دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

اثرپذيري نهج البلاغه از قرآن كريم (3)

ايجاز "حذف" آن است كه كلماتي را در كلام به واسطة وجود قرينه حذف كنند؛ مثل: «جاهدوا في الله حقّ جهاده» (حج: 78)؛ يعني في سبيل الله. آنچه مطلوب نظر بلغا و ادباست، ايجاز قصر است كه به واسطة رعايت آن، مراتب بلاغت تفاوت مي كند، و هر كس بيشتر اين نوع ايجاز را رعايت كند، بليغ تر و عظمت كلام او بيشتر خواهد بود. در آيات قرآن، ايجاز قصر بسيار است؛ از جمله: «الا له الخلق و الامر» (اعراف: 54) - «و اعّدو لهم ما استطعتم من قوّه» (انفال: 60).
اثرپذيري نهج البلاغه از قرآن كريم ʃ)
اثرپذيري نهج البلاغه از قرآن كريم (3)

اثرپذيري نهج البلاغه از قرآن كريم (3)

ايجاز

يكي از صنايع ادبي قرآن كريم كه بر كلام اميرالمؤمنين (علیه السلام) در نهج البلاغه اثرگذار بوده، صنعت ايجاز است كه از آن به اختصار در چهار قسمت بحث مي شود:
الف- تعريف ايجاز:
ايجاز يعني ادا نمودن مقصود با كمترين عبارات متعارفه، كه لفظ اندك بود و معنا بسيار. (1) نقطه مقابل ايجاز، اطناب است كه به معني طولاني كردن و مفصّل نمودن سخن مي باشد. به اموري چند اطناب محقّق مي شود؛ از جمله تكرار براي افادة معنايي خاص و نكته اي مخصوص؛ مانند تاكيد انذار در "كلّا سَوفَ تعلمون- ثمّ كلّا سوف تعلمون" (تكاثر: 6-5).
ب- ايجاز در قرآن:
ايجاز آيه، عبارت است از دلالت الفاظ كم آن بر معناي بسيار؛ مانند: "خُذ العفو و امر بالعُرفِ و اعرضْ عن الجاهلين" (اعراف: 199). اين آية شريفه با كمال ايجاز و اختصاري كه دارد، جامع تمام مكارم اخلاق است؛ زيرا در همين يك آية كوتاه، سه دستور عملي مهمّ و سرنوشت ساز براي مسلمين بيان شده است. ابتدا مي فرمايد: "بگير عفو را"؛ يعني همواره بديهاي اشخاص را بپوشان و از حقّ انتقام كه عقل اجتماعي براي بعضي ديگر تجويز مي كند، صرفنظر نما و هيچ وقت اين رويّه را ترك مكن.
سپس مي فرمايد: "به نيكي وادار كن" و مقتضاي اين سخن اين است كه اوّلاً به تمام معروفها و نيكيها امر كند و در ثاني، خود امر كردن هم به نحو معروف باشد نه به نحو منكر و ناپسند. و در آخر مي فرمايد: "از مردم نادان روي بگردان"، كه دستور ديگري است در مراعات مداري با مردم، و اين دستور، بهترين و نزديك ترين راه است براي خنثي كردن نتايج جهل مردم و تقليل فساد اعمالشان؛ براي اينكه به كار نبستن آن و تلافي كردن جهل مردم، آنان را بيشتر به جهل و ادامة كجي و گمراهي وا مي دارد. (2)
با كمي تامّل در معناي آيه، كمال اعجاز را در ايجاز كلامي مشاهده مي كنيم.
اقسام ايجاز

ايجاز بر دو قسم است: قصر و حذف.
ايجاز "قصر" آن است كه عباراتْ، قصير و معانيْ، كثير باشد، بدون آنكه چيزي حذف شود؛ مثل: «و لكم في القصاص حياه يا اولي الالباب» (بقره: 179)
ايجاز "حذف" آن است كه كلماتي را در كلام به واسطة وجود قرينه حذف كنند؛ مثل: «جاهدوا في الله حقّ جهاده» (حج: 78)؛ يعني في سبيل الله.
آنچه مطلوب نظر بلغا و ادباست، ايجاز قصر است كه به واسطة رعايت آن، مراتب بلاغت تفاوت مي كند، و هر كس بيشتر اين نوع ايجاز را رعايت كند، بليغ تر و عظمت كلام او بيشتر خواهد بود. در آيات قرآن، ايجاز قصر بسيار است؛ از جمله: «الا له الخلق و الامر» (اعراف: 54) - «و اعّدو لهم ما استطعتم من قوّه» (انفال: 60).
ج- ايجاز در نهج البلاغه:
در نهج البلاغه نيز به مانند قرآن، ايجاز قصر بسيار است؛ از جمله:
«مَن أطال الاَمَلَ اساء العمل» (3): هر كه آرزو را دراز گردانيد كردار را بد نمود. زيرا آرزوي دراز سبب بيخبري از آخرت و واماندن از نيكبختي زندگي جاويد است. به نمونه ديگري توجّه كنيد: «فانّ الغايه امامكم و انّ ورائكم السّاعه تحدوكم تخفّفوا تلحقوا فانّما ينتظر باوّلكم آخركم» (4): عاقبت و پايان، جلوي روي شماست و قيامت [يا مرگ] در عقب است و شما را سوق مي دهد و مي راند. سبكبار شويد و (به رفتگان) ملحق گرديد، كه پيش تر از شما را بازداشت نموده و در انتظار شخص ديگري از شمايند.
مرحوم سيّد رضي (رحمه الله) پس از نقل اين كلام از اميرالمؤمنين (علیه السلام) مي گويد: «اگر اين سخن پس از سخن خداوند سبحان و سخن رسول خدا (ص) با هر سخني سنجيده شود، كفه اش مايل شود و بر همه رجحان يابد و در ميدان مسابقه بر هر سخني پيشي گيرد. و امّا دربارة جملة "تخفّفوا تلحقوا" مي توان گفت كه كلامي كوتاه تر و پرمعني تر از آن شنيده نشده است. كلامي پرمحتوا و عميق كه تشنگي دانش را برطرف مي كند.» به كلام گوهر بار ديگري توجه كنيد:
«قيمه كلّ امريءٍ ما يُحسنه». (5) امام (علیه السلام) دربارة هنر فرموده است: ارزش هر مرد (به اندازة) چيزي [هنري] است كه آن را نيكو مي داند (و به كار مي برد).
در اينجا سيّدرضي (رحمه الله) زبان به اعترافي دوباره گشوده و مي گويد: «براي اين سخن نمي توان بهايي تعيين كرد و حكمت و اندرزي را با آن سنجيد و سخني را با آن برابر نمود».
جاحظ، اديب سخندان و سخن شناس معروف، در كتاب البيان و التّبيين اين جمله را از علي (علیه السلام) نقل مي كند و آنگاه بيش از نيم صفحه به ستايش آن مي پردازد و مي گويد: «اگر در همة كتاب ما جز اين يك جمله نبود، كافي، بل كفايت بود. بهترين سخن آن است كه كمِ آن تو را از بسيارش بي نياز كند و معنا در لفظ پنهان نشده باشد؛ بلكه ظاهر و نمودار باشد... گويا خداوند جامعه اي از جلالت و پرده اي از نور حكمت، متناسب با نيّت پاك و تقواي گوينده اش، بر اين جملة كوتاه پوشانيده است.» (6)
د- سور و خطب طويل، وسيط و قصير:
چنان كه مشهود همگان است، سوره هاي قرآن مجيد از نظر تعداد آيات با يكديگر تفاوتها دارند اين امر موجب گشته تا به استناد از حديث نبوي: «خداوند به جاي تورات "سبع طوال" و به جاي زبور "مئين" و به جاي انجيل "مثاني" را به من مرحمت فرمود و با "مفصّل" امتياز و برتري يافتم»، دانشمندان علوم قرآني، سوره هاي قرآن كريم را به طوال، مئين، مثاني و مفصّل تقسيم كنند. (7) بررسي ها نشان مي دهد كه كلمات امير مؤمنان حضرت علي (علیه السلام) در نهج البلاغه نيز همين وضع را دارند؛ يعني همان گونه كه هفت سورة اوّل قرآن كريم "طوال" (بلند) و متقابلاً اكثر سور و به خصوص سوره هاي آخر قرآن، كوتاه و تعدادي متوسط هستند، سخنان اميرالمؤمنين علي (علیه السلام) در نهج البلاغه نيز چنين است. علّت اصلي طويل و يا وسيط و قصير بودن كلام، چه در كتاب خداوند سبحان و چه در سخنان علي (ع)، به مقتضاي حال بوده، كه رعايت آن، خود از اهمّ اصول و شروط بلاغت شمرده شده است؛ چنان كه جورج جرداق مي نويسد: «شرط ديگر بلاغت، همراهي سخن با مقتضاي حال است و اين هنر بزرگ در هيچ اديب عرب همچون عليّ بن ابي طالب (علیه السلام) فراهم نيامده است و ابتكارش در اين زمينه، نمونة والايي از رسايي سخن است، كه پس از قرآن مجيد به ظهور آمده است؛ مختصر ولي روشن، نيرومند و انگيزنده، به همراه بافتي استوار از پيوند لفظي و معنوي، با آهنگي شيرين از موسيقي نرم كه در گوش مي نشيند در وقتي كه مفهوم كلام، نرمي و مهرباني را برساند. ولي به هنگام عنف و شدّت معنا، الفاظي سخت و تند به زبان مي آيد». (8)
تعداد انگشت شماري از خطب و رسايل و حكم، همانند قرآن طولاني مي باشد و اكثريت آنها كوتاه و تعدادي بينابين مي باشد.
تشبيه

الف- تشبيه در قرآن: تشبيه، از بالاترين انواع بلاغت و شريف ترين آن است و به قول مبرد در كتاب كامل، اگر كسي ادّعا كند كه بيشتر كلام عرب تشبيه است، بعيد نيست. (9) بنابراين طبيعي است كه انواع و اقسام تشبيهات در قرآن به كار رفته باشد. به دو نمونه از تشبيهات قرآني كه در كتاب بديع القرآن آمده است، اشاره مي شود: (10)
«حصول حسن بيان در تشبيه بر چند وجه است؛ يكي از آن وجوه، عبارت است از اظهار آنچه عادتاً تحققّ نمي يابد در قالب آنچه عادي است؛ مانند قول خداي- تعالي- : «و اذ نتقنا الجبل فوقهم كانّه ظلّه»: و چون آن كوه را بكنديم بالاي آنها برديم كه گويي سايباني بود. (اعراف 171)
اين تشبيه مبيّن امري غيرعادي در قالب امري عادي است و مشبّه و مشّبه به در ارتفاع جسماني شركت دارند. يكي ديگر از وجوه آن، عبارت است از اظهار چيزي كه بداهتاً معلوم نيست، در قالب چيزي كه بداهتاً معلوم است؛ مانند قول خداي سبحان: «و جنّهٍ عرضها السّموات و الارض» (آل عمران/133): و بهشتي كه عرض آن آسمان و زمين است.
اين تشبيه مبيّن اظهار غير معلوم البداهه در قالب معلوم البداهه است. آن دو در عظمت شريكند و از اين وجه تشبيهي، تشويق به بهشت به سبب داشتن وصف نيكو و وسعت فراوان تحقّق مي يابد.
ب- تشبيه در نهج البلاغه: در كلمات اميرالمؤمنين علي (علیه السلام) نيز تشبيهات زيادي وجود دارد و اين خود بيانگر اثرپذيري عميق كلام حضرت از قرآن مجيد مي باشد. از باب نمونه به ذكر چند مثال مي پردازيم: «و انّه ليعلم انّ محلّي منها محلّ القطب من الرّحَي»: (و به درستي كه او [ابوبكر ابن ابي قحافه] خلافت را مانند پيراهني پوشيد) و حال آنكه مي دانست كه من براي خلافت (از جهت كمالات علمي و عملي) مانند قطب وسط آسيا هستم. چنان كه دَوَران و گردش آسيا قايم به ميخ آهني وسط آن است و بدون آن خاصيت آسيايي ندارد، خلافت نيز به دست غير من زيان دارد. (11)
تشبيه جايگاه حضرت به موقعيت قطب در آسيا، تشبيه معقول است؛ زيرا قطب، نظام دهندة احوال و حركات و سكنات آسياست و اين امري معقول است، نه محسوس. و تشبيه خويشتن به قطب، تشبيه محسوس به محسوس است و تشبيه خلافت به آسيا، تشبيه معقول به محسوس.
«و لَبِسُ الاسلامَ لَبْسَ الفَرْوِ مقلوباً»: و اسلام مانند پوستين وارونه پوشيده شود. [مردم ظاهراً به لباس اسلام خواهند بود؛ ليكن گفتار و كردارشان بر خلاف دستور اسلام مي باشد.] (12)
در اين كلام، يكي از نيكوترين و بليغ ترين تشبيهات به كار آمده است. مشبّه به در اينجا "لبس الفرو" (پوشيدن پوستين) و وجه شبه، "مقلوب" (وارونه بودن) است. منافقين، اسلام را از جوهر اصلي خود قلب مي كنند و آن را بر زبان خود جاري مي سازند؛ حال آنكه قلباً آن را باور ندارند.
«فاقبلتم اليّ اقبال العوذ المطافيل علي اولادها، تقولون: البيعه البيعه!»: همچون شتران و گوسفندان كه به فرزندان خود روي مي آورند، به سوي من روي آورديد، در حالي كه مي گفتيد: بيعت، بيعت!. (13)
در اين كلام، اقبال مردم براي بيعت با حضرتش را به روي كردن شتران و گوسفندان به فرزندانشان تشبيه كرده و وجه شبه، شدّت استقبال و حرص و تمايل زياد به بيعت با آن حضرت است.
«اللّهم اسقنا ذُلل السّحائب دون صعابها»: (14) خدايا، ما را آب ده با ابرهاي رام گشتة فرمانبر ابرهاي باران دار، مانند شتران رام باركش، نه؛ ابرهاي سخت نافرمان ابرهاي بي باران، مانند شتران سركش.
سيّد رضي (رحمه الله) مي فرمايد: «اين فرمايش، از جمله سخناني است كه فصاحت و رسا بودنش شگفت آور است. امام (علیه السلام) ابرهايي را كه داراي رعدها و صداهاي ترس آور و برقها و روشناييها و بادها و صاعقه ها و آتشهايند، به شترهاي سركش كه با بارها بر مي جهند و سواران را بر مي جهانند (تا بارها و سواران را بيندازند،) تشبيه نموده اند و ابرهاي خالي از اين چيزهاي ترسناك را به شتران رام كه شيرشان را مي دوشند و بر پشتشان مي نشينند».
استعاره

استعاره، تشبيهي است كه يكي از دو طرف آن با وجه شبه و ادات تشبيه آن حذف شده؛ مثل: "رايت اسداً يرمي" كه اصل آن: "رايت رجلاً شجاعاً كالاسد في الشّجاعه" بوده است. (15)
الف- استعاره در قرآن:
بنا به گفتة اهل فن، استعاره را اقسام و فايده هايي است كه حدّاقّل فايدة آن، سه مطلب است: (16)
1- مبالغه در تشبيه 2- ظهور 3- ايجاز
مثال قسم اوّل، قول خداي تعالي است كه مي فرمايد: «و فجّرنا الارض عيوناً» (قمر: 12)؛ كه حقيقت آن «و فجّرنا عيون الارض» مي باشد و اگر چنين تعبيري مي آمد، آن قدر مبالغه نبود كه در اولي هست، كه اشاره دارد به اينكه تمام زمين چشمه سار شد.
مثال قسم دوم (ظهور): «و انّه في امّ الكتاب لَدَينا لعلّي حكيم» (زخرف: 4)
"اُمُ" براي اصل استعاره آورده شده و فايده اي جز ظهور "مستعار له" ندارد؛ زيرا مفهوم "اُمُ" در اينجا براي قوّة مدركه روشن تر از اصل است. (17)
مثال قسم سوم (ايجاز): «والصّبح اذا تنفّس» (تكوير: 18)
بيرون شدن روشني از مشرق هنگام دميدن سپيده دم اوّل تا طلوع آفتاب، شبيه ترين چيزها به بيرون آمدن تدريجي نفس است. در عين حال، در كمال ايجاز بيان شده است.
ب- استعاره در نهج البلاغه:
در كلام اميرالمؤمنين علي (علیه السلام) استعاره هاي زيادي نيز به چشم مي خورد؛ از جمله در موارد زير: «فَطَر الخلائق بقدرته و نشر الرّياح برحمته». (18)
دربارة معناي "فطر" راغب مي گويد: «اصلُ الفطر اشق طولاً»: فطر در اصل شكافتن طولي است و نيز به معناي آفريدن و ايجاد و ابداع نيز مي باشد. (19) ابن ميثم بحراني در ذيل كلام فوق مي نويسد: » "فطر" در اصل به معني شكافتن اجسام است و در اينجا معني استعاري دارد». (20)
در توضيح اين كلام، مرحوم فيض الاسلام مي فرمايد»: (21) چنانچه قرآن در جواب افرادي كه قيامت و معاد را انكار مي كنند، مي فرمايد: "فسيقولون من يعيدنا قل الّذي فطركم اوّل مرّه"؛ يعني مي گويند كيست ما را پس از مرگ باز آرد و زنده كند؟ اي رسول اكرم، در پاسخ ايشان بگو شما را زنده مي كند آن كسي كه در اوّل بار بيافريد».
در قرآن نيز آمده: «و هو الّذي يرسل الرّياح بشري بين يدي رحمه» اوست آن كسي كه بادها را به عنوان بشارت دهنده مي فرستد، پيش از آمدن (باران) رحمت خود به زمين.
«زرعوا الفجورَ و سقوهُ الغرورَ و حصدوا الثّبور»: (خوارج، منافقين و ...) بذر فجور را افشاندند و با آب فريب آن را آبياري كردند و محصول آن را كه جز بدبختي و نابودي نبود، درويدند. در جملة نخست استعاره اي نغز و شگفت انگيز به كار رفته است. "فجور" عبارت است از خروج از ملكة عفّت و زهد و تمايل به سوي فساد، و "زرع" به معني افشاندن دانه در زمين است. در اينجا لفظ "زرع" استعاره اي است براي افشاندن دانه هاي تباهي و فسق در زمين دلها؛ چرا كه هرگاه بذر تباهي در دلها افشانده شود، رفته رفته با آب غفلت و غرور آبياري مي گردد و فرجام ناميمون و شوم آن، درويدن محصول هلاكت و تباهي و نيستي است. «و ارسله بامره صادعاً»: او [پيامبر اكرم(ص)] را فرستاد تا شكافنده باشد و فرمان وي را آشكارگر. (22)
كلمة "صادع" [شكافنده] به عنوان استعاره براي حضرت ختمي مرتبت (ص) به كار رفته و وجه مشابهت ميان اين دو، در اين است كه ايشان (ص) با استعانت و امان الهي، به شكافتن اساس شرك و قلوب مشركان پرداخت و كفر و جهل را از آن بيرون آورد.
«العين و كاء السه»: چشم، حافظ نشيمنگاه است. (23)
سيّد رضي (رحمه الله) در ذيل اين كلام مي فرمايد: «اين استعارات شگفت انگيز است. امام (علیه السلام) نشيمنگاه را به مشك(ظرف) تشبيه كرده و چشم را به بندي كه سرمُشك را به وسيلة آن مي بندند، كه هرگاه بند را رها كنند، مشك نمي تواند آنچه را در آن است، نگه دارد».
با مقايسه اي كه بين برخي آيات قرآن و جملات نهج البلاغه از ديدگاه سه صنعت ادبي ايجاز، تشبيه و استعاره به عمل آمد، بازگوكنندة اين واقعيت است كه نهج البلاغه از اين جهات كاملاً متاثّر از قرآن و تالي تلو و دست پروردة كلام الله مجيد است.
پي نوشت ها :

1- سجّادي، سيّدجعفر، فرهنگ معارف اسلامي، ج1، صص 358-335.
2- همداني، سيّد محمّدباقر، ترجمة تفسيرالميزان، ج1، ص496.
3- نهج البلاغه، حكمت 35.
4- همان، خطبة 21.
5- همان، حكمت 78.
6- مطهري، مرتضي، سيري در نهج البلاغه، ص12.
7- حجّتي، محمدباقر، تاريخ قرآن، ص100.
8- جرداق، جرج، شگفتيهاي نهج البلاغه، ترجمة فخرالدين حجازي، ص 17.
9- سيوطي، عبدالرحمن بن ابوبكر، اتقان، ج2، ص139.
10- ميرلوحي، سيّدعلي (مترجم)، بديع القرآن، ص 157.
11- نهج البلاغه، خطبة 3.
12- همان، خطبة 107.
13- همان، خطبة 137.
14- همان، حكمت 464.
15- ناشر، عبدالحسين، ص 162.
16- ميرلوحي، سيدعلي، همان، ص124.
17- همان.
18- نهج البلاغه، خطبه اول.
19- ابوالقاسم حسين بن محمد، راغب اصفهاني، ص 382.
20- بحراني، كمال الدين ميثم بن عليّ بن ميثم، شرح نهج البلاغه، ج1، ص116.
21- نهج البلاغه، خطبة اول.
22- همان، خطبة 99.
23- همان، حكمت 458.

منابع:
1- قرآن مجيد.
2- نهج البلاغه (ترجمه مرحوم فيض الاسلام).
3- اصول كافي، كليني، ترجمه محمدباقر كمره اي، انتشارات علميه اسلاميه.
4- انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه، حسن حسن زاده آملي، بنياد نهج البلاغه.
5- تاريخ قرآن، دكتر محمدباقر حجتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
6- حكمت نظري و عملي در نهج البلاغه، عبدالله جوادي آملي أ انتشارات سيد جمال.
7- سيري در نهج البلاغه، مرتضي مطهري، دارالتبليغ اسلامي.
8- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، داراحياء الكتب العربيه.
9- شرح نهج البلاغه، ابن هيثم بحراني، موسسه نصر.
10- شگفتيهاي نهج البلاغه، جرح جرداق، ترجمه فخر الدين حجازي، انتشارات بعثت.
11- علوم قرآني، محمدهادي معرفت، موسسه فرهنگي تمهيد.
12- فرهنگ معارف اسلامي، دكتر سيد جعفر سجادي، شركت مؤلفان و مترجمان ايران.
13- قرآن از ديدگاه نهج البلاغه، شكرالله جهان مبين، انتشارات هاد.
منبع: منصور بخششي؛كارشناس ارشد علوم قرآني؛نشريه النهج ؛شماره 13-14.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

رذایل اخلاقی

No image

عيب پوشى

پوشاندن عيوب ديگران من اءشرف اءعمال الكريم، غفلته عما يعلم. از كارهاى شرافتمندانه مرد كريم آن است كه از آن چه كه مى داند خود را به غفلت مى زند (و عيب ديگران را ناديده مى پندارد).
No image

صله رحم در نهج البلاغه

غريب حقيقى رب بعيد اءقرب من قريب، و قريب اءبعد من بعيد. و الغريب من لم يكن له حبيب. بسا دورى كه از هر نزديكى نزديك تر است و بسا نزديكى كه از هر دورى از آدمى دورتر است، غريب كسى است كه دوستى نداشته باشد.
امانت دارى و رازپوشى

امانت دارى و رازپوشى

سرزنش على (ع) به اصحابش و هو يلوم اءصحابه: قد ترون عهودالله منقوضة فلا تغضبون، و اءنتم لنقض ذمم آبائكم تاءنفون. در سرزنش اصحاب خود مى فرمايد: پيمان هاى خدا را شكسته مى بينيد و به خشم نمى آييد، در حالى كه شكسته شدن پيمان هاى پدرانتان را عار مى دانيد و ناراحت مى شويد.
No image

دعا در نهج البلاغه

(به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمود): در سؤال (حاجت) از پروردگارت اخلاص داشته باش؛ زيرا بخشش و محروم ساختن در دست اوست.

پر بازدیدترین ها

 خداشناسی در نهج البلاغه

خداشناسی در نهج البلاغه

پیشوایان دینی، همواره ما را از اندیشیدن در ذات خداوند بزرگ منع کرده اند؛ چرا که عظمت بی پایان حضرت حق، فراتر از آن است که عقل محدود و نارسای بشری به درک و شناخت او دست یابد. در بخشی از کلام امام علی علیه السلام آمده است: «اگر وهم و خیال انسان ها، بخواهد برای درک اندازه قدرت خدا تلاش کند و افکار بلند و دور از وسوسه های دانشمندان، بخواهد ژرفای غیب ملکوتش را در نوردد و قلب های سراسر عشق عاشقان، برای درک کیفیّت صفات او کوشش نماید .
شگفتی های آفرینش در نهج البلاغه

شگفتی های آفرینش در نهج البلاغه

امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه ای درباره آفرینش آسمان و شگفتی های آن می فرماید: «خداوند، فضای باز و پستی و بلندی و فاصله های وسیع آسمان ها را بدون این که بر چیزی تکیه کند، نظام بخشید و شکاف های آن را به هم آورد... و آفتاب را نشانه روشنی بخش روز، و ماه را با نوری کمرنگ برای تاریکی شب ها قرار داد. بعد آن دو را در مسیر حرکت خویش به حرکت درآورد و حرکت آن دو را دقیق اندازه گیری کرد تا در درجات تعیین شده حرکت کنند که بین شب و روز تفاوت باشد و قابل تشخیص شود و با رفت و آمد آن ها، شماره سال ها و اندازه گیری زمان ممکن باشد.
شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) از منظر نهج البلاغه

شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) از منظر نهج البلاغه

از آنجا که نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) اسوه حسنه و الگوی مناسب برای همه انسانها در همه اعصار است، باید در پی شناخت آن شخصیت عالی مقام و سیره آن فرستاده الهی باشیم. با توجه به اینکه نزدیک ترین انسانها به نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) و آگاه ترین انسانها به شخصیت آن پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)، امام علی(علیه السلام) است، بهترین راه برای شناخت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) مراجعه به سخنان گهربار امام علی(علیه السلام) می باشد.
انسان شناسی از منظر نهج البلاغه

انسان شناسی از منظر نهج البلاغه

نهج البلاغه یک شاهکار ادبی در تعلیمات اسلامی است که در آن توجه به عزّت و کرامت انسان و سلامت عقل و روان از اهمیت بسزایی برخوردار است. سخنان حکمت آمیز این کتاب که با عقل و اندیشه آدمی سروکار دارند حقایق بسیار متعالی و معانی بسیار ژرفی را در مورد شناخت خدا، انسان، و جهان با فصاحت و بلاغت تمام بیان می کنند و آگاهی های ارزشمندی را در هریک از این زمینه ها ارائه می دهند. خطابه ها احساسات راکد انسان را در جهت ستیز با فساد و تباهی و بی عدالتی بر میانگیزند، و موعظه ها انسان را از خواب غفلت بیدار و خطراتی را که می توانند دل و روان آدمی را ضعیف و بیمار کنند یادآور می شوند.
 توحید و خداگرایی‏ در نهج البلاغه

توحید و خداگرایی‏ در نهج البلاغه

البته این‏گونه نیست که خداوند با وجود امکان اشراف انسان بر صفاتش او را بازداشته، بلکه روشن است که شناخت جامع موجود نامحدود از سوى یک موجودِ محدود محال است. قدرت او بر اشراف‏بخشیدن به‏انسان در شناخت خود، به این امرِ محال تعلق نمى‏گیرد؛ زیرا غیرخدا همه‏چیز محدودیت دارد و نامحدودکردن محدود ذاتاً محال است.
Powered by TayaCMS