1 اسفند 1393, 20:34
متن اصلی نامه 43 نهج البلاغه
عنوان نامه 43 نهج البلاغه
ترجمه مرحوم فیض
ترجمه مرحوم شهیدی
شرح ابن میثم
ترجمه شرح ابن میثم
شرح مرحوم مغنیه
شرح منهاج البراعة خویی
شرح لاهیجی
شرح ابن ابی الحدید
شرح نهج البلاغه منظوم
(43) و من كتاب له عليه السلام إلى مصقلة بن هبيرة الشيباني
و هو عامله على أردشيرخرة بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلَهَكَ وَ أَغْضَبْتَ إِمَامَكَ أَنَّكَ تَقْسِمُ فَيْ ءَ الْمُسْلِمِينَ الَّذِي حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُيُولُهُمْ وَ أُرِيقَتْ عَلَيْهِ دِمَاؤُهُمْ فِيمَنِ اعْتَمَاكَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِكَ فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَئِنْ كَانَ ذَلِكَ حَقّاً لَتَجِدَنَّ بِكَ عَلَيَّ هَوَاناً وَ لَتَخِفَّنَّ عِنْدِي مِيزَاناً فَلَا تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّكَ وَ لَا تُصْلِحْ دُنْيَاكَ بِمَحْقِ دِينِكَ فَتَكُونَ مِنَ الْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا أَلَا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَكَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ فِي قِسْمَةِ هَذَا الْفَيْ ءِ سَوَاءٌ يَرِدُونَ عِنْدِي عَلَيْهِ وَ يَصْدُرُونَ عَنْهُ
سخت گيرى در مصرف بيت المال
43- از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است بمصقلة ابن هبيره شيبانىّ كه از جانب آن بزرگوار بر اردشير خرّه (نام شهرى بوده در فارس) حاكم بود
(او را بر ستمگرى در پخش غنيمت «مالى كه مسلمانان از دشمن بر اثر فيروزى گرفته اند» سرزنش مى نمايد، و رجال دانان از او بزنديق تعبير ميكنند يعنى مرديكه در ظاهر با ايمان و در باطن كافر است، و داستان او با معقل ابن قيس كه از ياران و فداكاران امام عليه السّلام است در شرح سخن چهل و چهارم باب خطبه ها گذشت): 1- بمن از تو خبرى رسيده كه اگر آنرا بجا آورده باشى خداى خود را بخشم آورده اى (رحمت او شامل حالت نمى شود) و امام و پيشوايت را غضبناك ساخته اى (كه بايد از تو انتقام بكشد، زيرا خبر رسيده): كه تو اموال مسلمانها را كه نيزه ها و اسبهاشان آنرا گرد آورده، و خونهاشان بر سر آن ريخته شده در بين عربهاى خويشاوند خود كه ترا گزيده اند قسمت ميكنى، 2- پس سوگند به خدائى كه دانه را (زير زمين) شكافته، و انسان را آفريده اگر اين كار (كه خبر داده اند) راست باشد، از من نسبت بخود زبونى يابى، و از مقدار و مرتبه نزد من سبك گردى، پس حقّ پروردگارت را خوار نگردانده و دنيايت را بكاستن دينت آباد مكن كه (در روز رستخيز) در جرگه آنان كه از جهت كردارها زيانكارترند خواهى بود. 3- آگاه باش حقّ كسيكه نزد تو و نزد ما است از مسلمانها در قسمت نمودن اين مالها يكسان است: پيش من بر سر آن مال مى آيند و برميگردند (چنانكه هر كس براى آب بر سر چشمه رفته و بر مى گردد و چشمه بى تفاوت بهمه آب مى بخشد، بنا بر اين حقّ ندارى كه آن مالها را به خويشاوندانت اختصاص دهى).
( . ترجمه و شرح نهج البلاغه فیض الاسلام، ج5، ص 962)
43 و از نامه آن حضرت است به مصقله پسر هبيره شيبانى
كه از جانب امام عامل اردشير خرّه بود از تو به من خبرى رسيده است، اگر چنان كرده باشى خداى خود را به خشم آورده باشى و امام خويش را نافرمانى كرده. تو غنيمت مسلمانان را كه نيزه ها و اسبهاشان گرد آورده، و ريخته شدن خونهاشان فراهم آورده، به عربهايى كه خويشاوندان تواند، و تو را گزيده اند، پخش مى كنى به خدايى كه دانه را كفيده و جاندار را آفريده اگر اين سخن راست باشد، نزد من رتبت خود را فرود آورده باشى و ميزان خويش را سبك كرده. پس حق پروردگارت را خوار مكن و دنياى خود را به نابودى دينت آباد مگردان كه از جمله زيانكاران باشى. بدان مسلمانانى كه نزد تو و ما به سر مى برند حقشان از اين غنيمت يكسان است، براى گرفتن آن نزد من مى آيند. حق خود را مى گيرند و باز مى گردند.
( . ترجمه نهج البلاغه مرحوم شهیدی، ص 315و316)
42- و من كتاب له عليه السّلام إلى مصقلة بن هبيرة الشيباني، و هو عامله على أردشير خرة
بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلَهَكَ- وَ عَصَيْتَ إِمَامَكَ- أَنَّكَ تَقْسِمُ فَيْ ءَ الْمُسْلِمِينَ- الَّذِي حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُيُولُهُمْ وَ أُرِيقَتْ عَلَيْهِ دِمَاؤُهُمْ- فِيمَنِ اعْتَامَكَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِكَ- فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ- لَئِنْ كَانَ ذَلِكَ حَقّاً- لَتَجِدَنَّ لَكَ عَلَيَّ هَوَاناً وَ لَتَخِفَّنَّ عِنْدِي مِيزَاناً- فَلَا تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّكَ- وَ لَا تُصْلِحْ دُنْيَاكَ بِمَحْقِ دِينِكَ- فَتَكُونَ مِنَ الْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا- أَلَا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَكَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ- فِي قِسْمَةِ هَذَا الْفَيْ ءِ سَوَاءٌ- يَرِدُونَ عِنْدِي عَلَيْهِ وَ يَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ السَّلامُ
اللغة
أقول: اعتامك: اختارك من بين الناس،
المعنى
و قد أعلمه بما بلغه من الأمر الصادر عنه إجمالا ليتنبّه له، و أشعره أنّه أمر مكروه بما يلزمه و هو سخط إلهه و غضب إمامه، و نبّه بقوله: إن كنت فعلته. على عدم تحقّقه لذلك. ثمّ بيّن له ذلك و هو عطاؤه مال المسلمين لمن اختاره رئيسا من أعراب قومه. و وصف ذلك الفى ء بكونه حيازة رماحهم و خيولهم، و عليه اريقت دماؤهم ليتأكّد في النفوس و يتبيّن وجه استحقاقهم له. و بقدر ذلك يتأكّد قبح قسمته في غيرهم. ثمّ أقسم قسمه المعتاد في معرض الوعيد إن كان ذلك منه حقّا أن يلحقه به هو ان و حقارة عنده و يخفّ وزنه في اعتباره، و كنّى به عن صغر منزلته. و ميزانا نصب على التمييز. ثمّ نهاه عن استهانته بحقّ ربّه و عن إصلاح دنياه بفساد دينه تنبيها على عظمة اللّه و وجوب المحافظة على طاعته، و نبّهه على ما يلزم من ذلك من دخوله في زمرة الأخسرين أعمالا الّذين ضلّ سعيهم في الحياة الدنيا و هم يحسبون أنّهم يحسنون صنعا. ثمّ نبّهه على قبح ما فعل من تخصيص قومه بذلك المال بقوله: ألا و إنّ. إلى قوله: سواء، و هو في قوّة صغرى ضمير، و قوله: يردون إليه و يصدرون عنه تأكيد لتساويهم في الاستحقاق و أنّه لهم كالشريعة المشتركة، و تقدير كبراه: و كلّ حقّ سواء بين المسلمين فلا يجوز تخصيص بعضهم به. و قد ذكرنا حال مصقلة من قبل. و باللّه التوفيق.
( . شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج5، ص 94و95)
42- از نامه هاى آن حضرت به مصقلة بن هبيره شيبانى كه از جانب او بر «اردشير خرّه» حاكم بود.
بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلَهَكَ- وَ عَصَيْتَ إِمَامَكَ- أَنَّكَ تَقْسِمُ فَيْ ءَ الْمُسْلِمِينَ- الَّذِي حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُيُولُهُمْ وَ أُرِيقَتْ عَلَيْهِ دِمَاؤُهُمْ- فِيمَنِ اعْتَامَكَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِكَ- فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ- لَئِنْ كَانَ ذَلِكَ حَقّاً- لَتَجِدَنَّ لَكَ عَلَيَّ هَوَاناً وَ لَتَخِفَّنَّ عِنْدِي مِيزَاناً- فَلَا تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّكَ- وَ لَا تُصْلِحْ دُنْيَاكَ بِمَحْقِ دِينِكَ- فَتَكُونَ مِنَ الْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا- أَلَا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَكَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ- فِي قِسْمَةِ هَذَا الْفَيْ ءِ سَوَاءٌ- يَرِدُونَ عِنْدِي عَلَيْهِ وَ يَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ السَّلَامُ
لغت
اعتامك: برگزيدگان تو از بين مردم.
ترجمه
«در مورد تو خبرى به من رسيده است كه اگر تو چنان كارى را كرده باشى، باعث خشم خداى خود شده اى و امام خويش را غضبناك كرده اى. تو اموال مسلمانان را كه با سرنيزه ها و اسبهاى خود فراهم آورده اند و در راه آن خونها داده اند بين مردم عرب خويشاوند خود تقسيم مى كنى، پس به خدايى كه هسته را شكافته و انسان را آفريده اگر چنين كارى از تو سرزده باشد، از جانب من خوارى و زبونى خواهى ديد و عزّت و ارزش تو نزد من كاسته خواهد شد. پس حق پروردگارت را كوچك مشمار و دنيايت را با از بين بردن دينت آباد مكن كه از جمله زيانكارترين افراد خواهى بود.
بدان كه حق مردم مسلمانى كه نزد تو و ماست همگان در سهم بردن از آن برابرند، همه آنان پيش من مى آيند و سيراب و برخوردار بيرون مى روند».
شرح
امام (ع) او را مطّلع ساخته است از آنچه كه از وى سر زده به طور اجمال آن حضرت از آن با خبر شده است تا هشدار داده و او را آگاه سازد كه آن كار ناپسندى بود به دليل پيامدى كه داشته يعنى خشم پروردگار و غضب امامش، و او را با عبارت: اگر چنان كارى كرده باشى، متوجه ساخته كه اين امر هنوز ثابت نشده است. سپس اين كار را براى او توضيح داده كه بخشش مال مسلمانان است به خويشاوندان عرب خود كه او را به رياست برگزيده اند. و آن مال را معرّفى كرده است كه فراهم آمده سرنيزه ها و اسبان آنهاست و به خاطر آن خونهايشان ريخته شده است، تا مطلب درست فهمانده شود و علت استحقاق آنها نسبت به اين مال روشن گردد و به همان نسبت نادرستى تقسيم مال بين ديگران محقق شود. آن گاه به سوگندى كه معمولا در هنگام تهديد مى خورده سوگند ياد كرده، اگر آن خبر درست باشد از جانب وى به خوارى و زبونى رسد و ارزش و اعتبارش كاسته شود، و قصد امام از