عَالِمُ السِّرِّ مِنْ ضَمَائِرِ الْمُضْمِرِينَ- وَ نَجْوَى الْمُتَخَافِتِينَ وَ خَوَاطِرِ رَجْمِ الظُّنُونِ- وَ عُقَدِ عَزِيمَاتِ الْيَقِينِ- وَ مَسَارِقِ إِيمَاضِ الْجُفُونِ- وَ مَا ضَمِنَتْهُ أَكْنَانُ الْقُلُوبِ- وَ غَيَابَاتُ الْغُيُوبِ- وَ مَا أَصْغَتْ لِاسْتِرَاقِهِ مَصَائِخُ الْأَسْمَاعِ- وَ مَصَايِفُ الذَّرِّ وَ مَشَاتِي الْهَوَامِّ- وَ رَجْعِ الْحَنِينِ مِنَ الْمُولَهَاتِ وَ هَمْسِ الْأَقْدَامِ- وَ مُنْفَسَحِ الثَّمَرَةِ مِنْ وَلَائِجِ غُلُفِ الْأَكْمَامِ- وَ مُنْقَمَعِ الْوُحُوشِ مِنْ غِيرَانِ الْجِبَالِ وَ أَوْدِيَتِهَا- وَ مُخْتَبَإِ الْبَعُوضِ بَيْنَ سُوقِ الْأَشْجَارِ وَ أَلْحِيَتِهَا- وَ مَغْرِزِ الْأَوْرَاقِ مِنَ الْأَفْنَانِ- وَ مَحَطِّ الْأَمْشَاجِ مِنْ مَسَارِبِ الْأَصْلَابِ- وَ نَاشِئَةِ الْغُيُومِ وَ مُتَلَاحِمِهَا- وَ دُرُورِ قَطْرِ السَّحَابِ فِي مُتَرَاكِمِهَا- وَ مَا تَسْفِي الْأَعَاصِيرُ بِذُيُولِهَا وَ تَعْفُو الْأَمْطَارُ بِسُيُولِهَا- وَ عَوْمِ بَنَاتِ الْأَرْضِ فِي كُثْبَانِ الرِّمَالِ- وَ مُسْتَقَرِّ ذَوَاتِ الْأَجْنِحَةِ بِذُرَا شَنَاخِيبِ الْجِبَالِ- وَ تَغْرِيدِ ذَوَاتِ الْمَنْطِقِ فِي دَيَاجِيرِ الْأَوْكَارِ- وَ مَا أَوْعَبَتْهُ الْأَصْدَافُ- وَ حَضَنَتْ عَلَيْهِ أَمْوَاجُ الْبِحَارِ- وَ مَا غَشِيَتْهُ سُدْفَةُ لَيْلٍ أَوْ ذَرَّ عَلَيْهِ شَارِقُ نَهَارٍ- وَ مَا اعْتَقَبَتْ عَلَيْهِ أَطْبَاقُ الدَّيَاجِيرِ- وَ سُبُحَاتُ النُّورِ وَ أَثَرِ كُلِّ خَطْوَةٍ- وَ حِسِّ كُلِّ حَرَكَةٍ وَ رَجْعِ كُلِّ كَلِمَةٍ- وَ تَحْرِيكِ كُلِّ شَفَةٍ وَ مُسْتَقَرِّ كُلِّ نَسَمَةٍ- وَ مِثْقَالِ كُلِّ ذَرَّةٍ وَ هَمَاهِمِ كُلِّ نَفْسٍ هَامَّةٍ- وَ مَا عَلَيْهَا مِنْ ثَمَرِ شَجَرَةٍ أَوْ سَاقِطِ وَرَقَةٍ- أَوْ قَرَارَةِ نُطْفَةٍ أَوْ نُقَاعَةِ دَمٍ وَ مُضْغَةٍ- أَوْ نَاشِئَةِ خَلْقٍ وَ سُلَالَةٍ- لَمْ يَلْحَقْهُ فِي ذَلِكَ كُلْفَةٌ- وَ لَا اعْتَرَضَتْهُ فِي حِفْظِ مَا ابْتَدَعَ مِنْ خَلْقِهِ عَارِضَةٌ- وَ لَا اعْتَوَرَتْهُ فِي تَنْفِيذِ الْأُمُورِ وَ تَدَابِيرِ الْمَخْلُوقِينَ مَلَالَةٌ وَ لَا فَتْرَةٌ- بَلْ نَفَذَهُمْ عِلْمُهُ وَ أَحْصَاهُمْ عَدَدُهُ- وَ وَسِعَهُمْ عَدْلُهُ وَ غَمَرَهُمْ فَضْلُهُ- مَعَ تَقْصِيرِهِمْ عَنْ كُنْهِ مَا هُوَ أَهْلُهُ
لغات
تخافت: سخن سرّى گفتن، درب گوشى حرف زدن رجم بالظنّ: خطورات قلبى- به گمان در باره چيزى سخن گفتن- گمان كنى كه واقعه اى اتّفاق افتاده است غيابة: تاريكى عمق چاه مصائخ الأسماع: پرده هاى گوش، سوراخ گوش اصاخة: قوّه شنوائى- شنيدن، گوش فرا داشتن ولائج: راههاى ورودى- جايگاههاى دخول اكمام: جمع كم به كسر كاف، غلاف شكوفه، پوشش گل منقمع: جاى اختفاء و پنهان شدن وحوش، پناه گاه شبانه حيوانات وحشى لحاء الشّجرة: پوست درخت افنان: شاخه هاى درخت أمشاج: نطفه به خون آميخته تعفو: محو مى كند نابود مى سازد شناخيب الجبال: قله هاى كوه ذراها: بلندى كوهها تغريد: پيچيدن صداى پرندگان، در گلو دياجير: جمع ديجور، تاريكى سدفة: ظلمت تاريكى ذرّ الشّارق: طلوع كردن- برآمد رجع الكلمة: پاسخ داد نقاعة: محلّى كه در آن خون جمع مى شود- كنايه از جاى تبديل شدن نطفه به علقه است اعتورته: بر آن احاطه پيدا كرد
ترجمه
آرى خداوند بر همه چيز آگاه است: از رازهايى كه در درون خاطرها نهان است و از آهسته سخن گفتن نجوا كنندگان و از آنچه كه انديشه بر آن بگذرد با خبر است. تصميماتى كه از روى يقين و ايمان گرفته شود، و بدزديده نظر كردن چشم از زير مژگان و آنچه در قعر باطن دلها نهفته باشد همه را مى داند.
خداوند بر آنچه به گوش گرفتن و استراق سمع حاصل گردد واقف است و بمراكز تابستانى مورچگان، و سوراخهاى زمستانى حشرات و گزندگان و به آه و ناله حيوانات بى زبان در فراق فرزندان، و به صداى آهسته پاى روندگان و از مراكز نموّ ميوه در رگ و ريشه درختان و از غلاف و شكوفه ها و خوشه هاى آنان مطّلع مى باشد.
آرى او از درون غار وحشيها و درندگان و درّه هاى كوهساران و جاى گزيدن پشّه ها در ميان ساقه و پوست درختان و از جاى پيوستن برگها به شاخه ها آگاهى دارد. جاى فرود آمدن نطفه آميخته بخون از صلب و رحم زنان و مردان را مى داند. بر جايگاه پديد آمدن ابرها و بهم پيوستن و متراكم شدن و باريدنشان و بادهايى كه ابرها را به هر سو مى برند و ريزش باران را محو مى كنند آگاه است.
پراكنده شدن خاشاك ها از وزش باد، و نابود شدنشان از سيلابهاى روان را مى داند.
خداوند بشناگرى حشرات و هوامّ در هر تلّ و ريگستان و به آشيانه هاى بلند پرندگان در قلّه كوهساران و به زمزمه و نالش و نغمه سرائى مرغان خوش الحان واقف مى باشد.
و به آنچه درياها در دل خود از درّ و مرجان مى پرورانند و آنچه را تاريكى شب مى پوشاند و هر ذرّه كه آفتاب بر آن بتابد همه و همه را مى داند.
آرى او حق متعال، بر ظلمات و تاريكيهايى كه پياپى مى رسد، و مراتب روشنايى كه مى تابد و هر گامى كه اثرى از خود به جاى مى گذارد و هر حركتى كه احساسى ايجاد مى كند و سخنى را بازتاب مى نمايد، و بالاتر از اين هر لبى كه به آهستگى بجنبد و جايگاه هر كس و وزن هر ذرّه و همهمه نفس هر نفس كشنده اى مطّلع است.
از ميوه هر درخت، و افتادن هر برگ تمركز نطفه، اجتماع خون، پيدايش گوشت پديد آمدن خلق و نتاج آنها با خبر است.
علم خداوند به تمام اين امور او را به رنج و زحمت نيفكنده، و در نگهدارى خلقى كه ايجاد كرده، عارضه اى به او راه نيافته است و در تدبير امور آفرينش، ملالت و سستى و دلتنگى به او دست نداده، بلكه حكمش در آنها جارى، و به شمارش آنها آگاه، عدل و داد و فضلش همگان را فرا گرفته، با وجودى كه از درك و شناخت حق چنان كه، بايسته اوست كوتاهى داشته اند.
شرح
فصل سوم در ستايش حق تعالى است به اعتبار اين كه او داناى به همه چيز است، از جمله جزئيّات علم خداوند اين است كه نهفته و باطن اشخاص را مى داند و بر جنين، رحم و نطفه در اسلاب آگاهى دارد.
در كلام امام (ع) كه فرمود: عالم السّر من ضماير المضمرين تا ناشئة خلق وسلالة الفاظ مشكلى وجود دارد كه ذيلا به شرح آنها اشاره مى كنيم.
1- فرمود: خواطر رجم الظّنون چون گمان باطنى انسان به مظنونى تعلّق مى گيرد كه ممكن است حقيقت نداشته باشد، در اين صورت اين تعلّق شباهت، به رجم و سنگ اندازى بيجا پيدا مى كند، به همين لحاظ لفظ رجم را، براى گمان استعاره به كار برده است. در باره اين كه چرا كلمه علم را بجاى ظن و گمان نياورده است به اين دليل است كه در بسيارى از موارد گمان به چيزى مى رود كه جايز نبوده و مطابق با واقع نمى باشد چنان كه گاهى نسبت به بعضى افراد گمان امر قبيحى داده مى شود، و آنها از اين نسبت آزرده خاطر مى شوند. حال اگر اين گمان صادقى نباشد، شباهت پيدا مى كند به سنگ زدنى كه موجب آزار شود.
2- عقد عزيمات اليقين: تصميمى نفسانى كه از روى يقين كامل باشد.
3- و مسارق ايماض الجفون: چون چشم انسانى، در درخشش و جلا به هنگام باز و بسته شدن پلكها به برق شباهت دارد، لفظ «و ميض» را براى آشكار شدن و لفظ «مسارق» را براى محّل بيرون آمدن استعاره به كار برده است.
4- لفظ «اكنان» را براى قلوب به لحاظ مخفى داشتن رازها و لفظ «غيابات» را براى امور غيبى استعاره گرفته است. وجه مشابهت در اين است كه دلها بسان خانه، نگاهبان امور نهفته در خود هستند. و تاريكيها از درك امور قابل رؤيت مانع مى شوند چنان كه پرده ها از ديدن آنچه در داخل آنهاست درك انسانى را باز مى دارند.
5- مصائف الذرّ و مشاتى الهوامّ. مقصود از لانه ها و آشاميدنگاههاى تابستانى و زمستانى حشرات و جنبندگان كوچك، زير زمين مى باشد كه آنها را از گرماى تابستان و سرماى زمستان حفظ مى كند. و منظور از: رجع الحنين من المولهات، آهنگ حزين گريه مادر فرزند مرده است كه در فقدان از دست دادن عزيزش ناله بر مى آورد.
6- و لائج غلف الأكمام. در عبارت فوق كلمه «غلف» به اكمام اضافه شده است، و اين اضافه جالبى است زيرا به هر «كمّى» غلاف گفته مى شود ولى هر غلافى «كم» به حساب نمى آيد. بنا بر اين رواست كه مفهوم عامّ با اضافه شدن به بعضى از جزئياتش تخصيص بيابد. (بعبارت روشن تر) غلاف مفهوم عام دارد و «كمّ» مفهوم خاصى وقتى كه غلاف را به «كم» كه خاص است و معناى همان غلاف را هم دارد اضافه كنيم معناى غلاف تخصيص مى يابد. يعنى خداوند برمحتواى نهان هر چيز آگاه است.
چنان كه قبلا اشاره شد هر دانه اى در داخل پوسته اش داخل در «كم» يعنى غلاف قرار دارد و خداوند بر جايگاه تمام حبوبات و دانه ها علم و آگاهى دارد.
7- محطّ الأمشاج: يعنى خداوند بر جايگاه فرود آمدن نطفه از صلب پدر و محلّ استقرار آن كه همان رحم، يا ظرفى كه منى در آن واقع شده و آميزشى كه با اوُل و نطفه زن پيدا مى كند آگاه است.
8- خداوند بر آنچه گردبادها بر سطح زمين پراكنده مى سازند و پس از مدتى از دل زمين سر بر مى آورد آگاه است.
امام (ع) لفظ «ذيول» را براى آنچه زمين از بذر گياهان گرفته و مى روياند استعاره آورده است.
9- لفظ «عوم» در عبارت حضرت، براى نفوذ كردن ريشه هاى گياه در اطراف زمين به دليل مشابهتشان با آب استعاره به كار رفته است. بنا به روايتى «نبات الأرض» بنات الارض قرائت شده است مطابق اين روايت. منظور از دختران زمين حشراتى هستند كه در ريگزار به وجود مى آيند و در داخل ريگها لانه مى گيرند و مانند «حلكه» راه مى روند. حلكه حشره كوچكى است كه بلندى آن به يك وجب نمى رسد، زرد رنگ است و پوست صافى دارد، و عرب آن را بر حشرات شبيه مار اطلاق مى كند.
مطابق اين روايت معناى عبارت چنين خواهد بود: خداوند بر تمام حشرات ريز و درشت كه در طبيعت بوجود آمده و زندگى مى كنند آگاه است.
10- خداوند بر معنا و مفهوم آواز پرندگان واقف است. در اين سخن حضرت نيز لفظ «منطق» براى پرنده استعاره آمده است، جهت تشبيه اين است كه معناى آواز پرندگان، همچون نطق انسان كه مفيد معنايى مى باشد براى خداوند معلوم و روشن است.
11- خداوند بر تمام درّ و مرجانهايى كه صدفها در درون خود مى پرورانند و هر آنچه امواج دريا، مانند گوهرها و حيوانات به همراه دارند و حضانت مى كنند واقف است. لفظ حضانت را كه به معنى سرپرستى است به ملاحظه تشبيه كردن امواج به حيواناتى كه بر تخم و بچّه هاى خود مراقبت مى كنند، استعاره به كار برده است.
12- حق تعالى بر جلوه هاى نور كه از تيرگى ظلمت بدورند مطلع است.
لفظ «نور» استعاره از معارف و شناخت خداوند متعال بوده و ضمير در «عليها» به زمين باز مى گردد، و مقصود از قرارگاه نطفه رحم مادران است.
لفظ «نقاعة» از جايگاه خون حيض استعاره است، و چنان كه قبلا دانستى «مضغه» به بعضى از مراحل خلقت فرزند گفته مى شود و منظور از «ناشئة الخلق» «ايجاد كردن آفريده هاست»
13- قوله عليه السلام: لم يلحقه فى ذلك كلفة الى قوله و لا فترة كلفت، كارى است كه انجام دهنده را بسختى و مشقت افكند و اين مشقّت يا به دليل ضعف نيروى فاعل و يا ضعف وسيله كار و يا به دليل ناتوانى علمى است كه فاعل از تصوّر آنچه مى بايست انجام دهد داشته است، و خداوند از تمام اين امور پاك و منزه است، زيرا ضعيف بودن خداوند در هر يك از اين سه مرحله لازمه اش نيازمندى است، و حق تعالى غنّى بالذّات و بى نياز است و هر يك از عوارض امور فوق نيز از خداوند بدور است زيرا هر يك از موانع علوم و نفوذ آنها بر ذاتى مستلزم وجود جايگاه و مثليّت بر خداوند مى شود. در صورتى كه ذات بارى تعالى از مكان و مثل و مانند داشتن پاك و منزّه است. (با توضيح فوق روشن شد كه كلفت و مشقّتى بر حق تعالى عارض نمى شود) امّا دليل عدم خستگى و ملال خداوند اين است، كه مفهوم ملال وخستگى منصرف شدن نفس است از انجام كار، بلحاظ تحليل رفتن قواى فكر و ضعف پيدا نمودن آن از عمل و يا به سبب عوارض ديگرى كه بر نفس وارد مى شود و آن را از انجام كار باز مى دارد. چنان كه دانستى خستگى از خصوصيات جسم و سستى آن مى باشد، و پروردگار جهانيان از داشتن جسم و سستيى كه از ناحيه جسم بر نفس وارد شود پاك و منزه است.
14- قوله عليه السلام: بل نفذ فيهم علمه إلى قوله و غمرّهم فضله امام (ع) در عبارت فوق چهار صفت- نفوذ علم، شمارش اعداد، گستردگى عدالت، و فراگيرى فضل- را براى خداوند اثبات مى كند چنان كه چهار صفت: مشقّت، عروض عوارض، خستگى و سستى، را از ذات حق تعالى نفى كرد به تعبير ديگر در عبارت فوق چهار صفت ثبوتى را بيان كرده است، چنان كه در عبارت قبل چهار صفت سلبى را آورده بود. بنا بر اين نفوذ علم خداوند در ميان آفريده ها، در مقابل بمشقّت افتادن حق تعالى به لحاظ آگاه شدن بر موجودات قرار گرفته و روشن بودن تعداد آفريده ها براى خداوند، در برابر فراموشى از شمارش آنهاست و گستردگى عدالت پروردگار در باره همه موجودات در مقابل، خستگى خداوند از نفوذ دادن امرش و اداره امور مخلوقات قرار دارد، زيرا معناى عدالت حق تعالى، اداى استحقاق هر موجودى در مرتبه وجودش و برآوردن نياز وجودى مخلوقات از زيادى و نقص بر حسب استحقاقى كه برايش در نظام حكمت الهى مقدر و مقرر گرديده است مى باشد: چه مى دانيم كه عروض خستگى موجب اختلاف نظم در فعل خداوند مى شود. (با اين كه مى دانيم اخلالى در نظم فعل خداوند وجود ندارد) فرو پوشيدن فضل خداوند همه آفريدگان را در مقابل نفى سستى خداوند از انجام كارهايش آمده است، زيرا سستى فاعل در كارش مانع از به پايان رسيدن و تحقّق وجودى يافتن آن مى باشد.
قوله عليه السلام: مع تقصيرهم عن كنه ما هو اهله: اين عبارت امام (ع)براى بيان اين حقيقت است كه عبادت بندگان خداوند در محاسبه با عظمت حق تعالى و استحقاق و اهليّتى كه براى ستايش دارد، ناچيز است. بنا بر اين لازم است كه همواره سپاسگزار و ثناگو باشيم و در فرمانبردارى خداوند تكبّر نورزيم.
|