ولایت, امامت, شناخت اهل بیت, مسیحیت,یهودیت, اهل سنت, شکرلسانی, شکرعملی
« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُون »
[1]؛ ایه بیست و چهار از سوره مبارکه انفال است ،در این آیه یا ایها الذین آمنوا خطاب به مومنین است یک یا ایها الناس داریم در قرآن خطاب به همه مردم است و یک ایها الذین آمنوا می دانید که خطاب به مومنین است ای مومنین استجیبوا لله و لرسول جواب خدا و پیغمبر را بدهید استجابت کنید و لبیک بگویید وقتی شما را صدا می کنند که اذا دعاکم وقتی آن پیغمبر شما را دعوت می کند و می خواند لما یحیکم برای این که شما را زنده کند،پس شما اجابت کنید آن جا حاضر شوید خوب این که می فرماید که شما را زنده کند این چی است در بحث مقدمه خاطر مبارک شما هست عرض کردیم که اینها مثل ابزار در طول مباحث مرتب به کار می رود. در این جا یک بیان مصداق های کلی داریم و بیان مصداق خاص مصداق کلی چی است این است که تمام گفته های پیغمبر از جانب خدا است و تمام اینها حیات بخش است هر چه بفرماید ما را زنده می کند و اما بیان یک مصداق خاص که پیغمبر ما را صدا می کند آن چی است که می گوید و ما را به آن زنده می کند خوب قبل از آن، یک نکته ای در آیه است آن نکته گفته بشود تا بعد برویم سراغ آن آیه ملاحظه بفرمایید که اول هم الله است و هم رسول استجیبوا لله و لرسول اذا دعاکم بعد مفرد می شود نمی گوید که این دو شما را وقتی می خوانند مفرد می شود و ضمیر برمی گردد به پیغمبر چرا پس آن جا الله را نمی گوییم علت آن است که پیغمبر دعوت می کند از جانب او و دعوت پیغمبر عین دعوت خدا است و عجیب است مولای ما امیرالمومنین علیه السلام یک جمله ای دارد در توصیف رسول خدا در یک خطبه ای است که این خطبه در نهج البلاغه نیامده است و این را ما به فضل الهی از یک نسخه عتیقی از مولفات شیخ الطائفه طوسی قدس الله سره پیدا کردیم در آن جا پیغمبراکرم را توصیف می کند امیرالمومنین، خوب حالا آمدیم سر لما یحیکم گفتیم که بیان مصادیق این است که در واقع هر چی که پیغمبر بفرماید حیات بخش است اما یک مصداق خاص پیدا کنیم مصداق خاص پیدا کردن در درس مقدمه گفته ایم کار ما نیست و کار ائمه است پس بنابراین از آنها نقل می کنیم حالا می رویم در خانه امام صادق علیه السلام، در کتاب شریف کافی حضرت بیان مصداق فرموده می فرماید:این مصداق خاص است این آیه در مورد ولایت امیرالمومنین سلام الله علیه نازل شده یعنی ولایت امیرالمومنین و اعتقاد به امامت او ما را زنده می کند این را داشته باشید. اگر خاطر شما باشد یک آیه از سوره ملک برای شما تفسیر کردیم «قل ارایتم ان اصبح مائکم غورا و فمن یاتیکم بماء معین»[2]؛ پیغمبر به اینها بگو اگر دیدید آب شما فرو رفت و چشمه ها فرو رفت و آبها ناپدید شد چه کسی برای شما آب گوارا می آورد گفتیم تاویل آیه در لسان الروایات امام است« ٍفَقَالَ إِذَا فَقَدْتُمْ إِمَامَكُمْ فَلَمْ تَرَوْهُ فَمَا ذَا تَصْنَعُون »[3]؛ امامتان از بین شما رفت یا امام خود را نیافتید چه کار می کنید آن شب هم عرض کردیم که چرا آب می گویند و تاویل به امام می شود چون امام ما را زنده می کند حیات معنوی با اعتقاد به امامت است، آنها که اعتقاد به امامت ندارند، مرده هستند ولو حرکت می کنند چنانکه در آیه دیگر داریم« أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُون »[4]؛ آیا کسی که مرده بود و ما زنده کردیم برای نوری قرار دادیم و با نور ادامه طریق بدهد این مثل کسی است که در ظلمات مانده، پس ببینید در قرآن شاید بشود پنجاه تا آیه پیدا کرد که امام را تشبیه می کنند به آب یا به حیات معنوی و کسی که امام را نمی شناسد او را مرده حساب کند خوب شناختن چی است این یک بحث بسیار بزرگی است
حالا شناختن چی است یک وقت بحثی پیش می آید یک عده مطرح می کنند می گویند آقا شما کتب مخالفین شیعه را ببینید پر است از مناقب و فضائل اهل بیت بله حالا غیر از این که فصولی و ابوابی برای فضائل اهل بیت منعقد ساخته اند کتب مستقلی بعضی از اینها در فضیلت اهل بیت نوشته اند اصلا ما یک مشت از علمای سنی را داریم که اینها فضائل نویس هستند محمد بن طلحه شافعی، ابن سباق مالکی، سبت بن جوزی و چند تا دیگر که اسم آنها زیاد است، اینها جز فضائل نویسی کار دیگر نکرده اند هر چه از اینها رسیده فضیلت نویسی بوده بقیه هم که گفتم فصولی و ابوابی در کتاب های آنها منعقد ساخته اند حالا غیر از مخالفین حتی دانشمندان مسیحی هم برای اهل بیت کتاب نوشته اند مانند جرج جرداق، شبهه شمیل، میخائیل نعیمه کلمات بسیار زیبا در مورد اهل بیت علیه السلام دارند، یک تفسیری هست به نام «البحر المحیط» تفسیر ابی حیان نحوی است از تفسیرهای کهنه است و مفصل است،« البحر المحیط» که اسم با مسما است واقعا کتاب بزرگی است آن طور که در ذهن من است در آن جا آمده قضیه آن مسیحی که یک مسیحی از قدمای مسیحیت می خواهد ابراز ارادت به امیرالمومنین بکند ولی با تمام مهارت و زیرکی حرف می زند که به جایی برخورد نکند جنجال به پا نشود در عین حال حرف دلش را هم زده خیلی مهارت می خواهد اگر حرف دلت را بزنی جنجال به پا می شود ولی حرف را بزنی و جنجال به پا نشود و حرفت را هم زده باشی مهارت و سیاست می خواهد، یک شعری است که می فرماید می گویند مقصود خلیفه دوم می شود اصطلاحا و تیم مقصود اولی است که من کاری با کسی ندارم و لکن من بنی هاشم را دوست دارم و بعد می گوید اگر من علی و آل علی را دوست داشته باشم و کسی مذمت کند برای من مهم نیست، اصلا دقت فرمودید چرا مسیحی ها دوست می دارند می گوید نه تنها ما مسیحی ها علی را دوست داریم بلکه حیوانات هم او را دوست می دارند ما از آنها که پایین تر نیستیم ، یک مسیحی دیگر برداشته تمام تاریخ اسلام را با تمام دقت و قضاوت صحیح و حاکم نمودن اهل بیت در صحنه به شعر کشیده این دیوان را من مدتی مانوس بودم و مرتب می خواندم هر کجا را نگاه می کردم با موازین شیعه درست در می آمد،نکته دیگر اینکه در مورد مبحث جهر فخر رازی یک بحثی مطرح کرده است که بسم الله را در نماز آهسته بگوییم یا