اين جمله كنايه از ناچيز بودن مقام اوست، كلمه: «ميزانا» منصوب است به عنوان نامه 43 نهج البلاغه تميز. آن گاه وى را از كوچك شمردن حقّ پروردگار و از آباد ساختن دنيايش به قيمت خرابى دين، نهى كرده است، تا او را به عظمت پروردگار و لزوم مراقبت بر اطاعت وى متوجّه كند، و او را نسبت به پيامد آن كار، يعنى: ورود او در زمره زيانكارترين افرادى كه تلاش خود را در زندگانى دنيا تباه مى سازند و گمان مى برند كه كار خوبى انجام داده اند، هشدار داده است. و بعد او را بر زشتى كار يعنى اختصاص دادن آن اموال به خويشاوندان خود توجّه داده با اين گفتار خود: بدان كه... برابرند، و اين عبارت به منزله صغراى قياس مضمر است. و عبارت: آنان به خاطر اين اموال پيش من مى آيند و بهره مند برمى گردند، تأكيدى است براى برابرى مردم در استحقاق و هم اين كه آن مال مثل چشمه آب مشتركى است، و كبراى مقدّر چنين است: و هر حقّى كه تمام مسلمانان به طور برابر، و يكسان بدان استحقاق دارند، تخصيص بعضى نسبت به آن حق روا نيست. ما پيش از اين شرح حال مصقله را نقل كرديم. توفيق از طرف خداست.
( . ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج5، ص 155-157)
الرسالة - 42- الى مصقلة بن هبيرة:
بلغني عنك أمر إن كنت فعلته فقد أسخطت إلهك و أغضبت إمامك: أنّك تقسم في ء المسلمين الّذي حازته رماحهم و خيولهم و أريقت عليه دماؤهم فيمن اعتامك من أعراب قومك. فو الّذي فلق الحبّة و برأ النّسمة لئن كان ذلك حقّا لتجدنّ بك عليّ هوانا، و لتخفّنّ عندي ميزانا. فلا تستهن بحقّ ربّك، و لا تصلح دنياك بمحق دينك فتكون من الأخسرين أعمالا. ألا و إنّ حقّ من قبلك و قبلنا من المسلمين في قسمة هذا الفي ء سواء يردون عندي عليه و يصدرون عنه.
اللغة:
اعتامك: اختارك. و قبل- بكسر القاف و فتح الباء- عند، و تأتي بمعنى
الطاقة. و يردون: يحضرون المورد. و يصدرون: يرجعون.
الإعراب:
المصدر من انك بدل من أمر، و ميراثا تمييز، و مثله أعمالا، و سواء خبر إن.
المعنى:
كان الإمام يضع العيون على عماله يراقبون تصرفاتهم، و يتتبع هو أخبارهم.
فإذا بلغه ان أحدا منهم اعتدى على بيت المال، و استغل وظيفته، أو أجحف بضعيف، و منعه من طلبته- كتب اليه يهدده و يتوعده، و هذا ما دعا بعض العمال أن يتركوا الإمام، و ينضموا الى معاوية، و منهم من كان يطعن عليه لا لشي ء إلا استثقالا للحق.
و في شرح الخطبة 44 نشير الى ان مصقلة بن هبيرة هرب الى معاوية لأن الإمام طالبه بحق المسلمين، و كان عاملا له على بلدة من بلاد العجم تسمى اردشير خرة، و كان قد بلغ الإمام ان مصقلة- قبل هروبه الى معاوية- كان يحرم المسلمين من أموالهم، و يؤثر بها أرحامه، و أبناء قبيلته، فكتب اليه بذلك، و قال له من جملة ما قال: ان هذه الأموال حق للمسلمين اكتسبوها بالجد و الجهاد، و أنت أجير لهم، و قائم على ما فيه حياتهم، و عليك ان لا تستهين بشي ء منه، تماما كما تحرص و تهتم بأمنهم و الدفاع عنهم، و ان تقسم الأموال بينهم بالحق و العدل لا بالشهوات و الأهواء، فتؤثر أهلك و ذويك على حساب الكادحين و المجاهدين.
