به طور کلی سکوت انسانی چون امیر مومنان در برابر یک جریان را می توان به دو گونه تصور کرد: 1.سکوت رضایتمندانه 2. سکوت اضطرارگونه .
در نوع اول سکوت به دلیل موافقت و همجهتی کامل با آن جریان اتخاذ می گردد و به همین جهت از روی اختیار و آزادی کامل انتخاب می گردد درحالی که سکوت نوع دوم نه به دلیل موافقت و همسویی با آن جریان بلکه به خاطر نبودن شرایط مقابله و مبارزه با آن جریان و از روی ناچاری اتخاذ می شود.
مسلما سکوت علوی در برابر جریان سقیفه که خلاف نصوص صریح نبوی در نصب امام به جانشینی پیامبر عمل کرد نمی توانست سکوتی از روی رضایت باشد چنانچه با تعابیر شگفت زیر از رنج وصف ناشدنی خویش در دوران صبر و سکوت یاد می کند :
... فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجي .[1]
پس شكيبايي پيشه كردم (نه شكيبايي آميخته با آرامش خاطر بلكه) در حالي بود كه گويا چشم را خاشاك پر كرده و استخوان راه گلويم را گرفته بود
... واغضيت علي القذي و شربت علي الشجي...[2]
(در حالي سكوت كردم كه) ... چشم هاي پر از خاشاك را فرو بستم و با گلوئي كه گوئي استخوان در آن گير كرده جرعه حوادث را نوشيدم
... فاغضيت علي القذي و جرعت ريقي علي الشجي... [3]
پس چشمان پر از خاشاك را برهم گذاردم و همچون كسي كه استخوان در گلويش گير كرده باشد آب دهان فرو بردم.
واژه قذي به معناي خاك يا خاشاك يا آلودگي است كه در چشم يا نوشيدني باشد كه در اين جا مقصود خاشاك در چشم است و شجا به معناي استخوان يا چيز ديگري است كه در گلو گير كند و در اينجا كنايه از اندوه و غم و شدّت رنج است.
و یا در سخني دیگر از صبر خويش چنين تعبير مي كند:
... و علي امرّ من طعم العلقم...؛ [4]
صبرم همانند صبر كسي بود كه بر نوشيدن تلخ تر از حنظل شكيبا باشد.
مرحوم طريحي گويد:
العلقم بفتح العين فالسكون شجر مرّ و يقال للحنظل علقم.[5]
علقم درخت تلخي است. به درخت حنظل علقم گفته مي شود.
در لغت نامه دهخدا آمده است: حنظل ثمر گياهي است بقدر خربزه خرد در نهايت تلخي كه آن را هندوانه ابوجهل گويند... [6]
و نیز می فرماید :
... و آلم للقلب من وخز الشفار .[7]
و صبرم برايم دردناكتر بود از تيزي دم شمشير براي قلب!
پس سکوت حضرت همراه با نارضایتی کامل و تنها از روی اضطرار بوده است.
حال باید دید علل سکوت اضطراری امام چه بوده است و چرا حضرتش دست به شمشیر نبرد و قیامی را علیه جریان سقیفه به راه نینداخت:
یکی از مهمترین اين علل نبودن یاران کافی برای انجام یک قیام موفق علیه جریان سقیفه بوده است چنانچه خود حضرت در خطبه شقشقيه بعد از آن كه حوادث تلخ بعد از پيامبر را بازگو مي كند مي فرمايد:
و طفقت ارتئي بين ان اصول بيد جذاء أو اصبر علي طخيه عمياء... فرأيت ان الصّبر علي هاتا احجي.[8]
و ژرف بينديشيدم كه آيا با دست تنها بستيزم يا بر اين تاريكي كور صبر نمايم... سرانجام صبر و شكيبايي را خردمندانه تر ديدم..
و در جای دیگر فرمود :
... فنظرت فاذا ليس لي معين الاّ اهل بيتي فضننت بهم عن الموت... [9]
نگريستم و ديدم مرا ياري نيست و جز كسانم مددكاري نيست دريغم آمد كه آنان دست به ياريم گشايند مبادا كه به كام مرگ درآيند....
مسلما با اين ياران اندك كاري از پيش نمي رود و قيام در اين شرايط جز كشته شدن همين اندك بدون آن كه تأثير مناسب خويش را داشته باشد، پيامد ديگري نخواهد داشت و اين دستوری بود كه قبلا از جانب پیامبر خدا به امير المومنين داده شده بود چنانچه در کتاب سلیم نقل شده است که :
أن الأشعث قال لأمير المؤمنين عليه السلام: ما منعك حين بويع أخو تيم، و أخو عدي، و أخو اميّة، أن تقاتل و تضرب بسيفك، و أنت لم تخطبنا خطبة منذ قدمت العراق إلّا قلت فيها قبل أن تنزل عن المنبر و اللّه إنّي لأولى الناس بالناس، و ما زلت مظلوما منذ قبض النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم فقال عليه السلام: منعني من ذلك أمر النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم، و عهده إليّ، أخبرني بما الامّة صانعة بعده، فلم أك بما صنعوا حين عاينته بأعلم به قبل ذلك. قال عليه السلام: فقلت للنبي صلّى اللّه عليه و آله و سلم: فما تعهد إلىّ إذا كان ذلك قال: إن وجدت أعوانا فانبذ إليهم و جاهدهم، و ان لم تجد أعوانا. فكفّ يدك و احقن دمك. [10]
اشعث به امیر مومنان گفت : چه چیز مانع از قیام تو با شمشیر علیه ابوبکر و عمر و بنی امیه شد هنگامی که با ایشان بیعت شد در حالیکه هر وقت در عراق برای ما خطبه خواندی قبل از نزول از منبر خود را اولای به امر خلافت معرفی نموده و مظلومیت خود را یاد آور شدی؟
حضرت فرمود : عهد پیامبر به من و امر آن حضرت مانع من از قیام بود . چرا که پیامبر از قبل آنچه را که امتش بعد از او مرتکب می شوند به من فرموده بود و من از آن حضرت پرسیده بودم که بعد از این اعمال امت, من چه باید بکنم و ایشان فرموده بود که : اگر یارانی برای خود یافتی با آنها جهاد کن و إلا دست نگه دار و خون خود را حفظ کن!
البته باید توجه داشت که فقدان یاران کافی برای قیام مسلحانه باعث نشد که حضرت هیچگونه اعتراضی نسبت به جریان غصب خلافت نداشته باشد و حق خود را یادآور نشود چنانچه بنا بر نقل مسعودی امام در همان روز غصب خلافت به ابوبکر فرمود:
افسدت علينا امورنا و لم تستشر و لم ترع لنا حقّا فقال ابوبكر بلي ولكنّي خشيت الفتنة [11]
كار ما را تباه كردي و با ما مشورت نكردي و حق ما را رعايت ننمودي.
و ابوبكر گفت: آري ولكن از بروز فتنه ترسيدم!
ناگفته روشن است كه سخن ابوبكر بهانه اي بيش نبود، واقعيت آن است كه اگر با امير المومنين بيعت مي شد فتنه زدايي صورت مي گرفت. زيرا اين علي بود كه فتنه شناس بود و بهترين شيوه را براي دفع آن داشت.
نیز امتناع حضرت از بیعت با ابوبکر که تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ادامه داشت بزرگترین اعتراض به جریان سقیفه بود." زهری می گوید :تا پیش از درگذشت فاطمه نه تنها علی بلکه هیچیک از بنی هاشم با ابوبکر بیعت نکردند ".[12]
"امير المومنين و فاطمه زهراء تلاش زیادی برای بازگرداندن امر خلافت از ابوبکر و بیعت با امام علی کردند اما تلاش آنان ثمری نبخشید گزارش این تلاشها را ابوبکر جوهری و دیگران آورده اند" .[13]
به هر حال پس از شهادت حضرت زهرا امام با ابو بکر بیعت کرد و دلیل بیعت خود را حفظ اتحاد امت اسلامی در برابر مرتدین و کفار یاد کرد. [14]
پس در این مقطع است که علت دیگر سکوت امام یعنی مساله حفظ اساس اسلام و جلوگیری از ایجاد فتنه در بین مسلمین پدیدار می شود.
ایشان در اين زمينه چنين مي فرمايد:
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً ص- نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ مُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِينَ- فَلَمَّا مَضَى مُحَمَّداً ع تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ- فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي- وَ لَا يَخْطُرُ بِبَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ- مِنْ بَعْدِهِ ص عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ- وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ- فَمَا رَاعَنِي إِلَّا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَانٍ يُبَايِعُونَهُ- فَأَمْسَكْتُ يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ- قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ- يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّدٍ ص- فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ- أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً- تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَايَتِكُمُ- الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلَائِلَ-[15]
اما بعد. خداوند سبحان محمد (صلى الله عليه و آله) را فرستاد تا مردم جهان را بيم دهد و گواه بر پيامبران باشد. چون رسول الله (ص) درگذشت، مسلمانان در امر خلافت به نزاع پرداختند.
به خدا سوگند، هرگز در خاطرم نمى گذشت كه عرب پس از رحلت محمد (صلى الله عليه و آله) خلافت را از اهل بيت او به ديگرى واگذارد، يا مرا پس از او از جانشينيش باز دارد
و مرا به رنج نيفكند جز شتافتن مردم به سوى فلان و بيعت كردن با او. من چندى از بيعت دست باز داشتم، تا آنكه ديدم گروهى از مردم از اسلام بر مى گردند و مى خواهند دين محمد (ص) را از بن بر افكنند.
ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان را يارى ندهم در دين رخنه اى يا ويرانيى خواهم ديد كه براى من مصيبت بارتر از فوت شدن حكومت كردن بر شما بود. آن هم حكومتى كه اندك روزهايى بيش نپايد.
اينجاست كه امير المومنين حفظ اسلام را در حفظ وحدت امّت اسلامي و كنار گذاشتن اعتراض مي داند.
امام علي(ع) در سخني صريحا خطر تفرقه را گوشزد مي كند و پيامد دردناك آن را:
و ايم الله لولا مخافة الفرقة بين المسلمين و ان يعود الكفر و يبور الدّين لكنّا علي غير ما كنّا لهم عليه [16]
به خدا سوگند اگر از پراكندگي و تفرقه مسلمانان و بازگشت كفر و اضمحلال دين بيمناك نبودم، با ستمگران غاصب به طرز ديگري رفتار مي كردم.
خلاصه فلسفه سکوت حضرت در کلام زیر از امام باقر علیه السلام بیان شده که در آن به هر دو علت یعنی حفظ دین و نبود یاران تصریح شده است :
لم يمنع أمير المؤمنين عليه السلام من أن يدعو إلى نفسه إلّا نظرا للناس، و تخوّفا عليهم أن يرتدّوا عن الاسلام. فيعبدوا الأوثان و لا يشهدوا أن لا إله إلّا اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلم، و كان الأحب إليه أن يقرّهم على ما صنعوا من أن يرتدّوا عن جميع الإسلام ...و لذلك كتم علي عليه السلام أمره، و بايع مكرها حيث لم يجد أعوانا. [17]
علت اینکه امیر مومنان برای فرا خواندن مردم به حاکمیت خود قیام نکرد مراعات حال خود مردم بود و ترس از این بود که مبادا مرتد شوند و بت پرست گردند و شهادت به وحدانیت خدا و رسالت محمد را رها سازند! و برای حضرت محبوب تر بود که ایشان را در آن اعمال خلاف ببیند تا اینکه اساسا از اسلام باز گردند!...و به همین دلیل آن حضرت امر خود را پنهان داشت و چون یارانی نیافت از روی اکراه بیعت کرد.
امیر مومنان در دوره سکوت هر جا كه حضورش را براي دفاع از مباني و كيان اسلام ضروري ديد، ايثارگرانه وارد شد و عليرغم جفاها و ناجوانمردي هايي كه نسبت به حضرت صورت گرفت هر جا كه دستگاه خلافت در موضوعي ناتوان مي شد و امير المومنين مي ديد ناتواني آنها را پاي اسلام مي گذارند نه آنها، مردانه وارد مي شد و به وظيفه خويش نسبت به دین خدا عمل مي كرد.
در اینجا به نمونه هایی از تلاشهای حضرت اشاره می کنیم :
جهان اسلام به طور طبيعي مشكلات فرهنگي داشت و گسترش جغرافيايي جهان اسلام كه تحت عنوان فتوحات صورت مي گرفت خود مزيد بر علّت بود كه مشكلات بيشتر فرهنگي به وجود آيد پاسخگوي اين همه فقط امير المومنين علیه السلام بود. و اين چيزي بود كه دستگاه خلافت هم دريافته بود و همه مشكلات را در اين زمينه به آن حضرت ارجاع مي داد و امام نيز پاسخگو بود. به عنوان نمونه جریان مناظره با دانشمندان یهود ذکر می شود :
در زمان ابو بکر گروهی از احبار یهود وارد مدینه شدند و به خلیفه گفتند: در تورات چنین می خوانیم که جانشینان پیامبران، دانشمندترین امت آن ها هستند. اکنون که شما خلیفه پیامبر خود هستید، پاسخ دهید که خدا کجا است: آیا در آسمان ها است یا در زمین؟
ابوبکر پاسخی گفت که آن گروه را قانع نساخت. او برای خدا مکانی در عرش قائل شد که انتقاد دانشمندان یهودی را در پی داشت و گفتند: در این صورت، باید زمین از خدا خالی باشد! در این لحظه حساس، علی علیه السلام به داد اسلام رسید و آبروی جامعه اسلامی را حفظ کرد و فرمود: مکان ها را خداوند آفرید و او بالاتر از آن است که مکان ها بتوانند او را فراگیرند. او به همه جا آگاه است؛ ولی هرگز با موجودی تماس و مجاورتی ندارد. او بر همه چیز احاطه عملی دارد و چیزی از قلمرو تدبیر او بیرون نیست .[18]
امیر مؤمنان در این پاسخ عالمانه، با روشن ترین برهان، بر پیراستگی خدا از محاط بودن در مکان استدلال کرد و دانشمندان یهودی را چنان غرق در شگفتی کرد که بی اختیار به حقانیت گفتار علی علیه السلام و شایستگی او برای خلافت اعتراف کردند.
امير المومنين هرجا كه مي ديد آبروي اسلام مطرح است خلفا را از آراء حکیمانه خويش محروم نمي كرد. مثلا عمر مي خواست خود همراه سپاهياني كه براي نبرد با ايران آن روز به راه افتاده بودند حركت كند امير المومنين او را از اين كار بازداشت و گوشزد فرمود اگر فارسيان بدانند خليفه مسلمانان در لشگر است سعي مي كنند او را از پاي درآورند و به خيال خود ضربه اي به اسلام وارد خواهند كرد ولي ديگران نظرشان اين بود كه عمر خود شركت كند اما وي سخن امير المومنين را ترجيح داد. در قسمتي از رهنمود امير المومنين در اين زمينه آمده است:
فكن قطبا واستدر الرحا بالعرب و اصلهم دونك نار الحرب فانّك ان تنخصت من هذه الارض انتقضت عليك العرب من اطرافها و اقطارها حتّي يكون ما تدع وراءك من العورات اهم اليك مما بين يديك. [19]
تو همانند قطب بر جاي بمان و عرب را چون آسيا گرد خود بگردان و به آنان آتش جنگ را برافروزان كه اگر تو از اين سرزمين برون شوي عرب از هر سو تو را رها كند و پيمان بسته را بشكند و چنان شود كه نگاهداري مرزها كه پشت سر مي گذاري براي تو مهم تر باشد از آنچه پيش روي داري.
حضرت نه تنها در دوران خلفا بهترين قاضي و يگانه داور به حقّ امت بود بلكه در دوران پيامبر گرامي صلی الله علیه و آله نيز در يمن، مدينه مرجع قضايي مسلّم مردم بود رسول خدا داوري هاي او را ستود و از اين طريق مرجع قضايي جامعه اسلامي پس از خويش معرفي كرد. و دستگاه خلافت نيز چاره اي جز رجوع به امير المومنين در اين زمينه ها نداشتند.
نقل شده است که در زمان خلافت ابوبکر، مردی را به اتهام شرب خمر نزد وی بردند. مرد به گناه خویش اقرار کرد و گفت: در جایی زندگی می کنم که نوشیدن خمر و خوردن مردار را حلال می شمرند و اگر می دانستم حرام است، نمی نوشیدم. خلیفه از عمر بن خطاب درباره حکم او پرسید. عمر گفت: مشکلی است که جز ابوالحسن کسی آن را حل نتواند کرد؛ آن گاه هر سه روانه خانه امام علیه السلام شدند.
امام فرمود: کسی را همراهش بفرستید تا او را به مهاجران و انصار نشان دهد و معلوم شود که آیا کسی آیه تحریم شراب را برای او خوانده است یا نه. آنان چنین کردند و چون کسی از مهاجران و انصار به خواندن آیه تحریم شراب بر او شهادت نداد، رهایش کردند. [20]
امام صادق (ع) فرمود:
ان عليّا اعتق الف مملوك من كدّ يده.[21]
امیر مومنان علیه السلام هزار برده را از دسترنج خويش آزاد كرد.
حضرت با زحمت فراوان قنات حفر مي كرد و آن را وقف زائران خانه خدا و رهگذران مي نمود و مي فرمود كسي حق فروش آب را ندارد و فرزندانم هرگز آن را به ميراث نمي برند.[22]
کتابنامه :
1. الموسوی(الشریف الرضی)، أبوالحسن محمدبن الحسین ,نهج البلاغه،نسخة المعجم المفهرس,الطبعة السادسة,موسسة النشر الاسلامی
2. التستری, محمد تقی ,بهج الصباغة فی شرح نهج البلاغة,الطبعة الاولی1376ه.ش,النشر أمیرکبیر
3. الطریحی, فخر الدین ,مجمع البحرین,موسسة البعثة
4. دهخدا ,علی اکبر, لغت نامه فارسی
5. المسعودی ,علی بن الحسین,مروج الذهب
6. المجلسی ,محمد باقر,بحار الانوار, دار إحیاء التراث,بیروت,الطبعة الاولی
7. ابن ابی الحدید ,ابو حامد, شرح نهج البلاغة,الطبعة الاولی,المکتبة المرعشی النجفی
8. الکلینی ,محمد بن یعقوب,الکافی,دار الکتب الاسلامیة,الطبعة السادسة
9. الطوسی ,محمد بن حسن, تهذیب الاحکام
10. الحر العاملی , محمد بن الحسن,وسائل الشیعة
11. جعفریان ,رسول ,تاریخ سیاسی اسلام, دفتر نشر الهادی,چاپ دوم
12. دانش, اسماعیل, مقاله "تعامل امام علی با خلفا در جهت وحدت اسلامی" , فصلنامه اندیشه تقریب 4