بنياد هاي خانواده در مكتب اسلام
خانواده به عنوان اصلي ترين نهاد اجتماعي و زيربناي جوامع و منشأ فرهنگ ها و تمدن ها در تاريخ بشر بوده. پرداختن به اين بناي مقدس و بنيادين و حمايت و هدايت آن به جايگاه واقعي و متعالي اش، همواره سبب اصلاح خانواده بزرگ انساني و غفلت از آن، موجب دورشدن بشر از حيات حقيقي و سقوط به ورطه هلاکت و ضلالت بوده است. نهادهاي اجتماعي زيادي در اطراف ما وجود دارد مثل اداره، مدرسه و ... ولي کوچکترين نهاد اجتماعي خانواده است. اين کوچکترين نهاد، محبوب ترين نهاد در نزد خداست .امام صادق (ع) از پيامبر نقل مي کند: در اسلام هيچ چيزي محبوب تر از خانه اي که با ازدواج آباد مي شود نيست و هيچ چيز بيشتر خشم خدا را در نمي آورد از خانه اي که بهوسيله ي طلاق خراب بشود. اسـلام، اهـل بـيت پيامبر اسلام را بـه عـنـوان نمـونـه اي کـامـل از خـانواده برتر معرفي و صلاحيت الگويي آن را براي جهانيان امضا کرده. خـداونـد سـبـحـان اين خانواده را از هرگونه رجس و پليدي مبرا دانسته. آيه شريفه «اِنَّمـا يُريدُ اللهُ لِيُذهبَ عَنکُم الرّجسَ اهلَالبيتِ وَ يُطَهّرکُم تَطهيرا (احزاب23)، خطاب به همين خانواده است. آيه مـبـاهـله (آل عـمـران 61) در بـاره اعـضاي اين خانواده وارد شده و عظمت مقامات معنوي و عرفاني آنان را به نمايش گذاشته. زنـدگـي امام عـلي (ع) و حضرت فـاطمه (س) سراسر الگوست. همسر داري علي (ع)، مديريت او در خـانـه و خـانـواده، شـوهرداري فاطمه (س)، خانه داري و تربيت فرزند او در عالم نظير ندارد و تا قيامت براي جهانيان اسوه خواهد بود.
مهمترين محورهاي خانواده از منظر اسلام عبارتند از:
اصالت خانوادگي: اولين ويژگـي خـانـواده بـرتـر در اسـلام، اصـالت خـانـوادگـي و اصل و نسب پاکيزه است. اصلاب ارزشمند پدران و دامنهاي مطهر و پاک مادران که به هيچ گـونـه پـليدي آلوده نشده اند، چنان که در زيارتنامه امام حسين (ع) مي خوانيم: «اَشهَدُ اَنَّکَ کُنتَ شهادت مي دهم که تو از گوهرهاي پاک و از ارحام مطهري. جاهليت به ناپاکيهايش شما را آلوده نساخت و لباسهاي ناپاک خود را براندام شما نپوشاند. اين ويژگـي آنچنان مهم است که امام حسين (ع) در جريان نهضت کربلا و دست بيعت ندادن با يزيد به آن استفاده مي کند و من با يزيد بيعت کنم، بلکه دامنهاي پاک و منزهي که من در آن پرورش يافته ام به من چنين اجازه اي نمي دهند.
دين و ايمان: خـانـواده اي بـرتـر اسـت کـه هـر کدام از ارکان آن از ويژگي دين و ايمان و اعتقادات ناب برخوردار باشد. در آموزه هاي اسلامي براي گزينش همسر شايسته بر ويژگي دين و ايمان بسيار تاکيد شـده. در اسـلام، بـعـد از ايمـان به درخانواده برتر، زن و شوهر هر دو از عقيده و ايمـانـي خالص برخوردارند. چنانکه در مورد حضرت علي (ع) و فاطمه (س) اين گونه اسـت. اگـر ايمـان جـن و انس را روي هم بگذارند به اندازه ايمان علي (ع) نمي رسد. رسول خدا(ص) درباره ايمان دخترش فرمود: همانا خداوند تمام وجود دخترم فاطمه را از ايمان و يقين لبريز کرده است.
تقوا: قـرآن کـريم، تقوا را معيار برتري معرفي کرده و کساني را که از خداپرواي بيشتري دارند گرامي تر ميشمارد. اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِندَاللّهِ اَتْقيکُمْ (حجرات 13). بـر هـمـين اسـاس هـر خـانـواده اي کـه در رعـايت تـقـواي الهـي پيشتازتر باشد از لحاظ الگـويي، برتر شمرده مي شود. در خانواده برتر زن و شوهر متقي و خداترس هستند. حد و مرزهاي الهي را مراعات مي کنند. اسـلام در تـشـکـيل خانواده بر اين ويژگي تاکيد کرده است و مردي را شايسته همسري مي دانـد کـه پـارسـا باشد و از گناهاني مانند زنا، شرابخواري و گناهان علني دوري کند. شخصي درباره ازدواج دخترش با امام حسن مجتبي (ع) مشورت کرد حضرت فرمود: دخـتـرت را به ازدواج مردي باتقوا درآور؛ چرا که او اگر دخترت را دوست بدارد، احترامش مي گذارد و اگر به او علاقه نداشته باشد به او ستم مي کند.
صبر و شکر: در خانواده برتر هيچ کدام از زن و شوهر در برابر سختيهاي زندگي جزع و بي تابي نـمي کنند. آنها ناملايمات زندگي را هديه هاي خدا بر خويش مي شمارند، در وقت دارايي خدا را سپاس مي گويند و هنگام نداري و فقر صبوري مي کنند.
تربيت افرادي صالح: فـرزنـدان خـانـواده بـرتـر نـمـونـه کـامـلي از تـربيت شدگان مکتبي اند. بهترين شيوه تـربـيتـي را در خـانواده برتر مي توان سراغ گرفت. فرزندان در چنين خانواده اي از اوان کـودکـي تـربـيت ديني و اخلاقي مي شوند. راه و رسم خوب زيستن را مي آموزند. با شـخـصـيت و عزتمند بار مي آيند و انساني صالح مي شوند و قدم به عرصه اجتماع مي گذارند و منشا آثار و برکات فراوان مي شوند.بـا تـوجـه به اينکه اهل بيت پيامبراکرم (ص) از نظر اسلام برترين خانواده شمرده مي شـونـد از تـمـام ويژگـيهـاي ارزشـي و اسـتـانـداردهـاي مـکـتـبـي بـه صـورتـي کامل برخوردارند، بايد اين خانواده براي همگان الگو قرار گيرند و ويژگيهاي آن به عـنـوان نـوک قـله و اوج ارزشـهـاي اسـلامي مورد توجه باشد و خانواده هاي اسلامي براي رشـد و تـعـالي خـود و دسـتـيابـي بـه زنـدگـي ايده آل ومـکـتـبـي هـمـواره ارزشـهاي نوک قله را مدنظر قرار دهند و تمام حرکات و سکنات و جهت گيريهاي خود را با آن هماهنگ سازند و تا مي توانند در همان سمت و سو حرکت کنند و خود را به نوک قله نزديک سازند. اسلام مکتبي است که زندگاني انسان را داراي دو بعد دنيايي و آخرتي ميداند. از اينرو، در ارائه برنامهها و آموزههاي خود براي زندگي به هر دو جنبه از حيات انساني توجه نشان داده است. خانواده به عنوان يک نهاد تأثيرگذار در خوشبختي دنيوي و اخروي انسان در منظومه معرفتي اسلام از جايگاه برجستهاي برخوردار است. آموزههاي اسلام در نگرش به خانواده و کارکردهاي آن به گونهاي طرحريزي شده است که ضمن از بين بردن زمينههاي تنش و تضاد و ايجاد پيشنيازهاي استحکام، خانواده را در ايفاي نقش سعادتبخشي به افراد، ياري دهد.
ريشه هاي تربيت ديني در خانواده
تربيت، به عنوان روشي براي بهرهگيري از توانمنديهاي انسان، از جمله راهکارهايي است که نسلي را به نسلهاي بعدي مرتبط ميسازد. انسان موجودي است خلاق و پويا که طبعاً به دنبال موقعيت و بالندگي در زندگي خويش است، از اين رو براي شکوفا نمودن استعدادها و رسيدن به آرمانهاي خود از هيچ کوششي فروگذار نبوده و سعي ميکند که از توانمنديهاي خود به بهترين وجه استفاده کند تا به سر منزل مقصود برسد. بررسي اهداف تعليم و تربيت اسلامي نشان مي دهد که مهمترين نيازهاي هر جامعه الهي، تربيت افراد متديني است که با اتکا به نيروي ايمان، اراده، تعقل و منطقي بينديشند و به جاي وابستگي استفاده از دستاوردهاي اقتصادي و فرهنگي ديگران خود مولد دانش و فناوري براي زندگي مستقل در عصر ايمان باشند. از آنچه درباره دين و تربيت گفته شد، روشن گرديد که مفهوم «تربيت ديني» در ارتباط با سه محور شناخت، ايمان و عمل قابل تحقق است. اين سه عنصر در تربيت ديني هر کس، نقش اساسي دارد و مربّي بر همين اساس بايد عمل تربيت ديني را اجرا کند. بنابراين، مي توان گفت: «تربيت ديني» فرايندي است که از طريق اعطاي بينش، التزام قلبي و عملي به فرد هماهنگ با فطرت و به دور از جبر و فشار، به منظور نيل به سعادت دنيوي و اخروي انجام مي گيرد. تربيت داراي دو نقش مهم آموزش و پرورش است که در يکي اهتمام به آموزش فنون، مهارت ها و توانايي هاي لازم براي رفع نيازهاي جامعه است و در ديگري پرورش حسّ ديني و مذهبي کودک که به صورت فطري در نهاد او به وديعت گزارده شده، مورد توجه است. بررسي همه ابعاد تربيت به لحاظ نقش اساسي آنها در زندگي انسان لازم است.
بر اساس آيات و روايات اسلامي، سرپرست خانواده، اعم از پدر و مادر و يا افراد ديگر، نسبت به تربيت ديني فرزندان و ديگر زير دستان خود، مسئوليت سنگيني دارد. به همين دليل، خداي متعال در اين زمينه، خطاب به مؤمنان از پيامدهاي اخروي آن خبر داده، به آنان هشدار مي دهد: «اي کساني که ايمان آورده ايد، خود و خانواده خويش را از آتشي که هيزم آن انسان ها و سنگ ها است، نگهداريد. (تحريم: 6) نگهداري خويشتن از طريق ترک معاصي و تسليم نشدن در برابر شهوات سرکش ميسور است، نگهداري خانواده نيز به وسيله تعليم و تربيت درست و فراهم ساختن محيط پاک و به دور از هرگونه آلودگي فکري و عملي حاصل مي شود. حضرت محمد(ص) در پاسخ به سئوالي در اين زمينه، که چگونه انسان مي تواند اهل و فرزندانش را از آتش (اعم از آتش دنيا و آخرت) نجات دهد؛ فرمودند: آنها را به آنچه خدا دستور داده امر و از آنچه نهي کرده باز داريد. اگر از شما پذيرفتند آنان را از آتش جهنم حفظ کرده ايد و اگر قبول نکردند به وظيفه خود عمل نموده ايد.
خدمت به خانواده و همسر در آموزههاي ديني
بر طبق آموزههاي قرآني ملاک در بهترينها، داشتن تقواست که در شکل اخلاق نيک و خوش، خودنمايي ميکند، چرا که انسان خوش خلق، از خدا ميترسد و ميکوشد تا به بهترين شکل و هنجارترين و نيکوترين شيوه زندگي کند و ديگران را نيز از خود بهرهمند سازد. از آنجايي که شرايط خانه و خانواده،ويژه است، تقوا در خانه و خوشخويي در آن، بهترين ملاک در شناخت بهترين مردم است. کسي که بتواند در خانه، اهل تقوا باشد و خوشخويي را به نمايش بگذارد، بهترين مردمان است.
خانواده، آشيانه عشق و محبت
هر چند که خانه محلي براي زندگي است، ولي هدف از آن سکونت و آرامش است. در آيات قرآني همان طور که از واژههايي چون «بيت»، «دار»، «حجره»، «ذاتالعماد» و «اکنان» براي بيان خانه استفاده شده، واژه «مساکن» نيز به کار رفته است، چرا که هدف از خانه و خانواده، رسيدن به همان چيزي است که از آن به خوشبختي ياد ميشود. خداوند پس از آفرينش حضرت آدم(ع) و همسرش، به آنان فرمان ميدهد تا در بهشت نخستين، سکونت يابند. (بقره، 35، اعراف، 19) پس انسان در خانه و در ميان خانواده به سکونت و آرامش ميرسد و مودت و دوستي و محبت، اين آرامش را ميان زن و شوهر پديد ميآورد و سکونت واقعي را تحقق ميبخشد. (روم، 21) در آيات قرآني بارها واژه سکن و مشتقات آن براي سکونت انسانها در زمين و دستيابي به آرامش بيان شده است. (اعراف، 161، ابراهيم، آيه 37، اسراء، 104، مومنون، آيه 18، طلاق، 6) پس خانه، محل آرامش از جانب خداوند است (نحل، 80) و بندگان بايد بر اين نعمت، خداوند را شکر و سپاس گويند. (نحل، 80 و 81) همچنين خانواده محل احسان و عشق و مودت و محبت است و هر انساني ميبايست اوج عشق و محبت انساني را در خانه و در ميان خانواده جستوجو کند. (روم، 21)
ويژگيهاي خانه خوب
در اسلام براي خانه خوب ويژگيهائي بيان شده که در اينجا به برخي از آنها اشاره ميشود. از جمله اين ويژگيها ميتوان به وسعت خانه و همسايه خوب اشاره کرد. در حقيقت ويژگيهاي مادي و فيزيکي و محيط زيستي، از جمله مهمترين ويژگيهاي يک خانه مطلوب از نظر اسلام است. اميرمومنان علي(ع) در اين باره ميفرمايد: ان للدار شرفا و شرفها الساحه الواسعه و الخلطاء الصالحون و ان لها برکه و برکتها جوده موضعها وسعه ساحتها و حسن جوار جيرانها؛ خانه را شرافتي است. شرافت خانه به وسعت حياط (قسمت جلوي خانه) و همنشينان خوب است. و خانه را برکتي است، برکت خانه، جايگاه خوب آن، وسعت محوطه آن و همسايگان خوب آن است. (مکارمالاخلاق، ص 125) البته پيش از اينکه خانهاي خوب از نظر فيزيکي و محيط زيستي داشته باشيم ميبايست نخست، خانواده خوبي داشته باشيم. همسر خوب و مهربان، نعمت بزرگي است که فراخي و بزرگي خانه در برابر آن هيچ است. رسول اکرم(ص) نخستين شرط در خوشبختي را همسر خوب و صالح ميداند و سپس به امور ديگر چون وسعت خانه براي سعادت اشاره ميکند. آن حضرت(ص) درباره مولفههاي سعادت ميفرمايد: من سعاده المرء المسلم الزوجه الصالحه والمسکن الواسع والمرکب البهي والولد الصالح؛ از خوشبختي مرد مسلمان، داشتن همسر صالحه، خانه بزرگ، مرکب راحت براي سواري و فرزند صالح است. (بحارالانوار، ج 76، ص 155، ح 35) همسر خوب داشتن از عوامل پيشرفت مرد است. رسول اکرم(ص) ميفرمايد: المراه الصالحه احد الکاسبين؛ زن شايسته يکي از دو عامل پيشرفت خانواده است. (بحارالانوار، ج 103، ص 238، ح 39) شايد براي همسران در آغاز زندگي حرارت عشق و محبت اجازه ندهد تا ديگري را در ميان خود بپذيرند و ميخواهند زمان بسياري را تنها در کنار هم باشند، ولي به زودي يک خلأيي را در زندگي حس ميکنند و ميبينند که خانه به همان سادگي که روشن به عشق و محبت شده، کمسو و کمفروغ ميشود، چرا که کودک و فرزندي که منبع انرژي عشق باشد نيست. از اين رو در اسلام بر فرزند به عنوان عامل مهم در تحقق دوام سعادت و خوشبختي و ايجاد يک خانه خوب تاکيد شده است. رسول اکرم(ص) درباره نقش کودک در برکت خانه ميفرمايد: بيت لا صبيان فيه لا برکه فيه؛ خانهاي که کودک در آن نباشد، برکت ندارد. (کنز العمال، ح 44425) ازديگر ويژگيهاي خانه خوب و نيکو ميتوان به پاکي و پاکيزگي آن اشاره کرد. از پيامبر(ص) و معصومان(ع) روايات چندي در اين زمينه وارد شده و پاکيزگي و بهداشت محيط زيست به ويژه خانه در آموزههاي اسلامي بسيار مورد تاکيد قرار گرفته است. رسول اکرم(ص) درباره بهداشت محيط زيست ميفرمايد: زباله را شب در خانههاي خود نگه نداريد و آن را در روز به بيرون از خانه منتقل کنيد، زيرا زباله نشيمنگاه شيطان است. (من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 5، ح 4968)
امير مومنان امام علي(ع) نيز در اين باره ميفرمايد: نظفوا بيوتکم من حوک العنکبوت، فان ترکه في البيت يورث الفقر؛ خانههاي خود را از تار عنکبوت پاک کنيد، زيرا باقي گذاشتن آن در خانه، فقر ميآورد. (وسائل الشيعه، ج 3، ص 575، ح2) از نظر اسلام، اموري ديگر در تحقق خانه خوب نقش دارد که ميتوان در اين زمينه به مسايلي اشاره کرد که به عنوان آداب خانهداري از آن ياد کرد. رسول اکرم(ص) مهمان نوازي در خانه را از نشانههاي خوب ميداند و ميفرمايد: کل بيت لايدخل فيه الضيف لاتدخله الملائکه، هر خانهاي که ميهمان بر آن وارد نشود، فرشتگان واردش نميشوند. (جامع الاخبار، ص 375) البته در آداب حضور مهمان در خانه، امام باقر(ع) نکتهاي را بيان ميکند که براي رسيدن به يک خانه خوب ميتواند تاثيرگذار باشد. آن حضرت(ع) ميفرمايد: اذا دخل احدکم علي اخيه في رحله فليقعد حيث يامره صاحب الرحل فان صاحب الرحل اعرف بعوره بيته من الداخل عليه، هرگاه يکي از شما به خانه برادرش وارد شد، هر جا صاحب خانه گفت، همان جا بنشيند، زيرا صاحب خانه به وضع اتاق خود از ميهمان آشناتر است. (قرب الاسناد، ص 69، ح 222) براي دستيابي به يک خانه خوب و محيط آرام و مسکن مطلوب لازم است امور ديگري را مراعات کرد که شايد کوچک يا به نظر پيش پاافتاده باشد ولي تاثيرات شگرفي در محيط خانه و خانواده به جا ميگذارد. رسول اکرم(ص) سلام کردن را عامل مهم در تحقق شرايط مطلوب زندگي در خانه ميداند و ميفرمايد: اذا دخل احدکم بيته فليسلم، فانه ينزله البرکه و تونسه الملائکه، هرگاه يکي از شما به خانه خود وارد ميشود، سلام کند، چرا که سلام برکت ميآورد و فرشتگان با سلامدهنده انس ميگيرند. (عللالشرايع، ج2، ص 583، ح 23) آن حضرت همچنين تلاوت قرآن را تاثيرگذار دانسته و فرموده است: ان البيت اذا کثر فيه تلاوه القرآن کثر خيره و اتسع اهله و اضاء لاهل السماء کما تضيء نجوم السماء لاهل الدنيا، خانهاي که در آن قرآن فراوان خوانده شود، خير آن بسيار گردد و به اهل آن وسعت داده شود و براي آسمانيان بدرخشد، چنان که ستارگان آسمان براي زمينيان ميدرخشند. (کافي، ج2، ص610، ح1)
بهترين خانواده
چنان که گفته شد خانه به عنوان يک مکان فيزيکي، محيطي براي سکونت و آرامش است ولي عنصر اصلي که اين آرامش و سکونت را تحقق ميبخشد، همسران هستند. همسران اگر بتوانند شرايط محيطي را به عنوان يک منبع الهام استفاده کنند، ميتوانند سعادت و خوشبختي را در خانه و خانواده تحقق بخشند. همسران براي رسيدن به آرامش و سکونت و خوشبختي ميبايست به سلوک و رفتار خودشان توجه داشته باشند؛ زيرا آن چه از کوزه باطن انسان بيرون ميتراود اخلاق رفتاري اوست. هر گونه رفتار نيک در خانه ميتواند خانه را به بهشت تبديل کند و بسياري از مشکلات بيروني را حل و مرتفع سازد. رسول اکرم(ص) ميفرمايد: خيرکم خيرکم لاهله و انا خيرکم لاهلي ما اکرم النساء الا کريم و لا اهانهن الا لئيم؛ بهترين شما کسي است که براي خانوادهاش بهتر باشد و من از همه شما براي خانوادهام بهترم، زنان را گرامي نميدارد مگر انسان بزرگوار و به آنان اهانت نميکند مگر شخص پست و بيمقدار. (نهج الفصاحه، ح 1520) در اين ميان مردان از زنان نقش مهمتري را ايفا ميکنند؛ چرا که مسئوليت خانه و خانواده و قوام آن به مرد است و ستونهاي خانه و خانواده را مردان تشکيل ميدهند. (نساء، 34) رسول اکرم درباره نقش کليدي مردان در تحقق خانواده مطلوب ميفرمايد: مرد، سرپرست خانواده است و درباره آنان از او سؤال ميشود و زن، سرپرست خانه شوهرش و فرزندان اوست و درباره آنان از وي سؤال ميشود. (صحيح بخاري، ج 3، ص 125)
زنان انسانهايي عاطفي و نيازمند مهر و محبت هستند. از اين رو ابراز محبت شوهران به آنان، بسيار مهم است و از مردان خواسته شده تا محبت و عشق خود را به همسر ابراز و اعلان کنند؛ چرا که زنان به همان اندازه که نيازمند محبت هستند، حيا و عفت، ايشان را از ابراز علاقه باز ميدارد و چنان که مردان ميتوانند، زنان در بروز عشق خود به همسر، حيا مي ورزند ولي دوست دارند که شوهرانشان قربان صدقه آنها بروند و ابراز مهر و محبت کنند. اين ابراز علاقه و محبت به ويژه در زماني که زنان از شوهران خود عصباني يا دلگير هستند بايد بيشتر باشد. مردان لازم است از در احسان و عفو و گذشت وارد شوند و دل زنان خويش را به دست آورند. (نساء، 12) رسول اکرم(ص) درباره بهترين مردان امت خويش به مرداني اشاره ميکند که در خانه، نرمترين و مهربانترين هستند. آن حضرت ميفرمايد: خير الرجال من امتي الذين لايتطاولون علي اهليهم و يحنون عليهم ولا يظلمونهم؛ بهترين مردان امت من کساني هستند که نسبت به خانواده خود خشن نباشند و اهانت نکنند و دلسوزشان باشند و به آنان ظلم نکنند. (مکارم الاخلاق، ص 216)
اصولا مهرباني و احسان مرد، به خود او باز ميگردد، يعني پيش از اينکه ديگري سود ببرد خود مرد از اين احسان و گذشت و مهر و صفا بهره ميبرد؛ چرا که خانهاش از هر گونه توفاني در امان قرار ميگيرد و گرماي مهر و محبت در کانون خانه، خانواده را گرم ميکند و هر گونه مشکلات روحي و رواني را از ميان برميدارد و اجازه ميدهد که زندگي در آرامش ادامه يابد و شرايط براي طولاني شدن عمر فراهم آيد؛ چرا که فشارهاي روحي و رواني نه تنها بر جسم اثر ميگذارد و انسان را دچار بيماريهايي چون زخم معده و مانند آن ميکند، بلکه مرگ زودرس را به دنبال خواهد داشت؛ اما احسان و خوشرفتاري در خانواده عامل افزايش عمر است. چنانکه امام صادق(ع) فرمود: من حسن بره باهل بيته مد له في عمره؛ هر کس به شايستگي در حق خانوادهاش نيکي کند، عمرش طولاني ميشود. (کافي، ج 2، ص 105، ح 11) همچنين آن حضرت ميفرمايد: سه چيز است که اگر مومن از آنها مطلع شود، باعث طول عمر و دوام بهرهمندي او از نعمتها ميشود: طول دادن رکوع و سجده، زياد نشستن بر سر سفرهاي که در آن ديگران را اطعام ميکند و خوشرفتارياش با خانواده. (کافي، ج 4، ص 49، ح 15)
البته رسول اکرم(ص) براي کساني که آرامش و سرور را به خانه خويش ارزاني ميدارند، پاداشهاي معنوي اخروي ديگري را بيان ميکند که از آن جمله همراهي فرشتگاني است که تا قيامت در شرايط سخت او را کمک ميکنند. آن حضرت ميفرمايد: من ادخل علي اهل بيته سرورا خلق الله من ذلک السرور خلقا يستغفرله الي يوم القيامه؛ هر کس خانوادهاش را شاد کند، خداوند از آن شادي، موجودي ميآفريند که تا روز قيامت براي او آمرزش بخواهد. (کنزالعمال، ج16، ص 379، ح 44995) رفتار خوش در خانواده انسان را در بهشت دنيا و آخرت قرار ميدهد و انسان، سعادت را در دنيا و آخرت تجربه ميکند. اما صادق(ع) ميفرمايد: مومن همواره خانواده خود را از دانش و ادب شايسته بهرهمند ميسازد تا همه آنان را وارد بهشت کند. (مستدرک الوسايل، ج 12، ص 201، ح 13881) آموزش خانواده در بيان و عمل، از حقوق خانواده و تکليف مرد خانه است؛ البته زنان خانواده نيز در تربيت اولاد در کنار همسر نقش دارند، اما تکليف اصلي برعهده مرد است تا اصول اخلاقي را بياموزد و بياموزاند. از اين رو تعليم آموزههاي ديني برعهده مردان خانواده نهاده شده است. (تحريم، آيه 6) رسول اکرم(ص) در بيان بهترين خانه و خانواده ميفرمايد: هرگاه خداوند براي خانوادهاي خير بخواهد آنان را در دين دانا ميکند، کوچکترها بزرگترهايشان را احترام مينمايند، مدارا در زندگي و ميانهروي در خرج، روزيشان ميکند و به عيوبشان آگاهشان ميسازد تا آنها را برطرف کنند. (نهج الفصاحه، ح147)
خدمت به عيال
مردان بايد خود را خدمتکار خانه و خانواده بدانند و خدمت عيال و همسر را بزرگ و ارزشمند بشمارند. رسول اکرم (ص) به اميرمومنان(ع) سفارش ميکند که در خدمت خانواده بکوشد چرا که خدمت به خانواده، کفاره گناهان کبيره و خاموشکننده خشم خداوند و مهريه حورالعين و زيادکننده حسنات و درجات است. (جامع الاخبار، ص 276) از نظر رسول اکرم(ص) خدمت به خانواده جزو خصلتهاي اولياي الهي است. از اين رو در سفارش خويش به اميرمومنان علي(ع) ميفرمايد: لا يخدم العيال الا صديق او شهيد او رجل يريد الله به خير الدنيا و الاخره، يا علي: به خانواده خود خدمت نميکند مگر صديق يا شهيد يا مردي که خداوند خير دنيا و آخرت را براي او ميخواهد. (بحارالانوار، ج 104، ص 132، ح1) خداوند دوست ميدارد که خانواده به گونهاي عمل کند که همه شرايط براي پاکي و پاکيزگي و رشد معنوي افراد آن فراهم آيد. بر اين اساس هر چيزي که اين پاکي و شرايط مناسب را دگرگون ميسازد به عنوان دشمن خانه و خانواده معرفي شده و از آن پرهيز داده ميشود. رسول اکرم(ص) آيه 6 سوره تحريم (قوا انفسکم و اهليکم نارا)را تلاوت فرمودند: «خود و خانوادهتان را از آتش دوزخ حفظ کنيد، گفتند: اي رسول خدا! چگونه خانوادهمان را از آتش دوزخ حفظ کنيم؟ فرمودند: به آنچه خدا دوست دارد امرشان کنيد و از آنچه خدا نميپسندد، نهيشان نمائيد. (الدرالمنثور، ج6، ص 244) در تحقق شرايط خانواده خوب بايد به گونهاي عمل شود که همه نيازهاي انساني به درستي در آن جا پاسخ گرفته شود. امام صادق(ع) به خوبي اين شرايط مطلوب را معرفي ميکند و خواهان تحقق آن از سوي همسران ميشود. آن حضرت(ع) ميفرمايد: مرد در خانه و نسبت به خانوادهاش نيازمند رعايت سه صفت است هر چند در طبيعت او نباشد: خوشرفتاري، گشادهدستي به اندازه و غيرتي همراه با خويشتن داري. (تحف العقول، ص 322)
البته اميرمومنان امام علي(ع) خوشخويي را در سه چيز ميداند از جمله اين سه چيز فراهمآوري آسايش و رفاه براي خانواده است. پس خوشخويي تنها به چهره گشاده نيست بلکه در رفتاري است که بخشي از آن واجبات يا مستحبات است. کسي که به وظيفه خود عمل کند خوشخو است و اگر بتواند فراتر از وظيفه واجبي، به مستحب نيز اقدام کند در خوشخويي برتر است. از اين رو امام علي(ع) ميفرمايد: حسن الخلق في ثلاث: اجتناب المحارم و طلب الحلال و التوسع علي العيال، خوش اخلاقي در سه چيز است: دوري کردن از حرام، طلب حلال و فراهم آوردن آسايش و رفاه براي خانواده. (بحارالانوار، ج 71، ص 394، ح 63)
بر اين اساس اگر خانواده را در فشار اقتصادي قرار دهيم و آسايش را براي آنها فراهم نسازيم مصداق تندخو و بدخلق خواهيم بود. انسانها بداخلاق با رفتارهاي خويش موجبات دوري خانواده از خود را فراهم ميآورند و سپس غرولند ميکنند که چرا چنين اتفاقي افتاده است. امام علي(ع) به مردان هشدار ميدهد و ميفرمايد: من ساء خلقه مله اهله؛ هرکس بدخلاق باشد، خانوادهاش از او دلتنگ و خسته ميشوند.(تحفالعقول، ص 214) حضرت فاطمه(س) در بيان بهترين مردان ميفرمايد: خيارکم الينکم مناکبه و اکرمهم لنسائهم، بهترين شما کسانياند که با مردم نرمترند و زنان خويش را بيشتر گرامي ميدارند. (دلائل الامامه، ص 76) پس بايد کوشيد تا براي رسيدن به خوشبختي در دنيا و آخرت خوشخويي را در زندگي در پيش گيريم و براي خود عذاب قبر و دوزخ در خانه نسازيم و آخرت و عاقبت خود را با بدخويي نيست و نابود نکنيم
دشمن زندگي خانوادگي چيست؟
براي اينكه زندگي زناشويي خوبي داشته باشيم لازم نيست كه حتما به دنبال راههاي معجزهآسا باشيم. ضمن اينكه بايد بدانيم كه خوشبختي در زندگي زناشويي و داشتن يك زندگي زناشويي موفق بعد از ازدواج، هيچ ارتباطي به روياپردازي و ايدهآل نگري نداشته و در عين حال چيزي نيست كه بدون هيچگونه تلاش و ارادهاي تحقق بپذيرد. پس لازم است بدانيم كه اگر واقعا قصد بهبود شرايط زندگي زناشويي خودمان را داريم، يكي از بهترين اقداماتي كه ميتوانيم انجام دهيم، شناسايي عوامل مخرب در زندگي است ؛
- - تلويزيون: تلويزيون قاتل عشق است. در اين مورد هيچ شكي نداشته باشيد! حتي كاملا توصيه ميشود كه شام خوردن جلوي تلويزيون را قدغن كنيد. هر شب غذا خوردن جلوي تلويزيون به همراه گويندگان نميگذارد حواستان به همسرتان و فرزندانتان باشد از آن گذشته آنقدر جلوي تلويزيون به تماشاي فيلم مشغول بودهايد كه حتي ديگر وقت نداريد با هم حرف بزنيد و از حال يكديگر با خبر شويد. تنها چاره كار اين است كه اين دشمن را از زندگي بيرون بيندازيد! براي آنكه در اين كار زياد سختگيري نكرده باشيد ميتوانيد موافقت كنيد كه در هفته، بعضي از شبها تلويزيون خاموش باشد. البته فراموش نكنيد كه تلويزيون در رابطه ميان والدين و فرزندان نيز بعضا نقشهاي مخرب زيادي دارد.
- - خانهنشيني: ممكن است به خاطر تلويزيون ويا بنا به دلايلي، ديگر بيرون نرويد! البته حتما لازم نيست كه رستورانهاي آنچناني برويد و يا از همسرتان چنين انتظاري را داشته باشيد. چرا كه به هر حال اصل قضيه اين است كه شما اوقاتي را با هم و به بهترين شكل سپري كنيد. حالا ميتوانيد غذايي را كه در منزل تهيه كردهايد به پارك ببريد و يا اينكه اگر ميتوانيد به رستوراني كه در آن خاطرههاي خوشي داشتهايد برويد. فراموش نكنيد كه نبايد با هزينه تراشيهاي بيمورد، به گونهاي متحمل هزينه بشويد كه ديگر نخواهيد به رستوران برويد. اگر هم به سينما علاقه داريد و از آن لذت ميبريد ميتوانيد با تفاهم بر روي فيلم خاصي،از تماشاي آن لذت ببريد. فراموش نكنيد كه صله رحم را همواره در برنامههاي خودتان بگنجانيد. مبادا طوري رفتار كنيد كه ببينيد ديگر از گردشها يا شبنشينيهاي رمانتيك خبري نيست! بايد دوباره آن حال و هوا را به دست آوريد و به اتفاق يكديگر از خانه بيرون بزنيد! حالا كه به تازگي از شر تلويزيون خلاص شدهايد، سعي كنيد كه توجه به همسرتان، تلويزيون جديد شما باشد!
- - ساعات اضافي: ديگر دير از سر كار به خانه بر نگرديد! نه تنها براي خودتان وقت نداريد بلكه علاوه بر آن خستگي و عصبانيتتان را با خود به خانه ميآوريد كه حقيقتا هيچ كار خوشايندي براي فرزندان و همسرتان نيست! تنها كافي است كه كار، تمام زندگيتان را به خود مشغول كند، به سرعت تنها موضوعي ميشود كه از آن در خانه حرف ميزنيد. بس كنيد! سعي كنيد به حد كافي زود به خانه برگرديد تا قبل از شام كمي وقت براي خودتان و يا با هم بودن داشته باشيد. به شرطي كه طبق همان اصل اول، در اين مدت جلوي تلويزيون ولو نشويد! و خصوصا براي آنكه توجه بيشتري به يكديگر داشته باشيد هر از گاهي كار را از ياد ببريد. به عنوان مثال ميتوانيد تصور كنيد كه هرگاه به خانه بر ميگرديد همانطور كه جورابهاي خودتان را از پايتان خارج ميكنيد تمام مسائل فكري بيرون از خانهتان را هم از ذهنتان خارج كرده و آنها را درون جورابهايتان بريزيد.
- - رسيدگي به وضع ظاهر: فكر نكنيد چون ديگر زن و شوهر هستيد و چندين سال از زندگي مشتركتان ميگذرد بايد نسبت به وضع ظاهرتان بيخيال شويد! چرا كه در روايات اسلامي هم نسبت به اينكه هر كدام از زن و شوهر، خودش را براي همسرش آراسته كند، تاكيدات و سفارشهاي بسيار فراواني وجود دارد. پس بهتر است كه دست از شوريدگي و نامرتب بودن برداريد، موهايتان را ژوليده و در هم رها نكنيد، از ريخت و پاش كردن در خانه خودداري كنيد و به خودتان برسيد! همسرتان مطمئنا شما را همانگونه كه هستيد دوست دارد، با اين حال چرا سعي نميكنيد خود را به بهترين شكل نشان دهيد؟ به اين ترتيب به او نشان ميدهيد كه حضور او و تاثيري كه بر او ميگذاريد برايتان مهم است.
- - بيتوجهي: يكي ديگر از دشمنان بزرگ زن و شوهرها، بيتوجهي است. در اينجا منظور از توجه كردن،گل خريدن و يا هديه دادن نيست بلكه تنها نگاه كردن به همسرتان است كه گاهي ميتواند خيلي بيشتر از آنچه كه تصور ميكنيد، تاثير خوبي در زندگيتان بگذارد. زماني كه همسرتان آرايشگاه رفته و يا كت جديدي خريده است به او توجه نشان دهيد. بخصوص زماني كه او را شيك و زيبا ميبينيد و يا وقتي كه او با تعريفهاي بجا و مناسبش شما را تحت تاثير قرار ميدهد، از او تعريف كنيد. زيرا تعريف و تمجيدها هميشه خوشايند هستند، اما تنها زماني كه درست و بجا به كار برده شوند.
- - حسادت مفرط: دست از پاييدن و سين جيم كردن همسرتان برداريد زيرا زندگي مشترك براساس اعتمادي دوجانبه بنا ميشود. شك و بدگمانيهاي بيش از حد شما، در نهايت او را به ستوه ميآورد.
- - خانواده همسر: نه مطمئنا تمام خانوادههاي همسر، آنگونه كه در فيلمها به صورت منفي نشان داده ميشوند نيستند. پس سعي كنيد كه از تلقين منفي به ذهنتان كاملا دوري كنيد و اين باور را در خودتان تقويت كنيد كه تفاهم بين همسر و خانواده شما اغلب ميتواند گرم و صميمانه باشد اما نكته مهم آن است بدانيد زماني كه اين تفاهم به حد كافي وجود دارد چيزي را به همسرتان تحميل نكنيد. چنانچه احساس ميكنيد كه همسرتان از رفت و آمدهاي آخر هفته كم كم خسته ميشود، به او اصرار نكنيد آخر هر هفته براي ناهار با خانواده شما باشد و البته اين قاعده در مورد ميهمانيهاي همكاران و دوستان قديمي نيز صدق ميكند.
- - نبود برنامه: تشكيل خانواده به معناي گذراندن زندگي بدون در نظر گرفتن آينده نيست. شما بايد به اتفاق هم آيندهتان را بسازيد. از برنامههاي كوتاه مدت (مكاني كه تعطيلات را در آنجا ميگذرانيد، خريد اتومبيل و ...) گرفته تا برنامههاي بزرگتر (بچهدار شدن، عازم شهر ديگري شدن و ...) بيدرنگ در مورد آيندهتان و اينكه چگونه با آن روبهرو ميشويد فكر كنيد. اين عمل روابط شما را منسجمتر و شور و شوق در زندگي را در شما شعلهور ميكند.
- - سكوت: مطمئنا عدم گفتگو براي زندگي زناشويي مضر است. اين امر بنا به دلايل مختلف، اغلب ناشي از كمبود وقت و يا بيتوجهي زن و مرد نسبت به يكديگر است كه در بالا از آنها نام بردهايم. با اين حال، معمولا گفتگو ميان زن و مرد صورت ميگيرد اما هيچ يك از طرفين به حرفهاي يكديگر گوش نميدهند. در اين حالت، موضوعي را با هم مطرح كنيد و سعي كنيد حقيقتا حرف طرف مقابلتان را بفهميد. در صورت نياز، بيدرنگ از يك روان درمانگر كمك بگيريد. البته ناگفته نماند كه متاسفانه بعضي از زن و شوهرها، حرفهايي ميزنند كه اگر سكوت كنند و آنها را نگويند، بسيار براي آنها بهتر است. پس حالا تصميم و تشخيص آنكه چگونه سكوت زندگي را بشكنيد با خودتان است.
خانواده در انديشه مقام معظم رهبري
در فرهنگ اسلامي، خانواده به مثابه دژي محکم و استوار، بيشترين مسئوليت را در رُشد، تحوّل، تربيت و سعادت انسانها و جوامع بشري بر عهده داشته و دارد. از ديدگاه اسلام خانواده کانوني است که در آن، ارزشهاي اخلاقي، باورهاي ديني و روابط اجتماعي شکوفا گرديده و از نسلي به نسل ديگر انتقال مييابد و زمينه رُشد عاطفي و تربيت اخلاقي و اجتماعي اعضاي خانواده فراهم ميگردد. خانواده به عنوان اصليترين پايگاههاي رُشد و شکوفايي شخصيّت و پرورش مهارتهاي اجتماعي کودکان و نوجوانان، اساسيترين سهم را در سلامت و اعتلاي جوامع بشري بر عهده دارد، بخش قابل توجّهي از شکلگيري شخصيّت، تبلوُر رفتارهاي اجتماعي، تعاملات بين فردي و مسئوليت پذيري انسانها حاصل چگونگي بازخوردها، بينشها و تجارب آنان در زندگي خانوادگي است.
جامعه اسلامي و خانواده: در محيط اسلامي، زن و شوهر با هم هستند، متعلق به هم هستند، در مقابل هم مسئول هستند، در مقابل فرزندان مسئول هستند و در برابر محيط خانواده مسئولند. در محيط هاي اسلامي، کانون خانواده چنان مستحکم و پابرجاست که گاهي پس از دو نسل نيز هنوز پدر بزرگ و پدر و نوه در يک خانه با هم زندگي مي کنند. در جوامع اسلامي، يعني جوامع ديندار و خداباور که دو نفر آدم براي مدت طولاني با هم زندگي مي کنند و هيچ گاه از هم سير نمي شوند، بلکه دلبستگي شان وانس و محبت و وفايشان به همديگر بيشتر مي شود؛ اين، همان خاصيت دينداري و مذهبي بودن و خواسته هاي خدايي را رعايت کردن است. در اسلام و در فرهنگ اسلامي، خانواده بادوام است. در خانه، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها و پدر و مادر هستند، نوه ها و نتيجه هايشان را مي بينند و سنتها را به هم انتقال مي دهند. نسل گذشته، مواريث خود را به نسل بعد تحويل مي دهد و بريده و بي ريشه و تنها و بي عاطفه بار نمي آيند.
خصوصيات خانواده خوب: خانواده خوب، يعني زن و شوهري که با هم مهربان باشند، باوفا و صميمي باشند و به يکديگر محبت و عشق بورزند، رعايت همديگر را بکنند و مصالح همديگر را مهم و گرامي بدارند. اولادي که در آن خانواده به وجود مي آيد، نسبت به او احساس مسئوليت کنند و بخواهند او را از لحاظ مادي و معنوي، سالم بزرگ کنند. از لحاظ مادي و معنوي او را به سلامت برسانند. چيزهايي به او ياد بدهند، به چيزهايي او را وادار کنند، از چيزهايي او را بازدارند و صفات خوبي را در او تزريق کنند. چنين خانواده اي، اساس همه اصلاحات واقعي در يک کشور است. چون انسانها در چنين خانواده اي خوب تربيت مي شوند، با صفات خوب بزرگ مي شوند. با شجاعت، با استقلال عقل ، با فکر، با احساس مسئوليت، با احساس محبت، با جرئت، جرئت تصميم گيري، با خيرخواهي - نه بدخواهي - و با نجابت . وقتي مردم جامعه اي، اين خصوصيات را داشته باشند، اين جامعه ديگر روي بدبختي را نخواهد ديد ».
دينداري رمز پايداري خانواده اسلامي: در تشکيل خانواده و در حفظ آن بايد احکام اسلامي را رعايت کرد تا خانواده، سالم و در اوج باقي بماند. از اين رو، در خانواده هاي ديندار که زن و شوهر به اين حدود اهميت مي دهند، سال هاي متمادي بدون ناخرسندي با هم زندگي مي کنند. محبت زن و شوهر به هم باقي مي ماند و جدايي شان از هم سخت است و دل در گرو محبت يکديگر دارند. اين نيکي ها و اين محبت هاست که بناي خانواده را ماندگار مي کند و اسلام نيز به اين امور ارزش بسيار مي نهد. اگر روشهاي اسلامي رواج يابد، خانواده ها مستحکمتر خواهد شد، چنانکه درگذشته هاي ما زماني که هنوز ايمان مردم سالم تر و کامل تر بود، خانواده، کانوني پايدار و مطمئن بود. زن و شوهر به هم علاقه مندتر بودند. فرزندان در محيط هاي امن و سالم تري پرورش مي يافتند. حالا هم راه همين است. بيشتر آن خانواده هايي که دستورهاي اسلامي را رعايت مي کنند، خانواده هايي محکمتر، بهتر، و محيطهاي امن تري براي فرزندان وکودکان خواهند بود.
خانواده سالم، آرامش خانواده: نگرش اسلام به خانواده، نگرشي درست، نگرشي اصيل و يک نگاه همراه با اهتمام است که خانواده، اصل قرار داده شده و به هم زدن بنيان خانواده يا آشفته نمودن آن، جزء بدترين کارهاست. خانواده در اسلام، يعني محل سکونت دو انسان، محل آرامش رواني دو انسان، محل انس دو انسان با يکديگر، محل تکامل يک نفر به وسيله يک نفر ديگر. آنجايي که انسان در آن صفا مي يابد، راحتي رواني مي يابد؛ اين محيط، خانواده است. کانون خانواده در اسلام، اين قدر اهميت دارد. اسلام در بيان قرآن، در چند جا، اين آفرينش زن و مرد و در نهايت زوجيت آنها را، براي آرامش زن ومرد شناخته است. در قرآن، آيه وجعل منها زوجها ليسکن اليها آمده است: خداي متعال زوج آدمي را از جنس او قرار داد . زوج زن را و زوج مرد را از جنس خود او قرار داده، يسکن اليها تا اينکه آدمي بتواند - چه مرد و چه زن - در کنار شوهر يا همسر احساس آرامش کند. اين آرامش، سکونت و نجات از تلاطم هاي روحي و اضطراب هاي زندگي است. ميدان زندگي، ميدان مبارزه است و انسان در آن همواره در معرض نوعي اضطراب است. اگر اين آرامش وسکونت به نحو صحيحي شکل پيدا کند ؛ زندگي سعادتمندانه مي شود، زن خوشبخت مي شود، مرد خوشبخت مي شود، بچه هايي که در اين خانه متولد مي شوند و پرورش مي يابند، بدون عقده رشد خواهند يافت و خوشبخت خواهند شد، يعني از اين جهت، زمينه براي خوشبختي همه اينها فراهم است».
با هم، تا بهشت: قرآن ميفرمايد كه: قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها الناس والحجاره هم خودتان را حفظ كنيد، هم اهلتان را؛ اين خطاب به مردها و زنها، هر دو، است. اهل هر انساني عبارت است از خانواده و نزديكان او. زن شما، اهل شما مردها و مرد شما، اهل شما زنهاست. هم خودتا ن را از غلتيدن در آتش حفظ كنيد. هم اهلتان را حفظ كنيد علاوه بر اين حفظ عناصر اصلي داخل كانون خانواده به حفظ خود انسان هم كمك ميكند. همسران، زنها، مردها، زنها را ميتوانند از لبه پرتگاه دوزخ نجات دهند و به بهشت بكشانند.
فرصتهای تکرار نشدنی فرصتهای رحمت الهی همانند ابرهای بارانزایی هستند که همواره درحال عبورند. انسان باید فرصتها را غنیمت شمارد و از آنها بهره گیرد. بیگمان هیچ چیز دوباره تکرار نخواهد شد و هر فرصتی که به انسانی داده شده هرگز باز نمیگردد؛ چرا که گذر عمر نمیگذارد تا انسان بطور تکراری تجربه کند و خداوند را نیز هرگز تکراری در تجلی نیست و در هستی هر دم تجلیات دیگری است که در پیش نبوده است.
ظرفیت بی نهایت انسان آدمی میبایست با راهنمایی قرآن و پیامبران، ظرفیت وجودی خود را چنانکه هست بشناسد و آن را به کار گیرد. خداوند در آیاتی از جمله آیه 31 بقره از ظرفیت بینهایت انسان سخن گفته که میتواند همه صفات و اسمای الهی را در خود جا دهد. ما انسانها با سعه وجودی که داریم میبایست از ب نبست زمان و مکان بیرون آییم و خود را در جهانی بیزمان و مکان دریابیم. روح انسانی و فکر او چنین توانایی را داراست و به خوبی خود را نشان میدهد. پس نباید به دلیل از دست دادن فرصتی، نومید شویم هرچند که باید خود را سرزنش و توبیخ کنیم، چرا که درهای رحمت الهی به سوی انسان باز است و او خلیفه الهی است و میتواند خود را به چنان جایگاهی برساند که ره صدساله را یک شبه برود. فرصتها برای هیچکسی تکرار نخواهد شد؛ از اینرو وقتی انسان به جهانی دیگر میرود و حقیقت بزرگ برای او کشف میشود و پردهها کنارمیرود، آرزوی بازگشت دارد، ولی از خداوند جواب «کَلّا » به او میرسد که هرگز بازگشتی در کار نیست.
فرصتهای طلائی عمر انسان تا در دنیاست باید از این فرصتهای فوق طلایی عمر استفاده کند. هر دم عمر انسانی فرصتی فراتر از طلا و تکرار نشدنی است هرچند که به نظر میرسد هر روزی مانند روز دیگر است و خورشید و ماه تکرار شدهاند، اما هیچ تکراری نه برای دنیاست و نه برای انسانی که در آن درحال سفر است. انسانها مانند کودکی هستند که قطعات جورچین زندگی خودشان را در کنار هم قرار میدهند و آینده ابدی خود را میسازند. پس باید خیلی با دقت هر قطعه زمانی و مکانی را در جای خود قرار دهیم و در نهایت تصویری زیبا و کامل از بهشت سعادت ابدی داشته باشیم. هر سالی که میگذرد، همانند یک قطعه کامل از یک جورچین است. ما با این قطعات گوناگونی که در طول سالها در کنار هم قرار دادهایم در حقیقت تصویر کاملی از خودمان را ساختهایم. البته تا زمانی که در دنیا هستیم میتوانیم آن را بازسازی کنیم و با آب توبه تصویر نادرست را بازسازی و قطعه ناجور را برداریم و قطعه جور را قرار دهیم؛ اما وقتی اجل آمد دیگر اجازه نداریم هیچ قطعهای را تغییر دهیم یا بازسازی و اصلاح نماییم. عارفان هر صبح را عید میگیرند؛ چرا که به حکم آیه 42 سوره زمر میدانند که خواب، خود مرگ و توفی است. پس هر بار که زنده میشوند خود را همانند کسی میدانند که اجازه بازگشت به دنیا را یافته است و میتواند شکستها و ناکامیهای خود را اصلاح کند و آن را به موفقیت تبدیل نماید. از همی نرو شبانه به محاسبه نفس میپردازند و روز دیگر به اصلاح اموری که فاسد شده یا افساد بدان راه یافته میپردازند. شکستها و ناکامیها برای آنان بسیار با اهمیت است؛ چرا که با تفکر در آنها عیوب خود را مییابند و با تغییر هدف و روش میکوشند تا آن را برطرف و اصلاح کنند.
لزوم عبرت گیری از زندگی دیگران خداوند بارها در آیات قرآنی انسان را به تفکر در زندگی خود و دیگران دعوت میکند. انسان عاقل آنست که از زندگی دیگران درس بگیرد و بدبخت کسی است که بخواهد همان راه غلط و نادرست دیگران را برود و به همان ناکامیها و شکستهائی برسد که دیگری رسیده است. یعنی بخواهد آزموده را بیازماید. بدبختتر از این افراد، کسی است که از این ناکامیها درس نگیرد و بدبختترین، کسی است که خود درس عبرت دیگران باشد؛ چنانکه اقوامی که خداوند به عذابشان دچار ساخت، درس عبرت دیگران شدند و خداوند میفرماید بر این گذرگاههای مرگ ایشان صبح و شام بروید و از زندگیشان عبرت بگیرید. اعتبار آن است که انسان با دیده عبرت بنگرد و نخواهد همان آزموده را بیازماید. کسی که از ناکامیها و شکستهای دیگران درس نمیآموزد باید آماده باشد که خود نیز گرفتار ناکامی شود و اگر نخواهد از شکست و ناکامیهای خود درس بگیرد میبایست آن را بارها و بارها تجربه کند درحالی که عاقل از یک سوراخ دوبار گز ده نمیشود. شکستها نباید مایه افسردگی انسان شود؛ چرا که فرصت عمر بگونهای است که میتوان گذشته را با آیندهای خوب اصلاح کرد و از مسیر نادرست بازگشت و به راه راست درآمد. شرح صدری که انسان با تحمل مصائب و مشکلات کسب میکند در هیچ جای دیگر امکان تجربه آن نیست. از اینرو خداوند سنت امتحان و ابتلاء به مصیبتها را برای انسان گذاشته است تا همچون سنگ زیرین آسیاب، در کشاکش دهر، آبدیده شود.
بنیاد زندگی بر پایه شناخت حقایق
از نظر آموزههای قرآنی، علم و دانش نقش بسیار بزرگی در زندگی انسان دارد، زیرا فقدان علم و معرفت به معنای خروج آدمی از مقام انسانیت است، زیرا دستیابی انسان به مقام خلافت الهی افزون بر روح الهی ودیعت نهاده شده در آدمی )حجر، 29 ، ص 72 ( همان علم و دانشی است که خداوند به انسان تعلیم داده و در آیه 31 بقره به عنوان تعلیم الاسماء از آن یاد کرده. هنگامی که فرشتگان در آزمونی که با عرضه حقایق غیب آسمان و زمین همراه بود، شکست خورده و مردود شدند، در نهایت با اعلان این که تنها به میزان ظرفیتی که دارند میتوانند از علم الهی برخوردار شوند و آنچه در آزمون الهی از طریق عرضه اسماء الهی و انباء حضرت آدم)ع( دیدند، بیانگر علم و دانشی است که فراتر از اندازه ظرفیت ایشان است و آنان توان تحمل و برداشتن آن را ندارند، سر به سجده اطاعت نهاده و خلافت انسان را پذیرفتند. )بقره، 31 تا 34 ، حجر، 30 (
این در حالی است که انسان به سبب ظرفیت بی پایانی که از ترکیب گل به تمام معنا منفعل و روحی الهی به دست آورده نه تنها میتواند حامل بار سنگین امانت الهی )احزاب، 72 ( یعنی مظهریت در خلافت الهی با بهره مندی از علم الاسماء باشد، بلکه میتواند تا بینهایت سیر وجودی و حرکت جوهری خود را ادامه دهد و تا مرتبه قاب قوسین او ادنی )نجم، 9( بلکه برتر از آن برود که دیگر جز عبودیت و الوهیت الهی تفاوتی نباشد. )نجم،8( به هر حال، ارزش آدمی به علم و دانشی است که در اختیار اوست. اگر این دانش، فعلیت یابد و انسان بتواند همه حقایق هستی را در ذات خود داشته باشد، آن گاه تسلط او کامل خواهد بود و میتواند به سادگی در همه کائنات تصرف کند و تاثیرات خود را به عنوان خلیفه در مظاهر ربوبی )آل عمران، 79 و آیات دیگر( به نمایش گذارد. پس برای چنین انسانی که متاله شده وفعل و قول او همان فعل و قول الهی است )نجم، 4، انفال، 17 ( تصرفاتی چون انتقال اشیاء مانند تخت عظیم بلقیس ملکه سبا از یمن به فلسطین در کمتر از چشم بر هم زدنی و یا کمتر از پلک فرو آوردنی، بسیار امر طبیعی خواهد بود؛ )نمل، 40 ( چرا که به اذن الهی میتواند مرده زنده کند و یا از خاک، پرنده و یا هر موجود زنده دیگر را ایجاد کند. انسانها به جایی خواهند رسید که خاک در دست آنان نه تنها کیمیا و زرناب شود، بلکه به سادگی از خاک موجودی بیافریند و بدان به اذن الهی جان دهند، چنان که پیامبرانی متاله چون حضرت عیسی)ع( این گونه کرد. )آ لعمران، 49 ؛ مائده، 110
خداوند در آیه 40 نمل بصراحت بیان میکند که این توان حضرت آصف بن برخیا)ع( وزیر حضرت سلیمان نبی)ع( در انتقال تخت حکومتی، به سبب دانشی است که در اختیار او بوده. خداوند می فرماید: قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک؛ کسی که در نزد او علمی از علوم کتاب بود، گفت: من آن تخت را میآورم پیش از آنکه پلک بر سر جایش برگردد. این بدان معناست که کمی از حقیقت دانش شهودی چنین توانی را به آدمی میدهد، حال اگر انسان بتواند مانند چهارده معصوم به همه علم الکتاب دست یابد تا چه اندازه میتواند در هستی و کائنات به عنوان خلیفه الهی و مظهر اسمای خداوندی تصرف کند؟ خداوند راه به دست آوردن علم الاسماء موجود در کتاب علیین را تقوای الهی دانسته است؛ زیرا تنها از این طریق است که خداوند خود به تعلیم آدمی میپردازد.)بقره، 282 ( در این صورت انسان میتواند پردهها را کنار بزند و در مقام مظهریت حق، بر جهان حکومت و فرمانروایی کند. از همه آنچه گفته شد این معنا روشن میشود که انسان باید پایه زندگی خود را بر علم و معرفتی قرار دهد که برخاسته از علم الاسماء الهی است که از طریق تقوا به دست میآید. چنین دانشی خصوصیتی که دارد که مطابق حقیقت هستی است و هیچ شک و تردیدی در آن راه نمییابد؛ چنانکه در هر علم شهودی چون علم انسان به خودش، شک و تردیدی راه نمییابد. اگر انسان بتواند زندگی خود را بر چنین علم و معرفتی بنیاد گذارد، بسیار موفقیت آمیز است و انسان رستگاری و خوشبختی را در همین دنیا به دست خواهد آورد و ترس و اندوه از او رخت بربسته و به آرامش اطمینانی و آسایش روحی و روانی میرسد و خوشبختی و احساس آن را به شکل واقعی نه توهمی و خیالی خواهد داشت.
چهار اصل بنیادی در زندگی
از نظر امام صادق)ع( انسان نمیتواند زندگی خویش را جز بر پایه دانش و علم و معرفت قرار دهد، حال این علم حضوری باشد یا حصولی. از این رو وقتی از امام صادق)ع( پرسیدند: زندگی خود را بر چه بنا کردید؟ ایشان در پاسخ فرمودند: بر سه اصل:
- دانستم روزی مرا دیگری نمیخورد، پس آرام شدم؛
- و دانستم که خدا مرا میبیند، پس حیا کردم؛
- و دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد، پس تلاش کردم؛
انسان برای بینهایت آمده، نه برای زندگانی تا نهایت
روزی انسان از اوج به زمین سقوط کرد و باید دوباره به اوج برگردد. بشر از راه تصدیق و تصور به علم دست یافته و از انباشت آگاهیهای خود علوم مختلف را کشف کرده است. امروزه با گسترش علم و دانش هر یک از شاخههای علم پزشکی، فلسفه، ریاضیات و ... نیز خود به زیر شاخههای متعددی تقسیم میشود، انسان از این راه برای ادامه حیات خود به قانونهایی دست یافته که حرکت در عالم را برای خود تبیین کند. با توجه به گستره علم در عالم، انسان هنوز به حقیقت هستی دست نیافته و به دنبال پاسخ این سئوال که از کجا آمده و به کجا خواهد رفت، است. انسان دریافته که تنها چند صباحی در این عالم مجال زندگی دارد، اذعان کرد: نهایت زندگی برای هرکسی مقدار معینی بوده و فرصت برخی موجودات از برخی دیگر کمتر یا بیشتر است. تنها برخی از انسانهای پاک طینت و با تدبر را قادر به درک رموز هستی دانست و گفت: خداوند به عنوان مهندس و آفریننده عالم خلقت در کتاب آسمانی خود برای بشر پیامهایی برای چگونه زیستن عنایت فرموده تا انسان با اتکا به آن فرامین در زمین درست زندگی کند. انسان هنوز به دنبال حل معمای دلیل و معلول در این عالم است، برخی دیگر از انسانها هنوز به دنبال موجودات دیگری مانند انسان در کرات دیگر هستند غافل از اینکه خداوند در آیات خود فرموده که زمین و خلقت جهان را تنها برای وجود انسان آفریده است. انسانها برای بینهایت آفریده شدهاند نه برای زندگی تا نهایت، انسانها یک سوم عمر خود را صرف تحصیل دانش و معرفت میکنند تا دو سوم دیگر عمر را با استفاده از این دانش به خوبی بهسر ببرند اما باید بدانند که هر دانشی که در این جهان کسب میکنند برای زندگی روی زمین است و برای سیر پس از مرگ باید اندوختههای دیگری داشته باشند.
ما آمدهایم در این دنیا زندگی کرده تا ارزش پیدا کنیم نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم. انسان در زمین باید به گونهای زندگی کند که دارای کلاس حقیقی باشد نه اعتباری، زیرا به این دنیا آمده تا کمال کسب کند. از هفت میلیارد انسان روی کره خاکی چه تعداد متوجه حقیقت بشر و جهان هستی هستند، تمام انسانها در این دنیا به دنیا میآیند، زندگی میکنند، بالغ میشوند، ازدواج میکنند و فرزند میآورند و پس از مدتی فراز و نشیب به پایان عمر خود میرسند اما آیا همه آنها به رموز خلقت فکر میکنند. انسان باید بداند که چه وظیفهای در این دنیا دارد، روزی انسان از اوج به زمین سقوط کرد و باید دوباره به اوج برگردد بنابراین نباید اهداف خود را در پیچ و خم زندگی فراموش کند. تعداد افراد شاکر خداوند که در زمین هدفمند زندگی میکنند بسیار اندک است از اینرو افرادی که به رموز آفرینش دست مییابند نیز اندک هستند. هیچ پیامبری نیامده تا انسان را از خوردن و خوابیدن و ... نهی کند بلکه آمده تا او به سوی هدفمندی رهنمون شود.
مدینه فاضله عصر ظهور و سیمای ناکجا آباد
در حالی که ما سبک زندگی اسلامی را سبک کامل برای جوامع بشری میدانیم، ولی در تصویرسازی آن مانده ایم، چه رسد که در قالب تجسمی، آن را به نمایش بگذاریم. ما برای این که از درستی روشها و آموزشهای خود آگاه شویم میبایست به نتایج و ثمراتی که درخت آموزش و تبلیغ به جا گذاشته مراجعه کنیم. این درخت از نظر روشی و محتوای مطلوب دارای نواقصی است که اگر به شناسایی و درمان آن نپردازیم همچنان میوه های نارسی در اختیار خواهیم داشت.
نگاه به گذشته
اگر نگاهی به سبک جامعه ایرانی یا دیگر جوامع شیعی بیندازیم، به سادگی در مییابیم که با سبک زندگی ترسیم شده در آموزه های وحیانی اسلام و جامعه قرآنی، فاصله زیادی دارد؛ زیرا علل و عوامل گوناگونی موجب شده تا جوامع شیعی از جمله جامعه شیعی ایرانی نتواند به عنوان تجسم یک جامعه آرمانی شیعی خودنمایی کند. سبک زندگی در ایران، از تفکرات جاهلی موج میزند. البته اسلام مخالف فرهنگهای انسانی نیست و با فرهنگهای انسانی از دریچه تایید تا اصلاح تا تخطئه مینگرد. به این معنا که همه را در غربال آموزه های عقلانی و وحیانی میریزد و ارزیابی کرده و مثبت و منفی میکند. اما به نظر میرسد که این کار در شکل نظاممند از سوی مدیران جامعه و رهبران آن، انجام نشده است و چیزی به عنوان تشیع ایرانی، تشیع شبه قاره، تشیع عراقی یا تشیع لبنانی شکل گرفته. دولت اسلامی عصر نبوی)ص( یا علوی)ع(، هر چند که بیانگر نوعی جامعه ایده آل و آرمانی است، ولی به جهاتی که در مسئله عصر ظهور و منجی مطرح میشود، یک عصر طلایی نیست و نمیتواند نمای کامل از سبک زندگی قرآنی ارایه دهد.
سیمای جامعه آرمانی شیعی
در حالی که رسانه های فرهنگی غرب، سبک زندگی آمریکایی را همراه با مدینه فاضله آن در ناکجاآباد ترسیم میکنند، ما حتی براساس آموزه های شیعی نخواسته ایم در ترسیم و تصویرسازی از سبک زندگی شیعی گامی برداریم. در مسئله مهدویت که چراغ امید ماست، تنها به کلی گویی بسنده کرده ایم. بنابر فرمان مقام معظم رهبری، ما باید با بهره گیری از نقشه راه غرب، نقشه راهی ترسیم کنیم که گام به گام نه تنها به تقابل با فرهنگ مادیگرایانه و حسی گرایانه و منحط غرب برخیزیم، بلکه تصویر روشن از آن چه میخواهیم بدان برسیم و فرصت زمانی رسیدن به آن، ترسیم نماییم. اگر نگاهی کوتاه و گذرا به سینمای غرب و دیگر آثار در عرصه ادبیات و فرهنگ غربی داشته باشیم، به سادگی درمییابیم که آنان نه تنها جامعه الگوی خود را مانند سبک زندگی آمریکایی در اختیار داشته و به جهانیان معرفی میکنند، بلکه اتوپیا و مدینه فاضله و ناکجاآباد خود را نیز در سیمای آینده به تصویر میکشند و راه رسیدن به آن را در نقشه راهی کلان ترسیم میکنند. از جمله این آثار که نگاهی فلسفی به سبک زندگی آمریکایی و مدینه فاضله آن دارد میتوان به گمشده یا لاست اشاره کرد.
فرهنگ غربی میکوشد تا در چارچوب لیبرال دمکراسی مسیحی خود، جهان آرمانی خود را که با الگوی آمریکایی جهانی میشود، به تصویر بکشد و دستگاه کاملی از آن ارایه دهد. این درحالی است که ما با اصل منجی و مهدویت و جامعه آرمانی نه تنها به تبیین این دستگاه و نظام آرمانی برای انسان و جامعه نپرداخته ایم، بلکه یک کتاب جامع از آن چیزهایی که در آموزه های دینی به عنوان نظام برتر معرفی شده تدوین نکرده ایم. لذا در برابر پرسش مخاطبان پیامهای خود در سراسر جهان با این مشکل مواجه میشویم که ما چه تصویر و ترسیمی از جهان آرمانی و برتر و جامعه قرآنی داریم. مشکل ما در برابر مخاطبان این است که نمیتوانیم نظام کنونی درجمهوری اسلامی و جامعه اسلامی ایرانی را به عنوان یک جامعه در مسیر جامعه آرمانی معرفی کنیم، زیرا نظام و جامعه کنونی ما به شدت از نواقص عمده ای رنج میبرد. از اینرو طلاب حوزه های علمیه حتی در دستگاه بسته حوزوی نمیتوانند جامعه کوچک آرمانی را ارایه دهند و یک انسان نیمه کامل و نیمه تمامی را به دیگران ارایه دهند، چه رسد که بتوانند برای دیگران الگوی مناسبی باشند.
جنگ نرم و سبک زندگي
امروزه جنگ نرم تغيير سبک زندگي ايرانيان را هدف قرار داده و تلاش مي کند از طرق مختلف از جمله پخش برنامه از شبکه هاي ماهواره اي ميان مردم و باورهاي ديني آنها فاصله ايجاد کند و بر پوشش، روش غذا خوردن و انتخاب وسايل خانه تاثير گذارد تا با ايجاد اين تغييرات به نيات فرهنگي خود برسد. در جوامع سبک هاي زندگي متناسب با فرهنگ هر جامعه متفاوت است و دشمن نيز اين بار اين روش هاي زندگي را نشانه رفته است.هر جامعه اي سبک زندگي خاصي دارد که بر اثر گذشت زمان از فرهنگ و تفکر، خرد و دين و مذهب آنها استخراج شده و در آن جامعه رواج يافته است.اعتقادات ارزشمند ديني به عنوان پايه و اساس زندگي در جامعه اسلامي است و مردم بايد به اين نکته مهم توجه داشته باشند که دشمن به دنبال تخريب اين اعتقادات است تا بتواند به آساني سبک زندگي ايراني را تغيير دهد.در صورتي که مردم جامعه با علم و خرد و دانش و قوانين جاري همراه و هم جهت باشند جامعه رو به پيشرفت و حرکت خواهد کرد. در دنياي امروز کشورهاي غربي تلاش فراواني دارند تا با تغيير سبک زندگي کشورهاي اسلامي(بخصوص در جمهوري اسلامي به دليل ايجاد شيوه جديدي از حکومت مداري که مدل ليبرال دموکراسي را به چالش کشيده است) زمينه بسط نفوذ و استيلاي خود را فراهم نمايند. دشمن تلاش خود را در حوزه جنگ نرم و پروژه اقناع سازي افکار عمومي و سوق دادن نسل جوان به تقليد از ارزش هاي غربي قرار داده است تا اين گونه زمينه استحاله ارزش هاي اسلامي و يکسان سازي فرهنگي در سطح جهاني را فراهم آورد. تاکيد رهبر معظم انقلاب اسلامي بر اهميت سبک زندگي به عنوان بخش اساسي و حقيقي پيشرفت و تمدن سازي نوين اسلامي، بايد مشوق مهمي براي تلاش مسئولان دولتي، دانشگاهيان و نخبگان براي ايجاد و گسترش سبک زندگي متناسب با فرهنگ اسلامي گردد.
تفكيك سبك زندگي از اعتقادات و دين -به عبارتي سكولاريزه كردن سبك زندگي- مهمترين دستاورد نظام سلطه بوده كه مرزهاي آن به جامعه آمريكايي محدود نميشود. با اين منطق بوده كه «فرهنگ مهاجم» غرب خود را تبديل به «فرهنگ غالب» كرده است. وقتي انسانهاي بسياري در خارج از مرزهاي آمريكا، آمريكايي زندگي ميكنند، ايالات متحده ميتواند به عنوان عمق استراتژيك خود روي آنها حساب كند. موفقيتي كه آمريكاييها نتوانستند با قدرت نظامي و سياسي خود به آن دست يابند، با آمريكايي كردن زندگي بسياري از مردمان جهان برايشان فراهم آمده است. جوزف ناي، نظريهپرداز «قدرت نرم» معتقد است كه آمريكا در ديپلماسي عمومي خود با دو بازوي رسانهاي و آموزشي، رؤياها و انتخابهاي جهانيان را ميسازد. مقام معظم رهبري نيز وقتي بحثي مانند همين سبك زندگي يا مباحث ديگر مانند تمدن نوين اسلامي نهضت توليد علم و ... را مطرح ميكنند نيازي را در جامعه ديدهاند كه آن را بيان كردهاند لذا براساس همين نياز واقعي نيز بايد بحث سبك زندگي را بررسي و مطالعه كرد.آموزش مهارت هاي سبک زندگي با سرعت و ادله و بخشنامه شکل نمي گيرد بلکه بايد اعتقاد قلبي به اين مسائل در وجود انسان ها نهادينه شود.بايد بتوانيم اين آموزش ها را از دوران طفوليت ارائه کنيم تا در طول زمان نهادينه شود.
سبک زندگي عقلاني و شهواني
مفهوم سبک زندگي(Life style) از زمره مفاهيمي است که پژوهشگران حوزه جامعه شناسي و مطالعات فرهنگي براي بيان پاره اي از واقعيت هاي فرهنگي جامعه آن را مطرح و به کار مي برند و دامنه به کارگيري آن در ادبيات علوم اجتماعي و مطالعات فرهنگي رواج زيادي يافته است تا حدي که بعضي معتقدند که اين مفهوم قابليت جانشيني بسياري از واژگان موجود از جمله مفهوم طبقه را داراست و مي تواند به نحو دقيق تري، گوياي واقعيت پيچيده رفتارها و حتي نگرش هاي فرهنگي و اجتماعي در جامعه امروز ما باشد و حتي برخي انديشمندان به کارگيري آن را به جاي مفاهيم فراگيري چون قوميت و مليت مطرح کرده اند.مفهوم «سبک زندگي» از جمله مفاهيم علوم اجتماعي و علم جامعه شناسي و مردم شناسي است که اخيراً و در دهه اخير بسيار مورد توجه عالمان علوم اجتماعي و مديران فرهنگي قرار گرفته است؛ سبک زندگي معنايي است که از به هم تنيدگي و پيوند و نظام وارگي و شبکه اي بودن عوامل متعددي که در شيوه هاي زندگي يا اقليم هاي زيستن انسان تأثير مي گذارند، به وجود آمده است. سبک زندگي در رشته مطالعات فرهنگي به مجموعه رفتارها، مدلها و الگوهاي کنش هاي هر فرد اطلاق مي شود که معطوف به ابعاد هنجاري، رفتاري و معنايي زندگي اجتماعي او باشد و نشان دهنده کم و کيف نظام باورها و کنش ها و واکنش هاي فرد و جامعه مي باشد. به عبارتي سبک زندگي دلالت بر ماهيت و محتواي روابط، تعاملات و کنش هاي اشخاص و آحاد مردم در هر جامعه دارد. بايد درباره نتايجي که نوع سبک زندگي امروز ما دارد و کاستن از ارزش هاي کاذبي که سبک زندگي را مبتني بر الگوي غربي قرار داده است فرهنگ سازي کنيم.به دليل گستردگي جامعه امروز و نيازهايي که مطرح شده سبک زندگي افراد متاثر از اين نيازهاست.متاسفانه در سال هاي اخير سبک زندگي مردم ايران از حالت انديشمندانه به يک حالت ابزاري و چشم و همچشمي و تقليدي تبديل شده و سرعت چشمگيري در مصرف گرايي و استفاده از کالاهاي لوکس و زرق و برق دار به وجود آمده است که بايد اين مسئله اصلاح شود.
به طور کلي ميتوان گفت در طول تاريخ فقط دو نوع سبک زندگي براي بشر ممکن بوده و اتفاق افتاده يکي سبک عقلاني که انبيا، اوليا و مؤمنين داشتهاند وديگري سبک نفساني که جبهه باطل داشته است.چنانچه انسان تحت فرمان عقل يعني رسول باطني خود باشد طبيعتاً به سوي رسول ظاهري، هدايت وحياني و هدايت الهي راهنمايي ميشود. در اين حالت تمام افکار، گفتار، رفتار و اخلاق انسان با هدايت رسول باطني که عقل است و رسول ظاهري که وحي، قرآن و کلام پيامبر و ائمه اطهار صلواتاللهعليهم است انجام ميشود، پس در اين سبک زندگي همه چيز عقلاني، وحياني و تابع حق و حدود مجاز الهي است. سبک ديگر زندگي که بر مبناي نفس، شهوات، آمال و تمايلات انسان است. در سبک زندگي مبتني بر نفس، شهوات، آمال و تمايلات هيچ چيز منطقي نيست و انسان منفعل است و حتماً تحت تأثير جريانهاي بيروني و نفسانيت ديگران و در واقع چنين فردي به دنبال الگو گرفتن و تقليد کردن از سايرين است.چنين اشخاصي چون تفکر و تعقل فعالي ندارند، حواس و هوس در آنها حکومت ميکند بنابراين هر چه ببينند و گوش دهند و به آنها بنمايانند تحت تأثير قرار ميگيرند. اين گونه افراد در زندگي خود اصول و مبناي ثابتي ندارند.چنين افرادي حتماً در انجام امورشان در افراط و تفريط هستند. اين افراد دچار خود بزرگ بيني نسبت به خوديها يعني پدر و مادر، همسر و فرزندان هستند و نسبت به آنها احساس تکبر ميکنند و همچنين نسبت به بيگانگان احساس خود کم بيني دارند يعني در مقابل آنها احساس حقارت ميکنند.
شبکه هاي اجتماعي و خطرات آن
شبكه هاي اجتماعي امروزه توانسته اند مخاطبان بسياري در سرتاسر جهان كسب كنند و به يكي از مهمترين پايگاه هاي اينترنتي تبديل شوند. با اين حال يكي از چالش هاي پيش روي شبكه هاي اجتماعي مسئله امنيت است. در واقع با گسترش استفاده از شبكه هاي اجتماعي مانند فيس بوك ، توئيتر ، گوگل پلاس و ... موضوع امنيت در اين بخش از فضاي مجازي نيز مورد نظر صاحب نظران و همچنين كاربران قرار گرفته است.ضمن آنكه هر روز نيز اخباري از تهديدات امنيتي در اين شبكه ها اعلام مي گردد. شبكه هاي اجتماعي، به دلايل بسيار، به يك بستر مناسب براي ترتيب و اجراي حملات اينترنتي، سرقت اطلاعات محرمانه و ارزشمند كاربران، انتشار و اشتراك آلودگي هاي رايانه اي، ويروس هاي اينترنت، لينك هاي مخرب و اجراي كلاهبرداري هاي آن لاين تبديل شده اند. شبكههاي مجازي اجتماعي غرب، امروز يكي از بسترها و ابزارهاي مهم دشمن در جنگ نرم محسوب ميشود. غرب داراي افكار و جهتگيريهاي مشخصي در زمينههاي سياست، اقتصاد، روابط اجتماعي، اخلاق و مانند آن است و با سرعت و گستردگي هرچه تمامتر به نشر آن نيز اقدام ميكند. اين نشر و تبليغ از طريق فيلم، راديو، ماهواره، شبكههاي اجتماعي مجازي، مجلات همسو و نيز تقويت همفكران خود در هر نقطه از جهان صورت ميگيرد.ايجاد دگرگوني در نظام فكري و اعتقادي افراد يكي از اهداف و برنامههاي مهم جنگ نرم دشمن است كه از طريق استفادههاي نادرست فلسفي و نظري از دستاوردهاي علمي و نيز القاي علمي بودن برخي از آموزههاي مغاير با جهانبيني ديني شكل ميگيرد.
از فرهنگ ديني تا فرهنگ عمومي
از چالشهاي مهم فرهنگي عصر حاضر ،جنگ نرمي است که به مدد غفلتهاي ما باعث شده با هوشمندي در جهت تغيير ارزش ها و ترويج سبک زندگي غربي در فرهنگ جامعه ايراني، به صورتي هدفمند اثر گذاري کند.امروزه شاهد اين هستيم که الگوگيري از سبک زندگي غربي در بطن برخي خانوادهها و رفتارها و ارزشهاي ديني و هنجارهاي اجتماعي جامعه ما رسوخ و نفوذ کرده در حالي که بسياري از آنها با آموزههاي اسلامي همخواني ندارد. شرع مقدس اسلام بهترين زندگي را براي انسانها پيشبيني كرده است ولي فاصله ما با اين زندگي بسيار زياد است. فاصله ما در رفتار، اخلاق، تعاملات، پوشش و .... با آنچه اسلام بيان كرده بسيار متفاوت است. انتظاري كه از يك جامعه ديني از حيث رفتار و اخلاقيات وجود دارد با اتفاقي كه در حال حاضر در جامعه ما رخ ميدهد متفاوت است. برخي مطرح ميكنند كه واقعيت فرهنگ عمومي در جامعه قابل مشاهده است و انتظار ما بيش از حد بوده و به سراغ آرمانها رفتهايم و در مقايسه بين آرمانها و واقعيتها فاصلهاي وجود دارد و موجب ميشود قضاوتهايي دال بر فاصله گرفتن فرهنگ عمومي از فرهنگ ديني صورت بگيرد. در حالي كه برخي ديگر با اشاره به مظاهري در جامعه كه به هيچ وجه با مظاهر ديني و اخلاق اسلامي قابل جمع نيستند، بر وجود فاصله بين فرهنگ عمومي و فرهنگ ديني تصريح دارند؛ ولي در مجموع ميتوان ادعا كرد امروز فرهنگ ديني آنطور كه بايد و شايد در جامعه ما وجود ندارد. بسياري از افرادي كه از خارج از كشور به جامعه ما وارد ميشوند احساس ميكنند جامعه بستهاي داريم و تنوع رنگ، محدود بودن رنگها و ... وجود ندارد و از خيلي از جهات ما جامعهاي مذهبي هستيم، در اين خصوص نيز ديدگاهها به شدت نسبي و متفاوت هستند. آنچه كه اكنون در جامعه كم داريم اخلاق اسلامي است و معضلاتي مانند دروغگويي، بيادبي، احترام نگذاشن به حقوق ديگران و ... را در جامعه شاهد هستيم و به راحتي در يك رخداد ترافيكي با هتاكيها و بدرفتاريهاي مردم با هم مواجه ميشويم".
فرهنگ جامعه ما متأثر از موضوعات و محيط هاي مختلف است، اما ريشه هاي فرهنگ ديني در جامعه سست و رقيق شده است . بي نظمي بر موضوعات رايج در زندگي امروز حاکم است و در زندگي و برنامه ريزي هاي علمي، نظم حاکم نيست، در حالي که در قرآن کريم بر اين نکته تأکيد شده و خداوند جهان را از روي نظم آفريد و انسانها نبايد اين توازن را به هم بزنند. متأسفانه امروزه آثار ترويج فرهنگ ديني و قرآني را در بين اقشار مختلف جامعه كم مشاهده ميكنيم. در برخي از عرصهها شاهد فاصله گرفتن فرهنگ عمومي از فرهنگ ديني و در برخي ديگر شاهد نزديكتر شدن اين دو به يكديگر هستيم كه در هر دو بُعد بايد منصفانه قضاوت كرد. متأسفانه امروزه آثار ترويج فرهنگ ديني و قرآني را در بين اقشار مختلف جامعه كم ميبينيم، مثلاً مسئله دروغ در خانوادهها به شوخي و جدي مورد اهمال قرار ميگيرد و قبح دروغ در بين كودكان آن خانواده از بين ميرود و اين مغاير فرهنگ عمومي ديني در تربيت كودك است. توجه به امر به معروف و نهي از منكر در جامعه به شدت كاهش يافته و حتي ميتوان گفت از فرهنگ عمومي جامعه رخت بربسته است، به نحوي كه اگر در مقابل چشمان مردم مومن كشورمان كه براي اقامه نماز جماعت راهي مسجد هستند، منكري رخ دهد، گويي كه نهي از منكر جزء واجبات دين نيست، آنها بيتوجه به واجبِ امر به معروف و نهي از منكر به سراغ اقامه نماز جماعت ميروند. جامعه ما در چنين مواردي از فرهنگ قرآني فاصله گرفته است، حتي جاي جوانان در نماز جماعت هم خالي است و برخي از جوانان از اقشار جامعه متدين ما جدا شدهاند، در حالي كه فرهنگ عمومي بايد توجه به جايگاه جوانان در جامعه باشد".
فرهنگ اسلامي مجموعهاي گرانبها از آداب تعاملات اجتماعي، رعايت حقوق افراد، همسايگان، دوستان، فاميل و .... است كه در صورتي كه به كار گرفته شود جامعهاي سعادتمند شكل ميگيرد. اكنون فضاي ارتباطات، فضاي مجازي و اينترنت اطلاعات زيادي را از سبك زندگي غرب به جامعه ما خصوصاً گروههاي سني جوان و نوجوان تزريق ميكند. آنها در هر موج از امواج به دنبال انتقال پيام هستند و ميخواهند زندگي غربي را به جامعه ما انتقال دهند. دشمن در حال فعاليت است و طبعاً ممكن است در يك محيط اجتماعي به لحاظ عدم آگاهي، نبود اطلاع رساني و نداشتن رشد و بالندگي يك فرد از افراد مخاطب از فرهنگ بيگانه تأثير بپذيرد. فرهنگ ديني فرهنگي است که پشتوانه آن جهان بيني ديني خواهد بود و جهان بيني، آن نگرشي است که تکليف ما را نسبت به همه چيز معين کرده و در واقع روش و منش زندگي را تعيين مي کند. از اين رو فرهنگ ديني،مبتني بر جهان بيني ديني است. فرهنگ مي تواند مآخذ مختلفي از جمله سنتها داشته باشد، اما ريشه هاي فرهنگ ديني در دين است. در اين رابطه اگر در بررسي رفتار افراد، واسطه ها را حذف کنيم تا ريشه هاي تصميم گيري هاي افراد را ببينيم متوجه مي شويم که ريشه هاي برخي منشها و رفتارهاي انسان به دستورات ديني بازمي گردند. سرزمين ايران کشوري اسلامي و مذهبي است که پايه هاي اوليه آن بر اساس اعتقادات مذهبي و باورهاي ديني بنا نهاده شده، بنابراين در چنين کشوري بايد دين و مذهب در رأس توجه بوده و در راستاي حفظ و اشاعه آن فعاليت هاي لازم و مناسب صورت گيرد.براي اشاعه مباني ديني و اخلاق اسلامي، مي بايست در هر زمان، با توجه به گرايشات و مقتضيات روز، مبلغان و مسئولان فرهنگي، ديني و مذهبي فعاليتهاي مناسب و هماهنگي داشته باشند .
وقتي فرهنگ در حاشيه باشد چنين مشكلاتي نيز پيش ميآيد. جامعه ما جامعهاي ديني و اسلامي است و ارزشهاي ديني در آن مهم و اقشار مختلف مردم به اين آموزههاي اسلامي به ديده احترام نگاه ميكنند، ولي اين فرهنگ اسلامي هنوز به طور كامل در جامعه ما ساري و جاري نشده است. فرهنگ اسلامي در ابعاد مختلف ابتدا بايد استخراج و سپس ميزان فاصله آن با فرهنگ عمومي در جامعه كنوني ما اندازهگيري شده و درصدد رفع موانع برآييم. در بُعد فرهنگ اسلامي در بخشهاي مختلف اجتماعي، اقتصادي، سياسي به سمتي در حال حركت هستيم كه آموزههاي اهل بيت(ع) را به صورت برنامه استراتژيك و در قالب اسناد راهبردي در فعاليتها و برنامههاي دستگاهها بگنجانيم". بي توجهي به فرهنگ ديني، دنبال کردن سياست تساهل و تسامح، ترويج سکولاريسم و بازتوليد انديشه هاي التقاطي از جمله سياستهاي دشمن در هجمه فرهنگي خود به ايران است.دشمن همواره تلاش دارد با تغيير در هويت فرهنگي يک ملت زمينه تحريف و دگرگوني در فرهنگ آن ملت را فراهم کند. همچنين ايجاد شبهه در مسائل اعتقادي اصيل، ايجاد شبهه در اصل ولايت فقيه، عزاداريهاي امام حسين(ع) و ... از ديگر ترفندهاي دشمنان در اين زمينه است. جايگزين کردن فرهنگ بيگانه به جاي فرهنگ ديني و بومي يکي ديگر از ترفندهاي دشمن در هجمه فرهنگي است. لذا بايد در تربيت فرزندان از سنين ابتدايي اهتمام ويژه اي صورت بگيرد. تربيت بايد از سنين كودكي در مهدهاي كودك و مدارس باشد تا ما ثمره آن را در دوران جواني مشاهده كنيم. اكنون بايد در نظام آموزشي بازنگري صورت گيرد و در رسانههاي عمومي مديريت فرهنگي درست اعمال شود و نخبگان بايد در طراحي چارچوبهاي روند تبليغي به اجماع برسند كه چه الگوهايي بايد تبليغ شود و چه الگوهايي نبايد تبليغ شود. هيچ جامعهاي بري از رذايل نيست، ولي دستگاههاي فرهنگي و آموزشي وظيفه دارند نسبت به فراگير كردن فرهنگ اسلامي و استخراج ريشههاي آن اقدام كنند.
اگر برنامه جامعي براي اصلاح فرهنگ عمومي داشته باشيم اين چالشها و مشكلات اخلاقي و اجتماعي در جامعه كمتر بروز پيدا ميكند، مشكل عمده ما اين است كه به فرهنگ نقش ويژه داده نشده و در رأس امور قرار نگرفته است، وقتي فرهنگ در حاشيه باشد چنين مشكلاتي نيز پيش ميآيد.نيازمند يك طراحي كلان و يك رفتار جهادي هستيم. بايد ديد كه نقش هر دستگاه در اين نقشه بزرگ فرهنگي چيست و حركتها نيز بايد حركتهاي جهادي فرهنگي براي عمومي كردن انديشه ديني نه به صورت كليشهاي و تكراري بلكه به صورت يك حركت عمومي باشد.لازم و ضروري است در اين ميان با شناخت درست ابزارهاي نفوذ و تاثيرگذار فرهنگي امروز (که بيشتر به صورت ديداري وشنيداري است) آگاهانه و هوشمندانه عمل کنيم و با حفظ هويت خود، تبيين ارزشها و آموزههاي ديني در ساختار نهاد خانه و با تربيت درست در روابط همسران و اعضاي خانواده، نوعي مصونيت در حريم خانواده و اجتماع ايجاد کنند. و با بازگشت به متن آموزههاي ديني به الگوگيري از سنت و سيره ائمه معصومين (ع) در بطن جامعه اقدام كنيم.