(و لئن كان ذلك حقّا إلخ)... لآخذنك بما أنت أهل له من العقوبة و التأديب، فإن القوي عندي ضعيف حتى آخذ الحق منه، و الذليل عندي عزيز حتى آخذ الحق له، كما قال في الخطبة 37 (و لا تصلح دنياك بمحق دينك). كيف تطلب الجاه و المال من طريق البغي و الجور، و تستهين بغضب اللّه و عذابه و أي عاقل يطلب الصحة بالسقم، و النعيم بالجحيم.
(ألا و ان حق إلخ)... المسلمين في المال تماما كحقهم في الماء يردون عليه، و يصدرون عنه على السواء لا فرق بين كبير و صغير، و أسود و أبيض. و نظرية الإمام في المال يعرفها الجميع، و هي كما أعلنها في الخطبة 124: «لو كان المال لي لسويت بينهم، فكيف و انما المال مال اللّه».
( . فی ضلال نهج البلاغه، ج4، ص 5-7)
المختار الثاني و الاربعون و من كتاب له عليه السلام الى مصقلة بن هبيرة الشيبانى، و هو عامله على أردشير خرّة
بلغني عنك أمر إن كنت فعلته فقد أسخطت إلهك، و أغضبت إمامك: أنّك تقسم في ء المسلمين الّذي حازته رماحهم و خيولهم، و أريقت عليه دماؤهم، فيمن اعتامك من أعراب قومك. فو الّذي فلق الحبّة، و برأ النّسمة، لئن كان ذلك حقّا لتجدنّ بك علىّ هوانا، و لتخفّنّ عندي ميزانا، فلا تستهن بحقّ ربّك، و لا تصلح دنياك بمحق دينك، فتكون من الأخسرين أعمالا. ألا و إنّ حقّ من قبلك و قبلنا من المسلمين في قسمة هذا الفى ء سواء: يردون عندي عليه، و يصدرون عنه. ورد في نسخة شرح المعتزلي «ص 175 ج 6 طبع مصر»: و عصيت إمامك بدل أغضبت.
(اعتامك): اختارك من بين الناس، أصله من العيمة، و هي خيار المال، و قد روي «فيمن اعتماك» بالقلب، و الصحيح المشهور الأوّل (الفى ء): الغنيمة و مال الخراج المضروب على الأراضى المفتوحة عنوة، (حازته): جمعته، (المحق) محق محقا الشي ء: أبطله و محاه.
الاعراب
لتجدنّ بك عليّ هوانا: بالباء و معناها اللّام و يصحّ أن يكون الباء للسبيّة أى بسبب فعلك كما في قوله تعالى «فبظلم من الّذين هادوا حرّمنا عليهم طيّبات احلّت لهم 160- النساء» و روى «و لتجدنّ بك عندي هوانا».
أردشير خرّة: كورة من كور فارس.
مصقلة بن هبيرة من سادات نجد و من بني شيبان و فيه ضعف و اتّباع هوى يظهر من عتابه عليه السلام في كتابه هذا و يشير إلى أنّه تصرّف في بيت المال و قسّم الخراج في بني قومه من دون إجازته عليه السّلام ظنّأ منه احتسابه عليهم من سهامهم في بيت مال المسلمين و يظهر أنّه خصّص من بني قومه من اعتامه و اختاره و صار من خواصّه و حاشيته.
فبيّن عليه السّلام أنّ الفى ء من أيّ بلد يحوز فهو لجميع المسلمين و لا يختصّ بمن حضر ذلك البلد منهم لأنّه من الأراضي المفتوحة عنوة الّتي حازته جيوش الاسلام بضرب الرماح و زحف الخيول و بذل النفوس فصارت ملكا لعامّة المسلمين و اختيارها بيد الإمام فلا بدّ من جمع خراجها في بيت المال و تقسيمه بنظر الامام حفظا للعدالة فإنّ خراج جميع الأراضي و البلدان ليس مساويا و الساكن في كلّ البلاد ليسوا مساوين حتّى يحرز العدالة باختصاص في ء كلّ بلد بأهله.