بلند بگوییم بعد عرض می کنم که نقل می کند عده ای پشت سر مثلا ابوبکر نماز خواندند دیدند که آهسته گفت آن یکی گفت پشت سر عبد الرحمن عوف خواندند دیدند بسم الله را آهسته می گوید همین طور تا آخر تا می رسد به این که قومی گفته اند که پشت سر علی علیه السلام نماز خواندیم دیدیم که بسم الله را بلند گفت فخر رازی به این جا که می رسد می گوید:« و اما انا فاقول بهذا»؛ من این قول را می گیرم چرا می گوید:« لقوله ی علیه الصلاه و السلام اللهم ادر الحق معه حیث مادار»[5]؛ به خاطر گفتار پیغمبر که گفته خدایا حق را بگردان هر کجا علی باشد حق آن جا باشد فخر رازی مولای متعصب و بلند پرواز که گاهی هم نام شیعه را به زشتی می برد عجیب است بعد با یک عبارتی سخن خود را بدرقه کرده که بنده سه بار مراجعه کردم با دقت که یک وقت نقل قول نباشد ولی فهمیدم این حرف خودش است که می گوید:« من اتخذ عليّا اماما لدينه فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى »[6]؛ می گوید من متابعت امیرالمومنین را می کنم زیرا هر کس در دین خود به او اقتدا کند او چنگ زده به عروه الوثقی در تفسیرش است چاپ شده و موجود است، حالا سؤال این است که می گویند اینها که شما گفتید چه این مسیحی ها و چه اهل سنت، اینها شناخته اند امیرالمومنین را یا نشناخته اند اگر بگویید نشناخته اند پس چه طور اینها را نوشته اند، چگونه شعر گفته اند و اظهار ادب کرده اند، همان جرج جرداق بعضی جاها خیلی زیبا است کتاب می نویسد و تمام می کند و بعد با یک سینه سوزان دنیا را مورد خطاب قرار می دهد می گوید: ای دنیا چی می شود که تو نیروی خود را جمع کنی و در هر زمانی یک علی به دنیا بدهی با آن قلم و علم و شمشیر و عظمت، عجیب سؤالی است اگر نشناخته است این حرف ها را، چه طور زده است بگوییم که هم شناخته و هم نشناخته اینکه نمی شود اجتماع نقیضین محال است نمی شود هم شناخته و هم نشناخته اگر بگوییم شناخته است می گویند چرا پس اسلام نیاورده اند و آن یکی ها تصحیح عقیده نکرده اند نشناخته پس چه طور نوشته است.
خوب به این جا که می رسیم می گوییم آقا شناخت انواع و اقسام دارد بنده مثال می زنم که از یک حدیثی اقتباس کرده ام که ان شاء الله خواهم گفت ما یک همسایه ای داریم که می دانیم کدام کوچه می نشیند پلاک منزل را هم بلد هستیم اسمش را هم بلدیم اصلا تا یک حدی زندگی اش را می دانیم مثلا با مادرش زندگی می کند در فلان جا مشغول کار است آن یک علمی دارد که من و. شما از آن خبر نداریم مثلا علم طب دارد ما خبر نداریم می گویند فلان کس را می شناسی می گویی بله می شناسم خانه اش این جا است پلاکش این است قد بلندی دارد آدم خوبی است می گویی می دانی این طبیب هم هست تو چی می گویی در جوابش نمی گویی من او را نمی شناسم می گویی من او را به طب نمی شناسم در عرف مردم چی می گویند می گویند ما فلانی را بیست سال است به پاکی می شناسیم یعنی پاک بودن او را می دانیم نمی گویند این طور ما بیست سال است فلان کس را به امانت می شناسم یعنی امین