23 فروردین 1396, 21:52
از جمله الطاف خداوندي که شامل حال من شد اين است که موفق شدم يک سال و نيم محضر مقدس فقيه عارف و حکيم متاله جناب آيت الله شيخ مرتضي طالقاني را درک کنم. اين ايام از ايام پربرکت عمر من بود و خاطره هاي به ياد ماندني از ايشان دارم از جمله خاطره ها اين است:
يکي از آخرين روزهاي ذي الحجه که براي درس خدمت ايشان رسيدم. فرمودند براي چه آمدي؟ عرض کردم براي درس. فرمودند: درس تمام شد. من تصور کردم مقصود ايشان فرا رسيدن تعطيلات محرم است. عرض کردم دو روز به محرم مانده و هنوز درس ها تعطيل نشده است. ايشان فرمودند: مي دانم. درس تمام شده است «خر طالقان رفته پالانش مانده» روح رفته جسدش مانده. من فهميدم که ايشان خبر رحلت خود را مي دهند. خدا را شاهد مي گيرم که هيچ گونه علامت بيماري در ايشان نبود. بسيار منقلب شدم و خواهش کردم نکته اي را به عنوان يادگار بفرمايند. ابتدا کلمه لااله الاالله را با يک حالت روحاني و رو به ابديت فرمودند و بعد در حالي که اشک بر محاسن شريفشان جاري بود، در حال عبور از پل زندگي فاني به سراي ابديت و باقي، اين بيت را زمزمه کردند:
تا رسد دستت به خود، شو کارگر - چون فتي از کار خواهي زد به سر
بار ديگر کلمه لااله الاالله را فرمودند، هر چه تلاش کردم، دست مبارکشان را ببوسم موفق نشدم. با قدرت زياد مانع مي شدند. پيشاني و محاسن مبارک ايشان را چند بار بوسيدم، اثر قطرات اشک هاي مقدس آن مسافر ابديت را بر صورتم احساس کردم و رفتم، دو روز بعد خبر رحلت آن عالم رباني را شنيدم. در مراسم تدفين او اغلب مراجع و بزرگان حوزه شرکت داشتند. هنگامي که بدن مطهر او را غسل مي دادند، چنان بوي عطر دل انگيزي به مشام مي رسيد که هر کس از ديگري سوال مي کرد شما عطر زده ايد، جواب ها منفي بود و من هيچگاه ديگر چنان بوي دل انگيزي که آن روز در فضاي روحاني آنجا به مشامم خورد، استشمام نکردم.(1)
_________________________________
1- مجله حوزه، ش 19، فروردين 1366، ص 25
روزنامه كيهان، شماره 21208 به تاريخ 24/8/94، صفحه 6 (معارف)
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان