أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا يَسْتَغْنِي الرَّجُلُ- وَ إِنْ كَانَ ذَا مَالٍ عَنْ عَشِيرَتِهِ وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَلْسِنَتِهِمْ- وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَيْطَةً مِنْ وَرَائِهِ وَ أَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ- وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَيْهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ إِذَا نَزَلَتْ بِهِ- وَ لِسَانُ الصِّدْقِ يَجْعَلُهُ اللَّهُ لِلْمَرْءِ فِي النَّاسِ- خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ يُوَرِّثُهُ غَيْرَهُ
معانی لغات
عشيرة الرّجل: قبيله شخص، همنشينان و ياوران او.
حيطه«»: به كسر «ح» محافظت كردن و رعايت نمودن.
الم: جمع.
شعث: پراكندگى و انتشار امور و كارها.
ترجمه
اى مردم هيچ كس اگر چه مالدار باشد از خويشان و قبيله خود، از دفاع آنان، با دست و زبانشان بى نياز نيست. عشيره انسان، در حفظ و رعايت حقوق شخص، برترين اشخاص اند كه، در پريشانى او را كمك مى كنند و بهتر مى توانند پراكندگى و گرفتارى او را مرتفع سازند و در هنگام پيشآمدهاى سخت و ناگوار از ديگران مهربانترند. موقعى كه خداوند، زبان راستين (نام نيكو) براى انسان در ميان مردم قرار مى دهد، از مالى كه ديگرى به ارث مى گذارد بهتر است»
شرح
سپس حضرت در ادامه بحث تربيتى خود خطاب به مردم مى فرمايد: ايّها النّاس... انّه لا يستغنى الرّجل:
«اى مردم... محققا انسان بى نياز نيست.» در فراز گذشته فقرا و مستمندان را از تعرّض به ثروتمندان و حسد بردن به آنان نهى فرموده است، در اين بخش از گفتار، روى سخن با اغنيا و متوجّه ساختن آنان به وظيفه شان در حق فقرا و خويشاوندان و اقربا و بطور كلى افراد جامعه شان مى باشد.
آنان را به عدالت و رعايت انصاف، در زمينه امور مالى و هزينه زندگى مستمندان فرمان مى دهد تا شيرازه كار از دو سوى محكم و استوار شود.
حضرت على (ع) ثروتمندان را از دو نظر بر توجّه به فقرا و مستمندان و ترجيح بذل مال بر جمع و كنز آن تشويق فرموده اند به ترتيب ذيل: 1- اوّل آن كه اغنيا از فقرا و مستمندان بى نياز نيستند، هر چند از لحاظ مالى، بى نياز باشند. زيرا ثروتمند، بداشتن مال و منال، از مددكار مستغنى نيست يارانى را مى طلبند كه، با دست توانمندشان، هجوم دشمنان را دفع كنند و با زبان گويايشان جلو بدگويى عيبجويان را ببندند. روشن است كه حاجتمندترين افراد به داشتن يار و مددكار و پشتيبان، ثروتمندترين افرادند. اين حقيقت را در باره پادشاهان و امثال آنها، صاحبان مال و مكنت ببينيد.
سزاوارترين افراد، كه هيچ كس از داشتن آنها و همراهى شان بى نياز نيست، فاميل و نزديكان انسانند، زيرا اقربا و خويشان به لحاظ عاطفى از همه مهربانترند، و بيش از هر كس مدافع و جانبدار شخص مى باشند. نزديكان، در پريشانى خاطر و پراكندگى احوال، او را مدد مى كنند و اگر گرفتارى همچون فقر و بى چيزى و مانند آن به انسان، روى آورد، مهربانى و كمك مى كنند. البتّه، قرابت و خويشاوندى، اين شفقت و مهربانى را ايجاب مى كند.
2- سبب دوّم، توجّه دادن اغنيا و آگاه كردن آنان به فايده يكى از دو امر است: گردآورى مال و منال يا در راه خدا انفاق كردن آن كدام برتر و بهتر است سخن حضرت اين است و لسان الصّدق يجعله اللّه للمرء: «زبان راستگويى كه خداوند براى انسان قرار مى دهد...» منظور از «لسان الصدق» نام و آوازه و حسن شهرت در ميان مردم است، كه نتيجه بذل مال و انفاق در راه خداست. اما فايده جمع آورى مال و نبخشيدن آن، ميراث گذارى براى ديگران است. با توجّه به اين دو نتيجه، فايده برترى بخشش، بر جمع آورى و كنز آن روشن مى شود.
امير مؤمنان (ع) هر چند مردم را بدين دليل كه بذل مال موجب حسن شهرت و نام نيك، در ميان جامعه مى شود، ترغيب به بخشش فرموده اند، اما مقصود آن حضرت، از انگيزش، جز خير و نيكى براى فقرا، و استوارى دوستى در ميان آنان و تربيت ثروتمندان، و در روى گرداندن از جمع مال به بذل و انفاق و بركنارى از دوستى و جمع مال و ثروت، چيز ديگرى نيست زيرا در عرف مردم حسن شهرت و آوازه بلند، در بذل مال از نتايج حقيقى آن، يعنى كسب مراتب و درجات عالى آخرت كه مورد نظر آن حضرت است رغبت انگيزتر و در نفوس مؤثّرتر است. هرگاه باب بذل و بخشش باز شود و نفوس انسانى بر كار خير تمرينى را آغاز كند، نهايتا درخواهد يافت، كه بهترين هدفى كه مال براى آن بايد صرف شود همان هدفى است كه شارع مقدس تعيين و ترغيب كرده است.
بخشش و انفاق، طبق قصد شارع نتايج مهمّى را به بار مى آورد، از جمله: 1- دوستى با فقرا را، كه نظام بخشيدن به خيرخواهى است، استوار مى دارد. 2- وحدت اجتماعى را بخصوص ميان خويشان و اقربا برقرار مى سازد زيرا برقرارى دوستى و اتحاد در يك نظام اجتماعى متعادل از واجبات است و به مصلحت دنيا و آخرت انسان است. بدين استدلال، وقتى كه انسان از فاميل و دوستان در زندگى بى نياز نباشد، گرامى داشتن و نواختن آنان با بذل مال بهترين وسيله نفع بردن از آنها، در مقابل جانبدارى و حمايتى است كه اقربا و خويشان از انسان به عمل مى آورند. پس شايسته است، كه مراعات حال آنها را واجب دانست و به مختصرى از ما زاد مال، كه گسيختگى زندگيشان را سامان مى بخشد، گرامى شان داشت.
نتيجه بحث:
فكر اين موضوع خطبه 23 نهج البلاغه بخش 2 كه فايده جمع مال به ارث گذاشتن است و بس، و اين بى حاصلى براى انسان موجب، برهم زدن شاديهاى زندگى است، كفايت مى كند كه انگيزه خوبى براى بخشش و دست كشيدن از محبت و جمع آورى مال باشد البته براى كسى كه، با ديده بصيرت، به عاقبت امر بنگرد موفقيت جز از ناحيه خداوند ميسور نيست.
فصل دوم
و منها أَلَا لَا يَعْدِلَنَّ أَحَدُكُمْ عَنِ الْقَرَابَةِ يَرَى بِهَا الْخَصَاصَةَ- أَنْ يَسُدَّهَا بِالَّذِي لَا يَزِيدُهُ إِنْ أَمْسَكَهُ- وَ لَا يَنْقُصُهُ إِنْ أَهْلَكَهُ- وَ مَنْ يَقْبِضْ يَدَهُ عَنْ عَشِيرَتِهِ- فَإِنَّمَا تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ يَدٌ وَاحِدَةٌ- وَ تُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ أَيْدٍ كَثِيرَةٌ- وَ مَنْ تَلِنْ حَاشِيَتُهُ يَسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَوَدَّةَ
لغات
عدول: انحراف خصاصه: فقر و نياز حاشية الرجل: دوروبريها، اطرافيان، خدمت گزاران، پيروان، آنها كه در خانواده جنبه اصالت ندارند.
ترجمه
«آگاه باشيد، هرگاه فردى از شما خويشاوندان خود را در تنگدستى و بيچارگى ببيند، نبايد از آنها روى برگرداند و مالى را كه چه ببخشد يا نگه دارد، تأثير چندانى در حال انفاق كننده ندارد از آنان دريغ دارد.
كسى كه دست احسان و كمكش را بر خويشان و اقربا ببندد، در حقيقت يك دست احسان كننده را باز داشته و در عوض دستهاى بسيارى را از كمك رسانى به خود بسته است.
هر كه با اقوام و اطرافيان خود به لطف و نرمى رفتار كند براى هميشه محبت خويشاوندان را نسبت به خود جلب كرده است.»
شرح
سيّد رضى (ره) در باره بعضى از لغات خطبه و فصاحت و بلاغت بخش دوّم خطبه فرموده اند: «غفيرة»: در اين خطبه به معنى زيادى و فراوانى است. از سخن عرب كه به جمع كثير جمّ غفير، و جماء غفير مى گويند گرفته شده است.
«عفوة»: من اهل و مال: به معنى منتخب و برگزيده اى از ميان خانواده و مال نيز روايت شده است. عرب به خلاصه و برگزيده شي ء عفوة مى گويد وقتى گفته شود: اكلت عفوة الطعام يعنى دستچين غذا، خوب و نابش را خوردم.
شريف رضى در باره فصاحت كلام حضرت مى گويد: عجب معناى بلند و تعجّب انگيزى را با جمله: و من يقبض عن عشيرته إلخ اراده فرموده اند، زيرا آن كه خير و نيكى را از خويشانش، دريغ مى دارد، در حقيقت يك دست است كه بخشش را از آنها دريغ داشته است، ولى وقتى به يارى آنان احتياج پيدا كند و به كمك آنها نياز شديد داشته باشد، گروه زيادى از يارى دادن به او باز مى ايستند و از فريادرسى او خوددارى مى كنند. در نتيجه از يارى دستهاى زيادى محروم شده، و از قيام و اقدام قدمهاى استوار گروه زيادى بى بهره مانده است. بخش دوم خطبه با اين جمله آغاز مى شود: الا لا يعدلن عن القرابة: «آگاه باشيد از خويشان فقير و بى چيز كناره گيرى نكنيد». شارح بدوا بعضى لغات و حالات را توضيح مى دهد: فعل يراى از نظر اعراب، در محل نصب است، چون حال است براى فاعل «يعدلن» فعل ان يسدّها از نظر اعراب در محل جرّ است، زيرا بدل از عن القرابة است با توضيح معانى و حالات بعضى از لغات: مقصود حضرت از بخش پايانى خطبه، تأييد و تأكيد بر مطالبى است كه قبلا به منظور تشويق و تحريص به بذل مال و انفاق به مستمندان بخصوص اقربا و خويشان متذكر شدند و اگر بخش دوّم را به طريقى به بخش اول خطبه ربط دهيم، بخش آخر خطبه بمنزله نتيجه بيان حضرت خواهد بود.
حاصل فرمايش آن بزرگوار از جمله الا لا يعدلن... تا ايد كثيرة، نهى از خرجهاى خدا ناپسندانه است.
حضرت، فعل ان يسدّها را كه در معنى حقيقى بازداشتن جسمى از جسمى به صورت حسّى به كار مى رود، در بازداشتن و ممنوعيّت معقول، كه جلوگيرى از تزلزل و از هم گسيختگى زندگى انسانى باشد، بطور كنايه استعارى، به كار برده اند.
به كار مى رود، در بازداشتن و ممنوعيّت معقول، كه جلوگيرى از تزلزل و از هم گسيختگى زندگى انسانى باشد، بطور كنايه استعارى، به كار برده اند.
با توضيحى كه داده شد، مضمون بيان آن بزرگوار اين است كه انسان نبايد از اقربا، و خويشانى كه در وضع زندگيشان، آشفتگى مى بيند فاصله بگيرد و از ترميم اختلالات و از هم پاشيدگى وضع آنها، بوسيله ما زاد مالى، كه زيادى و نقصانش در حال انفاق كننده تأثيرى ندارد، خوددارى كند.
بعضى ظاهر كلام حضرت «لا يزيده...» را در نظر گرفته و به صورت اشكال مطرح كرده اند كه: مال هر چند اندك باشد، وقتى بديگر اموال اضافه شود و انفاق نگردد، مال انسانى را فزونى مى بخشد، و اگر با انفاق نقصان يابد مال انسانى را كم مى گرداند. چگونه فرموده اند: لا يزيده ان امسكه «اگر نبخشد مال را زياد نمى كند». و لا ينقصه ان اهلكه: «و اگر ببخشد چيزى را كم نمى گرداند.» اين اشكال به دو طريق قابل پاسخگوئى است: اول آن كه محتمل است، حضرت زيادى و نقصان را، بطور مطلق در مال نسبت به خود مال اراده نفرموده باشند، بدين شرح كه ضمير يزيده و ينقصه به شخص انفاق كننده برگردد، نه بمال و ثروت، بدين معنى كه امساك يا بخشش، زيادى و نقصانى در شخص پديد نمى آورد. اين فزونى و يا كمبود جزئى، تأثير چندانى به حال انفاق كننده ندارد زيرا مقدار اضافيى كه در مال انسان باشد، به اندازه اى كه بتوان بر حسب شريعت، ضرورتش را تحمّل كرد، بهبود بخشى حال انسان معتبر نيست و كمبود اين مقدار هم، در آشفتگى و فساد حال انسان بى تأثير است.
با اين وصف اگر ما زاد مال را نگه دارد، تغيير محسوسى در وضعش پديد نمى آيد، و اگر ببخشد، چيزى كم نمى شود. در همين زمينه است كه انسان به عنوان خطبه 23 نهج البلاغه بخش 2 نصيحت و اندرز، به شخصى كه كارى را بر خود سخت مى گيرد، و لازم است كه پند دهنده آن را سهل و آسان جلوه دهد مى گويد: اين كارى است، كه اگر ترك كنى، ضررى ندارد، و اگر انجام دهى، سودى عايدت نمى كند، يعنى در صلاح حال تو چندان تاثيرى ندارد.
جواب دوم: محتمل است كه منظور حضرت از زيادى و نقصان، اجر و پاداش اخروى و مدح و ستايش دنيوى باشد يعنى انفاق نكردن مال و نگهدارى آن شايستگى انسان را، در نزد خداوند فزون نمى گرداند ولى در نزد مردم، موجب فساد حال شخصى مى شود.
امّا در نزد خداوند، خوددارى از بخشش ما زاد مال، به بندگان خداوند كه شديدا بدان نياز دارند در آخرت، موجب بدبختى بزرگ و عذاب دردناك مى گردد.
به دليل فرموده حق تعالى كه: «... يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ.»«» اما در نزد مردم نيز موجب فساد حال مى گردد در اين باره كافى است كه پيرامون گفته هاى مردم در بدگوئى از بخل و بخل كنندگان مطالعه كرد تا اين حقيقت را دريافت. از طرفى بخشش و انفاق مال به مستمندان هم سبب نقصان نمى شود.
امّا در نزد خداوند، به دليل وعده هائى، كه به انفاق كنندگان در راه خود، از پاداشهايى خوب و ثوابهاى بزرگ داده و فرموده است: الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً...«».
در نزد مردم نيز انفاق نقصان آور نيست زيرا، همگان بر ستايش بخشندگان و صاحبان جود و انفاق، نظر داشته و كتابهاى نظم و نثر، انباشته از مدح و ستايش آنان است.
در باره سخن حضرت: و من يقبض يده عن عشيرته توضيح و شرح همان است كه سيد رضى بيان كرده است، و آن عبارت از اين بود كه شخص هرگاه خير و نيكى را از بستگانش دريغ كند، در حقيقت دست واحدى نفع و خير را از آنان باز داشته، و هرگاه همين شخص نيازمند يارى اقربا و خويشانش باشد، از يارى و كمك به او سرباز مى زنند. پس در واقع از خود يارى دهى، دستهاى فراوانى را منع كرده است. شرح سيد رضى (ره) پيرامون اين جمله هر چند جالب و خوب است، ولى نياز به تكميل و توضيح بيشترى دارد كه جنبه استدلالى پيدا كند. و بيان استدلال بدين شرح است: وقتى انسان، نفع و سودش، با دستهاى زياد، كاملتر از نفعى كه در خوددارى از انفاق و بخشش بديگران مى برد بيشتر باشد، واجب است كه با اعطا و بخشش به وسيله دست واحد (دست انفاق كننده) از منافع دستهاى زيادى دستهاى انفاق شده، مورد انفاق بهره مند شود در غير اين صورت، با خوددارى از نفع مختصرى كه با دست واحدى انجام گرفته، موجب خوددارى، دستهاى زيادى از نفع رسانى به خود شده، سود بزرگى را بر خويشتن تباه ساخته است. بنا بر اين توجّه، به سود اندك و آنى، سبب از بين رفتن منفعت بزرگترى شده است. اين امر، نقض غرض و نادانى و ناآگاهى است. در تكميل مطلب فوق حضرت مى فرمايد:... و من تلن حاشيته من قومه المودّة: «آن كه برخوردش را، با اطرافيانش، سهل و آسان كند، دوستى خويشان و نزديكانش را استمرار بخشيده است.» اين جمله حضرت در تكميل تربيت ثروتمندان، بيان شده كه سود خوش برخوردى و ملاطفت به اغنيا برمى گردد و رشته مصلحت در جهان از فروتنى و خوش برخوردى با مردمان، نظام مى يابد.
حضرت با بيان نتيجه اى كه براى هر خردمندى مطلوب است، ثروتمندان را به تواضع واداشته اند، كه عبارت از استمرار دوستى و محبّت با مردم است. فروتنى و خوش برخوردى، به نفع خود اغنياست و سبب مى شود كه، مستمندان نسبت به آنها احساس نفرت نكنند، اين نتيجه و ثمره همان مصلحتى است، كه ثروتمندان جوياى آن هستند.
خداوند متعال با همين طريقه و روش پيامبرش (ص) را تربيت فرموده است، آنجا كه دستور مى دهد: وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ«» به حقيقت روشن است، كه رمز اين دستور، ايجاد مهربانى و محبّت، در ميان مسلمانان و احساس آرامش، در كنار رسول خدا (ص) است و با اين طرز رفتار، سخن آن حضرت را پذيرفته، و با اعتماد به كلامش، اطرافش را مى گيرند.
پر واضح است كه هيچ يك از اين فوايد، در زمينه بدخلقى و خود بزرگ بينى حاصل نمى شود چنان كه خداوند مى فرمايد:... فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ...«» توضيح مطلب فوق پيرامون تربيت ثروتمندان، بدين سبب بود كه منظور از حاشيته خطاب به اغنيا باشد. اما اگر مقصود از لفظ «حاشيته» در كلام حضرت، خدمت گزاران و پيروان باشند، سخن حضرت، به طريق ديگر جنبه تربيتى و فروتنى براى آنان را دارد، به شرح ذيل: قاعدة، خدمتكاران و اطرافيان، حافظ آبروى انسانند، و درجه خردمندى شخص را تعيين مى كنند. مديريّت، حسن تدبير، مصلحت و شايستگى انسان، به ميزان سختگيرى و درشتخويى، و يا نرمخويى و فروتنى خدمتكاران او نسبت به مراجعه كنندگان و مردم بستگى دارد و موجب نزديكى، يا دورى، خشم يا محبّت، انس يا كدورت انسانها مى شود. حكيمى در اين باره گفته است: خدمتكاران و اطرافيان به منزله اعضاى بدن هستند. دربان شخص آبروى او، نويسنده اش دل او، فرستاده اش زبان او خدمت گزارش دست و پا و چشم اوست.
چنان كه هر يك از اعضا لازم است به وظيفه خود بدرستى عمل كنند، تا كارها به سامان برسد، جانشينان اين اعضا نيز لازم است كه بدرستى عمل كنند همچنان كه خردمندان، به ترك وظيفه درست هر يك از اعضاء انسان را ملامت مى كنند با عدم انجام وظيفه صحيح اين افراد نيز انسان را ملامت مى نمايند.
همچنان كه دوستى انسانها با فروتنى و خوش برخوردى خود انسان ادامه مى يابد، خدمت گزاران نيز با رعايت آداب و رسوم نيك مورد قبول جامعه، موجب ادامه محبت مى شوند.
از با اهميت ترين و سودمندترين خصلتها، خوش برخوردى، و ترك تكبّر نفرت زا مى باشد. قضاوت مردم، بر پايه خوبيها و بديهايى كه خدمت گزاران شخص دارند، قرار دارد. هر چند قضاوت صحيح در اين باره اين است كه بگوييم اكثرا چنين است.
توفيق فقط از جانب خداوند است.
|