جايگاه مذهب در استحكام خانواده
خانواده، يك واحد كوچك اجتماعي است كه با پيمان ازدواج زن و مرد آغاز ميشود و با تولد فرزندان، توسعه و استحكام مييابد. جوامع بزرگتر نيز از همين واحدهاي كوچك تشكيل ميشوند. بشر از آغاز، زندگي خانوادگي را به عنوان بهترين نوع زندگي برگزيده و در همه زمانها و مكانها بدان پايبند بوده و مي باشد. در اين ميان مذهب بهعنوان قديميترين وسيله دفاع و حمايت بشر در تمام ابعاد زندگي معرفي و اهميت آن در بهداشت رواني و تعليم و تربيت ثابت شده است. بدينوسيله يکي از انتظاراتي که جامعه از فرد رشديافته دارد اين است که داراي ايمان و اعتقاد مذهبي باشد و از دستورات ديني خود پيروي نمايد. تأثير خانواده و والدين در اعتقادات و حتي انتخاب دين و مذهب فرزندان، از موضوعاتي است که بايد مورد بررسي قرار گرفته و ميزان تأثير گذاري و جوانب آن تبيين شود. از آن جا که انسان موجودي تأثيرپذير از محيط اطراف خود اعم از خانواده، دوستان و نزديکان مي باشد. ناگزير است که با بصيرت و تعقل و تفکر بيشتر و با چشماني باز به اطراف خود بنگرد و جريانات مثبت و منفي محيط اطرافش را شناسايي کند تا در شناخت حقيقت و انتخاب مسير از آن معارف بهره جويد. در اين سير معرفتي، خانواده به عنوان يک کانون مهم و حياتي مي تواند در فرايند رشد و تربيت اعضاي خانواده، بويژه کودکان و نوجوانان و کم سن و سال تأثير بسزايي داشته باشد. تا جايي که رعايت اصول صحيح تربيتي در خانواده زمينه ساز رشد و بالندگي فرزندان و موجب استحکام پايه هاي اعتقادي ايشان مي گردد، اما از آن سو، ولنگاري، عدم پايبندي والدين به اصول تربيتي، آشفتگي و از هم پاشيدگي کانون خانواده، زمينه ساز بي اعتقادي و سقوط فرزندان در گمراهي و فساد و شک و ترديد خواهد بود.
وقتي اعضاي خانواده به دليل مسئوليت هايي که بر دوش والدين است، نسبت به تغذيۀ معنوي و فکري فرزندان احساس مسئوليت مي کنند (چنان که در ابعاد مادي و جسمي نيز چنين احساس مسئوليتي دارند) و با حفظ آزادي و اختيار و احترام به شخصيت فرزندان (با رعايت مقطع سني ايشان) و تربيت سالم و مناسب، زمينه هاي لازم براي تحقيق و مطالعه و جستجوي حقيقت را از مسيرهاي امن و مطمئن فراهم مي سازند، در اين فرايند نقش مثبت خانواده کاملاً مشاهده مي شود. گفته ميشود که افراد در دوران نوجواني به حداکثر تمايلات ديني ميرسند و با اين گرايش سعي در تخفيف تضادها و ناراحتيهاي دروني خود دارند. چنانچه در اين دوران گرايشهاي ديني نوجوانان از سوي خانواده و اجتماعي تقويت شود و رعايت اصولي قوانين مذهبي به آنها آموزش داده شود گام مؤثري در تأمين بهداشت رواني آنان برداشته خواهد شد. بسياري از علما و فلاسفه اعتقاد دارند که تنها چيزي که ميتواند مانع خواهشهاي نفساني گردد قدرت و نيروي ايمان و اعتقادات مذهبي است.افراد متدين در مقابل مشکلات و حوادث نميهراسند و با ارادهاي قوي و شجاعت زياد صبر و شکيبايي و تحمل را پيشه نموده، با علم و ايمان به حل مشکل ميپردازند.
حضرت علي (ع) نيز فرمودهاند: ”شخص باايمان همچون کوه استوار است و تندباد حوادث او را تکان نخواهد داد“ فرد با دين و ايمان در مقابل آسيبهاي رواني و اجتماعي مصونيت دارد و سعي ميکند براساس تعقل منطقي به حل مسئله خود بپردازد. اسلام انسان را موجودي عاقل و داراي اراده و حق انتخاب، معرفي ميکند و رعايت اصول و مقررات اسلامي در گرو داشتن شخصيت سالم و زمينه تربيتي مذهبي است. پيامبر اکرم (ص) به داشتن مسئوليت در مقابل فرزندان بهعنوان يک وظيفه تأکيد فراوان داشتهاند و والدين را بهطور اختصاصي مسئول فرزندان خود ميدانند. همچنين رسول اکرم ميفرمايند: که ”پدران بايد براي فرزندان خود نام نيکو و خوب انتخاب نموده، به آنها قرآن بياموزند و آنها را به پاکي و پاکدلي پرورش دهند (نهجالفصاحه، ص 187). قرآن کريم در اين مورد ميفرمايد: ”هرکس از توجه و ياد من روي برگرداند زندگي تنگ و پر از فشار خواهد داشت( طه 124). نتيجه آنکه در فرايند رشد و تربيت انسان عواملي نظير: وراثت، خانواده، محيط و اختيار و اراده انسان مؤثّر هستند، بدون شک خانواده و محيط نقش بسزايي در تربيت ديني و استحکام يا تزلزل اعتقادي دارند.
راه حل هاي تقويت استحکام خانواده
براي شناخت عوامل استحكام و پايداري خانواده لازم است بدانيم چه انگيزهها، نياز و كشش هايي سبب تشكيل خانواده ميشود، و چه حكمتي در تشكيل خانواده و ازدواج وجود دارد. عوامل استحكام و پايداري را ميتوان در همان عواملي كه سبب تشكيل آن ميشود يافت. در اسلام براي تشكيل خانواده ، استانداردهايي معرفي شده است . هرقدر اركان تشكيل دهنده خانواده با آن استانداردها منطبق باشند به همان مقدار از شايستگي ، برتري واستحکام برخوردار خواهند بود. از اين رو، به طور اجمال مي توان گفت خانواده مستحکم از نظر اسلام ، آن است كه اركان آن شايسته و منطبق با استانداردهاي اسلامي باشد، مناسبات و روابطي منطبق با آموزه هاي ديني بر آنها حاكم باشد، خروجي آن انسانهايي شايسته وموثر در ساخته شدن جامعه ايده آل اسلامي باشد. واما ملاك برتري، از نظر اسلام ، مال و ثروت و مانند آن نيست كه كسي به آنها ببالد. برتري خانواده به انطباق آن با استانداردهاي اسلامي و برخورداري از ويژگيهاي ارزشي و فضيلت هاست. پاره اي از اين فضيلت ها که موجب سلامت واستحکام خانواده مي شود. عوامل درشت و ريز درخانواده هستند كه ميتوانند در استحكام آن اثر بگذارند.
رعايت و پايبندي به موازين شرعي: زندگي ايدهال در عبوديت و بندگي خداوند است و عبوديت اطاعت كامل از امر و نهي و دستورات الهي و عمل كردن به آنها است كه موفقيت در كسب زندگي ايدهآل را در پي خواهد داشت.انجام واجبات وترک محرمات، رعايت حلال وحرام وپيروي از الگوهاي ديني و همچنين توکل به خداي بزرگ و توسل به انبياء واولياي الهي سبب تحکيم بنياد خانواده مي شود. قناعت: يكي از خصايص بارزي كه مي تواند احساس رضايتمندي را در كانون خانواده حاكم كند، قناعت است. قناعت در زندگي انسان را نسبت به مسائلي كه در زندگي از آنها بهرهمند نيست، آرام مي کند و حس رضايتمندي در انسان تقويت مي شود كه اين امر ابتداي موفقيت است. ساده زيستي: ساده زيستي و زهد يكي از فضايل اخلاقي است كه موردتشويق و ترغيب آيات قرآن و روايات اهل بيت(ع) است. چنانچه در معناي زهد وساده زيستي گفته اند : ضدّ محبت دنيا و مال را زهد گويند و آن عبارت است از دل برداشتن از دنيا و آستين فشاندن بر آن و اكتفاء كردن به قدر ضرورت از براي حفظ بدن كه تجلي عمليِ آن در زندگي ساده زيستي و قناعت خواهد بود . عفو و گذشت: هر زن و شوهري طبعا در زندگي خود دچار خطاها و لغزش هايي مي شوند چرا که انسان جايزالخطا است و به غير از چهارده معصوم(عليهم السلام) کسي را نمي توان مصون از اشتباه و لغزش دانست.
به همين جهت قرآن کريم مي فرمايد: «وليعفوا وليصفحوا الا تحبون ان يغفرالله لکم و الله غفور رحيم؛ آنان شايسته است عفو کنند و از لغزش هاي ديگران چشم بپوشند آيا دوست نمي داريد که خداوند نيز شما را عفو کند البته که خدا آمرزنده و مهربان است.» يکي از علل مهم اختلافات خانوادگي عدم تحمل و کم صبري زن و شوهر نسبت به يکديگر است ناديده گرفتن مسائل کوچک: مسائل کوچک مي توانند در نهايت به اختلافاتي چاره ناپذير تبديل شوند. هميشه دو نفر با تمام نيرو براي غلبه بر مشکلات اصلي تلاش مي کنند، ولي سرانجام مشکلات کوچک آنان را مغلوب مي سازد؛ چيزهاي بي اهميتي که فرصت وخيم تر شدن يافته است. اظهار علاقه و ابراز محبت : زوج جواني كه با هم پيمان زناشويي ميبندند، معمولا بر مبناي علاقه دروني و عشق پاكي است كه به يكديگر دارند. اما آنچه كه در اسلام تاكيد شده ، بنيان خانواده را تقويت ميكند و محبت و الفت را ميان زوج جوان افزايش ميدهد ، اظهار و ابراز آن است. امام صادق عليه السلام ميفرمايد: « هرگاه شخصي را دوست داشتي، دوستي خود را به او اعلام كن ، زيرا اين عمل انس و الفت را بين شما پايدارتر ميكند.»
ازدواج و تحكيم خانواده
نهاد خانواده معطوف به ازدواج زن و مرد، يکي از نهادهاي اجتماعي است که سابقه اي ديرينه دارد و از همان ابتداي زندگي اجتماعي، نياز به جنس مخالف و امنيت مبناي تکوين آن به شمار مي رود، به طوري که پيدا شدن انسان بر روي زمين با تشکيل خانواده همزمان بوده و بي ترديد دفاع از حريم انسان در برابر جانوران درنده و حوادث طبيعي، زندگي جمعي را براي انسان ايجاد کرده است. بنابراين علاوه بر نياز جنسي، نياز به داشتن حس نظم و احساس امنيت، در واقع از عوامل مؤثر بر تکوين و استمرار اجتماع محسوب مي گردد که خانواده به عنوان هسته بنيادين اجتماع، از همان آغاز نقش اساسي در ايجاب و تقويت احساس نظم و امنيت هستي شناختي در زندگي اجتماعي افراد داشته است. از جمله اساسي ترين اهداف اسلام از ازدواج، تشکيل خانواده است. اسلام با تعيين اين هدف، به مسلمانان اين پيام را تفهيم مي کند که تمام علل و چرايي هاي ازدواج مانند پاسخ به نياز هاي روحي، رواني، شناختي و جسمي و حفظ نوع بشر و توليد نسل سالم و پاک و... بايد در چهارچوبي تعريف شده و در قالب کانوني به نام خانواده تأمين و فراهم شود. پس خانواده آن کانون محبت، عاطفه و لطفي است که با ازدواج پي ريزي
مي شود و از محبوب ترين و عزيزترين کانون ها نزد خداوند است که هرگز بنايي با اين جايگاه ويژه و رفيع بنا نشده است: ما بني في الاسلام بناء احب الي الله عزّوجلّ و اعز من التزويج. برخي از پيامدهاي مثبت ازدواج عبارتند از: تکميل خانواده: هيچ انساني به تنهايي کامل نيست و پيوسته در جهت جبران کمبود خويش تلاش مي کند. جوان در پي رسيدن به استقلال فکري است؛ براي جبران نواقص و تأمين نيازهاي بي شمار خود به سوي ازدواج سوق داده مي شود و با گزينش همسري مناسب و شايسته، موجبات رشد و تکامل خويش را فراهم مي کند. بنابراين مي توان رشد و کمال انسان را از پيامدهاي مطلوب عمده ازدواج موفق و اصولي دانست، زيرا زن و مرد از نظر روحي و جسمي به هم وابسته اند و با قرار گرفتن در کنار هم، يکديگر را تکميل مي کنند. تسکين و آرامش در خانواده: مهم ترين نيازي که بر اثر ازدواج تأمين مي شود، نياز به آرامش و احساس امنيت و آسودگي است. اين نياز که در سرشت آدمي ريشه دارد، چنان مهم است که خداوند در بيان فلسفه ازدواج مي فرمايد: «از آيات و نشانه هاي خداوند اين است که براي شما از جنس خودتان، همسراني قرار داديم، تا در کنار آنان آرامش يابيد.» بنابراين، همسر موجب آرامش و امنيت خاطر و محيط خانه، وسيله آرامش روحي زن و مرد قرار داده شده است. اتکاي زوجين به يکديگر در مقابل فشار امواج و گرفتاري هاي ناشي از عوارض حيات اجتماعي، موجب سکون و آرامش آنها مي شود. آنها در جهت برطرف کردن موانع سر راه پيشبرد زندگي و رسيدن به اهداف مشترک خود، با ياري و همفکري يکديگر مي توانند در مقابل مسائل و مشکلات ايستادگي کنند.
احساس شادکامي: به نظر مي رسد ازدواج و تشکيل خانواده اثر مثبتي روي شادکامي داشته باشد. تعدادي از مطالعات، گزارش مي دهند افرادي که ازدواج کرده اند، نسبت به افراد مجرد شادکامي بالاتري نشان مي دهند. کاهش ارتکاب جرم: بر حسب بسياري از مطالعات، کاهش بزهکاري و ارتکاب جرم از جمله پيامدهاي اجتماعي ازدواج است. تازه ترين تحقيق صورت گرفته از سوي يک محقق انگليسي، حاکي از آن است که عشق به همسر و زندگي خانوادگي از جمله مواردي است که موجب کاهش جدي ارتکاب جرايم توسط مردان مي شود. ازدواج، مايه برکت و موجب خير:از جمله تعابير رسا و نغز اسلام در بيان اهميت ازدواج، همانا بيان ثمرات و فوايد مادي و معنوي مترتب بر آن است. با اين روش، هم جايگاه ازدواج را نزد خداوند بيان مي کند و هم انسان ها را به انجام آن ترغيب مي نمايد. بر همين اساس، در مکتب اسلام، ازدواج مايه فزوني رزق و روزي و سبب زيادي ثروت معرفي شده و موجب به تاخير افتادن مرگ و بلندي عمر، دانسته شده است. به هنگام ازدواج ابواب آسمان گشوده و رحمت الهي به زمين فرو مي ريزد. با اين بيانات مشخص مي شود که چرا اين هدف از اولين و اساسي ترين اهداف ازدواج است؛ چرا که بدون اين هدف، تأمين ديگر اهداف، ناممکن است يا به صورت ناقص فراهم مي شود. اندکي تأمل در اين معنا، آن را از اثبات بي نياز مي سازد. واضح است که اسلام به هيچ يک از اين دو رضايت نمي دهد.
اسلام خانواده را به عنوان يک هدف واسطه اي در نظر مي گيرد تا در پرتوي آن به اهداف بعدي خود نايل آيد. در واقع از ديدگاه اسلام تنها با تشکيل خانواده مي توان به اهدافي خاص دست يافت و هيچ مسيري براي رسيدن به آن اهداف، جز از طريق خانواده وجود ندارد. به عنوان مثال، تأمين محبت و مودت، يکي از اهداف اسلام از ازدواج است؛ اما اين هدف به صرف ازدواج و تنها از طريق اين قرارداد و پيمان به دست نمي آيد. از ديدگاه اسلام، محل ارزاني نمودن محبت و مودت تنها کانون گرم خانواده است. همان گونه که در بين انسان ها مرسوم است، از جمله راه هاي نشان دادن اهميت يک عمل و ترغيب مردم به انجام آن به عنوان يک الگوي اجتماعي، انجام آن عمل توسط انسان هاي برجسته و شاخص آن جامعه همانند معلمان، مربيان، متوليان و حاکمان است. در اينجا هم اسلام براي بيان جايگاه ازدواج و ترغيب مردم به آن، اعلام مي کند که ازدواج سيره و روش اوليا و انبيا است. اگر شما مي خواهيد در زمره ائمه هدي و حضرات معصومين(ع) باشيد، پس همانند آنها عمل کنيد و به آنها تأسي نماييد. از اين رو، در دين اسلام، پيامبر اين آيين حنيف، به مسلمانان گوشزد مي نمايد که اگر دوست داريد، پيرو سنت و مرام من باشيد، ازدواج کنيد و توجه داشته باشيد که اگر از ازدواج روي گردانيد، نمي توانيد از پيروان آيين من باشيد و در کلامي ديگر با صراحت بيشتر ازدواج را سنت خويش قرار داده و ترک آن را خروج از دايره سنت نبوي بيان نموده اند. در برخي تعابير اين اهتمام آن قدر شدت پيدا مي کند که پيامبر خدا مي فرمايد: «هر که مي خواهد بر فطرت من (دين فطري) باشد، بايد طبق سنت من رفتار کند، يکي از سنت هاي من ازدواج است». گويا ازدواج نکردن برابر با خروج از فطرت و دين رسول خاتم(ص) است.
ازدواج امنيت اجتماعي و عفاف را به دنبال دارد
ازدواج يک سنت موکد بوده و همواره مورد تأکيد پيشوايان دين و رسول اکرم (ص) بوده است. پيامبر گرامي اسلام سنتهاي فراواني دارد؛ يکي از اين سنتها ازدواج است و ايشان فرمودهاند که من احيا سنتي فقد احياني و من احياني کان معي في الجنه؛ هرکس سنت مرا زنده کند مرا زنده کرده و هر کس مرا زنده کند با من در بهشت است. ازدواج سنتي است که اگر انسان اين سنت را به پا دارد، به سوي کمال مطلق که خداوند مطلق است، رهنمون ميشود. بايد دانست که ازدواج مهمترين مسئله در زندگي است و مي تواند امنيت اجتماعي و عفاف را نيز به دنبال داشته باشد. مسئله ازدواج يکي از مهمترين مسائل زندگي است و: اگر ازدواج انجام نشود، نظم زندگي به هم خورده و به تبع آن جامعه را نيز تحت تاثير خود قرار خواهد داد. اسلام همواره بر تسهيل در امر ازدواج سفارشات مکرر داشته و مسئولان امروزين جامعه اسلامي نيز بايد تلاش نمايند تا زمينه ها و بسترهاي لازم براي اين امر خير را فراهم آورده و از حرکاتي که موجب کندي در امر ازدواج ميشود، بايد پرهيز کرد. چرا که ازدواج امنيت اجتماعي،عفاف و در نهايت در مسير حرکت جامعه به سمت سلامت و سعادت مي تواند بسيار موثر باشد. همچنين بايد اشاره کرد که پنج اصل مي تواند به تحکيم و پايداري بنيان هاي خانواده کمک چشمگيري نموده که به عنوان نمونه مي توان به اين موارد اشاره داشت. اين پنج اصل شامل عشق و علاقه به همسر و فرزندان، اعتماد و اطمينان اعضاء به يکديگر، احترام متقابل بويژه احترام همسران جلوي فرزندان، گذشت و فداکاري و انصاف است.
محورهاي اساسي سبک زندگي پيامبر(ص)
بيان 100 خصلت از خصوصيات رفتاري پيامبر اکرم(ص) است که بازگوکننده بخشي از سلوک فردي و اجتماعي و سبک زندگي آن حضرت ميباشد. بيشک تأسي به سيره و سنت آن حضرت براساس آيهکريمه «و لکم في رسولالله اسوه حسنه» و از جمله آنچه در اين مطلب به آن اشاره شده، راهگشاي مشکلات و مسائل مبتلا به جامعه مسلمانان خواهد بود.
- -هنگام راه رفتن با آرامي و وقار راه مي رفت
- -در راه رفتن قدم ها را بر زمين نمي کشيد.
- -نگاهش پيوسته به زير افتاده و بر زمين دوخته بود.
- -هرکه را مي ديد مبادرت به سلام مي کرد و کسي در سلام بر او سبقت نگرفت.
- -وقتي با کسي دست مي داد دست خود را زودتر از دست او بيرون نمي کشيد.
- -با مردم چنان معاشرت مي کرد که هرکس گمان مي کرد عزيزترين فرد نزد آن حضرت است.
- -هرگاه به کسي مي نگريست به روش ارباب دولت با گوشه چشم نظر نمي کرد.
- -هرگز به روي مردم چشم نمي دوخت و خيره نگاه نمي کرد.
- چون اشاره مي کرد با دست اشاره مي کرد نه با چشم و ابرو.
- -سکوتي طولاني داشت و تا نياز نمي شد لب به سخن نمي گشود.
- -هرگاه با کسي، هم صحبت مي شد به سخنان او خوب گوش فرا مي داد.
- -چون با کسي سخن مي گفت کاملا برمي گشت و رو به او مي نشست.
- -با هرکه مي نشست تا او اراده برخاستن نمي کرد آن حضرت برنمي خاست.
- -در مجلسي نمي نشست و برنمي خاست مگر با ياد خدا.
- -هنگام ورود به مجلسي در آخر و نزديک درب مي نشست نه در صدر آن.
- -در مجلس جاي خاصي را به خود اختصاص نمي داد و از آن نهي مي کرد.
- -هرگز در حضور مردم تکيه نمي زد.
- -اکثر نشستن آن حضرت رو به قبله بود.
- -اگر در محضر او چيزي رخ مي داد که ناپسند وي بود ناديده مي گرفت.
- -اگر از کسي خطايي صادر مي گشت آن را نقل نمي کرد.
- -کسي را بر لغزش و خطاي در سخن مواخذه نمي کرد.
- -هرگز با کسي جدل و منازعه نمي کرد.
- -هرگز سخن کسي را قطع نمي کرد مگر آنکه حرف لغو و باطل بگويد.
- -پاسخ به سوالي را چند مرتبه تکرار مي کرد تا جوابش بر شنونده مشتبه نشود.
- -چون سخن ناصواب از کسي مي شنيد. نمي فرمودـ« چرا فلاني چنين گفت» بلکه مي فرمود « بعضي مردم را چه مي شود که چنين مي گويند؟»
- -با فقرا زياد نشست و برخاست مي کرد و با آنان هم غذا مي شد.
- -دعوت بندگان و غلامان را مي پذيرفت.
- -هديه را قبول مي کرد اگرچه به اندازه يک جرعه شير بود.
- -بيش از همه صله رحم به جا مي آورد.
- -به خويشاوندان خود احسان مي کرد بي آنکه آنان را بر ديگران برتري دهد.
- -کار نيک را تحسين و تشويق مي فرمود و کار بد را تقبيح مي نمود و از آن نهي مي کرد.
- -آنچه موجب صلاح دين و دنياي مردم بود به آنان مي فرمود و مکرر ميگفت هرآنچه حاضران از من مي شنوند به غايبان برسانند.
- -هرکه عذر مي آورد عذر او را قبول مي کرد.
- -هرگز کسي را حقير نمي شمرد.
- -هرگز کسي را دشنام نداد و يا به لقب هاي بد نخواند.
- -هرگز کسي از اطرافيان و بستگان خود را نفرين نکرد.
- -هرگز عيب مردم را جستجو نمي کرد.
- -از شر مردم برحذر بود ولي از آنان کناره نمي گرفت و با همه خوشخو بود.
- -هرگز مذمت مردم را نمي کرد و بسيار مدح آنان نمي گفت.
- -بر جسارت ديگران صبر مي فرمود و بدي را به نيکي جزا مي داد.
- -از بيماران عيادت مي کرد اگرچه دور افتاده ترين نقطه مدينه بود.
- -سراغ اصحاب خود را مي گرفت و همواره جوياي حال آنان مي شد.
- -اصحاب را به بهترين نام هايشان صدا مي زد.
- -با اصحابش در کارها بسيار مشورت مي کرد و بر آن تاکيد مي فرمود.
- -در جمع يارانش دايره وار مي نشست و اگر غريبه اي بر آنان وارد مي شد نمي توانست تشخيص دهد که پيامبر کداميک از ايشان است.
- -ميان يارانش انس و الفت برقرار مي کرد.
- -وفادارترين مردم به عهد و پيمان بود.
- -هرگاه چيزي به فقير مي بخشيد به دست خودش مي داد و به کسي حواله نمي کرد.
- -اگر در حال نماز بود و کسي پيش او مي آمد نمازش را کوتاه مي کرد.
- -اگر در حال نماز بود و کودکي گريه مي کرد نمازش را کوتاه مي کرد.
- -عزيزترين افراد نزد او کسي بود که خيرش بيشتر به ديگران مي رسيد.
- -احدي از محضر او نا اميد نبود و فرمود:برسانيد به من حاجت کسي را که نمي تواند حاجتش را به من برساند.»
- -هرگاه کسي از او حاجتي مي خواست اگر مقدور بود روا مي فرمود و گرنه با سخني خوش و با وعده اي نيکو او را راضي مي کرد.
- -هرگز جواب رد به درخواست کسي نداد مگر آنکه براي معصيت باشد.
- -پيران را بسيار اکرام مي کرد و با کودکان بسيار مهربان بود.
- -غريبان را خيلي مراعات مي کرد.
- -با نيکي به شروران، دل آنان را به دست مي آورد و مجذوب خود مي کرد.
- -همواره متبسم بود و در عين حال خوف زيادي از خدا بردل داشت .
- -چون شاد مي شد چشم ها را بر هم مي گذاشت و خيلي اظهار فرح نمي کرد.
- -اکثر خنديدن آن حضرت تبسم بود و صدايش به خنده بلند نمي شد .
- -مزاح مي کرد اما به بهانه مزاح و خنداندن، حرف لغو و باطل نمي زد.
- -نام بد را تغيير مي داد و به جاي آن نام نيک مي گذاشت.
- -بردباري اش همواره بر خشم او سبقت مي گرفت.
- -از براي فوت دنيا ناراحت نمي شد و يا به خشم نمي آمد.
- -از براي خدا آنچنان به خشم مي آمد که ديگر کسي او را نمي شناخت
- -هرگز براي خودش انتقام نگرفت مگر آنکه حريم حق شکسته شود.
- -هيچ خصلتي نزد آن حضرت منفورتر از دروغگويي نبود.
- -در حال خشنودي و نا خشنودي جز ياد حق بر زبان نداشت.
- -هرگز درهم و ديناري نزد خود پس انداز نکرد .
- -در خوراک و پوشاک چيزي زيادتر از خدمتکارانش نداشت.
- -روي خاک مي نشست و روي خاک غذا مي خورد.
- - روي زمين مي خوابيد.
- -کفش و لباس را خودش وصله مي کرد.
- -با دست خودش شير مي دوشيد و پاي شتر ش را خودش مي بست.
- -هر مرکبي برايش مهيا بود سوار مي شد و برايش فرقي نمي کرد.
- -هرجا مي رفت عبايي که داشت به عنوان زير انداز خود استفاده مي کرد.
- -اکثر جامه هاي آن حضرت سفيد بود.
- -چون جامه نو مي پوشيد جامه قبلي خود را به فقيري مي بخشيد.
- -جامه فاخري که داشت مخصوص روز جمعه بود.
- -در هنگام کفش و لباس پوشيدن هميشه از سمت راست آغاز مي کرد.
- -ژوليده مو بودن را کراهت مي دانست.
- -هميشه خوشبو بود و بيشترين مخارج آن حضرت براي خريدن عطر بود.
- -هميشه با وضو بود و هنگام وضو گرفتن مسواک مي زد.
- -نور چشم او در نماز بود و آسايش و آرامش خود را در نماز مي يافت.
- -ايام سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هرماه را روزه مي داشت.
- -هرگز نعمتي را مذمت نکرد.
- -اندک نعمت خداوند را بزرگ مي شمرد.
- -هرگز از غذايي تعريف نکرد يا از غذايي بد نگفت.
- -موقع غذا هرچه حاضر مي کردند ميل مي فرمود.
- -در سر سفره از جلوي خود غذا تناول مي فرمود.
- -بر سر غذا از همه زودتر حاضر مي شد و از همه ديرتر دست مي کشيد.
- -تا گرسنه نمي شد غذا ميل نمي کرد و قبل از سير شدن منصرف مي شد.
- -معده اش هيچ گاه دو غذا را در خود جمع نکرد.
- -در غذا هرگز آروغ نزد.
- -تا آنجا که امکان داشت تنها غذا نمي خورد.
- -بعد از غذا دستها را مي شست و روي خود مي کشيد.
- -وقت آشاميدن سه جرعه آب مي نوشيد؛ اول آنها بسم الله و آخر آنها الحمدلله.
- -از دوشيزگان پرده نشين با حياتر بود.
- -چون مي خواست به منزل وارد شود سه بار اجازه مي خواست.
- -اوقات داخل منزل را به سه بخش تقسيم مي کرد: بخشي براي خدا، بخشي براي خانواده و بخشي براي خودش بود و وقت خودش را نيز با مردم قسمت مي کرد.
منابع: کتاب «منتهي الآمال» محدث قمي و کتاب «مکارم الاخلاق» طبرسي
نوشته شده در ساعت 6 توسط زارع پور (تهیه و تلخیص