هر انسانی اگر تنها به خودش تکیه کند نه هدایت می شود و نه می تواند به نور برسد، بلکه همیشه در ظلمات خواهد ماند. خدای متعال درباره عده ای از انسان ها می فرماید: «آن ها مرده بودند، ما آن ها را زنده کردیم».
«أَوَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»
[1]
«برای او نوری قرار دادیم که مشی او در بین مردم، مشی با نور باشد تا اینکه بتواند در نور سیر کند.»
این آیه اشاره به دو دسته از افراد می نماید که با هم یکسان نیستند.
انسان رها شده از ظلمت به سمت وادی نور می آورد و درآخر به حیات طیبه می رسد ولی انسانی که در ظلمت و مردگی می ماند، خود را از همه چیز محروم می کند. خدای متعال ما را به سمت این حیات طیبه و نور دعوت می کند. خدا به عده ای لطف می کند و آنها را از ظلمت بیرون آورده، به سمت حیات طیبه می کشاند.
حیات و نور چیست؟ وقتی مفسّرین این آیه را تفسیر می کنند، می گویند که این تعابیر کنایه ای است. در این آیه، مؤمن و کافر با هم مقایسه می شوند. در آیه مذکور از ایمان به نور تعبیر شده است؛ یعنی در زمانی که مؤمن نبود، به او حیات دادیم و او را وارد وادی ایمان کردیم.
بزرگانی همچون مرحوم علامه طباطبایی(ره) تصریح می کنند که در این تعبیر کنایه، مجاز و تشبیه به کار نرفته است. حقیقتاً حیات و موت درجاتی دارد. عده ای هستند که حیاتشان در حد حیات غریزی است و بیش از این حیاتی ندارند. عده ای هم هستند که حیات برتر پیدا می کنند. این آیه تعبیر کنایی نیست که از ایمان، تعبیری کنایی به حیات یا نور شده باشد، بلکه درحقیقت حیات و نور درجاتی دارد که عده ای به آن می رسند و عده ای نمی رسند.
در روایتی آمده که انسان ها سه دسته هستند. یک دسته فقط «روح المدرج» دارند. دسته ای علاوه بر روح المدرج، «روح الایمان، روح القوه و روح الشهوه» دارند. انبیا و اولیا، علاوه بر این ها، دارای «روح القدس» نیز هستند.
جابر بن یزید جعفی از امام صادق(ع) نقل می کند که ایشان ذیل آیات سوره واقعه فرمودند: «که مردم سه دسته اند. اصحاب یمین، اصحاب الشمال و السابقون. فرمودند: سابقون، انبیای الهی هستند که در این ها پنج روح هست؛ یکی از آن روح ها روح القدس است. بعد از آن، چهار روح دیگر نیز وجود دارد.» که ایشان ارواح را بصورت یک به یک توضیح می دهد که اگر این روح در کسی دمیده شود، اثر آن چیست؟
«بِرُوحِ الْقُوَّةِ فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ بِرُوحِ الْإِيمَانِ فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»
[2]
مقام خوف، ناشی از روح الایمان است. اگر آن حیات در انسان دمیده شود، انسان به مقام خوف می رسد. «بِرُوحِ الشَّهْوَةِ فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَرِهُوا مَعْصِيَتَهُ».[3]
اگر آن منزلت از روح در انسان دمیده شد، انسان میل به طاعت و کراهت از معصیت دارد؛ یعنی مبدأ میل او تغییر می کند. طوری که از بندگی لذت می برد و خروج از بندگی را برای خود مکروه و رنج آور می داند. دیگری روح المدرج است که زندگی معمولی انسان ها با آن می چرخد که بعضی ها از این روح به «نفس» تعبیر می کنند. امام(ع) فرمود: «در اصحاب یمین، غیر از روح القدس چهار روح دیگر نیز هست.»
«ورُوحِ الْإِيمَانِ ورُوحِ الْإِيمَانِ و رُوحَ الْمَدْرَجِ»
[4]
روح القدس؛ حامل ولایت و امامت
مهم ترین روح ها، روح القدس به شمار می آید که مرتبه کامله اش در وجود مقدس نبی اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) و مراتب نازله اش در وجود انبیا و اولیاست. خداوند می فرماید:
«وَ كَذَالِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِى مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْايمَانُ وَ لَاكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نهَّدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا»
[5]
«پیامبر ما، روح را به تو وحی کردیم که این روح از امر ما ناشی می شود وگرنه اگر این روح در تو دمیده نمی شد، تو نمی دانستی ایمان و کتاب آسمانی چیست.»
همه حقایق در این روح به نبی اکرم(ص) عطا شده است.
به امام صادق(ع) عرض شد: چگونه این همه علوم را می دانید و از کجا این علوم را می آموزید؟ آیا کتابی در اختیار شماست که دیگران ندارند؟ شما استادی دارید که از او می آموزید؟ حضرت(ع) فرمودند: «اگر این روح نبود، حقیقت کتاب و ایمان تلقی نمی شد. بعد فرمودند: کسی که به امامت می رسد، این روح به او منتقل می شود. روحی که حامل حقیقت نبوت و حامل حقیقت مقام ولایت و امامت است.» بنابراین، این روح محور همه روح هاست که مرتبه کاملش هم در حضرت(ع) هست.
در روایت دیگری که در کتاب شریف «اصول کافی» است، حضرت(ع) می فرمایند:
«رُوحُ الْقُدُسِ لَا يَنَامُ وَ لَا يَغْفُلُ وَ لَا يَلْهُو وَ لَا يَزْهُو»
[6]
«ارواح دیگر غفلت و لهو و خواب دارند ولی هیچ کدام از این ها در روح القدس نیست.»
کسی که این روح در او دمیده می شود، به مقام نبوت و امامت می رسد و از لهو، لعب، غفلت، بازی و خواب معاف است و این چیزها در وجود وی نیست. اگر جسمش هم بخوابد، قلبش به خواب نمی رود و همیشه بیدار است و با همین روح است که علم امامت به امام داده می شود.
در روایت دیگری هست که به حضرت(ع) عرض شد: چگونه امام که در خانه اش نشسته و پرده ها افتاده و دیوارها ضخیم است نسبت به همه اطراف و اکناف عالم اشراف دارد؟
قرآن می فرماید:
«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»
[7]
«هر کاری انجام می دهید، خدا و رسول و مؤمنین هم می بینند.»
البته این رؤیت شاید غیر از شهود عین عمل است. یک شهود عین عمل نیز داریم.
خداوند می فرماید:
«وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً».
[8]
امام شاهد است. یک رؤیت بعد از عمل نیز داریم. عمل برای رسیدن به مراحل سیر خودش نیازمند اذن امام می باشد. در روایت دیگری هست که یکی از اصحاب نزدیک امام رضا(ع) به حضرت عرض کرد: برای من و خانواده ام دعا کنید. حضرت(ع) فرمودند: «مگر من دعا نمی کنم. من از اعمال شما که هر روز به ما عرضه می شود، با خبرم.» او تعجب کرد. حضرت(ع) این آیه شریفه را خواندند و شاهد آوردند و فرمودند: «مؤمنینی که شاهد عمل اند، عمل به آن ها ارائه می شود.»
روحی که در انسان ها هست یک روح نیست، بلکه ارواحی است که به تدریج به انسان اعطا و دمیده می شود. با دمیده شدن هر روح مرتبه ای از حیات و آثار حیات در انسان پیدا می شود.
قرآن می فرماید: «عده ای هستند که مرده بودند و ما آن ها را زنده کردیم.» این حیات آثار همان روح است که در مؤمنین هم دمیده می شود. حقیقت آن کجاست؟ حقیقتش همان حقیقت روحی است که در وجود معصوم(ع)، پیامبر(ص) و آلش قرار داده شده است. این روایت نورانی از امیرالمومنین (ع) نقل شد که فرمودند: «خدای متعال در مقام وحدانیت، متفرد بوده است. خدای متعال تکلم به کلمه ای کرد و به هر معنا که حقایق کلمات الله هستند، این کلمه، کلمه نور شد.» پس اولین کلمه ایجاد شده، کلمه نور است.
در روایت هست:
«خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً ص وَ خَلَقَنِي وَ ذُرِّيَّتِي»
[9]
«خدا پیامبر، من و ذریه مرا از این نور آفرید.»
«ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ رُوحاً»
[10]
کلمه دوم روح است.
«فَأَسْكَنَهُ اللَّهُ فِي ذَلِكَ النُّورِ وَ أَسْكَنَهُ فِي أَبْدَانِنَا»
[11]
خدای متعال کلمه روح را در کلمه نور قرار داد. پس ما هم کلمه الله و هم روح الله هستیم. این روح هم در نور است و هم خودش حامل روح که همه حیات ها و ادراکات به او برمي گردد و هر کجا حیاتی است به روح و کلمه نور بر می گردد. هر مؤمنی که به حیات می رسد، شعاعی از این حیات است که در او دمیده می شود.
«إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِها»
[12]
«اگر به حیات می رسد، ریشه اش این است که شعاع روح الهی در وجود او طلوع می کند و متصل می شود.»
در روایتی، ذیل این آیه شریفه در تفسیر نورالثقلین آمده است:
«و من کان میتاً عن ولایتنا فاحییناه بولایتنا»
[13]
حقیقت حیات طیبه این است که سرّ ولایت حق و ولایت الهی در انسان ظهور کند. اگر آن سرّ در وجود انسان نازل و جاری شود، انسان به حقیقت حیات دست می یابد.
امام(ع)؛ شعاع نور الهی
خداوند می فرماید:
«وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ»
[14]
«نوری که برای انسان قرار داده می شود و انسان با آن نور در بین مردم زندگی می کند»
این نور چه نوری است؟ انسانی که به نور می رسد، چگونه انسانی است؟
آن نور، نور امامت و برای انسانی است که به امام می رسد. امام حقیقت نورانیتی است که خدای متعال در عوالم مختلف او را تنزل داده است. از این رو، انسانی که نورانی است، انسانی است که به نور امام راه یافته و حقیقت نورانیت حجت خدا در او ظهور و تجلی یافته است.
همه هدایت ها به وسیله نور واقع می شود. در کتاب «اصول کافی»، خدای متعال ذیل آیه سوره تغابن مي فرماید:
«فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذي أَنْزَلْنا»
[15]
از امام باقر(ع) سؤال می شود: آن نوری که خدا نازل کرده که ما باید به او ایمان بیاوریم، چیست؟ حضرت(ع) توضیح دادند که:
«يَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ»
[16]
نور الهی در همه عوالم، وجود مقدس امام است؛ امام شعاع نور الهی است. همه عوالم، منوّر به نور خدای متعال هستند. این نور الهی در همه عوالم تجلی یافته و در همه آفاق تابیده است. این نور وجود مقدس امام(ع) است. با وجود امام هست که قلب مؤمن نورانی مي شود. حقیقت نورانیت مؤمن، ظهور نور امام(ع) در وجود اوست که این مرحله تنویر، در پی دو مرحله «تسلیم و تطهیر» است. اول باید انسان وادی تسلیم را طی کند تا اینکه به مقام سلم برسد سپس وارد وادی تطهیر می شود. وقتی انسان پاک شود، نور ولایت و محبت در وجود او جاری می شود و از این طریق به حقیقت ولایت معصوم(ع) دست می یابد. پایین تر از گوهر محبت چیزی نیست که به سادگی به انسان برسد. البته حقیقت نور و محبت در مؤمنین دارای مراتب و درجاتی است.
حضرت(ع) به ابوخالد فرمودند:
«وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ»
[17] حبّ و ولا، سرمایه انسان های پاک است. تطهیر الهی شامل کسانی می شود که«حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا»[18] خدای متعال حقیقت نور را به مؤمن می دهد تا اینکه انسان راهش را پیدا کند و در تاریکی، حیرت، شک، سردرگمی و ترس حرکت نکند. مؤمن با نور یقین و ایمان راه می رود. از این رو، در دنیا، برزخ و قیامت حرکتش به سمت بهشت است.
در روایت هست:«فَالْمُؤْمِنُ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَصِيرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى الْجَنَّةِ نُورٌ »[19] سیر مؤمن در نور است و هیچ وقت در تاریکی و حیرت و شک به سر نمی برد. این نور آثاری دارد که در آیات قرآن آمده است. این نور، سبب ایجاد و پدید آمدن شرح صدر و بصیرت می شود و هم چنین همان حقیقت نورانیت الهی است که در وجود امام تحقق پیدا می کند و به وسیله امام(ع) در وجود مؤمن می تابد و با اشراق این نور، وجود مؤمن نورانی می شود. وقتی وجود مؤمن نورانی شد، سیرش در نور است و آفاق در دل او روشن می شود. این نوری است که وقتی بر انسان بتابد، انسان می تواند با آن گذشته و آینده اش را یک جا مشاهده کند.
در ذیل این آیه روایتی لطیف آمده است که،«هُدَى مَنْ فِي السَّمَاءِ وَ هُدَى مَنْ فِي الْأَرْضِ»[20] نور الهی، مبدأ همه هدایت هاست و هر موجودی به سمت کمال هدایت می شود. اگر این نور نباشد، راه هدایت بسته می شود. این نور الهی است که عوالم را روشن و مخلوقات و موجودات را به سوی خدا هدایت می کند. وگرنه اگر نور الهی در عالم جاری نمی شد، در این صورت هیچ مخلوقی جذب خدا نمی شد.
خداوند می فرماید:«ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ»[21]. در جایی دیگر نیز می فرماید:«قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً»[22]
کسی که چشم ندارد، نمی تواند نور را ببیند. انوار هدایت الهی است که عوالم را روشن کرده و اگر هر مخلوقی به سمت مبدأ و سرچشمه نور و به سوی خدای متعال برود، هدایت می شود و سیر می کند. این سیر با هدایت خودِ خداست و هدایت به عهده اوست.
در روایات هست که وقتی هدایت شکل می گیرد، باید بپذیرید. در کتاب «اصول کافی» هست که به حضرت(ع) عرض می کند: «هدایت صنع» کیست؟ حضرت(ع) فرمود: «هدایت صنع خداست. فقط باید مهتدی باشید. مهتدی، هادی نیست بلکه هادی اوست. این هدایت الهی، همان نور الهی است که در همه عوالم تنزل کرده است.
خداوند می فرماید:
«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
[23]
«نور همه عوالم از اوست.»
لذا هدایت از اوست و هر موجود و مخلوقی، در هر مراتبی از مرتبه خلقت به سمت مبدأ نور و حضرت حق حرکت می کند و به قرب می رسد.
خدای متعال می فرماید:
«مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ»[24]
«مَثَل نور الهی در عوالم، مشکاتی (چراغدانی) است که در آن چراغی برافروخته و این چراغ در شیشه بلورینی قرار داده شده که هم محافظِ اوست و هم بر پرتو آن می افزاید.»
حضرت(ع) فرمودند: «مشکات صدر رسول الله(ص) است.» همه انوار فروغ هدایت الهی، در این شبستان و مشکات نازل شده است. لذا فرمود: مصباح، حقیقت علم و نبوتی است که به نبی اکرم(ص) داده اند. اگر گفته شده «العلم نور»، حقیقت آن نور و علم که انسان را به سوی خدا هدایت و به بندگی دعوت می کند، علم و نبوتی است که به قلب نبی اکرم(ص) عنایت شده است.
صدر مطهر حضرت(ص)، مشکات انوار الهی است که همه انوار عوالم از این مشکات ناشی می شود. فروغ همه عوالم پرتویی از این مشکات است. آن مقام، مقام مشرف به همه عوالم است و چراغ برافروخته در آن، منزلت نبی اکرم(ص) و هدایت همه عوالم است. افلاکیان و آسمانی ها و ملکوتی ها و ملکی ها، به وسیله آن به سوی خدا هدایت می شوند. حق تعالی فرمودند:
«كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ»
زجاجه، قلب نورانی امیرالمؤمنین(ع) است که این علوم به او منتقل می شود.
در روایات آمده که حقیقت اسراری که نبی اکرم(ص) آوردند، دیگر بالا نرفت و به وجود مقدس امیرالمومنین(ع) منتقل شد. این شاید نازل به مرتبه دیگری از این ارتباط است که نورانیت امیرالمؤمنین(ع) و رسول الله(ص) را می رساند.
در تفسیر علی بن ابراهیم و برهان مشکات، قلب مؤمن است و نوری که در قلب مؤمن می تابد، نور ایمان است و همان چراغی است که در آن مشکات، روشن می شود. حقیقت مشکاتی که در آن چراغ هدایت الهی تجلی می کند، صدر نبی اکرم(ص) است. صدر همه مؤمنین حول محور نبی اکرم(ص) است و چراغی که در آن ها برافروخته می شود، شعله ایمان است. بنابراین، حقیقت علم در شبستان وجود نبی اکرم(ص) و در مشکات انوار الهی تجلی می کند و از آن جا به قلوب مؤمنین جاری می شود که انبیا جزء آن ها هستند.
قلب حضرت، مشکات انوار الهی است و همه هدایت ها از این جاست. حضرت موسی(ع) گفت:
«لَعَلِّي آتيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ»
[25]
«ایشان قَبَسی از آن شعله را دارند.»
حقیقت نور چیز دیگری است. به هر میزانی که کسی به این نور راه پیدا کند، به حقیقت و هدایت نور الهی راه پیدا می کند. در روایت داریم:
«إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ»
[26]
تا این قلب آماده نشود، نور یقین و هدایت در قلب نازل نمی شود. باید این مراتب طی شود.
ذیل این روایت نورانی که می فرماید: «مشکات، قلب مؤمن است» این مطلب نورانی آمده که،
«فَالْمُؤْمِنُ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَصِيرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى الْجَنَّةِ»
[27] همه سیرش در نور است. وجود مؤمن، مشکات، چراغدان و روشنی بخش راه مردم است. نگاه کردن، حرف زدن و راه رفتن او، شما را به مقصد می رساند. انسان هایی هستند که خدای متعال آن ها را به سرچشمه حیات و نور متصل می کند. وقتی به این سرچشمه رسیدند، به حیات طیبه می رسند.آثار و برکات این حیات چیست؟ آثار و برکات این نور در مؤمن چیست؟ جلوه ها، شعاع و فروع این نور چیست؟ همه صفات حمیده از فروع این نورند.
انفاق مؤمن فقط این نیست که شکمی را بخواهد سیر کند. می خواهد با انفاق کردنش نوری بتابد و دلی را روشن و قلبی را هدایت کند. لذا انفاق اولیای خدا با انفاق بقیه فرق می کند. همه کارهایشان فرق دارد. همه وجود مؤمن، جذب نور شده است. لذا مؤمن از بیوت نور است. خداوند می فرماید:«في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ»[28] این نوری که در مشکات تجلی پیدا کرده، انواری هستند که یکی بعد از دیگری، ظهور و در عالم تنزل پیدا می کنند. این بیوت، بیوت نورند؛ گِلی هستند. خانه گِلی امام هم خانه فوق العاده ای است اما این بیوت نور، مثل بیت النبوه است. این بیوت نور، خود ارواح معصومین(ع) هستند که حقیقت نور الهی در آن ها تجلی می کند تا این که به مؤمن می رسد. مؤمن هم بیت النور است. وجودش شعله ای از نور الهی است.
در روایت هست که مؤمن مثل ماه شب چهارده است. ماه، نورش را از خورشید می گیرد ولی دیگران از این نور استفاده می کنند. این نور در او تجلی می کند. خداوند می فرماید:
«قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً»
[29]
حقیقت، انوار الهی است که در حضرت(ص) به ودیعه نهاده شده است. نورانیتی که در قلب نبی اکرم(ص) قرار داده شده، حقیقت و باطن کتاب الهی است. خداوند می فرماید:
«فيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ»[30]
این کتابی که به تو دادیم، بزرگ تر و مهم تر از همه کتب است.
در روایات آمده که «اگر در خانه ای قرآن تلاوت شود، آن خانه نورانی می شود.» برای ملکوتی ها، ستاره ها به حقیقت نورانیت قرآن می درخشند. کربلایی کاظم می گفت: من خواندن بلد نبودم ولی آیات قرآن را می خواندم. می گفت: من از نورش می فهمم قرآن است. اگر یک آیه در یک صفحه بود، می فهمید. داخل کتاب جواهر، آیات قرآن را تشخیص می داد. این حقیقت نوری است که از مبدأ نور نازل شده و تا پایین ترین منزلتش هم نور است و سیر انسان در درجات با اوست؛ به میزانی که در درجات کتاب سیر می کند و مجذوب کتاب می شود، سیر در درجات پیدا می کند. ائمه(ع)، حقیقت نور نازله هستند و بعد سیر ما هم سیر در درجات ولایت آن هاست.
حضرت به عمار ساباتی فرمودند:«دَرَجَاتٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ بِوَلَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ إِيَّانَا يُضَاعِفُ اللَّهُ لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ يَرْفَعُ اللَّهُ لَهُمُ الدَّرَجَاتِ الْعُلَى»[31] سیر ما در درجات به میزان جذب مان درولایت آن هاست. مؤمن به میزانی غذا میل می کند که به وسیله آن بتواند جذب وجود معصوم(ع) شود و در درجات سیر کند.
اصلی ترین شفاعت امام معصوم(ع)، شفاعت در انوار و سیر در درجات قرب و توحید است. از این رو، درجات مؤمن به درجات ولایت آن هاست.
«أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ»
[32]
امام هم خودش صراط است و هم هادی الی الصراط است و هم اینکه سیر معنوی در مراتب ولایت آن هاست، یعنی مجذوب شدن در ولایت آن ها و سلوک با جذب به ولایت آن هاست.
در روایت داریم:
«الْمِشْكَاةُ فَاطِمَةُ(س)»[33]
صدر، نبی اکرم(ص) و وجود مقدس فاطمه زهرا(ص) است.
«وَ رُوحُهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ»
[34]
خدای متعال این حقیقت را به نبی اکرم(ص) در معراج عنایت کرده است.
در علل الشرایع هست که وقتی ملائکه تجلی نور فاطمه زهرا(س) را دیدند، تعجب کردند که خدایا این چه نوری است؟ خدای متعال در جوابشان فرمود:
«لِمَ سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِنُورِهَا وَ غَشِيَتْ أَبْصَارَ الْمَلَائِكَةِ وَ خَرَّتِ الْمَلَائِكَةُ لِلَّهِ سَاجِدِينَنُورٌ مِنْ نُورِي وَ أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّةً»
[35]
در روایتی آمده که امام صادق(ع) فرمودند: یازده قرآن ناطق از این وجود مقدس ساطع شده است. «الذین يَقُومُونَ بِأَمْرِي يَهْدُونَ إِلَى حَقِّي»[36] هدایت با نور الهی واقع می شود. ائمه(ع)، هادی الی الله هستند؛ این ها نورند و تا نور نباشد نمی تواند هادی باشد. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَقَالَ هَادٍ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ هَادٍ لِأَهْلِ الْأَرْضِ»[37] امامی که نور و هادی است، هدایت همه عالم با اوست. به وسیله او خدای متعال هدایت می کند. لذا این نور، مشکات انوار نیست. مشکات نور، خودش هم نور است. اصل نور مشکات است. در دل این مشکات چراغ هم قرار دارد. این چراغ ائمه(ع) هستند.
در روایت داریم:
«فِيها مِصْباحٌ الْحَسَنُ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الْحُسَيْنُ الزُّجاجَةُ»
[38]
همه ائمه(ع) از این مصدر جلال صادر می شوند. این وجود مقدس، چراغ پرفروغ هدایتی است که همه هدایت ها به اوست. همه هدایت ها در قلب نبی اکرم(ص) تحقق پیدا می کند. لذا خدا قرآن را بر نبی اکرم(ص) نازل کرد. اگر تنزل در عوالم بعدی هم پیدا کند، باز از مرتبه صدر نبی اکرم(ص) است که نازل می شود. همه هدایت ها به او برمی گردد. مرتبه کامله قرآن تنها در مرتبه کامله صدر نبی اکرم(ص) تجلی می کند. بنابراین، برای تجلی حامل دیگری جز وجود مقدس نبی اکرم(ص) نیست. لذا اگر صدر نبی اکرم(ص) مشکات است، این مشکات فاطمه زهرا(س) است. «وَ رُوحُهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ».[39] هم نور قرآن و هم انوار ائمه(ع) در اوست. هدایت در قرآن و امام(ع) خلاصه می شود.
این ها در مرتبه باطن هم به یک حقیقت برمی گردند و در مراتب کثرت پیدا می کنند و اگر هر دو این ها به وسیله نبی اکرم(ص) نازل شده؛ یعنی این وجود مقدس ظرف تنزل انوار ائمه(ع) و قرآن است. اگر صدر نبی اکرم(ص) ظرف قرآن و ظرف ولایت است، همه حقایق و هدایت ها در آن جا نازل شده است. لذا حضرت، حبیب خداست؛ یعنی خدا او را دوست می دارد.
خداوند می فرماید:
«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ»
[40]
«اگر تبعیت از نبی اکرم از طریق عبودیت حاصل شد، آن گاه محبت خدا شکل می گیرد.» در جایی دیگر خداوند می فرماید:«إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ»[41] انبیا، معصوم و مطهر نیستند بلکه حقیقت طهارت تنها در ولایت نهفته است. آن جا مقام ولایت و عبودیت مطلق است. باطن ولایت، عبودیت است. طهارت در آن جا؛ یعنی توحید. حقیقت عصمت نیز آن جاست. بقیه عصمت شان، نازله آن عصمت است. به میزانی که تبعیت می کنند و تولّی دارند، عصمت پیدا می کنند. به میزانی که انسان از سیطره ولایت آن ها خارج شود، از عصمت خارج می شود و شیطان بر آن ها ولایت پیدا می کند.
خداوند می فرماید:
«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»
[42]
هم چنین در روایت داریم:
«لَا يَتَّخِذْ مَعَ وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ غَيْرَهُمْ وَلَايَتُهُمُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فَمَنْ أَشْرَكَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ فَقَدْ أَشْرَكَ بِوَلَايَتِنَا»
[43]
هر کس در هر مقامی، شرک در عبادت دارد. کسی که به مقام اخلاص در توحید رسیده باشد، به مقام اخلاص در ولایت دست یافته است. ولایت، طریق توحید است. کسی به توحید درعبادت می رسد که به توحید در ولایت برسد. حقیقت توحید و ولایت به آن ها داده شده است؛ چون حقیقت عبودیت را دارند. حقیقت، محبت خدا و طهارت هم مال آن هاست.
فاطمه(س)؛ طریق تولی به خدا و رسول
در زیارت شریفه می خوانیم:
«يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ ص وَ أَتَانَا بِهِ وَصِيُّهُ»
[44]
ولایت و تصدیق با توجه به بلا شکل می گیرد. بلا است که انسان را به تصدیق و درک ولیّ خدا هدایت می کند. این صبر با توجه به ولیّ خداست.
اگر کسی می خواهد از محبت خدا و نبی اکرم(ص) بهره ببرد، طریقش فاطمه زهرا(س) است. قرآن می خواهد بگوید که «اگر می خواهید به قرآن برسید، باید به شب قدر برسید. اگر مي خواهید به هدایت قرآن راه پیدا کنید، باید شب قدر را درک کنید. باید شب قدر را پیدا کنید تا قرآن را پیدا کنید. درک قرآن با درک شب قدر ممکن است.»«اللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ»[45] آن حقیقت است که مبدأ ظرف نزول قرآن است. لذا درک همه هدایت ها، درک نورانیت و نبوتی است که به نبی اکرم(ص) عطا شده است. قرآن و ولایتی که به حضرت عطا شده، از طریق فاطمه زهرا(س) است.
در روایت داریم:«إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»[46] ما راه مستقیم به او نداریم، راه ما از طریق ائمه است. این وجود مقدس، حقیقتی است که همه اسرار هستی در او تجلی یافته است. حقیقت قرآن و نبوت و ولایت با او تنزل پیدا کرده است.
مرحوم کمپانی می فرماید: آتش زدند، ولی چه به دست آوردند؟ نورالله را نمی شود با این چیزها خاموش کرد. درست است که آن ها هیچ بهره ای نبردند. خانه ای را آتش زدند که باب الهی و تجلی وجه الله بود، ولی نتوانستند نور خدا را خاموش کنند. هر چه آن ها بیشتر جنایت کردند، نورالهی بیشتر تجلی کرد.
حجةالاسلام والمسلمین میرباقری