روزنامه ابتکار
تاریخ: چهارشنبه 19 مهر ماه 1396
جنگ جهانى اول آن چنان دستاورد ارزشمند و به غایت غیر منتظره اى در تاریخ بشر در برداشت که همواره چون نگینى درخشان بر ویرانه هاى نکبتى آن مى درخشد. طبیعى است جنگ با خود قحطى، گرسنگى، بیمارى، تجاوز، کشتار، بى خانمانى، مهاجرت، شقاوت و بى رحمى مى آورد، فضاى مرعوب کننده امنیتى ایجاد مى کند، دخالت دولت را در زندگى یومیه مردم افزایش مى دهد، آزادى هاى سیاسى را محدود و چه بسا نابود مى کند، دولت ها را مقتدرتر مى سازد و زمینه اعمال اراده آن ها را افزایش مى دهد و تمام این ها در یک کلام به ضرر مردم تمام مى شود تابوده بزرگترین وگسترده ترین جنایات تاریخ بشر در پروسه یا در سایه ى جنگها رخ داده اند.
در دوران جهنمى جنگ، احزاب، سازمان ها، گروه هاى اپوزیسیون، نهادهاى دموکراتیک، نهادهاى مدنى و صنفى، زیر شدید ترین و مرگبارترین ضربات ممکن قرار مى گیرند، و چه بسا رو به انهدام مى گذارند.
روزنامه ها، مجلات و کلاً نشریات و رسانه هاى روشنگر یا تعطیل مى شوند و یا با بى پروائى تمام زیر لبه ى هاى تیز تیغ هاى سانسور قرار مى گیرند و از محتوا خالى مى شوند، و اهالى قلم و اندیشه دچار سهمگین ترین مصائب و بلایاى تاریخى مى شوند.
اما با تمام این معضلاتِ سهمگینِ برشمرده ى جنگ ها، جنگ جهانى اول، در سرزمین وسیع امپراطورى روسیه تزارى، منجر به جنگ داخلى اى شد که از درون آن انقلاب سوسیالیستى اکتبر ١٩١٧ سر بیرون آورد. طبعاً کمونیست ها که غالباً با هر جنگى مخالف اند، استثنائاً جنگ داخلى را به دردزایمانى قابل تشبیه مى دانستند که لازمه ى بقاء و استمرار زندگى است، آنها فراهم بودن شرایط انقلابى را توضیح مى دادند که مردم، حکومت گران را تاب نمى آورند و حکومت گران نیز توان سلطه و حکمرانى به مردم را در خود نمى یابند و شرایط عینى انقلاب فراهم گشته، و تواماً اُپوزیسیون هاى سازمان یافته ى پیشرو، ریشه دار و کار کشته نمودِ شرایط ذهنى در صحنه ى اجتماع، قبراق و ثابت قدم حضور دارند.
اگر چه لنین پیش از انقلاب به گواه اثر کم نظیرش «امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله سرمایهدارى»، به وقوع جنگ جهانى وبه دنبال آن با طرح شماتیک گسست «حلقه ضعیفتر زنجیر» در سلسله مناسبات جهانى سرمایه دارى، به روى دادن انقلاب پى برده بود، ولى در اثر بى نظیرش «دولت و انقلاب» به درستى و تیز بینى یک رهبر حاذق حزبى، نقطه گسست تاریخى را روسیه شناسائى کرد و با نگاهى جهانى رشد خودجوش شوراها را که از بعد از انقلاب سیاسى فوریه ١٩١٧ (که به سرنگونى تزار منجر شده بود) رو به فزونى داشت را به فال نیک گرفت و عاقبت الامر با آغاز قیام مسلحانه در ٢۵ اکتبر ١٩١٧، پیروزى اولین انقلاب سوسیالیستى به رهبرى بلشویک ها در تاریخ بشر ثبت شد.
شوراها که در انقلاب شکست خورده ١٩٠۵ یک پدیده کاملاً خودجوش بود، بعد از انقلاب فوریه ١٩١٧ توسط بلشویک ها به عنوان پایه هاى مادى قدرت حکومت کارگرى نظام آتى به رسمیت شناخته شدند و چه بسا همین به رسمیت شناسایى و اعتماد، امر جایگزینى همزمان با سرنگونى را ممکن ساخت.
طبعاً آن چه لنین را به منزلتى چنین با شکوه سوق داد، پیروزى انقلاب سوسیالیستى اکتبر ١٩١٧ بود، اما آیا آن چه موجب این پیروزى شد، با حذف لنین، ممکن بود؟
سواى وجود حزب و تشکیلاتِ منسجم، قدمت و کارایی آن، وجود سایر کادرهاى سازمان دهى شده، ارتباط حزب با اقشار کارگرى و دهقانى و مهمتر از همه مبارزه ایدئولوژیکى که در متن مبارزه طبقاتى همواره توسط حزب هدایت مى شد و مهمتر نقش سازنده نشریات حزبى (دستاورد «چه بایدکرد؟» ،١٩٠٢) نکته اى را نباید از نظر دور داشت و آن این که، پس از شروع جنگ جهانى اول (۴ اوت ١٩١۴) و مواضعى که اکثریت قریب به اتفاق اعضاى شاخص بین الملل دوم در خصوص نحوه برخورد با جنگ پیش گرفتند، لنین به این نتیجه رسید که فاتحه بین الملل دوم خوانده شده است، لذا براى تجهیز نظرى تمام و کمال خود از سپتامبر ١٩١۴ براى دست و پنجه نرم کردن با آثار هگل راهى کتابخانه شد و عملاً دو سال را سواى اداى وظایف کمر شکن حزبى به مطالعه آثار هگل پرداخت؛ حاصل: «چکیده منطق هگل بود که در ادامه زندگیش به بنیاد دیدگاه فلسفى تمامى آثار جدى او تبدیل شد: از «امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله سرمایه دارى» و «دولت و انقلاب» در آستانه نوامبر گرفته تا آثار پرشمارى که در جریان انقلاب نوشته بود و همچنین وصیت نامه او.» (فلسفه و انقلاب، رایا دونایفسکایا،ص١۶١)
توانایى قدرت استدلالى لنین - چه در کلام و چه در قلم- در متقاعدکردن کمیته مرکزى حزب و ایجاد حلقه لنینیست ها و متقاعد کردن بلشویک ها توسط لنینیست ها که همچنان و تواماً با آثار مکتوب و جلسات ترویجى و تبلیغى به سایر اقشار کارگرى و دهقانى و سایر زحمت کشان منتقل مى شد را مى توان از سنن جا افتاده حزب لنینى برشمرد.
این که انقلاب سوسیالیستى «پیروزمند» اکتبر١٩١٧، چرا منجر به «استقرار» نظام سوسیالیسى نشد، چنان چه در مخیله لنین هم نمى گنجید «به تنهایی» و صرفاً در یک کشور امکان چنین رخ دادى باشد و ظهور پر شتاب استالینیسم که پس از مرگ زودهنگام لنین رخ داد و پایان هر گونه فضاى دموکراتیک رارقم زد، به هیچ وجه ذره اى از نقش برجسته تاریخى لنین نمى کاهد.
مقایسه اى که لنین بین انقلاب اکتبرو دستاوردهاى آن با اولین ماشین بخارى که وات اختراع کرد، که فاقد کارایى بود ولى پایه اى جدى براى ساخت ماشین هاى بخار عظیم الجثه و بسیار کار آمد بعدى شد که منجر به تحولات و انقلاب صنعتى شد، گواه بر آن است که لنین مصادف نشدن انقلاب هاى مشابه را در سایر کشورها به خصوص آلمان، که انتظارش را مى کشید، نقطه اصلى شکست انقلاب اکتبر در استقرار سوسیالیسم ارزیابى مى کرده است.
در انتها، با پوزش فراوان که گرچه این نوشته حُسن مطلعى نداشت، ولى امیدواریم با ذکر این دو نکته حداقل حُسن ختامى داشته باشد:
نخست، بدیهى است آنچه تاریخ را مى سازد «اندیشه» و «متفکر» و قطعاً «قهرمان» نیست، بلکه نیروهاى اجتماعى و روابط اجتماعى است، ولى اندیشه هاى متفکرین و عملکرد قهرمانانى که در بستر تاریخ جا باز مى کنند و در هم راستایی نسبى با نیروهاى اجتماعىِ بالنده به منظور ایجاد روابط اجتماعى تکامل یافته تر- در ارتباطى کاملاً متقابل و متداخل - منجر به تغییر، تحول و انقلاب مى شوند، بى شک از مقام شامخى برخوردارند.
دیگر آورده اند: «یک بار که از لنین خواستند ماهیت و هدف انقلاب اکتبر را در یک جمله خلاصه کند، نامبرده پاسخ داد: «برق رسانى + شوراها = کمونیسم» (انقلاب، هاناآرنت، ص ٩٠) و بعدها از قبیل همین پاسخ ها، زمینه ها و بهانه هایى شدند براى ساده کردن مسائلى که نه طرحشان ساده است و نه راه حل هاىشان. گذشت صد ساله از پیروزى انقلاب سوسیالیستى اکتبر به برخى از اصحاب اندیشه، قلم و قدم این مجال را داده تا با ساده کردن موانع تاریخى آن در شکستش در استقرار سوسیالیسم دستاوردهاى گران سنگ آن را اگر نگوییم تحریف، تخریب یا محو، بل در سایه قرار دهند، امیدواریم ما در این مختصر نگارشمان به خاطر ناموزونى چشمگیر ظرف (انقلاب اکتبر) با مظروف (محدودیت هاى روزنامه) در حد توان، از این آسیب رسانى و بلیه دور مانده باشیم.