3 فروردین 1394, 1:12
عرفان عملی,اهل بیت,انسان,رویا
ارکان عرفان عملی
انواع خواب
ذکر مصیبت امیر المومنین علیه السلام
«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه و ان الیه تحشرون [1]»؛ عرض کردیم که علم ها دو رقم است، آن علم رقم دوم که به حس ما نزدیک نیست باید از طریق انبیا و ائمه گرفته شود تا رسیدیم به این جا که سؤال می کنند که چرا پس یک عده اهل تسنن عارف شده اند و به جاهایی رسیده اند در حالی که قول و عقیده به امامت نداشته اند. بحث رسید به این جا که گفتیم عرفان دو رقم است: عرفان نظری و عرفان عملی. عرفان نظری فن است و شیعه و سنی بودن در آن مطرح نیست و حتی مثال زدم برای شما که گفتم خارجی ها هم اگر این زبان را یاد بگیرند به اندازه خود می توانند اصطلاحات عرفان نظری را یاد بگیرند بحث ما رسید به این جا که عرفان عملی و سلوک راه پروردگار منحصرا باید از طریق رسول خدا و ائمه علیهم السلام یاد گرفته شود در غیر این صورت نام عرفان و سلوک بر آن ثابت نیست و این مبحث بسیار ظریفی است و به قول قدمای علما از مزال اقدام است یعنی لغزشگاه در آن زیاد است.
خوب گفتیم که عرفان عملی و سلوک فقط از طریق معصومین حاصل می شود این عنوان بحث است. یک مقدمه ای می خواهد ، مقدمه این است آقایان و عزیزان در این جا چند رکن است در این بحث یک رکن خود شخص است یعنی آن کسی که می خواهد سالک شود و سلوک کند و این راه را برود یک رکن آن کسی است که می خواهد او را راه ببرد و مربی او باشد و او را ارشاد کند که بدون او نمی شود و بحث دیگری که در این بحث است پیچیده بودن انسان است، انسان موجود پیچیده ای است. بحث دیگر علم است و مساله علم که این مربی ما چقدر باید پشتوانه علمی داشته باشد و شرایط دیگر او چی است، از تقوا و زهد و پاکیزگی ، اما پیچیده بودن انسان ، انسان موجود بسیار عجیبی است به طوری که هنوز دانشمندان در پیچیده بودن انسان مانده اند، واقعا پیچیده است، موجود غریبی است و عجیب حالات پیچیده دارد. یکی از اجزای بحث هم شیطان است که یادم رفت بگویم که شیطان هم از اجزای بحث است و باید صحبت بشود، علی کل حال انسان پیچیده است، بسیار پیچیده واقعا ناشناخته است « مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبَّه [2]»؛ حدیث است هر کس خود را شناخت، خدا را شناخته است امام رضوان الله علیه فرموده اند که بعضی از علما این حدیث را به عنوان تاویل به محال دانسته اند. مثل این که به بچه ای می گوییم که اگر توانستی دستت را به سقف بزنی فلان چیز را به تو می دهیم یعنی نمی توانی عرفان نفس هم مراتب دارد و می گویند« ما لا یدرک کله لا یترک کله»[3]؛ غلط است« ما لا یدرک کله لا یترک کله»[4]؛ صحیح این است یعنی چیزی که بالاخره همه چیز و همه آن درک نمی شود قسمت قابل توجه ای از آن درک می شود یا مولا امیرالمومنین می فرماید: هر کس دنبال چیزی باشد یا بالاخره به آن می رسد یا قسمتی از آن را در می یابد. بالاخره شناخت نفس بسیار مشکل است و پیچیدگی ها و اسراری در این انسان وجود دارد که هنوز اینها پی نبرده اند، مساله خواب دیدن انسان ها هنوز حل نشده است، بله یک چیزهایی است مربوط به اعصاب و بیداری است بله این ها مهم نیست مثلا یکی دلش می خواهد ماشین داشته باشد خیلی دلش می خواهد تو خواب ببیند ماشین دارد یکی قناری دوست دارد ممکن است در خواب ببیند که دو تا قناری برای او آورده اند در یک قفسی اینها مهم نیست.
از معجزات اسلام است که پیغمبر عظیم الشان ما هزار و چهار صد سال پیش خواب را سه قسمت کرده چقدر زیبا می فرماید: خواب سه قسم است اولی مژده از جانب خدای متعال است، دومی تحزین من الشیطان تحزین یعنی غصه می دهد شیطان انسان را در خواب که اینها را مردم نمی دانند. می بیند که بچه از پله افتاد پا می شود دنبال تعبیر خواب می گردد آی دل من شور می زند نه بابا شیطان تو را اذیت کرده است شیطان در بیداری دشمن است و در خواب هم دشمن است . سوم می فرماید: چیزی که انسان در بیداری فکر می کند آن را می بیند سه قسم است چه بیان زیبایی چهار قسم نداریم یا مژده از خدا یا غصه دادن شیطان است یا آنهایی که انسان در بیداری می بیند همین هاست غیر از اینها نیست، یا خواب های آشفته و بی در و پیکر است اینها از طرف شیطان است توجه کردید و گفته اند حدیث داریم اگر خواب آشفته دید به طرف چپ برگردد بگوید اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و عجیب اسراری است در این به طرف چپ گردیدن چرا به طرف راست نگفته اند برگرد، گفته اند این جا علما و عرفا اسراری دارند که به جای خود باید گفته شود حالا می خواهم بگویم این قسم اول که مژده است از جانب خدا این را کسی نفهمیدند نه علمای دین این ادعا را دارند نه علمای دنیا. مرحوم آیت الله العظمی آقای مرعشی نجفی واقعا یک مجموعه ای بود نفیس در جهان تشیع، ایشان فرموده اند که من کربلا مشرف شدم و سه تا حاجت داشتم یکی این بود که من بیست و پنج سال بود پدرم از دنیا رفته بود -پدرش هم از علما بوده است- بله او را در خواب ندیده بودم دو حاجت دیگر هم داشتم رفتم زیر گنبد حرم ابی عبد الله علیه السلام عرض کردم خدایا تو وعده دادی این جا دعا قبول بشود چون زیر گنبد ابی عبد الله دعا رد خور ندارد، مگر کسی بخواهد مومنی را نفرین کند، اینها را گفتم آمدم از حرم بیرون دو تا از حاجت های من در همان روز برآورده شد ، ماند که خواب ببینم آن هم خواب برای شب است شب خوابید پدرش آمد به خوابش پدرش از علما بود پدر چطوری گفت خیلی خوب هستم الحمد لله؛ فقط یک بقالی است در فلان جای نجف من به او سه درهم بدهکارم مثلا اگر آن را بدهی من دیگر این جا کاری ندارم هیچ گیری ندارم رفتم بقال را در نجف پیدا کردم گفتم آقا یک نفر است بیست و پنج سال از دنیا رفته به دست ما آمده که به شما سه درهم بدهکار بوده این را کجا نوشته ای بقال گفت که من دفتر ندارم از اول عادتم این بوده که اگر کسی نسیه می برد یا دستی می گرفت یک تکه کاغذ کوچک می نوشتم یک بالکنی نشان داد می انداختم در آن بالکن اگر حال داری برو بگرد کاغذ از سی سال پیش آن جا است می گوید همه این کاغذ ها را زیر و رو کردم در آوردم دیدم بله نوشته مرعشی سه درهم در فلان تاریخ عین آن که در خواب گفته بود دادم این را حلال کن گفت بسیار خوب شب آینده پدرم آمد گفت که خدا جزای خیرت بدهد من راحت شدم و هیچ کاری ندارم توجه کردید انسان پیچیده است ، یک واقعیت عینی را برای شما نگویم شما آن وقت دیگر رهبری نمی شوید به این مساله یک قضیه ای اتفاق افتاده بود یک وقتی من خلاصه آن را عرض می کنم، به شما عرض می شود که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی نماینده ای داشت در آلمان به نام آقای محققی خیلی شیخ بزرگواری بود و این در جوانی خود حالاتی داشته است و رفقایی داشته و یک دفعه طوری می شود رفقا را رها می کند و خیلی بخواهم بگویم مفصل است و بالاخره عالم جلیل القدری بود مهم بود و آن چنان که باید و شاید هم شناخته نشده بود و فقط یکی از دو نفر از حالات او با خبر بودند مثل این که گفته بود نگویند حتی بنده توفیق تلمذ هم در خدمت او داشته ام در نوجوانی خلاصه نمی دانستیم ما که غیب نمی دانستیم شیخی بود خیلی خوش صورت و هیکل بزرگ و آقای بروجردی که مرحوم شد آمد در این جا چهار راه عباسی یک خانه پنجاه متری وقف است آن جا آن ها آمدند چرا این جا نشسته اید آن جا آلمان به آن تمیزی و نمی دانم حیاتی که به شما داده بودند ویلایی که داده بودند گفته بود من طلبه هستم اسیر ویلا و آپارتمان نیستم من را یک مرجع فرستاده بود آن جا، دو تا حدیث بخوانم حالا آن مرجع مرحوم شد حالا می آیم خانه خودم یعنی فورا یک آلمان را با آن تشریفات و تشکیلات و برو و بیا به یک خانه پنجاه متری در چهار راه عباسی بله من یادم می اید آمده بود قم یک مغازه فتوکپی باز کرده بود آدم به آن بزرگی بنده مثل این که بعدا فهمدیدم اگر بفهمم که نمی فهمم حدس زدم که سلوکش بوده و الا شانش اجل از این حرف ها بود ، بله محمد بن مسلم یکی از شاگردان برجسته امام باقر سلام الله علیه که اغلب روایات ما از ایشان. معسر یعنی تنگدست و فقیر ثروتمند هم بوده، خوب ثروت عامل تکبر است. در بعضی ها علم هم اگر تقوا نباشد عامل تکبر می شد در بحث های گذشته از من شنیده اید این بنده خدا تکبر نداشت تهدید می شد به تکبر یک عامل تکبر در این طرف بود و یک عامل در آن طرف هم با سواد و هم ثروتمند. حضرت باقر سلام الله علیه طبیب ارواح است حضرت یک نگاهی به او کرد دید که دو عامل دارد او را تهدید می کند فرمود یا محمد بن مسلم تواضع کن! حضرت فرمود: تواضع کن. اسم این آقا محمد بن مسلم است ولی در کتب رجال در باب القاب می دانید در کتب رجال جدا می کنند لقب و کنیه را من یک وقت می گشتم دیدم عجب یک لقب عجیبی است نمی دانم چی است لقب تهان یعنی آسیابان در اصحاب ائمه کی آسیابان است، یک قدری تفحص کردم دیدم محمد بن مسلم است. این که مرد ثروتمندی بود از این جا سر نخی به دست آورده ام و رفته ام تحقیق کردم از این که حضرت به این می گوید تواضع کن این نقشه می کشد چگونه دماغ نفس را به خاک بمالد. عجب خدایا ما چقدر غافل هستیم ای خدا من طلبه یک بار به این فکر نیافتاده ام که نفس را قدری ذلیل کنم. امام می گوید تواضع دست و پایش می لرزد می آید بیرون می رود یک طبق خرما خرید نشست در مسجد جامع نه یک مسجد خلوت که همه می آیند و می روند یک دفعه مردم دیدند آقا ثروتمند است تاجر است یک طبق خرما چی است خلاصه یک دفعه برگشتند رفتند به خانواده و فامیل او گفتند که نشسته اید که بزرگ خانواده شما دارد آبروی شما را می ریزد و خرما می فروشد کی خرما می فروشند پا شدند آمدند دیدند بله محمد بن مسلم مرد دانشمند جهان نشسته یک طبق خرما می فروشد آقا تو را خدا این کار چی است گفت امام من به من فرمود تواضع کن نگفت خرما بفروش من تشخیص دادم نفس من این طور ذلیل می شود ، بالاخره آمدند آقا مگر تو نمی خواهی نفس را ذلیل کنی و مهار کنی ما یک چیز دیگر به تو پیشنهاد می کنیم نفس تو را ذلیل می کند و آبروی ما هم کمتر می رود تو این جا نشسته ای در ملا عام زیر پای هفتاد و دو ملت خرما می فروشی گفت چی کار کنم گفت یک آسیاب است گرداننده ندارد متصدی آن باش بالاخره آسیاب در یک گوشه ای است آسیاب هم بالاخره شکسته نفسی می آورد آدم ریشش آن جا سفید می شود آرد می نشیند دیدید بعضی ها می گویند ما این ریش را در آسیاب سفید نکرده ایم خلاصه یک کسی هم می گویند نوبت من است یکی می گوید گونی های من گم شده است بالاخره تواضع می آورد محمد بن مسلم برای راندن یک صفت بد از خودش رفت مدتی آسیابان شد. خلاصه آقا خیلی پیچیده است این انسان، این نمونه هایی گفتم که حساب دست شما باشد پیچیدگی انسان را اول در نظر داشته باشید. آمدیم سر مربی، چون این انسان پیچیده است مربی باید از پیچیدگی ها کاملا آگاه باشد عجب امام رضوان الله علیه در یک جایی می فرماید: آدم هایی دیده شدند کشف هم داشتند ببین حتی کشف داشته است باز دیده ام چیزهای دیگر هم از آن ها سر می زند امام می فرماید معلوم شد استاد او ناقص بود یعنی ممکن است دست تو را بگیرد تا جایی هم ببرد گه چشم هایش پرپر هم می زند و چیزهایی ببینی آخر این قدر زود گول نخور یکی می گفت حاج آقا ما استادی داریم فقط می نشینیم ساکت نگاه می کنیم، آقا دیدم یک استادی است فقط دستور سکوت می دهند گفتم خوب است شما ها سکوت کنید از همه چیز بهتر است فقط حرف نزنید خیلی بهتر است همه می شوند استاد. محقق لاهیجی فرموده هر کسی از این علوم رسمی سیر نشده باشد داعی عرفان بکند شیادی بیش نیست یادتان باشد که ان شاء الله آن را من به تفصیل برای شما می خوانم. اجمال مطلب این است که با دو خط مثنوی و یک خط حافظ آدم عارف نمی شود باید پشتوانه علمی داشته باشی سپس عارف بشوی و بزرگان ما همه از این قبیل بودند. پس چون انسان بسیار پیچیده است مربی باید کامل باشد، مرشد و ارشاد کننده کامل باشد، یعنی از علوم اهل بیت علیهم السلام خوب بهره بگیرد این اجزای این بحث است.
«السلام علیک یا امیرالمومنین و یا سید الوصیین» آقا شما کجا بودید ما کجا هستیم. راوی می گوید: رفتم منزل امیر المومنین سلام الله علیه سری را پرسیدیم بعد دیر شده بود، حضرت فرمود که شب را در همین جا بخوابید می گوید دو نفر بودیم خوابیدیم عجب وقتی می خوابند شاید با خود حدیث نفس می کنند که می گویند ای نفس یک شب نصیب شده که در منزل سر الله الاعظم بخوابید آن شب هم نمی خواهیم چشم هایتان را تسلیم خواب بکنید بیدار بمانید ببینید چه بهره ای می برید آقا چه کار می کند می گوید ساکت تو رختخواب بیدار بودیم و از بیداری یکدیگر بی خبر که اینها دو نفر یکی نوف بکالی است و یکی حبه عرنی می گوید من از بیداری او بی خبر بودم او هم از بیداری من ، دیدیم که آقا تشریف بردند کجا رفتند نمی دانیم امیرالمومنین شب نخلستان می رود، در خانه یتیم می رود، خیلی برنامه دارد دیدیم آقا تشریف آوردند خوب دقت می کردیم که چی می گویند، چی می خوانند، چی کار می کنند آقا رسید دستش را گذاشت روی دیواری مانند کسی که واله شده باشد عبارت را تماشا کردید بعد دیدیم که آهی کشید، ما اگر دو رکعت نماز بخوانیم از خدا طلبکار می شویم ببین یک عمر در راه خدا شمشیر زده است در خانه یتیم، فقیر، مستمند، نماز شب نخلستان، فداکاری حالا می دانید چی می گوید می گوید ای خدای من ای کاش می دانستم از من راضی هستی یا نه؟ ای کاش دوست داشتم ببینم به نظر رحمت به من نگاه می کنی یا نه؟ البته حضرت فرمود: یک وقت زمام امور در دست ما بود کار ما عفو بود پیغمبر اکرم آمد مشرکین نشسته بودند در مسجد الحرام نفس ها در سینه ها حبس شده بود چشم ها در دوران بود که گفتند پیغمبر الان همه ما را از دم تیغ می گذراند حضرت از دم مسجد یک نگاهی کرد به داخل مسجد دید مشرکین سخت در وحشت هستند یک عمر اذیت و آزارش کردند یکی بلند شد گفت که تو کریمی و پسر مرد کریمی به پیغمبر عرض کرد یکی از مشرکین اگر ما را الان عفو بکنی در اختیار تو هستیم بکشی کاری نمی توانیم بکنیم آقا روایت داریم جمله مشرک تمام شد دیدند اشک از چشمان پیغمبر جاری است آن وقت چی گفت فرمود:« انتم الطلقا»[5]؛ همه آزاد هستید بروید همه شما آزادید این را که شاعر از قول اینها می گوید ما وقتی که زمام امر در دست داشتیم عفو سجیه ما بود وقتی کار شما به دست گرفتیم زمین از خون بچه های این ها سیراب شد چرا این طور شد، حالا این شاعر این را گفته است و از همه جا بی خبر یک نفر از شیعیان می گوید آقا امیر المومنین را در خواب دیدم گفتم آقا چرا شما خاندان این قدر کریم هستید شما می گویید انتم الطلقا اما کار که دست این ها می افتد شما را می کشند حضرت فرمود برو از آن شاعر بپرس بیدار شد رفت گفت امیر المومنین را این طور دیدم گفت جواب را از تو بپرسم و می گوید:« فشحق شحقتا»؛ یک دفعه شاعر یک صیحه کشید افتاد روی زمین و حالا می گوییم امام زمان ما را خیلی ببخشید عالمه غیر معلمه نمی دانم کی بود که امام زمان ما را ببخشید معلوم است زینب کبری جگرش سوخته چه مناظری بود گفتند:«امن العدل یابن الطلقا»[6]؛ ای پسر آزاد کرده های ما این طور شما! این از عدل است بقیه اش را دیگر حیا می کنم بگویم امام زمان عمه شما عجب جمله را به جا خرج کرد« امن العدل یا بن الطلقا»[7].
حجه الاسلام فاطمی نیا
[1] .انفال: 24
[2] . تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 232/ حدیث 4637
[3] . سفينة البحار / ج 3 / 210
[4] . همان
[5] . بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج 97 / 59
[6] . غم نامه كربلا / ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف / 200
[7] . همان
منبع:پژوهه تبلیغ
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان