آمادگى برای درخواست مرگ

يكى از باب هاى مستقلى كه در روايات ما مطرح است، باب «الا ستعداد للموت».[1] است؛ راه آماده شدن براى سفر به آخرت. كسى كه آماده نيست، توشه ندارد، دستش خالى است، آخرتش را آباد نكرده، برگ عيشى به گور خودش نفرستاده، به فرموده اميرالمؤمنين(عليه السلام): مى خواهد از مكان آباد به جاى ويرانى برود. حضرت فرمودند: كسانى كه خود را آماده نكرده اند، به كجا مى خواهند بروند؟ اينجا كه خيلى برايشان بهتر و آبادتر است. «2» اينجا خانه، رفيق، زن، بچه، مغازه، كارخانه، مركبى دارند. اگر هيچ توجهى در دوره عمر خود به آنجا نكرده باشند، در حقيقت دارند از مكانى آباد به جايى ويران سفر مى كنند و وسايل زندگى، يار، شفيع و دوستى در آنجا براى آن ها پيدا نمى شود. اين مطالب در متن قرآن آمده است. «3» قرآن مجيد مى فرمايد: غذا و آب و پيراهن به آن ها مى دهند. هر سه مورد را از قرآن بررسى كنيم.

ضريع؛ غذاى اهل جهنم

اما غذاى آن كسانى كه از آبادى به خرابى مى روند، در كدام آيه بيان شده است؟ در اين آيه: «لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ».[2]كلمه «طعام» يعنى خوراكى. طعام لغتى عربى است كه در فارسى نيز وارد شده است. اطعامِ طعام، يعنى خوراكى دادن به گرسنه. اين «ضريع» كه خوراك آن ها است، چيست؟ گياه خشك بدمزه سختى است كه در كويرهاى عربى روئيده مى شود. عرب هاى شترچران كه در كوير بودند، با اين گياه آشنايى داشتند، و خدا مى خواهد نمونه طعام روز قيامت افراد دست خالى را بگويد تا آن ها خوب بفهمند.
يكى از حيواناتى كه آرواره اش خيلى قوى است، شتر است. اما شتر اگر كمى از اين گياه را بخورد، تمام لثه اش خون آلود مى شود. جويدنش خيلى مشكل است. اين گياه در قيامت، فقط در زمين جهنم در مى آيد. معلوم مى شود كه نسوز است. مگر مى شود گياه در آتش بيفتد و نسوزد؟ چرا نمى شود؟ مگر اينجا پنبه نسوز، آجر نسوز نساختند؟ اين ها اين طعام را نمى خورند، ولى قرآن مجيد مى گويد: به خوردشان مى دهند؛ چون آزاد نيستند كه نخورند و خوردنش اجبارى است، چرا؟ براى اينكه اين ها در دنيا براى هر گناهى-يا لفظاً يا عملاً- به خدا گفتند: دلم مى خواهد انجام دهم. در مقابل اين دل بخواهى ها، روز قيامت اين لقمه را به خوردشان مى دهند و ديگر نمى توانند به خدا بگويند: نمى خواهيم. خدا مى گفت: نماز بخوان! روزه بگير! گناه نكن، گفتى: دلم نمى خواهد. اين نمى خواهم ها را در دنيا طى كرد، اما آنجا ديگر جاى دلم نمى خواهد نيست، به حلقش مى ريزند. بايد بخورد.

خوراک و پوشاک اهل جهنم

اكنون كه مجبور هستند بخورند، آيا چند لقمه مى خورند و سير مى شوند؟ قرآن مجيد مى گويد: اين غذايى كه براى جهنمى ها درست شده است: «لَّايُسْمِنُ وَ لَايُغْنِى مِن جُوعٍ».[3] نه لاغرى را برطرف مى كند و نه گرسنگى را. هيچ سودى ندارد. فقط شكم پركن استغ چون خود گرسنگى نيز نوعى عذاب است. ما در تير و مردادماه روزه گرفتيم، آدم مى فهمد كه تشنگى و گرسنگى يعنى چه؟ روزى شانزده ساعت، آن هم در گرماى نسبتاً بالا. اما در جهنم، در گرماى چند ميليون درجه، آدم اگر تشنه و گرسنه نيز باشد و اين لقمه ها گرسنگى را برطرف نكند، هيچ كس نباشد كه به داد آدم برسد، چه مى كند؟ قرآن مى گويد: هر چقدر اهل جهنم فرياد مى كشند، به آن ها مى گويند: باز فرياد بكشيد، به ياد داريد كه در دنيا بدمستى مى كرديد و چه نافرمانى هايى مى كرديد؟

بعد از اينكه غذا مى خورند، آب مى خواهند. خدا مى گويد: براى آن ها آب گذاشته ايم: «تُسْقَى مِنْ عَيْنٍ ءَانِيَةٍ».[4] اين آب را نيز نمى خواهند بخورند، ولى ما به آن ها مى خورانيم. اين چه آبى است؟ مى فرمايد: از چشمه اى كه آتش دوزخ آن را گداخته است، در حرارت چند ميليون درجه مى جوشد، بخار هم نمى شود كه تمام شود، فقط مى جوشد. اين آب را نيز به آن ها مى دهيم. اين ها همان كسانى هستند كه به آن ها گفتيم: مال حرام، مال يتيم، مال مردم، مال غصبى، رشوه و مال دزدى را نخوريد، اما خوردند. جالب اين است كه وقتى در دنيا اين اموال را مى خورند و به آن ها مى گفتند: نخوريد، مى گويند: برو آقا! مى خورم، يك ليوان آب نيز روى آن مى خورم. اين همان آبى است كه در دنيا مى گفتند.

لباس كسانى كه در آن دنيا دست شان از عمل خالى است و اهل جهنم هستند، داستان عجيبى دارد. پيراهنى است كه از مس گداخته شده است، با بوى تعفّنى كه هيچ فردى در جهنم تحمل آن بو را ندارد. شما پيراهن پشمى بپوش، نيم ساعت در آفتاب برو، ببين چه مى شود؟ در آن زمان- طبق قرآن- لباسى كه از مس گداخته شده باشد، چگونه انسان را اذيت مى كند؟ «سَرَابِيلُهُم مّن قَطِرَانٍ وَ تَغْشَى وُجُوهَهُمُ النَّارُ».[5]پيراهنى از مس گداخته شده به آدم بپوشانند و ديگر نشود آن را درآورد.

بنابراين پيغمبر(صلى الله عليه و آله) فرمودند: براى چه آرزوى مرگ مى كنى؟ مگر آماده مرگ هستى؟ تو چگونه آمادگى دارى؟ تو مى خواهى از مكانى آباد به جايى خراب و ويران بروى؟ صبر كن. قبل از رفتن، آنجا را آباد كن! چون آبادىِ آنجا فقط قبل از رفتن ميسر است. اگر زمينى را مى خواهيد آباد كنيد، يا خانه اى بسازيد، بايد به كنار زمين برويد، بايستيد تا ساخته شود، اما در آخرت اين گونه نيست؛ شما بايد از اين دنيا مصالح بفرستيد، تا مأموران پروردگار در آنجا بسازند.

آباد کردن آخرت تنها از طریق دنيا

پيغمبر(صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: در شب معراج با جبرئيل همسفر بودم كه در آيه سوره اسراء مطرح است:
«سُبْحنَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِى برَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ ءَايتِنَآ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ».[6] او را به اين مكان ها و از آنجا به مكان هاى ديگر سير داديم، تا شگفتى هاى خلقت را به او نشان دهيم. حضرت(صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: از جمله مكان هايى كه به من نشان دادند، بهشت بود. در بهشت ديدم كه قسمت هايى ساخته شده و تمام است، اما قسمت هايى نيز كوير است، و مرتب دارند مى سازند و جلو مى آيند؛ چشمه در مى آورند، رود درست مى كنند، نهال مى كارند، ساختمان، قصر، تخت و فرش درست مى كنند، من به جبرئيل گفتم: مگر بهشت تمام نيست؟ گفت: نه، مقدارى را كه مى بينيد تمام شده، براى آن هايى است كه وقتى در دنيا بودند، مصالح فرستادند و اين ملائكه براى آن ها ساختند. روز قيامت كه مى شود، آن ها را به همين مكانى كه خودشان ساختند مى برند.

جنس مصالح بهشتى

حضرت سؤال كردند: مصالح اين ساختمان ها از چيست؟ اين ده تا آيه با هم نازل شد. وقتى جبرئيل اين ده آيه را براى پيغمبر(صلى الله عليه و آله) قرائت كرد، بلافاصله رسول خدا(صلى الله عليه و آله) امت را جمع كردند و به منبر رفتند و اين جمله را فرمودند: اى مردم! ده آيه به من نازل شده است كه هر كسى به اين ده آيه عمل كند، به بهشت مى رود. كدام بهشت؟ بهشتى كه با اجراى اين ده آيه، مصالحش را مى فرستيد؛

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِينَ هُمْ فِى صَلَاتِهِمْ خشِعُونَ* وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ* وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَوةِ فعِلُونَ* وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حفِظُونَ* إِلَّا عَلَى أَزْوَ جِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمنُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ* فَمَنِ ابْتَغَى وَرَآءَ ذَ لِكَ فَأُوْلئِكَ هُمُ الْعَادُونَ* وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمنتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَ عُونَ* وَ الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَ تِهِمْ يُحَافِظُونَ* أُوْلئِكَ هُمُ الْوَ رِثُونَ* الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خلِدُونَ».[7]
مصالح بهشت؛ نماز، انفاق در راه خدا، شهوت را از حرام نگاه داشتن، وفادارى در همه عمر به خدا و پيغمبر(صلى الله عليه و آله)، خانواده، پدر و مادر و مردم. امين بودن و بر عهد خود وفادار بودن. اين ها ارث بر هستند. چه كسى براى آن ها ارث گذاشته است؟ خودشان، چه چيزى ارث گذاشته اند؟ بهشت. تا چه زمانى مى مانند؟ تا ابد.

بعد پيغمبر(صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: اين هايى كه كار مى كردند، گاهى از كار دست مى كشيدند. من به جبرئيل گفتم: چرا ادامه نمى دهند؟ عرض كرد: براى اينكه مصالح ندارند. تاكنون كه مى ساختند، صاحب اين ملك در نماز بود، اما «السلام عليكم و رحمة الله و بركاته» گفت و بلند شد و رفت، ديگر مصالحى نيست، تا ظهر شود و او دوباره نماز بخواند. تا ماه رمضان بيايد و روزه بگيرد. تا سر سال بيايد و خمس مالش را بدهد. تا گندم ها را درو كند و زكاتش را بدهد. تا به چند يتيم رسيدگى كند. تا سفره خالى بينوايان را پر كند و اين ها دوباره مصالح به دست شان بيايد و بسازند؛ چون تمام مصالح بهشت دو چيز است؛ عبادت، رب، خدمت به خلق.

شرط هم نشينى با پيامبر(صلى الله عليه و آله) در بهشت

شخصى بيابانى و پابرهنه كه از شترچران هاى خيلى دور بود، به پيغمبر(صلى الله عليه و آله) عرض كرد: من مى خواهم در بهشت در كنار شما باشم، من كيسه ام از عمل پر نيست؛ چون من از همه دين، فقط نماز و روزه دارم، پولى ندارم كه به مكه بروم، جوان نيستم تا به جبهه بيايم، گندم و طلا و نقره نيز ندارم كه زكات بدهم، اما دلم مى خواهد در قيامت، كنار تخت شما تختم را بگذارند. فرمودند: بهشت كه كوچك نيست. گفت: پس تمام است؟ فرمودند: نه. گفت: چه كار كنم كه بشود. فرمود: سه جاى بدنت را تا زمان مردن نگهدار تا هرز نرود؛ زبان، شكم و شهوت. دروغ نگو، فحش نده، غيبت نكن، آبروى كسى را نبر، به شكم خود لقمه حرام نده، شهوت را در حرام نبر. اين گونه راه باز مى شود تا تو در بهشت كنار من باشى.

بايد مصالح فرستاد. عده اى هنوز براى مرگ آمادگى ندارند، نمى دانم راست مى گويند يا نه؟ مى گويند: مرگ خوب چيزى است. چه كسى مى گويد چيز خوبی است؟ اگر براى مرگ آمادگى نداشته باشد، خيلى بد و وحشتناك است.

گفتگوى سلمان با مرده ها

سلمان به پيغمبر اسلام(صلى الله عليه و آله) عرض كرد: من دلم گرفته است. حضرت فرمودند:
مى خواهى كه راه را باز كنم؛ چشم دلت باز شود، تا به بقيع بروى و با مرده ها حرف بزنى؟ عرض كرد: بله. فرمودند: من زمينه باطنى تو را آماده مى كنم، برو بر سر هر قبرى كه مى خواهى بايست، و با صاحبش حرف بزن. حرف زدن سلمان با مرده ها طول كشيد. نوشته اند كه يكى از صحبت هاى او اين بوده است: به مرده گفت: وقتى كه تو را در قبر گذاشتند، چيزى احساس كردى؟ اينكه قرآن مى گويد: «سَنُرِيهِمْ ءَايتِنَا فِى الْأَفَاقِ وَ فِى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ».[8]در آينده چيزهايى نشانتان مى دهم كه حق بودن من و حقايق را درك كنيد.
سلمان به اين مرده ها گفت: چيزى به ياد دارى؟ گفت: بله، وقتى كه مرا روى سنگ مرده شور خانه گذاشتند، كل سنگ آتش گرفت. تا آب روى بدن من مى ريختند، آب تبديل به آتش مى شد. راست مى گفت؛ چون آب مركب از اكسيژن و هيدروژن است كه يك گازش به تنهايى مى سوزد و يك گاز آن نيز مى سوزاند. اينجا گويى بدن ميتِ كافر تجزيه كننده آب غسل است، تا روى او مى ريزند، تجزيه مى شود و شعله ها زبانه مى كشد. قرآن مى گويد: بعضى از مردم هيزم آتش گيره جهنم هستند؛ «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ».[9]مرده گفت: سلمان! مرا نزد قبر آوردند، قبر را ديدم، ولى هر چه ناله مى زدم، كسى نمى شنيد. مرا به ميان قبر سرازير كردند و درون قبر گذاشتند. گويا از آسمان هفتم مرا به سمت پايين رها كردند. اين ها افرادى هستند كه پرونده هاى آن ها سياه و خالى از عمل صحيح است. پذيرايى از مؤمنين در هنگام مرگ

اما آن كسانى كه پرونده آن ها از عمل صحيح پر است، هنوز نمرده؛ يعنى هنوز گوش بدنش مى شنود، ببينيد چگونه خداوند آن ها را به مردن دعوت مى كند؟

«يأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِى إِلَى رَبّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً* فَادْخُلِى فِى عِبادِى* وَ ادْخُلِى جَنَّتِى».[10]
طمأنينه؛ يعنى كشتی عمل تو پر است و در امواج خيلى راحت حركت مى كند، اما كشتى خالى را موج مى برد و مى شكند. اين سير شما انسآن هاى خوب، كه اهل خدا، دين، روزه و نماز هستيد است. خانه، قصر، حورالعين، نهر آب، چشمه، تخت و رخت بهشتى داريد. اين حرف را به شما مى زنند، نه آن هايى كه دستشان خالى است. درباره شما اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد: در هنگام مردن، وقتى چشمتان را باز مى كنيد، مرا مى بينيد؛ «يا حارُ همدان! من يمت يرنى».[11]

مى گويد: بالاى سر و برابر روى شما، كه خوب بتوانيد مرا ببينيد و با ديدن من از اين سفر حظّ كنيد كه به شما بگويند: «فَادْخُلِى فِى عِبادِى».[12] ما داريم تو را كنار ائمه(عليهم السلام) مى بريم. به زنان مؤمنه مى گويند: داريم شما را نزد حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) مى بريم. مردن براى همه تلخ است، اما براى اين گونه افراد نه تنها سخت نيست، بلكه شيرين نيز هست.

« راهى است خطرناك ره مرگ و لیكن بر عاشق يك رنگ حقيقت خطرى نيست ».[13]
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

حجة الاسلام انصاریان