إِنْ ذُكِرَ الْخَیرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ[1]
امام هادی(ع) می فرمایند: سرچشمه همه خیرات وجود مقدس معصومین(ع) هستند؛ یعنی ابتدا و انتهای همه خیرات به وجود مقدس معصومین باز می گردد. باید ایمان بیاوریم که خدای متعال مبدأ همه خوبی هاست و هیچ شری در این وجود مقدس نیست. و الا اگر خدای نکرده انسان در باطنش در این باره تردید یا شبهه ای داشته باشد، طبیعی است که نمی تواند هیچ وقت از خدای متعال راضی باشد و احساس امنیت کند. در قرآن آمده است: وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها[2] قبل از طلوع و غروب خورشید، پروردگارت را تسبیح بگو. خدای متعال می فرماید، قبل از طلوع خورشید و قبل از غروب آفتاب وَ مِنْ آناءِ اللَّیلِ لحظات شب وَأَطْرافَ النَّهارِ[3] و کناره ها و کارهای روز، خدای متعال را تسبیح بگو. لَعَلَّكَ تَرْضى[4] شاید به مقام رضا برسی.
انسان باید به این نکته برسد که خدای متعال جز خیر نیست و هیچ نقصی ندارد. ما باید خدای متعال را از دو چیز تنزیه کنیم: یکی از نقص که در روایات توحیدی فراوان به آن اشاره شده. خداوند از هر درکی که بوی تشبیه به مخلوقات را می دهد مبراست. دوم از عیب. هیچ عیب و شری در خدای متعال وجود ندارد. تسبیح ها خود مراتب و درجاتی دارند. تسبیح و تنزیه خدای متعال مقدمه ایمان آوردن انسان است. مقدمه رضایت به خداوندگاری او. به تقدیری که او رقم زده است.
بعضی گمان می کنند مبدأ رضا، عجزِ آدم است. اگر به جایی رسید و احساس کرد کاری از او ساخته نیست، دیگر نمی تواند در این زمینه کمترین دخالتی بکند. رضا ناشی از عجز نیست، رضا ناشی از احساس جمال است. اگر انسان به این درک رسید که همه کارهای او خیر است، می تواند راضی باشد. این انسان از همه چیز بهره مند می شود. او در هر صورت شاکر است و همه چیز را خیر می بیند. هر چه که از سوی خدای متعال به او برسد را خیر می داند؛ مریضی یا سلامتی فرقی نمی کند.
إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیرُ مَنُوعاً[5] سختی که می آید، تحمل می رود، سختی را که برمی دارند، عافیت می آید. شاید در این عافیت بهره مند باشیم. آن هم بهره معنوی.
گاهی به جای اینکه این خیرات یعنی آبرو، مال، جوانی و هر امکانی که به او دادند را صرف خدای متعال بکند، از این کار می پرهیزد. او نمی تواند این خیر را برگرداند. وقتی آدم در وسط دریا قرار می گیرد، باید مالش را بیاندازد تا خودش سالم بماند. همه عالم این گونه است. خدای متعال لحظه به لحظه امکاناتی را به انسان می دهد، ولی باز هم به سرعت این امکانات را رد می کند تا خودش سالم بماند.
شاید معنای این آیه نورانی قرآن این است؛ می فرماید: مَثَلُ الَّذینَ ینْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ[6] آن کسانی که مالشان را در مسیر رضای خدا انفاق می کنند خودشان را صاحب قدم می دانند. اگر این مال را در راه خدا ندهی، آدم را متزلزل می کند.
در روایات می خوانیم که حضرت فرمود: تعجب می کنم از مومن که اگر همه دنیا را به او بدهند، بهره مند می شود و ضرر نمی کند. برای انسان راضی هر چه رقم بزنی خیر است و از آن بهره مند می شود؛ چون جز خدا را نمی بیند. عبودیت هم یعنی همین. مقام عبودیت یعنی مقام رضا؛ یعنی مقام تسبیح. این مقام، مقدمه بهره مندی از خدای متعال است.
آدمی که در این مقام قرار گرفت، از همه تقدیر ها بهره مند می شود؛ زیرا به هیچ چیز دلخوش نیست. فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ[7] او مطمئن است. أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.[8] او حتی کاری با تقدیر ندارد. ما فقط به خدای متعال نیاز داریم و به اولیاء الهی و هدایت آنها که طریق رحمت خدای متعال هستند.
جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیكُمْ[9]؛ شاید معنای این جمله نورانی این باشد که خدای متعال صلوات بر شما را وسیله پاکی ما قرار داده است. صلوات ظاهر و باطنی دارد. در بعضی از روایات می خوانیم که صلوات خدای متعال بر چهارده معصوم بر این وجود مقدس بر وجود مقدس رسول الله(ع) طریق تطهیر است؛ یعنی خدای متعال با صلوات، آنها را از هر نقصی پاک می کند؛ هُوَ الَّذی یصَلِّی عَلَیكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِیخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ.[10]
صلوات خدای متعال بر ما هم این است که لِیخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ[11] با این صلوات انسان از تاریکی به سمت نور خارج می شود. صلوات بر حضرات معصومین از سوی خدای متعال چنین است: إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِی[12] صلوات خدای متعال این است که آنها را همواره در طهارت محض قرار بدهد. هیچ نقص و عیبی در آنها نیست. هیچ بدی در این وجودهای مقدس وجود ندارد. این اعتقاد، مبدأ همه بهره مندی هاست، همه کسانی که به مقامات رسیدند، بر این باور بودند.
درباره انبیای اولوالعزم، روایاتی در وسایل الدرجات نقل کرده اند که خدای متعال مقامات ائمه معصومین، به خصوص مقامات وجود مقدس امام زمان را عرضه کرد و از آنها اعتراف خواست. این اعتراف به مقامات، اعتراف به قدس و طهارت نفس است. این اعتراف مقدمه همه این بهره مندی هاست. آنها طهارت محض اند. پس هر طهارتی ناشی از آنها باشد، چنین است. باید ولایت آنها در وجود جاری شود تا طهارت صورت گیرد. حتی یک قطره اش همه وجود ما را سیراب می کند.
برای جاری شدن آن نور و آن حقیقت و آن طهارت در وجود انسان، شرط اول این است که انسان به طهارت محض آنها باور داشته باشد وگرنه نمی تواند بهره مند شود. کسی که خدای نکرده در وجودش تردید هست که نکند امیرالمؤمنین هم ترک اولا داشته اند، چگونه می تواند راضی باشد؟ کسی که وقتی حضرت می گویند به میدان برو، احساس کند که شاید حضرت اشتباه می کنند، چگونه می تواند به آرامش برسد؟ همه مشکل خوارج همین است. می گویند نکند حضرت اشتباه می کند. آنها نمی دانند که همه وجود حضرت خیر است. طهارتِ محض را خدای متعال در وجود مقدسِ آنها قرار داده است.
هنگامی که می خواهند دست ما را بگیرند تا به ولایت خود برسانند، اگر انسان ذره ای تردید کرد، نمی تواند همراه مالک اشتر باشد. وقتی حضرت می گوید بزن یعنی بزن. وقتی هم می گوید برگرد، شک نکن. خیر محض همین برگشتن است. با همین برگشتن، انسان به رشد می رسد. وقتی حضرت شمشیر به دست می گیرند و هفتصد نفر یهودی بنی قریضه را به دستور حضرت رسول(ص) گردن می زنند شک نمی کنند، که این خیر محض است. اگر کمترین تردیدی کردی، آن خیر در وجود انسان دیده نمی شود و بهره ای به دست نمی آید.
این خیر حضرت، همه عالم را رشد می دهد، ولی به شرط اینکه در این فعل جز خیر محض نبینی. بنابراین، اگر کمترین تردیدی در خیر محض بودن در صدق محض بودن در عصمت مطلقه آن به دست آمد، مانع خیر می شود.
سلمان در ماجرای احراق بیت، در آن امتحانات سنگین وقعت فی قلبه شئٌ[13] که در رجال کشی روایات متعددی در این باره وجود دارد و مرحوم مفید هم در اختصاص آورده اند، در دلش این عبور کرد که حضرت امیر صاحب اسم اعظم است. آن هم اسم اعظم کلی. خود سلمان هم می دانست با این اسم اعظم می شود چه کارها کرد. چطور شده که حضرت صبر می کنند؟ پس کجا می خواهند از این اسم استفاده کنند؟ همان اسمی که وجود مقدس امام زمان استفاده می کنند. صاحب الامر یعنی همین. یعنی آن امر الهی که إِذا أَرادَ شَیئاً أَنْ یقُولَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ[14] همه کائنات تحت امر اوست. کسی که به این امر رسید همه کائنات از این امر فرمان می برند. بِمَشِیتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ[15] نباید کسی شک کند که چرا این اسم را به کار نمی برند.
در جنگ صفین سر و دست ها جدا می شود. دو طرف هم به حسب ظاهر مسلمانند. جنگ نهروان به حسب ظاهر دو طرف مسلمانند. جنگ جمل هم به حسب ظاهر دو طرف مسلمانند. حضرت هر کسی را که می کشد شاید چندین نفر طفل یتیم می شوند. انسان شک نکند. خیر محض چیز دیگری نیست. اگر شک برد مقدمه جدایی است.
بعد از شک، بلافاصله بدگمانی می آید. معلوم نیست، شاید حضرت کار بدی می کند. این بد گمانی، مقدمه شکستن عهدها و بیعت هاست. غَیرُ شَاكِّینَ وَ لَا نَاكِثِینَ وَ لَا مُرْتَابِینَ وَ لَا مُكَذِّبِینَ[16] انسان اگر به شک رسید، بعدش جدا شدن است و بعدش تکذیب می آید.
پس انسان باید نسبت به همه این مقام و کون ها یقین داشته باشد. بعد بهره مندی است. عهدی که از انبیای اولوالعزم گرفتند همین بود که مقامات امام زمان عرضه شده و شما باید بپذیرید. آنها صاحب العزم بودند؛ یعنی با قاطعیت اعتراف کردند.
البته وقتی اقرار کردند، تکلیف در پی می آید. وقتی پیغمبر اولوالعزمی آن مقامات را قبول می کند، یعنی باید با تمام وجود مسئول باشد و همه دعوتش باید در مسیر امام زمان(ع) قرار بگیرد. باید بشود سرباز امام زمان، با همه وجود. حتی اگر پیغمبر اولوالعزم باشد. این نتیجه آن اقرار به مقام است. اگر کسی در عصمت مطلقه آنها تردید کند، این مقدمه هبوط است. این که به ما می گویند اینقدر صلوات بفرستید و این صلوات شما را نورانی می کند به دلیل آن است که صلوات، اعتراف به مقام قدسی آنهاست.
این روایت در کافی شریف است که فرمود: اگر شما ده صلوات بر حضرت و آلش بفرستید، خداوند متعال صد صلوات می فرستد. در این آیه نیز می خوانیم: هُوَ الَّذی یصَلِّی عَلَیكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِیخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ.[17] اگر شما به مقامات قدسی و پاکی آنها اعتراف کردید، آن گاه خدای متعال شما را نورانی می کند. شما را به محیط ولایت آنها راه می دهد. لِیخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ، النور آل محمدٍ علیهم السلام[18]. انسان زمانی به صلوات الهی می رسد و با صلوات الهی به نور و به حقیقت نور - که همان ولایت آنهاست - راه پیدا می کند که خودش اهل صلوات بر این حضرات معصومین باشد. بنابراین، اعتراف شرط رسیدن به طهارت است. جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایتِكُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِیةً لَنَا.[19] رشد می آورد، كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا.[20]
در این فراز نورانی از زیارت جامعه کبیره، همین معنا درباره معصومین مورد توجه قرار گرفته که: إِنْ ذُكِرَ الْخَیرُ، كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ.[21] هفت ویژگی است. سرآغاز خیر شما هستید. خیر با شما در عالم آغاز شده. حالا که با شما آغاز شده، آیا مستقل از شما خیر به دیگری داده شده است؟ نه فقط با شما آغاز شده است. بعد به دیگران جداگانه داده اند؟ بله. در خیرات هیچ حساب جداگانه ای باز نکرده اند. اصل خیر هم به شما بازمی گردد. طبیعتاً فرع خیر هم به شما بر می گردد.
آنهایی از ولایت بهره مندند که از نماز، به امیرالمؤمنین می رسند. کسی که نماز و روزه اش او را به امیرالمؤمنین نمی رساند، چه بهره ای می برد؟ نماز راه رسیدن به عبودیت است. گفته اند نماز بخوان که عبد شوی. نماز بخوان که خُلق استکبار از تو برداشته شود، تا نور الهی در وجودت بیاید. اصل این نماز از خداست. بعد هم خیری در نماز به مومن می رسد. حالت توجهی به انسان می دهند. حالت خضوع و سجده و حمد و تسبیحی به انسان می دهند. این از طرف خدای متعال است. این حالت تسبیح، انسان را به خدا بر می گرداند. هم از اوست و هم به سوی اوست. إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ،[22] همه عالم اینگونه است. هم از اوست و هم به سوی او باز می گردد.
خیرات از معصوم ناشی می شود و معصوم اصل خیر است. شجره طیبه است. بنابراین، در قرآن دیدید که خدای متعال وقتی شجره طیبه را توضیح می دهد، روایات می فرماید این شجره طیبه معصومین هستند. ریشه این درخت از آن یک نفر است. تنه اصلی اش امیرالمؤمنین است. شاخ و برگ این درخت، برگ های این درخت، مومنین اند.
حتی در عالم دنیا هم این گونه است. این روایات هم ناظر به ظاهر است و هم ناظر به باطن. مَثَلاً كَلِمَةً طَیبَةً كَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتی أُكُلَها كُلَّ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها.[23] این کلمه طیبه، همان کلمه لا اله الا الله است که خدای متعال این کلمه را به وسیله فرشته مقدس در عالم جاری می کند. فَبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَكَ وَ أَرْضَكَ حَتَّى ظَهَرَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ.[24] کلمه لا اله الله در همه عالم ظاهر است. توحید در همه عالم جاری است. هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ.[25] اهل توحید به هر کجا نگاه می کنند می بینند لا اله الا الله. او عالم را اداره می کند.
چگونه عالم را اداره می کند؟ فَبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَكَ وَ أَرْضَكَ حَتَّى ظَهَرَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ.[26] خدای متعال به وسیله این اسماء حسنی عالم را پر کرده است. آن گاه ظهور کلمه توحید واقع شده است. ائمه هدات معصومین، مظاهر توحید خدای متعال هستند. طبیعتاً ریشه این درخت طیبه و اصل این درخت طیبه و کلمه توحید، اینها هستند. بقیه، فروع آنها هستند.
هر پیغمبری، هر مومنی نیتش فرع بر خودش است: نِیةُ الْمُؤْمِنِ خَیرٌ مِنْ عَمَلِه،[27] هم عملش فرع بر آنهاست و هم خودش فرع بر آنهاست. عمل مومن، فرع بر نیتش است. نیت یعنی آن چیزی که در درون انسان شکل می گیرد. آن شاکله ای که پیدا کرده است و شالکه خودش، فرع بر اولیاء معصوم است.
پس مومن خودش فرع این درخت است، برگ این درخت است، اعمالش فروع خودش هستند. شما یک مومن را وقتی که ببینید، یک باغستان است. اعمالش شاخ و برگ او هستند، گل های این بوستان هستند. صفاتش همین طور. مومن خودش واقعاً یک بوستان الهی است که اگر کسی کنار مومن بنشیند، عطر گل های مختلف را استشمام می کند. عطر نماز، روزه، جود، بخشش، رضا؛ پس آرام می گیرد. کافر برعکس. یک مزبله است. کسی که کنارش بنشیند، از هر ناحیه ای بوی تعفن احساس می کند.
مومن، خودش و وجودش از خیراتی است که خداوند متعال به نبی اکرم عنایت کردند. لَوْلَاكَ مَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ.[28] چشم ما، خیر است و فرع ماست. اگر مومن نباشد، چشم را خدا خلق نمی کند. عبادت که می کنید، او هم رشد می کند. ولی این چشم را برای مومن خلق کردند، این زبان را برای مومن خلق کردند. خود مومن را برای نبی اکرم خلق کردند. سلمان را خدا برای امیرالمؤمنین خلق کرد. حالا بعضی روایات هست که دیگر مجالی برای خواندنش نیست. خدای متعال مومن را برای آنها آفریده، پس مومن اگر خیر است، اینطور نیست که یک خیر مستقل است؛ از فروع آنهاست. عمل مومن اگر خیر است، از فروع آنهاست. مومن وجودش برای معصوم خلق شده است. همه خیرات، همه فروع آنها هستند. بنابراین، اینطور نیست که اصلش را به آنها بدهند و فرعش را به دیگری بدهند. فرعش را هم به آنها دادند. خیر از آن آنها خلق شده است.
پس هر خیری در عالم به احدی می رسد، از برکت صلوات بر وجود مقدس رسول الله است. شاید اینکه می گویند صلوات مبدأ استجابت دعاست، همین است. چون اگر بخواهند به کسی چیزی بدهند، باید بر حضرت صلوات بفرستد. با آن صلوات است که چیزی به دست می آید. مثل اینکه شما برای مومنین سفره می اندازید، بعد کنارش ممکن است خیلی های دیگر بهره مند شوند. این اصلش مال اوست. شما سفره می اندازید، پرنده ها هم می خورند. سفره را برای پرنده ها که نمی اندازند. البته این تشبیه ها ناقص است. إِنْ ذُكِرَ الْخَیرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ،[29] اگر کسی می خواهد به معدن خیر هم برسد، دست به سرچشمه ها پیدا کند، باید از این فروع حرکت کند تا به سرچشمه ها برسد.
أَقِمِالصَّلاةَ لِذِكْری،[30] نماز بخوان که به نبی اکرم راه پیدا کنی. به آن حریم راهت بدهند. چطور چهار هزار سال نماز خوانده و با حضرت می جنگد؟ خدایا به پیامبر قدرت دادی به من هم جنود بده. می خواهم با آن بجنگم. این چه نمازی خوانده است؟ فرق نماز با نماز همین است؛ فرمودند اگر این قدر سجده کند که گردنش جدا بشود باز هم با دشمنی تو به درد نمی خورد و با روی، در آتش جهنم است. این که نماز نمی خواند. نماز فرع امیرالمؤمنین است.
إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ،[31] حقیقتش این است که أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَیتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیتَ عَنِ الْمُنْكَرِ،[32] نهی از منکر کار سید الشهداست. نماز ما اگر فرع سید الشهدا شد، ما را از فحشا نهی می کند. هر کجا نورانیت ولایت آمد، آنجا نهی از فحشا می کند. به همین دلیل هم هست که این ولایت کفاره گناهان ماست. وقتی ولایت بود، انسان از باطنش، ناهی از فحشاست. نمی شود ولایت باشد، نهی از فحشا نباشد. هر کجا نور سید الشهدا هست، نهی از فحشا هم هست. آنوقت چطور می شود جایی نور سیدالشهدا باشد و انسان گناه کند؟
پس حضرات معصومین(ع) اصل همه خیرات اند. خیرات فروع است.از این فروع باید حرکت کرد به اصول رسید. به معدن رسید. جوری نماز بخوانی که انسان به حقیقت برسد. در روایات باب استطاعت را در کافی ببینید. حقیقت عالم با آن کلمه ذکر آغاز می شود.
السَّلَامُ عَلَى شَجَرَةِ طُوبَى،[33] امیرالمومنین(ع) درباره شجره طوبی، روایتی را نقل می کنند که درختی است که شاخ و برگش در عالم بالاست. بعضی ها به یک شاخه اش متمسک اند و بعضی ها به دو و بعضی ها بیشتر . اگر گرفتید، شما را جذب می کند و به اصل توحید و حقیقت ولایت می رساند. فرمود: نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَیرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ.[34] ما اصل هر خیری هستیم، همه نیکی ها از فروع ماست. بعد فرمود: و فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِیدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّیامُ وَ كَظْمُ الْغَیظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِی ءِ[35] اصل خیر ما هستیم،. هر کسی به توحید می رسد، از فروع آنهاست. هر کسی به توحید می رسد این رسیدن به توحید برای دیگران از فروع ولایت آنهاست. اگر کسی به خیر رسید، به فروع آنها هم رسیده است.
ذکر مصیبت
السلام علیک یا اباعبدالله صلی الله علیک یا اباعبدالله صلی الله علیک یا اباعبدالله صلی الله علیک یا اباعبدالله السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.[36]
- ماهم فتاده بر خاکبا جسم پاره پاره
- ای اشک ها بریزیداز دیده چون ستاره
- ماهم فتاده بر خاکدیدم که خصم ناپاک
- با تیغ زخم می زدبر زخم او دوباره
شاید این ترجمه همان لو قطعت بالسیف إربا إربا؛[37] اینقدر این بدن زخم خورده بود که جای سالمی برایش باقی نمانده بود. وقتی می خواستند دوباره ضربه بزنند، این ضربه ها به زخم های کهنه می خورد.
- در پیش چشم دشمنبر زخمت ای گل من
- جز اشک نیست مرهمجز آه نیست چاره
نشست کنار بدن علی. مقاتل نوشتند دیگر توان نداشت. فَبَكَى الْحُسَینُ لِقَتْلِهِ بُكَاءً شَدِیداً.[38] خون را از دهان علی پاک کرد. از عمق وجود صدا زد ولدی علی، ولدی علی.
- خندید قاتل توبر اشک دیده من
- با آن که خون بر آمداز قلب سنگ خارا
- وقتی لبت مکیدمآه از جگر کشیدم
(الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی،الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی).[39]
- جای نفس برون ریختاز سینه ام شراره
- ای جان رفته از دستبگشا دو دیده از هم
- جانی بده به باباحتی به یک اشاره
علی جان یک کلمه با من حرف بزن؛
- سخنی گو و دلم را خوش کنتو که آتش زده ای خاموش کن
- دشمن چنین پسندداستاده و بخندد
- فرزند دیده بنددبابا کند نظاره
- چون ماه نو خمیدمبا چشم خیس دیدم
- خورشید غرق خون رادر یک فلک ستاره
زخم های بدنش از ستاره های آسمان افزون بود. فقطّعوه بأسیافهم إرباً إربا.[40] السَّلَامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتِینِ.[41] رگ دلش را بریدند. بی جهت نبود صدا زد: ثمّ أقبل مع فتیانه إلى ابنه فقال: إحملوا أخاكم.[42] جوانان بنی هاشم بیایید، علی را بر در خیمه رسانید، خدا داند که من طاقت ندارم، علی را بر در خیمه رسانم. صلی علیک یا بقیة الله فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیهِ قالُوا یا أَیّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَیلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَینا.[43]
حجةالاسلام و المسلمین میرباقری
[1] . من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 2، 615 ، زیارة جامعة لجمیع الأئمة ع ...، ص .
[2] . طه: 130.
[3] . همان.
[4] . همان.
[5] . المعارج: 19، 20، 21.
[6] . البقره: 265.
[7] . وسائل الشیعة، شیخ حرعاملی، 14، 395، 30، باب استحباب زیارة أمیر المؤمنین .
[8] . الرعد: 28.
[9] . من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 2، 613، زیارة جامعة لجمیع الأئمة ع، ...، ص .
[10] . الاحزاب: 43.
[11] . همان.
[12] . الاحزاب: 56.
[13] .
[14] . یس: 82.
[15] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 92، 229، باب 107، الأدعیة و الأحراز لدفع كید.
[16] . بحارالأنوار، مجلسی، 53، 187، باب 31، ما خرج من توقیعاته ع.
[17] . الاحزاب: 43.
[18] . همان، سوره مائده.
[19] . من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 2، 613، زیارة جامعة لجمیع الأئمة ع.
[20] . همان.
[21] . تهذیب الأحكام، شیخ طوسی، ج 6 ، 99، 46، باب زیارة جامعة لسائر المشاهد ع.
[22] . البقره: 156.
[23] . ابراهیم: 24، 25.
[24] . بحارالانوار، مجلسی، ج 95، 392، باب 23، اعمال مطلق ایام شهر رجب و ل.
[25] . الزخرف: 84.
[26] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 95، 392، باب 23، أعمال مطلق أیام شهر رجب و ل.
[27] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مجلسی، ج 67، 189، باب 53 النیة و شرائطها و مراتبها و كمالها و ثوابها و أن قبول العمل نادر ...، ص 185.
[28] . بحارالأنوار، مجلسی، 15، 27، باب 1، بدء خلقه و ما جری له فی المی.
[29] . تهذیب الأحكام، شیخ طوسی، 6، 99، 46، باب زیارة جامعة لسائر المشاهد ع.
[30] . طه: 14.
[31] . الكافی، شیخ کلینی، ج 2، 598، كتاب فضل القرآن، ص 596.
[32] . الكافی، شیخ کلینی، 4، 570، دعاء آخر عند قبر أمیر المؤمنین ع.
[33] . بحارالأنوار، مجلسی، 97، 305، باب 4، زیاراته صلوات الله علیه المط.
[34] . الكافی، شیخ کلینی، 8، 242، حدیث القباب، ص 231.
[35] . همان.
[36] . مفتایح الجنان، زیارت عاشورا.
[37] . بحارالأنوار، مجلسی، 42، 290، باب 127، كیفیة شهادته ع و وصیته و... .
[38] . همان.
[39] . اللهوف علی قتلی الطفوف، سیدبن طاووس، 117، المسلك الثانی فی وصف حال القتال و ما یقرب من تلك الحال.
[40] . مع الركب الحسینی (ج 4)، عزت الله مولایی، 361، مقتل علی الأكبر علیه السلام، ص 355.
[41] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 98، 235، باب 18، زیاراته صلوات الله علیه المطلقه ... .
[42] . مع الركب الحسینی (ج 4)، عزت الله مولایی، 361، مقتل علی الأكبر علیه السلام، ص 355.
[43] . یوسف: 88.