مضافا إلى أنّ تصرّف كلّ عامل فيما يجمع من الخراج يوجب الفوضى و اختلال النظام المالي و الاقتصادي للدولة الاسلاميّة فكان شرّع عليه السّلام في كتابه هذا قانون الميزانيّة العامّة الّذي يتّكي عليه اقتصاد البلدان العامرة الشاملة للملايين من النفوس و لا محيص عنه في إدارة شئون الماليّة لبلد كافل بالجماهير فالخزانة العامّة بمنزلة القلب لجريان الشئون الاقتصاديّة فينشعب منها شرائين المصارف الماليّة و ينتشر في مجارى الامور الكلّيّة و الجزئيّة ثمّ يجتمع فيها ثمّ ينتشر كجريان الدم في أعضاء الحيوان ينتشر من القلب في جميع العروق الدمويّة ثمّ يجتمع فيه ثمّ ينتشر، و كان للمصقلة خلاف آخر معه عليه السّلام أدّى إلى فراره في ظلّ معاوية و هو أنّه ارتدّ بنو الناجية عن عليّ عليه السّلام و أخذوا يحاربون مع المسلمين فسار في تعقيبهم معقل بن قيس في جهاد مرّ طويل حتّى غلب عليهم بعد ائتلافهم مع جمع من النصارى في حوالي أهواز فأسر منهم جماّ غفيرا فاشتراهم مصقلة بمأة الالوف من الدراهم في ذمّته و أعتقهم ثمّ امتنع من تسليم ما تعهّد إلى بيت المال و طالبه عليّ عليه السّلام و استحضره إلى الكوفة و تعهّد بأدائه أقساطا فأدّى قسطا منه ثمّ هرب إلى معاوية فرارا عن أداء هذا الدّين فصدر منه عليه السّلام في حقّه: «عمل عمل الأحرار و فرّ فرار العبيد» و هل ينظر هذا الكتاب إلى ذلك أو هذه قصّة آخر عنه في خلافه معه اللّه أعلم.
الترجمة
از نامه اى كه بمصقلة بن هبيرة شيباني نوشت و وى كارگزار آن حضرت بود بر شهرستان اردشير خرّه: بمن گزارشى رسيده در باره تو كه اگر درست باشد محقّقا معبود خود را بخشم آورده اى و امام خود را نافرمانى و غضبناك كردى.
راستى كه تو در آمد خراج مسلمانان را كه با سرنيزه و تاخت و تاز قشون و ريختن خون خود بدست آوردند ميان آن دسته از اعراب قوم و قبيله ات كه دور تو جمع شدند پخش كردى سوگند بدان خدائى كه دانه را سبز كند و جاندار را بيافريند اگر اين گزارش درست باشد خود را در نزد من خوار و بى مقدار خواهى يافت و در پيش من سبك و كم ارج خواهى بود، بحقّ پروردگار خود سستى و بى اعتنائى روا مدار و دنيايت را با از ميان بردن دينت اصلاح مكن تا از آنها باشى كه در كردار خود از همه زيانمندترند، آگاه باش كه حقّ كسانى كه نزد تو هستند از مسلمانان و كسانى كه نزد ما هستند در پخش اين خراج و غنيمت برابرند و همه بايد در نزد من و باجازه من بر آن وارد شوند و سهم خود را از دست من بگيرند و بر گردند، و السّلام.
( . منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج17، ص 80-83)
الكتاب 41
و من كتاب له (- ع- ) الى مصقلة بن هبيرة الشّيبانى و هو عامله على اردشير خرّه يعنى از مكتوب امير المؤمنين عليه السّلام است بسوى مصقله پسر هبيره شيبانى و او حاكم بود از جانب امير المؤمنين (- ع- ) بر اردشير خرّه كه يكى از ولايات فارس است بلغنى عنك امر ان كنت فعلته فقد اسخطت الهك و اغضبت امامك انّك تقسم فيى ء المسلمين الّذى حازته رماحهم و خيولهم و اريقت عليه دمائهم فيمن اعتامك من اعراب قومك فو الّذى فلق الحبّة و برء النّسمة لئن كان ذلك حقّا لتجدنّ بك علىّ هوانا و لتخفّنّ عندى ميزانا يعنى رسيد بمن از جانب تو خبر كارى كه اگر باشى تو كه كرده انكار را پس بتحقيق بخشم انداخته خدا تو را و بغضب در اورده امام و پيشوا تو را آن امر اين است كه تو قسمت ميكنى خراج انولايت را كه غنيمت مسلمانان است ان غنيمتى كه سبب جمعشدن ان گشته است نيزهاى ايشان و ماديانهاى سوارى ايشان و ريخته شده است بر ان خونهاى ايشان در ميانه كسانى كه برگزيده اند تو را از طائفه عرب قوم تو پس سوگند بان كسى كه شق كرده است دانه گندم را و خلق كرده است نفس ايشان را كه اگر باشد انخبر راست هر اينه مى يابى تو نسبة بتو لازم بر من اهانت و خارى را و هر اينه سبك گرديده تو در نزد من از روى مقدار و اعتبار فلا تستهن بحقّ ربّك و لا تصلح دنياك بمحق دينك فتكون من الأخسرين اعمالا الا و انّ حقّ من قبلنا و قبلك من المسلمين فى قسمة هذا الفي ء سواء يردون عندى عليه و يصدرون عنه و السّلم يعنى پس مگردان خوار حقّ پروردگار تو را و اصلاح مكن دنيا تو را بمحو و باطل كردن دين تو پس باشى تو از جمله كسانى كه زيان كنندگانند در عملها آگاه باش بتحقيق كه حقّ كسى كه در پيش ما است و در پيش تو است از مسلمانان در قسمت كردن اين مال غنيمت مساوى است وارد بشوند در نزد من بر تقسيم يا اين كه باز گردند از ان و السّلم
( . شرح نهج البلاغه لاهیجی، ص 264)
43 و من كتاب له ع- إلى مصقلة بن هبيرة الشيباني- و كان عامله على أردشيرخرة
بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلَهَكَ- وَ عَصَيْتَ إِمَامَكَ- أَنَّكَ تَقْسِمُ فَيْ ءَ الْمُسْلِمِينَ- الَّذِي حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُيُولُهُمْ وَ أُرِيقَتْ عَلَيْهِ دِمَاؤُهُمْ- فِيمَنِ اعْتَامَكَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِكَ- فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ- لَئِنْ كَانَ ذَلِكَ حَقّاً- لَتَجِدَنَّ لَكَ عَلَيَّ هَوَاناً وَ لَتَخِفَّنَّ عِنْدِي مِيزَاناً- فَلَا تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّكَ- وَ لَا تُصْلِحْ دُنْيَاكَ بِمَحْقِ دِينِكَ- فَتَكُونَ مِنَ الْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا- أَلَا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَكَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ- فِي قِسْمَةِ هَذَا الْفَيْ ءِ سَوَاءٌ- يَرِدُونَ عِنْدِي عَلَيْهِ وَ يَصْدُرُونَ عَنْهُ قد تقدم ذكر نسب مصقلة بن هبيرة- و أردشيرخرة كورة من كور فارس- . و اعتامك اختارك من بين الناس- أصله من العيمة بالكسر و هي خيار المال- اعتام المصدق إذا أخذ العيمة- و قد روي فيمن اعتماك بالقلب- و الصحيح المشهور الأول- و روي و لتجدن بك عندي هوانا بالباء- و معناها اللام- و لتجدن بسبب فعلك هوانك عندي- و الباء ترد للسببية كقوله تعالى- فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ- . و المحق الإهلاك- . و المعنى أنه نهى مصقلة- عن أن يقسم الفي ء على أعراب قومه- الذين اتخذوه سيدا و رئيسا- و يحرم المسلمين الذين حازوه بأنفسهم و سلاحهم- و هذا هو الأمر الذي كان ينكره على عثمان- و هو إيثار أهله و أقاربه بمال الفي ء- و قد سبق شرح مثل ذلك مستوفى
( . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج16، ص 175و176)
(43) و من كتاب لّه عليه السّلام (الى مصقلة ابن هبيرة الشّيبانى و هو عامله على أردشير خرّة:)
بلغنى عنك أمر إن كنت فعلته فقد أسخطت إلهك، و أغضبت إمامك: أنّك تقسم في ء المسلمين الّذى حازته رماحهم و خيولهم، و أريقت عليه دماؤهم، فيمن اعتامك من أعراب قومك. فو الّذى فلق الحبّة، و برأ النّسمة، لئن كان ذلك حقّا لّتجدنّ بك علىّ هوانا، و لتخفّنّ عندى ميزانا، فلا تستهن بحقّ ربّك، و لا تصلح دنياك بمحق دينك، فتكون من الأخسرين أعمالا.