بودن او را می دانیم این را شنیده اید حالا برگردیم به حدیث، حدیث عجیبی است علامه مجلسی رضوان الله علیه نسخه بسیار عتیقی در دست داشته است و مطالب زیبای کتاب را گلچین کرده آورده و می فرماید این مطلب را از نسخه عتیقی که نزد ما است نقل می کنم البته شیخیه مدعی هستند که شیخ احمد احسایی آن نسخه را دیده، ولی من اطمینان ندارم در طریق تحقیق هستم ایشان نقل می کند می گوید یک شب ابوذر آمد پیش سلمان شب بود و صحبت در این بود که شناختن امیر المومنین باید در چه درجه ای باشد بین این دو تا پیرمرد راه رفته و دلسوخته که عجیب است آقا مقام سلمان محیر العقول است و همان گونه عجیب است مقام ابوذر عجب پیغمبر اکرم یک حرفی زد در مورد ابوذر که حضار را به تعجب اند فرمود قد اشبه به عیسی بن مریم این مرد شباهت به عیسی بن مریم پیدا کرده،علی کل حال این مرد به این عظمت آمده گفته میزان شناختن امیرالمومنین باید چه باشد نباید به فکر بیافتیم سلمان یک نگاهی کرد و دید عجب حرفی می زند سلمان خود دریای علم است اما گفت ابوذر چرا از من می پرسی خوشبختانه امیرالمومنین در قید حیات است در دسترس ما است یک عده بودند به خانه امیرالمومنین و خانه رسول الله همیشه راه داشتند، ولی بعضی ها مانند ابو هریره گاهی مزاحم رسول اکرم می شد حضرت فرمود یک قدری دیر دیر بیا زود نیا برای اینکه دیگر مزاحم می شد مثلا پیغمبر داشت خطبه می خواند در نماز نعلین مبارک را گذاشته بود زیر منبر ابوهریره آنقدر خوردن را دوست می داشت رفت نعلین را گرو گذاشت و خرما خرید آورد حضرت دید در حین خطبه دهان این می جنبد گفت چی است گفت یا رسول الله از برکت نعلین شما خرما دارم می خورم بله حدیث داریم اصلا یک همچین آدمی ولی روایت داریم که سلمان اگر یک روز نمی امد منزل رسول اکرم بچه های رسول الله گله می کردند سلمان ما را فراموش کردید هر روز بیا این جا سلمان ابوذر از محرمان اهل بیت بودند، اسراری را که پیغمبر به سلمان گفت در اصحاب غیر از امیرالمومنین به کسی نگفتند یعنی آن قدر این اسرار عجیب و غریب بود که در احادیث مکرر دیده ام که فرمود اگر سلمان اسراری که به او سپرده بودم ابوذر بلد می شد او را می کشت طاقت نمی آورد بله تکفیرش می کرد آقا برو تو کافر شده ای، بله به هر حال آمده می گوید شناخت چه باید باشد چه درجاتی، گفت بلند شو برویم منزل خود آقا، حضرت فرمود: ما جاء بکما برای چی آمدید می داند برای چه آمده اند نمی گوید بماند و گفته بشود ما عبرت بگیریم عرض کردند یا امیرالمومنین راجع به شناخت شما مطلبی را بپرسیم فرمود: مرحبا بکما آفرین بر شما بنشینید اسم سلمان که سلمان بود می دانید کنیه اش ابو عبد الله بود اسم ابوذر جندب بود، همیشه خطاب با کنیه دلیل تعظیم است ولی اگر مجلس خصوصی باشد دیگر آن جا کنیه ها و لقب ها ریخته می شود و آدم خودمانی صحبت می کند امیرالمومنین روایت داریم که سلمان را گاهی بیرون می دید به او یا ابا عبد الله می گفت بله جلوی مردم باید احترامش را بگیرد و تعظیم کند اما با هم که بودند یا سلمان می گفت. آقا مجلس خلوت است نشسته اند صحبت می کنند گفت بفرمایید بگویید عرض کردند آمدیم از شناخت بپرسیم چگونه است شناخت شما من نقل به معنا می کنم، یک عبارت عجیبی فرمود:« لا یستکمل المومن الایمان حتی عرفنی کنه معرفتی بالنورانیه»[7]؛ ایمان بنده کامل نمی شود مگر مرا به نورانیت بشناسد؛ غیر از اینکه ایشان علی هستند قلبش نورانی است علمش زیاد است در کعبه به دنیا آمده است، اینها را همه بلد هستند فخر رازی هم گفته است مسیحیت گفته یهودیت گفته غیر از اینها بدانند که من نور هستم میزان ایمان این جا است من نور هستم من متصل به غیب هستم غیر از این بخواهد ایمانش کامل نمی شود اصلاً «لایستکمل المومن الایمان حتی عرفنی کنه معرفتی بالنورانیه»[8]؛ مگر این که من را به نورانیت بشناسد.ان شاء الله می خواهم شما را از یک ثروت باطنی متوجه کنم به خاطر خدا و آن این است که شما هیچ می دانید الحمدلله سر نخ شناخت امیرالمومنین به نورانیت در دست همة ما هست این را می دانید الحمدلله بروید شکر کنید« لان شکرتم لازیدنکم»[9]؛ همین قدر که می دانید امیر المومنین خلیفه بلا فصل پیغمبر است، امام است که خدا نصبش کرده است این سر نخ معرفت به نورانیت است اگر شکر بکنید زیاد می شود شکر یعنی چه یک الحمدلله بگویید نه غیر از شکر لسانی شکر عملی بکنید اخلاقت باید خوب شود باید پاکیزه شوی امیرالمومنین مثل قرآن است« لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ »[10]؛ باید پاکیزه شوی ،پاکیزه این موهبت را زیاد می کند یعنی آقا را نشانت می دهند مقصودم این است که با قلبت می بینی عاشقش می شوی همه چیز از چشمت می افتد چنانکه بعضی ها شده اند، امیرالمومنین بعد فرمود:« و اذا عرفنی بالنورانیه»[11]؛ وقتی که من را به نورانیت شناخت« فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِرا »[12]؛ کسی که من را به نورانیت شناخت خدا قلبش را بر اساس ایمان تمرین می دهد عارف چشم باز می شود نه عارف چشم بسته اصلاً عارف چشم بسته نمی شود البته اینها تسامح در تعبیر است شاید اشاره شود به این که ممکن است کسی پیدا شود اصطلاحاتی هم بلد باشد اسمی هم در بیاورد؛ اما مادامی که من را نشناسد عارف حساب نمی شود من بارها مثال می زنم و در این مثال هیچ باکی هم نداریم الحمدلله مرعوب نمی شوم بعضی ها در مقابل خیلی از عناوین و القاب مرعوب می شوند ولی نباید مرعوب شد ما فقط در مقابل چهارده نور مقدس مرعوب هستیم و انبیا و بس بله علما را هم احترام می گذاریم، دانشمندان را هم احترام می گذاریم ولی مرعوب نمی شویم چون غزالی گفته باید غش بکنیم شربت بیاورند نه این طور نیست غزالی یک عارفی است خودش بنده در مباحث رادیویی و غیر رادیویی بعضی توضیحات را داده ام، ولی چه عرفانی آدم بیاید در بهترین کتاب اخلاق از کثیف ترین فرد روزگار طرفداری کرده و بگوید از یزید بن معاویه عرفان شد ، آدم بیاید بعد از این همه عرفان و دست و پا زدن بگوید احوط این است که در لعن یزید توقف شود این حرف شد!
امام مایه حیات معنوی است گفتم به شما پس این ثروت را شکر کنید خدا به شما داده و شکر عملی و لسانی شما زیاد بشود و موهبتی بالاتر از امام شناسی نیست «یا ایها الذین آمنوا و استجیب بالله و لرسول اذا دعاکم لما یحیکم[13]»؛ می خواهد شما را صدا کند علی را نشان شما بدهد، زنده کند شما را درزیارت نامة امام زمان می خوانیم «السلام علیک یا نور الله الذی یهتدی به المهتدون»؛ سلام بر تو ای نور خدا که هدایت پذیرها به وسیله تو هدایت می شوند این یهتدی عربی است و هدایت می شوند فارسی است این فعل مضارع است اولا فعل مضارع دلالت بر تجدد و دوام دارد شما می گویید ما یک رفیقی داریم بزازی می کند یعنی چی، اول دلالت بر دوام دارد یعنی مشغول است دوم دلالت بر تجدد دارد یعنی کار تازه می شود پس این فردا می خواهد باز کند آن روز می خواهد باز کند مشغول به این کار است اما اگر دوست شما بزازی را ترک کرده نمی گوییم بزازی می کند، فعل مضارع یک معنای شانی دارد یک معنای فعلی این را دقت کنید یک گلاب پاش گذاشته ایم لب تاقچه می گوییم با این چه می کنند می گویم با این گلاب می پاشند این معنای چی است معنای شانی است نه این که الان گلاب پاشیدن به فعلیت آمده یعنی شان این است که با آن گلاب می پاشند وقتی هم که پر گلاب کردند دارند می پاشند آن معنای فعلی است یعنی کار دارد انجام می شود به فعلیت رسیده «یهتدی به المهتدون»؛ دو تا معنا دارد معنای شانی شان امام زمان هدایت مردم است خدا او را ذخیره کرده برای هدایت مردم یک معنای فعلی هم دارد که الان هم اگر توبه کند و شیعه پاکیزه بشود و به طرف خدا برگردد یک شعاع از امام زمان می آید او را اداره می کند ولو خودش نفهمد و خودش متوجه نشود امام زمان بعضی ها را می چرخاند و متوجه نمی شوند و این بیت را من زیاد می خوانم گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی * گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی.
اقا حضرت مجتبی خیلی مظلوم است یک وقت من جمع بندی کردم در تاریخ زندگی ایشان دیدم یک ابعادی دارد مظلومیتش که در جای دیگر تکرار نشده در سنین طفولیت مادری به مانند صدیقه کبری را از دست می دهد در جوانی امیرالمومنین را از دست می دهد فشارهایی که بر حضرت وارد شد همه را شاهد و ناظر بود، معروف است می گویند که حضرت زهرا آمده بود به خواب وصال گفته بود چرا برای حسن من شعر نمی گویی بله عنایت خاص دارد، دوران امامت مظلومانه، شهادت مظلومانه، تشییع جنازه مظلومانه، دفن مظلومانه، یکی از علمای نجف خیلی زیبا گفته ،می گوید که این تشییع جنازه که می بینید این ظاهر و باطنی داشته اینها را عنایت کنید ظاهر آن مردم بودند ازدحام بوده است آقایان سنی می نویسند پای تابوت به قدری ازدحام بود که اگر سوزن می انداختی به زمین نمی رسید. بنده بعد از خواندن این گزارش این طور احساس کردم که اینها چند تا هدف داشته اند در تیر اندازی، یکی هم این بوده که مردم را می خواستند متفرق بکنند که خیلی زحمت کشیده بودند و کوشیده بودند حضرت را منزوی کنند خوب این عالم نجفی می گوید که ظاهرش مردم است و باطن آنها ملائکه بود ، تیراندازی ظاهرا به سوی تابوت بود باطنا به جای دیگر بود که نمی دانم، ظاهر را نگاه نکنید ملائکه داشتند تشییع می کردند می گوید فوج فرشتگان آمده بودند با خشوع دنبال تابوت حرکت می کردند چرا این طور بوده است. می گوید: برای این که تو عین پیغمبری جان پیغمبر باید ملائکه بیایند ای خدا می گوید اینها که تیر به تابوت تو انداخته اند اینها کار با تو نداشتند پس با کی کار داشتند خوب گوش بدهید اینها کار با تو نداشته اند ظاهر این بود که می خواستند به تابوت تو تیراندازی کنند به خدا با پرده می گویم والله خودش را ترجمه نمی کنم می گوید اینها می خواستند دل مادرتان را بسوزانند.
حجه الاسلام فاطمی نیا
[1] . انفال: 24
[2] . ملک: 30
[3] . كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص: 360
[4] . انعام : 122
[5] . بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج 29 / 646
[6] . ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن / ج 1 / 425
[7] . المناقب (للعلوي) / الكتاب العتيق / 68
[8] . همان
[9] . ابراهیم: 7
[10] . واقعه: 79
[11] . المناقب (للعلوي) / الكتاب العتيق / 68
[12] . همان
[13] . انفال: 24