سخنران استاد میرباقری

نور هدایت الهی

اگر هدایت الهی شامل حال ما نشود، در ضلال و سردرگمی هستیم. برای این که حرکت به سمت خدای متعال اتفاق بیفتد، باید از این ضلال و تاریکی و سردرگمی و حیرت بیرون بیاییم. باید هدایت شویم. نیازمند به هدایت ربی هستیم که ما را آفریده و از آغاز خلقت ما، در کار ما و به یاد ما بوده و ما را کفایت کرده است.

هدایت پروردگار

حرکت ما و ادامه راه ما، جز با هدایت او ممکن نیست. هدایت پروردگار است که ما را از حیرت ها نجات می دهد و در سایه آن هدایت خودمان را می بینیم. اگر تاریکی های درون و بیرون مان برداشته شود، می توانیم افق های دور را ببینیم. ما با او به یقین می رسیم. هدایت پروردگار با نور الهی واقع می شود. همه انسان ها اول نور را می بینند، بعد اشیا را. اگر نورانیت نباشد، هیچ چیز دیده نمی شود. همه چیز مجهول اند. بنابراین معلوم شدن مجهولات و راه افتادن ما، به نورانی شدن محتاج است. باید نور در قلب ما تجلی کند. نقطه ظهور و تجلی نور، در قلب است. البته این نور از قلب به اعضا و جوارح انسان سرایت می کند. همه وجود انسان مؤمن به تدریج نورانی می شود.

ابهام در دنیا و آخرت

خداوند می فرماید: «وَ مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبيلاً».[1] کسی که در این دنیا، در ابهام است، در آخرت هم در ابهام خواهد بود. انسان اهل شک، در آخرت هم در شک است. یقین گران قدر است. اگر در دنیا به کسی یقین ندهند، معلوم نیست در آخرت به او بدهند یا نه. کسی که در دنیا لیاقت یقین را نیابد، در آخرت هم به یقین نمی رسد. باید این دنیا، نورانیت و یقین را به دست آورد. هر کسی به مقام یقین برسد، از شک و سردرگمی بیرون می رود. فرمودند که ما اهل یقین هستیم. ما لحظه ای شک نمی کنیم. پس دنبال ما راه بیا. دست ما در مقابل دشمنان خدا پر است. دست اهل دنیا خالی است.

رب من

خدای متعال می فرماید: «قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ».[2] به آن ها بگو قسم به ربی که من دارم، اگر او رب من است، عالم را بی دلیل خلق نکرده است. رب نبی اکرم به تبع پرورش نبی اکرم، همه عالم را خلق کرده است. خدا شما را رها نمی کند. رب من، مرا تربیت و مبعوث می کند. قیامت از فروع ربوبیت خدای متعال نسبت به نبی اکرم است. بعد می فرماید: «ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ».

قیاس خود با خدا

یکی از چیزهایی که گاهی موجب می شود ما در حقایق شک کنیم، این است که به خاطر کوچکی و محدودیت، حادثه ها در نظرمان بزرگ جلوه می کند. مگر می شود خدا میلیاردها انسان را از نو زنده کند و همه ذرات عملشان ضبط شده باشد؟ خداوند می فرماید: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ».[3] خودتان را با خدا مقایسه نکنید. علت این که شما معاد را انکار می کنید، برای این است که خدا را با خودتان مقایسه کردید. او رب است. او حکیمانه عمل برای خدا آسان است که شما را از نو زنده بکند.

امر الهی

خداوند می فرماید: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ».[4] همه چیز با امر الهی محقق می شود. در دعای شریف امام سجاد علیه السلام می خوانیم: «فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ».[5] احتیاج به دستور دادن نیست. همین قدر که اراده الهی تعلق بگیرد، همه چیز واقع می شود. همه هستی، جلوه یک اراده خداست.

نور خدا

خداوند می فرماید: «وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ».[6] مثل یک چشم بر هم زدن، عالم شکل گرفت. این کثرت ها مال عالم دنیاست. خدای متعال، نوری را که مال مقام بالا بوده، تنزل داده است. شما چرا پشت به نور می کنید و می گویید خبری نیست. رو به نور کنید و ببینید خبری هست؟ چشمتان را بستید و می گویید خبری نیست، کوهی نیست، دشتی نیست، دریایی نیست.

رابطه کافران با نور

کفار چشمشان را به سوی نوری که خدا نازل کرده و همه راه را روشن می کند و زیبایی ها و آیات خدا را عیان می کند، می بندند. هدایت خدا در این نور است. همه خوبی ها و خیرات در این نور است. چشمشان را می بندند و بعد می گویند خبری نیست. همین دنیاست، ولا غیر. آن هایی که گفتند خبر است، راست گو بودند. انبیا بودند. عملشان به آن ها می گوید که راست می گویند. شما ایمان بیاورید آن وقت ببینید خبری هست یا نه.

این نور چیست؟

ابوخالد کابلی پرسید: آقا این نور چیست؟ حضرت نور را توضیح دادند. اول با چند قسم مؤکد فرمودند: «و الله نور الأئمة من آل محمد ص إلى يوم القيامة».[7] این انواری که خدا نازل کرده، از آل نبی اکرم است. اگر کسی به ائمه ملحق شد، حامل نور است و نورانی می شود.

حاملان ولایت

سه دسته حامل ولایت اند، انبیای مرسل، ملائکه مقرب و مؤمنین کامل. این سه گروه حامل نورند. خودشان هم نورانی می شوند. هر کجا باشند، نورانی اند. مؤمن نورانی است و محیط دور و بر خود را نورانی می کند.

نور الله یعنی امام

اگر امام نور الهی است، شیعه هم شعاع این نور است. لذا مؤمن نور است. ایمانش هم نوری است که در قلبش هست. حضرت فرمودند: «وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ».[8] ائمه علیهم السلام نور الله اند. نور الله یعنی امام، یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام یعنی امام صادق علیه السلام فرمودند: خیال نکنید امام نور برای شما در دنیاست.

ائمه، نور خدا

نور ملائکه، نور دیگری است. نور عالم بالا، نور دیگری است. ائمه نور خدا در همه عوالم اند. همه عوالم با این نور روشن می شود، یعنی همه راه شما در شعاع این نور است. خیال نکنید از عالم دنیا که بالا رفتید، دستتان را باید در دست کس دیگری بگذارید. دست همه اهل راه، در دست ائمه است. جبرییل و میکاییل نیز همین گونه اند. انبیای اولوالعزم هم چنین اند. اگر رو برگردانند، از نور جدا می شوند و هبوط می کنند.

رو به سوی مغفرت

خدای متعال می فرماید: «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ».[9] به طرف مغفرت خدا روی بیاورید، به طرف باغستان ها و جنت الهی بروید که گسترش آن به اندازه پهنای همه سما و ارض است.

ذکر مصیبت: حضرت عباس سلام الله

هر کجا آدم گرد فرمان ولی خدا بچرخد، همان جا کعبه است. قمر بنی هاشم این نکته را به همه عالم فهماند که اگر ولی خدا از تو آب هم بخواهد، ولو یک فرمانده بی بدیل و بی نظیر باشی، باید جانت را برای مشک آب بگذاری.

وقتی از اسب روی زمین آمد، دید سرش در دامن فاطمه زهراست. چه معراجی بالاتر از این که این باب به سوی کسی گشوده شود.

  • العطش کودکان قلب مرا پاره کردورنه ز شمشیرها نیست مرا واهمه
  • کاش همان دم که تیر آمد و بر مشک خوردتیغ اجل داده بود عمر مرا خاتمه

هر کجا بچه های امام حسین علیه السلام مشکل داشتند، خودشان را به عمو می رساندند و او مشکل را حل می کرد. حتی علت این که بچه های خودش را نیاورد، این بود که بتواند خودش را وقف امام حسین علیه السلام و بچه هایش کند. صدای العطش بچه ها در خیمه ها پیچیده است. بچه ها بر اثر تشنگی بی تاب بودند.

او جانانه می جنگید و رجز می خواند و به طرف خیمه ها پیش می رفت، ولی لحظه ای پیش آمد که دستانش از بدن جدا شد. دیگر نمی تواند بجنگد. آب ها روی زمین ریخته شد. دیگر آب ندارد که برای حرم سیدالشهدا ببرد. متحیر در میدان ایستاد.


[1] . الإسراء : 72.

[2] .همان.

[3] . الزلزلة : 7،8.

[4] . يس : 82 .

[5] . الصحيفةالسجادية، امام سجاد علیه السلام، ج1، ص54، 7، و كان من دعائه عليه السلام إذا عرضت ...، ص54.

[6] . القمر : 50 .

[7] . تأويل الآيات الظاهرة، سید استرآبادی، ج671، سورة التغابن و ما فيها من الآيات في الآیات الهدی ...، ص673.

[8] . الكافي، شیخ کلینی، ج1، ص19، باب أن الأئمة ع نور الله عز و جل ...، ص194.

[9] . آل عمران : 133 .