربانی آمد و كنار او یک بقچه گذاشت. او بقچه را باز کرد و لباس های دولتی و حکومتی را کَند. کلاه حکومتی را هم درآورد. بعد یک پیراهن سفیدی پوشید و رو به قبله، چنان نمازی خواند که دل این پنج تا را برد. نمازي خواند که این ها حسرت خوردند که چرا ما در مدت عمر چنین نمازی نخواندیم؛ نماز با حال و با گریه. نمازش كه تمام شد، خودش آمد و درب زیر زمین را باز کرد و گفت: برادرانم! عزیزانم! نماز صبحتان را خواندید. آن ها گفتند: نه.
او بهت زده گفت: بیايید الان كه اول طلوع فجر است و خدا منتظر شما مي باشد، وضو بگیرید و نمازتان را بخوانید. بعد از نماز، من با شما حرف می زنم. نماز که تمام شد، او گفت: من درآمد شکم خودم و زن و بچه ام، از چند تا ملکی است که اجاره می د هم و حقوقی که از آن ها می گیرم، همه آن را در راه خدا می دهم. من شیعه علی هستم. من مخصوصاً در اين مقام رفتم تا خودم را مخالف نشان دادم. من رئیس شهربانی شدم؛ چون قبلاً دیدم این جا محبّان امیرمؤمنان گاهی گرفتار می شوند. گفتم: خدایا! این پست را به من بده تا من به داد دوستانت برسم. شما من را ببخشيد. من جلوی آن ها، مجبور بودم با شما با عصبانیت برخورد كنم. شما شب بدی را گذراندید. الآن دعا کنید خدا من را بیامرزد.
آيا می شود به اهل بیت اقتدا کرد، یا نه؟ می شود. بین شیاطین بود و از فرهنگ شیطان فرار کرد یا نه؟ می شود. پس چرا بعضی ها می گویند نمی شود؟ دروغ می گویند. چون اهل لذّت هستند؛ اهل دنیا هستند؛ اهل شهوت هستند، تهمت را متوجّه دین كرده و می گویند: دین دینی نیست که بشود به آن عمل کرد. روزگار، روزگاری نیست که بشود به اهل بیت اقتدا کرد. امّا اقتدا به اهل بیت، شدنی است؛ خوب هم شدنی است.شدني است براي اينكه شما تا حالا سالم مانده اید، پس چرا زنان و دختران با کرامتِ شما تا حالا با منش زهرا زندگی کرده اند؟ پس چرا در این دوره فتنه، فساد، ظلم و جور، شما برای اهل بیت گریه می کنید ؟ پس چرا شما به زیارت می روید؟ چرا مُحَرَّم که می شود، مال و جان خودتان را نثار ابا عبدالله (عليه لسلام) می کنید؟ برای این که می شود به اهل بيت اقتدا كرد.
شما مردمی که امروز پای منبر هستید، فرداي قیامت، بر تمام اقوام خودتان و مردم، حجت خدا هستید، آن هایی که می گویند نمی شود. خدا شما را صدا می زند و می گوید: این هم همان زمان شما بود. خانم و دختر او هم در آن زمان شما بودند. اقتدا به اهل بيت شدنی بود. شما به جای دل دادن به ستارگان سینما و قهرمانان قلابی جهان کفر، چرا دل به خدا ندادید؟ چون می شود. چرا دل به اهل بیت ندادید؟ چرا وقتی اسم علی می آید، اشک شما جاری می شود؟ چه پیوندی با علی دارید؟
چرا وقتی شما رو به روی كسي هستيد كه آرام و بدون ذکر مصیبت، می گوید: «اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا اَبَاعَبْدَاللهِ»، گریه می کنید؟ هر روز در این بهشت زهرا تعدادی جوان، تعدادي طفل، تعدادی بچه یکساله و دو ساله را می برند دفن می کنند، چرا وقتی گوینده اي از هزار پانصد سال قبل به شما خبر می دهد که بچه شش ماهه اي در بغل پدرش با تیر سه شعبه مورد حمله قرار گرفت، گریه می کنید؟ چرا نماز می خوانید؟ چرا گريه امانتان نمي دهد وقتی ما برای شما می خوانیم:
-
وعده وصل چون شود نزدیک
آتش شوق تیزتر گردد
ذوالجناح چرا نمی روی؟ وصل من و معبودم نزدیک است.
حجة الاسلام والمسلمین انصاریان