ألا و إنّ حقّ من قبلك و قبلنا من المسلمين في قسمة هذا الفى ء سواء: يردون عندى عليه، و يصدرون عنه
از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است، بمصقلة ابن هبيرة الشّيبانى كه از جانب حضرتش بر ازد شير خرّه فرمان ميراند: (داستان مصقلة با معقل ابن قيس كه با خرّيت ابن راشد رئيس خوارج جنگيده، او را كشته و اسيرانى از آنها بچنگ آورده، و خريدن و آزاد كردن مصقله اسرا را، و ندادن وجه را سر موعد، و فرار كردنش را بسوى معاويه، در شرح سخن 42 صفحه 250 جلد يكمّ اين كتاب مرقوم افتاد، و اين نامه را حضرت پيش از آن داستان بوى نگاشته اند: اى فرماندار ستمگر) مرا از تو خبرى رسيده است كه اگر (آن خبر راست و آن) كار را تو كرده باشى، البتّه خداى را در باره خودت خشمگين، و پيشوايت را (دل آزرده و غضبناك ساخته (و آن خبر اين است كه گفتند) تو أموال مسلمانان را كه (در راه دين خداى جانبازى كرده، و با كمال دلاورى در ميدانهاى پيكار حاضر گشته و با هماورد زد و خوردها كرده (با) نيزه ها (ى خطّى) و اسبهاى (تيزتك) آنها آن اموال را گرد آورده اند تو در ميان عربهاى خويشاوندت كه تو را گزيده اند تقسيم مى نمائى (اى پسر هبيره) بدان خدائى كه دانه را شكافته و بشر را آفريده است، سوگند است اگر اين (خبر كه گفتند) درست باشد، البتّه از من نسبت بخودت خوارى ديده و ميزانت را در نزدم بسى سبك خواهى يافت (مردك خائن خوارى دنيا و عذاب عقبا را بياد آر و) در حقّ پروردگارت بديده توهين و بى اعتنائى منگر، و براى آبادى و دنيايت از دينت مكاه، كه اگر چنين كنى (البتّه در قيامت) از زيان كارترين كاركنندگان خواهى بود (اى فرماندار): اين را بدان، هر كس از مسلمانان كه نزد تو و پيش ما است بهنگام بردن بهره اش از اين اموال يكسان است (و هيچكس را بر ديگرى مزيّتى نيست) همه براى گرفتن آن نزد من مى آيند و برميگردند (در حالى كه حق خود را دريافت كرده، دلشاد و خرّم اند، بنا بر اين از خدا بترس، و مالى كه از آن همه مسلمين است بخويشان چاپلوس، و اطرافيان سود پرستت مبخش كه اگر ببخشى على (ع) كيفر كردارت را كنارت خواهد نهاد).
نظم
( . شرح نهج البلاغه منظوم، ج8، ص 4-7)
منبع:پژوهه تبلیغ
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان