ویژگی مردم در عصر غیبت

امام سجاد فرمودند: انْتِظَارُ الْفَرَجِ، مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ[1] و همچنین فرمودند: يَا بَا خَالِدٍ إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ وَ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ ع أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عَنْهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ [2] ، مردم زمان غيبت حضرت بقیه الله(عج) سرآمد مردم همه دوران ها هستند؛ اگر چه دوره هايي بر مردم گذشته كه در كنار معصومين بودند؛ به گونه اي كه براي آنها دستيابي به معصوم آسان بوده، ولي سرآمد مردم اين دوره ها، مردم زمان غيبتند. حضرت مي فرمايد: چون خداي متعال با اينكه آنها را از حضور امام محروم كرد، در مقابل به آنها عقل و فهم و معرفت داده.

در اين حديث شريف دو نكته قابل تأمل است:

نكته اول: ممكن است كسي امام را نديده باشد، ولي براي او غيبت و مشاهده فرق كند. يعني غيبت به منزله مشاهده نباشد. گاهي هم انساني اهل مشاهده نيست؛ مثلاً انساني در دوره اميرالمؤمنين(ع) مي تواند به ديدار حضرت برود و حضرت را ببيند، آنقدر معرفت ندارد كه براي او غيبت و مشاهده يكي باشد. اگر فقط در محضر اميرالمؤمنين(ع) حضرت را حاضر بداند، اگر بيرون رفت، حضرت را حاضر نمي بيند. در زمان او، ديدن قسمت نشده. ولي اين انسان معرفتي پيدا كرده كه در سايه آن معرفت براي او غيبت و مشاهده يكي است. امام سجاد(ع) مي فرمايد: انساني كه به اين معرفت رسيد، مقدم بر آن انساني است كه دستش به ساحت معصوم مي رسد ولي آنقدر معرفت پيدا نكرده كه براي او مشاهده و غيبت يكي باشد.

اما نكته دوم: مقصود از اين فرمايش حضرت كه انسان هاي دوره غيبت انسان هايي هستند كه براي آنها غيبت به منزله مشاهده است؛ اگر اين نكته را انسان بداند و بكوشد كه به اين فضيلت برسد، كه براي او غيبت به منزله مشاهده باشد، اين انسان برتر از انساني است كه با آن وجود مقدس همنشين مي شود. معناي يكي شدن، برابر شدن و همسنگ شدن غيبت و مشاهده چيست؟

ترقی انسان در سایه معرفت به امام معصوم

برخي نسبت به خداي متعال اين گونه فكر مي كنندکه خدا ساعت سازی است که عالم را مثل یک ساعت ساخته و کوک کرده و بعد این ساعت به روال عادی مي چرخد. این درک بسیار خام و نادرست است.

معرفت بلند دیگری هم هست که قرآن و روایات نورانی اهل بیت به ما آموخته اند. خدای متعال به ما می فرماید: وقتی میتی در حاله رفتن است، شما در کناره او نشسته اید وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ [3] اگر چه شما نمی توایند این قرب را ببینید، ولی ما از شما به او نزدیک تریم. خدا نسبت به محتضر از من و شما به او نزدیک تر است.

خداوند در آيه دیگر می فرماید: نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ؛[4] ما به انسان از رگ گردن خودش، نزديك تريم. یا وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ؛[5] خدا بین آدم و خودش حائل و از خودش به خودش نزدیك تر است. وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ[6] هرکجا که باشی، خدا با شماست. فاصله ای با شما ندارم؛ وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ،[7] به هر کجا رو کنی آنجا چهره خداست.

در آیه دیگری از سوره حدید خدا می فرماید: هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ؛[8] او اول است و آخر است؛ ظاهر است و باطن است. همه چیز اوست. مابقي جلوه او هستند. درعرض او چیزی نیست. اين گونه نیست که خدای متعال بیرون عالم ایستاده است و دیگر از عالم غافل است. امیر المومنین(ع) می فرماید: دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْ ءٍ دَاخِلٍ فِي شَيْ ءٍ؛ [9] خدای متعال در متن همه هستی وجود دارد. او در ذرات عالم حاضر است.

ولي بايد گفت حضور خدا در متن هستي، به معناي اين نيست كه هستي ظرف خداست. مثل اين مسجدي كه در آن نشسته ايم. اگر گفته مي شود خدا در همه چيز هست، معني آن حضور خدا در همه هستي است. وَ خَارِجٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ [10] خدا از همه پدیده ها بیرون است، لَا كَشَيْ ءٍ خَارِجٍ مِنْ شَيْ ءٍ.[11]

بیرون بودن خدا هم، مانند بیرون بودن ما نیست. ما اگر از این مسجد بیرون برویم، ديگر اشرافي در اين مسجد نداريم. خداي متعال در حالي كه بيرون از مخلوقات است، قيوم و مشرف به مخلوقات هم هست. خداي متعال با همه چيز هست، ولي هيچ چيز با خدا نيست. او برتر از آن است كه مخلوقات با او باشند و در رتبه او بنشينند، ولي او در همه هستي حاضر است. او عالم به همه سرونهان است. فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى [12] سر انسان را می داند. اسراری دارد که از دیگران پوشیده است. حجاب ها و پرده هایي در وجود انسان است از خود او هم پوشیده است.

این هم معرفت به خدای متعال است که انسان همه هستی را در محضر خدا می بیند. کسی که خدای متعال را نمی بیند ،خارج از عالم است هرگز از خدا حساب نمي برد ولي برعكس، آنكه خدا را حاضر مي بيند، هيچ پناهگاهي به جز خداي متعال ندارد، تمام اميدش به خداست و تمام خوفش هم از خداست.

معرفت ها نسبت به معصوم هم متفاوت است. گروهي مي پندارند امام موجودي است كه خدا او را آفريده و احياناً گناه هم نمي كند، ولي مانند بقيه است. حداكثر عالمی عامل و پرهيزكار است. گروهي شيعه هم بوده اند و در كنار امير المؤمنين هم مي جنگيدند، ولي معتقد بودند كه او هم يكي از صحابه عادل خداست.

يكي از امتيازات اصحاب سيد الشهداء بر ديگر اصحاب ائمه همين است كه همه آنها معرفتشان نسبت به سيد الشهدا معرفتي عميق بوده. گاهي حضور و غيبت امام براي انسان تاثير دارد. اين آدم اگر در محضر امام باشد فيض مي برد و همين كه بيرون رفت نه اميدي به امام دارد و نه خوفي از او.

گروهي هم امام را خليفه مطلق حق مي بينند او را حاضر در همه عوالم مي دانند؛ نه تنها در دنيا که در عالم ملك و ملكوت. او را خليفه اعظم الهي مي دانند. او را كسي مي دانند كه زمام كائنات به اذن الهي در دست اوست. اگر در غيبت هم باشد، همين معرفت را نسبت به امام دارد.

در دعاي اذن دخول به حرم معصوم مي خوانيم: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صَاحِبِ هَذَا الْمَشْهَدِ الشَّرِيفِ فِي غَيْبَتِهِ كَمَا أَعْتَقِدُهَا فِي حَضْرَتِهِ وَ أَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَكَ وَ خُلَفَاءَكَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ أَحْيَاءٌ عِنْدَكَ يُرْزَقُونَ يَرَوْنَ مَقَامِي وَ يَسْمَعُونَ كَلامِي وَ يَرُدُّونَ سَلامِي...[13] خدایا! این گونه نیست که من فقط در محضر امام حرمتش را حفظ می کنم. همین طور حرمتی را که در محضر برا ی او قائلم در پشت سر و در غیاب هم همان حرمت را براي امام قائلم و میدانم که رسول تو و خلفای تو، مرده و زنده ندارند و در محضر تو حی و زنده اند. بزرگي مي گفت: هیچ گاه من در نماز سلام نداده بودم السّلام عليك أيّها النّبىّ و رحمة اللّه و بركاته [14] الا اینکه جوابش را شنیده ام.

[علل الشرائع ] أَبِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ عَطَاءٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خَرَجَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُهُ [15]

حضرت بیرون آمدند و در جمع اصحاب حاضر شدند ، جمله ای به آنها فرمودند: ای مردم؛ خدای متعال بندگان را نیافریده است مگر اینکه به معرفت برسند. غرض از خلقت، معرفت است. حاصل معرفت چیست؟ انسانی که عارف به خدا شد او را عبادت می کند و اگر به وادی عبادت پاگذاشت و با عبادت حق آشنا شد، از هر دلدادگی و شیفتگی و عبادت و خضوع و سجود دیگری مستغنی است. این روایت سه مرحله دارد: معرفت، عبادت و غنا. انسان باید به معرفت برسد و با معرفت به عبودیت و با عبودیت به استغنا؛ یعنی از همه چیز بی نیاز شود.

شخصی گفت: یا رسول الله! معرفت الهي كه غرض و ثمره خلقت است و حاصلش بي نيازي است به چه معني است؟ حضرت فرمودند: مردم هر زمان، بايد امام معصومی که واجب الاطاعه است را بشناسند. اگر به این معرفت رسیدند؛ این معرفت، معرفت خدا، عبودیت خدا و استغنا از همه هستی را براي آنها به بار می آورد.

این روایت تکلیف انسان را مشخص می کند. انسان باید تمام هم و غمش را بگذارد تا امام را بشناسد. کلید ترقی انسان، معرفت امام است. چیزی که ما آن غافلیم؛ چون غافلیم بهره مند نمی شویم. هیچ کدام از ما از امام زمان بهره ای نمی بریم. السلام علیک یا عین الحیات؛ سرچشمه حیات است ما از حیات محرومیم. زنده نیستیم. ما در کنار این سر چشمه نشسته ایم، ولي محروميم. دليل آن هم بی معرفتی است.

خدای متعال ابراهیم خلیل را به مقام خلت برگزید. او خلیل خدا شد. مقام خلت، بعد از مقام نبوت و رسالت و امامت است؛ چرا؟ زيرا بر محمد و آل محمد زياد صلوات مي فرستاد. اين حديث خود يك كتاب معرفت است. چه مانعی دارد انسان روزی دو بار زیارت امام زمان را بخواند؟ چقدر در زندگي مان با ولي خدا مانوس بوده ايم؟ اين غفلت ها، محروميت در پي دارد. اگر معرفت امام نباشد، چيزي به آدم نمي دهند. من اراد الله بدء بكم؛[16] نماز خوب است، ولي نمازي كه در كنار معرفت امام باشد، وگرنه ارزش ندارد.

امام سجاد(ع) فرمود: ان اهل زمان غیبته، فضل اهل کل زمان؛ مردم زمان غیبت امام عصر، سرآمد همه مردم ها هستند، چرا؟ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عَنْهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ[17] خدای متعال به آنها عقل و فهم و معرفتی داد که درسایه معرفت و عقل و فهم در همه حال خود را در محضر معصوم می بینند و این افضل و برتر از این است که انسان امام را ببيند، ولی این معرفت را نداشته باشد.

ذکرمصیبت

  • دلِ گرفته ام امشب بهانه تو گرفتهز لالـه های بـهاری نشانه تو گرفته

یابن الزهرا

  • به رهنمائی باده سحر به راه فتادهچرا غ اه بکف راهه خانه تو گرفته
  • بر آستـانه راه تـو سر نـهاده گدایـیکه هرچه خواسته زان استانه گرفته
  • بیا بزمزم در سجده گاهش که عـالمصـفا ز زمزمـه عـاشـقانه تو گرفته

امام زمان

  • بیا بقیع و گلاب اشک بیافشان که خاکشانس به زمزمه شبانه تو گرفته

آيا امشب امام زمان مايلند مصيبت مادرشان فاطمه زهرا را بخوانم؟ جابر نقل مي كند: با رسول خدا آمديم در خانه فاطمه. سلام كرد و اذن خواست، فرمود: فاطمه جان! اجازه مي دهي داخل شوم؟ فاطمه(س) گفت: بابا! بفرماييد و دوباره سلام داد و اجازه گرفت. فرمود: فاطمه جانم! تنها نيستم كسي همراه من است اجازه مي دهي با همراهم وارد شوم؟ وقتي دوباره، بي بي اجازه داد، با هم وارد خانه خانم شديم.

يا رسول الله خوب از شما درس گرفتند، روز سوم وفات رسول اكرم بود. نوشته اند: دومي لعنة الله عليه با گروهي آمد پشت در خانه. نقل كردن بي بي آمد پشت در: براي چه آمديد؟ آيا آمديد براي تسليت؟ گفتند: نه؛ آمديم علي را براي بيعت به مسجد ببريم. فرمودند: به شما اجازه نمي دهم در را باز نمي كنم. خدا دهانش را پر از آتش كند. گفت خانه را با اهلش مي سوزانم. به او گفتند: خجالت نمي كشي؟ او دختر پيامبر است. جواب داد: ولو دختر پيامبر باشد.

مردم ناباورانه ديدند آتش از خانه فاطمه شعله مي كشد. بي بي پشت در ایستاده. وقتي در نيم سوخته شد، آن چنان به در لگد زد. در نامه اش به معاويه نوشته: وقتي فهميدم فاطمه پشت در است، آن چنان فشار دادم كه صداي استخوانهايش را شنيدم. به خودش آمد. ديد علي در خانه نيست. دست به ديوار گرفت. خودش را به امير المؤمنين رسانيد. مانعشان شد. نامحرمان در كوچه دورش را گرفتند. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: اگر جوان مردي در قبال خلخالي كه از پاي زني كه در دين اسلام بوده در آوردند بميرد، جا دارد. علي جان! چه بر تو گذشت؟ در مقابل چشمت ناموس خدا را كتك زدند. يا بقية الله.

حجةالاسلام و المسلمین میرباقری